البقرة

وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ ۚ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ۚ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّىٰ يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ ۖ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ ۗ كَذَٰلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ 191 فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ 192 وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ ۖ فَإِنِ انتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ 193 الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ ۚ فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ 194 وَأَنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ 195 وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ ۚ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ ۖ وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّىٰ يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ ۚ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ ۚ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ ۚ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ ۗ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ۗ ذَٰلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ 196

قسمتى از احکام مهم حج

دقیقاً روشن نیست آیات مربوط به حج در قرآن مجید در چه تاریخى نازل شده است، ولى به اعتقاد بعضى از مفسران بزرگ، در حجة الوداع نازل گشته(1)در حالى که بعضى گفته اند: جمله «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْی» ناظر به جریان حدیبیّه است که در سال ششم هجرت واقع شد و مسلمانان از زیارت خانه خدا ممنوع شدند.(2)

در این آیه، احکام زیادى بیان شده است:

1 ـ در ابتدا، یک دستور کلى براى انجام فریضه حج و عمره به طور کامل، و براى اطاعت فرمان خدا داده، مى فرماید: «حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانید» (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ).

در واقع قبل از هر چیز، به سراغ انگیزه هاى این دو عبادت رفته و توصیه مى کند: جز انگیزه الهى و قصد تقرب به ذات پاک او، چیز دیگرى در کار نباید باشد، و عمل نیز به مقتضاى «وَ أَتِمُّوا» از هر نظر کامل و جامع باشد.

2 ـ آن گاه به سراغ کسانى مى رود که بعد از بستن احرام به خاطر وجود مانعى، مانند بیمارى شدید و ترس از دشمن، موفق به انجام اعمال حج و عمره نباشند، مى فرماید: «اگر محصور شدید (و موانعى به شما اجازه نداد که پس از احرام بستن وارد «مکّه» شوید) آنچه از قربانى فراهم شود، ذبح کنید و از احرام خارج شوید» (فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ).(3)

به هر حال، افرادى که گرفتار مى شوند، و توانایى انجام مراسم حج و عمره را پیدا نمى کنند، مى توانند با استفاده از این مسأله، از احرام خارج شده و به حال عادى باز گردند.

مى دانیم: قربانى ممکن است شتر، یا گاو، یا گوسفند باشد، که آسان ترین آنها گوسفند است، و لذا جمله «فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ» را غالباً اشاره به گوسفند دانسته اند.

3 ـ پس از آن به دستور دیگرى اشاره کرده، مى فرماید: «سرهاى خود را نتراشید تا قربانى به محلش برسد، و در قربانگاه ذبح شود» (وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ).

آیا این دستور مربوط به افرادى است که محصور و ممنوع از انجام مراسم حج مى شوند، و در واقع دستورى است براى تکمیل دستور سابق، و یا همه حاجیان را مى گوید؟

بعضى از مفسران، معنى اول را بر گزیده اند و گفته اند: منظور از محل هدى (محل قربانى) حَرَم است.(4)

و گاه گفته اند: منظور همان جا است که مانع و مزاحم، حاصل مى شود و به فعل پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در داستان حدیبیّه که محلى است بیرون حرم مکّه، استدلال کرده اند که حضرت بعد از ممانعت مشرکان، قربانى خود را در همان جا ذبح کرد و به اصحاب و یارانش نیز دستور داد چنین کنند.(5)

مفسر عالیقدر «مرحوم طبرسى» مى گوید: «به اعتقاد علماى ما، محصور اگر به خاطر بیمارى بوده باشد، قربانى او را در حرم باید ذبح کنند و اگر به خاطر جلوگیرى از دشمن باشد در همان جا که جلوگیرى شده است ذبح مى کند».(6)

ولى بعضى دیگر از مفسران، این جمله را ناظر به تمام حجاج مى دانند و مى گویند: هیچ کس حق ندارد، تقصیر کند (سر بتراشد و از احرام خارج گردد) مگر این که قربانى را در محلش ذبح کند (قربانى حج در منى و قربانى عمره در مکّه).

