الأنعام
بَلْ بَدَا لَهُم مَّا كَانُوا يُخْفُونَ مِن قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ 28 وَقَالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ 29 وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ وُقِفُوا عَلَىٰ رَبِّهِمْ ۚ قَالَ أَلَيْسَ هَٰذَا بِالْحَقِّ ۚ قَالُوا بَلَىٰ وَرَبِّنَا ۚ قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ 30 قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَىٰ ظُهُورِهِمْ ۚ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ 31 وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۖ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ 32 قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ ۖ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ 33 وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَىٰ مَا كُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّىٰ أَتَاهُمْ نَصْرُنَا ۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ وَلَقَدْ جَاءَكَ مِن نَّبَإِ الْمُرْسَلِينَ 34 وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَىٰ ۚ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ 35
مردگان زنده نما
این دو آیه، دنباله دلدارى و تسلّى دادن به پیامبر است که در آیات قبل گذشت.
از آنجا که فکر و روح پیامبر(صلى الله علیه وآله) از گمراهى و لجاجت مشرکان زیاد ناراحت و پریشان بود، و علاقه داشت با هر وسیله اى که شده است آنها را به صف مؤمنان بکشاند، خداوند مى فرماید: «اگر اعراض و روگردانى آنها زیاد بر تو سخت و سنگین است، چنانچه بتوانى اعماق زمین را بشکافى و در آن نقبى بزنى و جستجو کنى و یا نردبانى به آسمان بگذارى و اطراف آسمان ها را نیز جستجو کنى که آیه و نشانه دیگرى براى آنها بیاورى چنین کن»! (ولى بدان آنان به قدرى لجوجند که باز ایمان نخواهند آورد) (وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَة).(1)
«نَفَق» در اصل به معنى «نقب، و راه هاى زیرزمینى» است، و اگر به انسانِ دورو «منافق» گفته مى شود، نیز به تناسب این است که علاوه بر راه و روش ظاهرى، راه و روش مخفیانه اى نیز براى خود دارد و «سُلَّمْ» به معنى نردبان است.
خداوند با این جمله به پیامبر خود مى فهماند که: هیچ گونه نقصى در تعلیمات، دعوت و تلاش و کوشش تو نیست، نقص از ناحیه آنها است، آنها تصمیم گرفته اند حق را نپذیرند، لذا هیچ گونه کوششى اثر نمى بخشد، نگران نباش!
ولى براى این که کسى توهّم نکند: خداوند قادر نیست آنها را وادار به تسلیم کند، بلافاصله مى فرماید: «اگر خدا مى خواست مى توانست همه آنها را بر هدایت مجتمع کند، یعنى وادار به تسلیم در برابر دعوت تو و اعتراف به حق و ایمان کند» (وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى).
ولى روشن است: چنین ایمان اجبارى بیهوده است، آفرینش بشر براى تکامل، بر اساس اختیار و آزادى اراده مى باشد، تنها در صورت آزادى اراده است که ارزشِ «مؤمن» از «کافر»، «نیکان» از «بدان»، «درستکاران» از «خائنان» و «راستگویان» از «دروغگویان» شناخته مى شود، و گر نه در ایمان و تقواى اجبارى هیچ گونه تفاوتى میان خوب و بد نخواهد بود، و این مفاهیم در زمینه اجبار ارزش خود را به کلى از دست مى دهند.
سپس مى فرماید: «اینها را براى این گفتیم که تو از جاهلان نباشى»!
(فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ) یعنى: بى تابى مکن! و صبر و استقامت را از دست مده! و بیش از اندازه خود را به خاطر کفر و شرک آنها ناراحت مکن! و بدان راه همین است که تو مى پیمائى!
شک نیست که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) از این حقایق با خبر بود، اما خداوند اینها را به عنوان یادآورى و دلدارى براى پیامبرش بازگو مى کند، درست مانند این است که: ما به کسى که فرزندش را از دست داده مى گوئیم:
«غم مخور! دنیا دار فنا است، همه از دنیا خواهند رفت، و علاوه تو نیز هنوز جوان هستى و فرزندان دیگرى خواهى داشت، بنابراین زیاد بى تابى مکن»!
مسلّماً فانى بودن دار دنیا، یا جوان بودن طرف، مطلبى نیست که بر او مخفى باشد تنها به عنوان یادآورى به او گفته مى شود.
با این که: آیه فوق یکى از دلائل نفى جبر است بعضى از مفسران مانند «فخر رازى» آن را از دلائل «مسلک جبر» گرفته! و روى کلمه «وَ لَوْ شاءَ...» تکیه کرده، مى گوید: از این آیه معلوم مى شود خداوند نمى خواهد کفار ایمان بیاورند!
غافل از این که «مشیت و اراده» در آیه فوق مشیت و اراده اجبارى است، یعنى خداوند نمى خواهد مردم به زور و اجبار ایمان بیاورند، بلکه مى خواهد با اراده و میل خودشان ایمان بیاورند، بنابراین، آیه گواه روشنى بر نفى عقیده جبریّون است.
* * *
در آیه بعد، براى تکمیل این موضوع و دلدارى بیشتر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى گوید: «تنها کسانى دعوت تو را اجابت مى کنند و مى پذیرند که مى شنوند» (إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ).
«و اما آنها که عملاً در صف مردگانند ایمان نمى آورند، تا زمانى که خداوند آنها را در روز قیامت برانگیزاند و به سوى او بازگشت کنند» (وَ الْمَوْتى یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ).(2)
آن روز است که با مشاهده صحنه هاى رستاخیز، ایمان مى آورند، ولى ایمانشان هم سودى ندارد; زیرا همه کس با مشاهده آن صحنه عظیم ایمان مى آورد، نوعى ایمان اضطرارى.
شاید نیاز به شرح نداشته باشد که منظور از «موتى» (مردگان) در آیه بالا، مردگان جسمانى نیست، بلکه مردگان معنوى است; چرا که دو نوع حیات و مرگ داریم: حیات و مرگ مادّى، حیات و مرگ معنوى.
همچنین شنوائى و بینائى نیز دو گونه است: مادّى و