به هر صورت، منظور از رسیدن قربانى به محلش، آن است که به آن محل برسد و ذبح شود، و این تعبیر کنایه اى از ذبح است.

با توجه به عمومیت تعبیرى که در آیه وارد شده است، تفسیر دوم مناسب تر به نظر مى رسد که هم شامل محصور است و هم غیر محصور.

4 ـ و بعد از آن مى فرماید: «اگر کسى از شما بیمار بود و یا ناراحتى در سر داشت (و ناچار بود سر خود را قبل از آن موقع بتراشد) باید «فدیه» (کفاره اى) از قبیل روزه، یا صدقه، یا گوسفندى بدهد» (فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیام أَوْ صَدَقَة أَوْ نُسُک).

«نُسُک» در اصل جمع «نَسیکَه» به معنى حیوان ذبح شده است، این واژه به معنى عبادت نیز آمده است.(7)

لذا «راغب» در «مفردات»، بعد از آن که «نُسُک» را به عبادت تفسیر مى کند، مى گوید: این واژه در مورد اعمال حج به کار مى رود، و «نَسیکَه» به معنى «ذبیحه» است.

بعضى از مفسران نیز آن را در اصل به معنى شمش هاى نقره مى دانند و این که به عبادت «نُسُک» گفته شده، به خاطر آن است که انسان را خالص، پاک و پاکیزه مى کند.(8)

به هر حال، ظاهر آیه این است: چنین شخصى مخیّر در میان این سه (روزه، صدقه و ذبح گوسفند) مى باشد.

در روایات اهل بیت(علیهم السلام) آمده است: روزه در این مورد، سه روز، صدقه به شش مسکین، و در روایتى به ده مسکین، و «نُسُک» یک گوسفند است.(9)

5 ـ سپس مى افزاید: «و هنگامى که (از بیمارى و دشمن) در امان بودید، کسانى که عمره را تمام کرده و حج را آغاز مى کنند، آنچه میسر است از قربانى» (ذبح کنند) (فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ).

اشاره به این که در حج تمتع که عمره قبلاً انجام مى گیرد، و بعد حج به جا آورده مى شود، قربانى کردن لازم است، و فرق نمى کند که این قربانى شتر باشد، یا گاو، و یا گوسفند، و بدون آن از احرام خارج نمى شود.

درباره اصل «هَدْى» به گفته «مرحوم طبرسى» دو قول وجود دارد:

اول این که از «هَدِیَّه» گرفته شده است، و چون قربانى در واقع هدیه اى به بیت اللّه است، این واژه بر آن اطلاق شده است.

دیگر این که از ماده هدایت گرفته شده است; زیرا حیوان قربانى را همراه مى بردند، و به سوى خانه خدا و قربانگاه هدایت مى کردند.

ولى ظاهر کلام «راغب» در «مفردات» این است که: فقط از «هدیّه» گرفته شده و مى گوید: «هَدْى» جمع است و مفرد آن «هَدِیَّه» است.

در «معجم مقاییس اللغه» نیز دو ریشه براى این لغت ذکر شده، هدایت و هدیه، اما بعید نیست هر دو به هدایت باز گردد; زیرا هدیه چیزى است که به سوى شخصى که به او هدیه مى شود، هدایت مى گردد. (دقت کنید).

6 ـ و به دنبال آن، به بیان حکم کسانى مى پردازد که در حال حج تمتع قادر به قربانى نیستند، مى فرماید: «کسى که (قربانى) ندارد، باید سه روز در ایام حج، و هفت روز به هنگام بازگشت، روزه بدارد، این ده روز کامل است» (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیّام فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَة إِذا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ).

بنابراین، اگر قربانى پیدا نشود، یا وضع مالى انسان اجازه ندهد، جبران آن ده روز روزه است، که سه روز آن (روز هفتم و هشتم و نهم ذى الحجه) در ایام حج واقع مى شود، و این از روزه هایى است که انجام آن در سفر مانعى ندارد، و هفت روز دیگر را بعد از بازگشت به وطن انجام مى دهد.

با این که معلوم است سه روز به اضافه هفت روز مجموعاً ده روز مى شود، در عین حال، قرآن مى گوید: «این ده روز کامل است».

بعضى از مفسران در تفسیر این جمله گفته اند: این به خاطر آن است که «واو» گر چه معمولاً براى جمع است نه براى تخییر، چون گاه در معنى تخییر نیز استعمال مى شود، در اینجا خداوند براى رفع هر گونه ابهام، جمله «تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ» را فرموده است.

این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر به «کامِلَةٌ» اشاره به این است که روزه ده روز، مى تواند به طور کامل جانشین قربانى شود، و زوّار خانه خدا نباید از این بابت نگران باشند; زیرا تمام ثواب هائى که براى صاحبان قربانى از سوى خدا داده مى شود، به آنها داده خواهد شد.

بعضى نیز گفته اند: این تعبیر اشاره به نکته لطیفى در مورد عدد ده مى باشد; زیرا از یک نظر عدد ده کامل ترین اعداد است، چون هنگامى که اعداد را از یک شروع مى کنیم تا ده سیر صعودى خود را تکمیل مى کند، و اعداد بعد از آن، تکرار و ترکیبى است از ده و عددهاى دیگر مانند یازده و دوازده، عرب به عدد بیست، «عشرین» مى گوید (یعنى دو عدد ده) و به سى، ثلاثین (سه عدد ده) و همچنین...(10)

7 ـ بالاخره، به بیان حکم دیگرى پرداخته، مى گوید: «این برنامه حج تمتع براى کسى است که خانواده او نزد مسجد الحرام نباشد» (ذلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرامِ).

بنابراین، کسانى که اهل «مکّه» یا اطراف آن باشند، حج تمتع ندارند، بلکه حج تمتع مخصوص افراد دور از این منطقه است، و مشهور و معروف در میان فقهاء این است که هر کس 48 میل از «مکّه» دورتر باشد، وظیفه او حج تمتع است، و آنها که در فاصله کمترى قرار دارند، وظیفه آنها حج قِران یا اِفْراد است، که عمره آن بعد از مراسم حج به جا آورده مى شود (شرح این موضوع و مدارک آن در کتب فقهى آمده است).

بعد از بیان این احکام هفتگانه در پایان آیه دستور به تقوا مى دهد، مى فرماید: «از خدا بپرهیزید، تقوا پیشه کنید و بدانید خداوند عقاب و کیفرش شدید است» (وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ).

این تأکید، شاید به این جهت است که مسلمانان در هیچ یک از جزئیات این عبادت مهم اسلامى کوتاهى نکنند; چرا که کوتاهى در آن، گاهى سبب فساد حج و از بین رفتن برکات مهم آن مى شود.

* * *

نکته ها:

1 ـ اهمیت حج در میان وظایف اسلامى!

حج از مهم ترین عباداتى است که در اسلام تشریع شده و داراى آثار و برکات بى شمارى است.

حج مایه عظمت اسلام، قوت دین و اتحاد مسلمین است.

حج مراسمى است که پشت دشمنان را مى لرزاند و هر سال خون تازه اى در عروق مسلمانان جارى مى سازد.

حج همان عبادتى است که امیرمؤمنان(علیه السلام) آن را «پرچم» و شعار مهم اسلام نامیده و در وصیت خویش در آخرین ساعت عمرش فرموده:

وَ اللّهَ اللّهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ لا تُخَلُّوهُ ما بَقِیتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِکَ لَمْ تُناظَرُوا: «خدا را خدا را! در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام که هستید آن را خالى نگذارید که اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمى شوید»(11) (و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت).

این جمله نیز از دشمنان اسلام معروف است که گفته اند: «مادام که حج رونق دارد ما بر آنها پیروز نمى شویم».(12)

یکى دیگر از دانشمندان مى گوید: «واى به حال مسلمانان اگر معنى حج را در نیابند و واى به حال دیگران اگر معنى آن را دریابند».

در حدیث معروفى که على(علیه السلام) ـ در زمینه فلسفه احکام، طبق نقل «نهج البلاغه»، حکمت 252 ـ بیان فرموده نیز اشاره پر معنائى به اهمیت حج شده است، مى فرماید: فَرَضَ اللّهُ الإِیمانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ...وَ الْحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدِّینِ: «خداوند ایمان را وسیله پاک سازى مردم از شرک... و حج را سبب قوت دین قرار داده است».(13)

این سخن را با حدیثى از امام صادق(علیه السلام) پایان مى دهیم (و شرح بیشتر را به جلد 14 تفسیر نمونه، ذیل آیات 26 تا 28 سوره «حج» که به طور مبسوط از اهمیت و فلسفه و اسرار حج بحث شده وامى گذاریم) آنجا که فرمود: لا یَزالُ الدِّینُ قائِماً ما قامَتِ الْکَعْبَةُ: «اسلام همواره بر پا است تا زمانى که کعبه بر پا است».(14)

* * *

2 ـ اقسام حج و فهرست اعمال حج تمتّع

فقهاى بزرگ ما با الهام از آیات قرآن، سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام)حج را به سه قسمت تقسیم کرده اند: حج تمتّع، و حج قِران و اِفراد.

حج تمتّع مخصوص کسانى است که فاصله آنها از «مکّه» 48 میل یا بیشتر باشد (16 فرسخ، حدود 96 کیلومتر) و حج قِران و اِفراد، مربوط به کسانى است که در کمتر از این فاصله زندگى مى کنند.

در حج تمتّع، نخست عمره را به جا مى آورند، آن گاه از احرام بیرون مى آیند، بعداً مراسم حج را در ایام مخصوصش انجام مى دهند.

ولى در حج قِران و اِفراد، اول، مراسم حج به جا آورده مى شود، و بعد از پایان آن مراسم عمره، با این تفاوت که در حج قِران، قربانى همراه مى آورند و در حج اِفراد این قربانى نیست.

ولى به عقیده اهل سنت، حج قران آن است که حج و عمره را در یک احرام با هم قصد مى کند.

اعمال حج تمتع به شرح زیر است:

نخست از نقاط معینى که میقات نام دارد احرام مى بندند: یعنى متعهد مى شوند، یک سلسله کارها که بر محرم حرام است را ترک کنند، جامه احرام که دو قطعه لباس ندوخته است را بر تن مى کنند و لبیک گویان به سمت خانه خدا مى روند، نخست هفت بار، دور خانه خدا طواف مى کنند و آن گاه در محلى که به نام مقام ابراهیم معروف است دو رکعت نماز به جا مى آورند و بعد در میان دو کوه صفا و مروه هفت مرتبه رفت و آمد مى نمایند و بعد از آن با چیدن کمى از مو یا ناخن خود، از احرام خارج مى شوند و براى مراسم حج از «مکّه» احرام بسته و روز نهم ذى الحجه به عرفات که بیابانى است در چهار فرسخى «مکّه» مى روند و آن روز را از ظهر تا غروب آفتاب در آنجا مى مانند، و به نیایش پروردگار مشغول مى شوند و پس از غروب آفتاب، به سوى «مشعر الحرام» که در حدود دو فرسخ و نیمى «مکّه» قرار دارد، کوچ مى کنند، شب را تا صبح در آن وادى مقدس مى مانند و هنگام طلوع آفتاب از آن سرزمین به منى که در نزدیکى آن قرار دارد حرکت مى کنند و در همان روز که روز عید قربان است به ستون مخصوصى که نام آن «جمره عَقَبَه» است هفت سنگ مى زنند، پس از آن قربانى مى کنند و با تراشیدن سر از احرام بیرون مى آیند.

و همان روز یا بعد از آن به «مکّه» باز مى گردند و طواف خانه خدا و نماز طواف و سعى صفا و مره و طواف نساء و نماز طواف نساء به جا مى آورند و در روزهاى یازدهم و دوازدهم به سه ستون مخصوص در منى که «جمرات» نام دارد یکى پس از دیگرى هفت بار سنگ مى زنند و شب هاى یازدهم و دوازدهم در سرزمین منى مى مانند.

به این ترتیب، مراسم حج ـ که هر کدام زنده کننده یک خاطره تاریخى است و کنایات و اشاراتى به مسائل مربوط به تهذیب نفس و فلسفه هاى اجتماعى است ـ انجام مى دهند که فلسفه هر کدام در آیات مناسب تشریح خواهد شد.(15)

* * *

3 ـ چرا بعضى حج تمتّع را به فراموشى سپرده اند؟

ظاهر آیه فوق این است: وظیفه کسانى که مقیم «مکّه» نیستند، حج تمتع مى باشد (حجى که با عمره شروع مى شود، و بعد از اتمام مراسم عمره از احرام بیرون مى آیند، و مجدداً براى حج احرام مى بندند و مراسم حج را به جا مى آورند) و هیچ گونه دلیلى به نسخ این آیه در دست نیست و روایات زیادى در کتب شیعه و اهل تسنن در این زمینه وارد شده است از جمله محدثان معروفى از اهل سنت مانند «نسائى» در کتاب «سُنَن» خود، و «احمد» در کتاب «مسند» و «ابن ماجه» در «سُنَن»، و «بیهقى» در «سنن الکبرى»، و «ترمذى» در «صحیح» خود و «مسلم» نیز در کتاب معروف خود، روایات فراوانى در مورد حج تمتع نقل کرده اند که این حکم نسخ نشده و تا روز قیامت باقى است.

بسیارى از فقهاى اهل سنت نیز آن را افضل انواع حج مى دانند هر چند اجازه حج قِران و اِفراد را در کنار آن مى دهند (البته قران به همان معنى که در بالا از فقهاى آنان نقل شد).

ولى در حدیث معروفى که از عُمَر نقل شده، مى خوانیم که گفت: مُتْعَتانِ کانَتا عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) وَ أَنَا أَنْهى عَنْهُما وَ أُعاقِبُ عَلَیْهِما مُتْعَةُ النِّساءِ وَ مُتْعَةُ الْحَجِّ: «دو متعه در زمان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) مجاز و مورد عمل بود که من از آن دو نهى مى کنم و هر کس انجام دهد مجازات مى نمایم متعه نساء و متعه حج».(16)

«فخر رازى» در ذیل آیه مورد بحث، بعد از نقل این حدیث از عُمَر مى گوید: «منظور از متعه حج این است که هر دو احرام (احرام حج و احرام عمره) را با هم جمع کند، سپس نیت حج را فسخ کند و عمره به جا آورد و بعد از آن حج نماید».(17)

بدیهى است: هیچ کس جز پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) حق اعلام نسخ حکمى را ندارد و اصولاً این تعبیر که پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین گفت، و من چنین مى گویم، تعبیرى است که براى هیچ کس قابل تحمل نمى باشد مگر مى توان فرمان پیامبر را زمین نهاد و به دنبال گفتار دیگران رفت، این غیر قابل قبول است.

به هر حال، امروز بسیارى از علماى اهل سنت حدیث مزبور را رها کرده و حج تمتع را به عنوان افضل انواع حج پذیرفته و بر طبق آن عمل مى کنند!

* * *


1 ـ «المیزان»، جلد 2، صفحه 75، ذیل آیه مورد بحث ـ «مستدرک»، جلد 8، صفحه 85، حدیث 9118 ـ 6 (چاپ آل البیت).

2 ـ تفسیر «فى ظلال القرآن»، جلد 1، صفحه 277 ـ تفسیر «طبرى»، جلد 2، صفحه 120، ذیل آیه مورد بحث.

3 ـ در ترکیب آیه، دو احتمال داده شده است: نخست این که «ما» در «مَا اسْتَیْسَرَ» مبتدا است، 2 و خبر آن «عَلَیْکُم» محذوف است، و در تقدیر چنین است: «فَعَلَیْکُمْ مَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ»، احتمال دیگر این که: «ما» مفعول براى فعل مقدرى است و در تقدیر چنین است: «فَاهْدُوا مَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ».

4 و 5 ـ براى توضیح بیشتر به تفسیر «طبرى»، جلد 2، صفحه 120، ذیل آیه مورد بحث و دیگر تفاسیر ذیل آیه مورد بحث مراجعه فرمائید.

6 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث.

7 ـ «مجمع البیان»، جلد 1، صفحه 290، ذیل آیه مورد بحث.

8 ـ تفسیر «کبیر»، جلد 5، صفحه 152 (صفحه 296)، ذیل آیه مورد بحث ـ «بحر المحیط»، جلد 2،
صفحه 229، ذیل آیه مورد بحث ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 2، صفحه 365، ذیل آیه مورد بحث.

9 ـ «مجمع البیان»، جلد 1، صفحه 291 (جلد 2، صفحه 39، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، طبع اول،  1415 هـ ق، ذیل آیه مورد بحث)، (شبیه همین معنى درباره روزه واطعام مسکین در تفسیر «قرطبى» از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) ذیل آیه آمده است) ـ «کافى»، جلد 4، صفحه 358، حدیث 2 (دار الکتب الاسلامیة) ـ «من لایحضره الفقیه»، جلد 2، صفحه 358، حدیث 2697 (انتشارات جامعه مدرسین) ـ «وسائل الشیعه»، جلد 13، صفحات 165، 166 و 167 (چاپ آل البیت) ـ «بحار الانوار»، جلد 21، صفحه 402، و جلد 96، صفحات 175، 180 و 356.

10 ـ «عِشْرُونَ» و «عِشْرِیْنَ» گر چه به صورت جمع است، ولى جمع گاهى به دو، به بالا اطلاق مى شود.

11 ـ «نهج البلاغه»، نامه 47، وصیت على(علیه السلام) به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) ـ «وسائل الشیعه»، جلد 11، صفحه 23، حدیث 14147 (چاپ آل البیت) ـ «بحار الانوار»، جلد 42، صفحه 256، و جلد 96، صفحه 17، حدیث 54.

12 ـ نقل از کتاب «شُبَهاتٌ حَوْلَ الاِسْلام».

13 ـ در بعضى از نسخ «نهج البلاغه» از جمله متن «ابن ابى الحدید» حدیث فوق به همان صورت که در بالا آوردیم بیان شده، ولى در بعضى نسخ دیگر «تَقْرِبَةً لِلدِّین» است که مفهوم آن سبب نزدیکى صفوف مسلمانان و وحدت امت اسلامى است.

در مورد فلسفه حج، در روایات، عبارات دیگرى آمده است که هر کدام به نکته مخصوصى اشاره دارد، به عنوان نمونه: «تسنیةً للدّین»، «تسلیةً للدّین»، «تشییداً للدّین» («وسائل الشیعه»، جلد 1، صفحه 22، حدیث 22، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 6، صفحه 107، و جلد 29، صفحه 223 و...).

14 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 8، صفحه 14، حدیث 5، باب عدم جواز تعطیل الکعبة عن الحج (جلد 11، صفحه 21، حدیث 14142، و جلد 13، صفحه 242، حدیث 17650، چاپ آل البیت) ـ «کافى»، جلد 4، صفحه 271، حدیث 4 (دار الکتب الاسلامیة) ـ «علل الشرایع»، جلد 2، صفحه 396، حدیث 1 (انتشارات مکتبة الداورى) ـ «بحار الانوار»، جلد 96، صفحه 57، حدیث 10.

15 ـ به جلد 14 تفسیر «نمونه»، ذیل آیات 26 تا 28 سوره «حج» مراجعه شود.

16 ـ «مسند احمد»، جلد 3، صفحه 325، حدیث 14191 (دار صادر بیروت) ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 2،
صفحه 365، ذیل آیه مورد بحث ـ «التمهید»، جلد 8، صفحه 342، ذیل شماره 65، و جلد 23، صفحه 356، ذیل شماره 347 و...

17 ـ تفسیر «کبیر»، جلد 5، صفحه 153 (صفحه 296)، ذیل آیه مورد بحث.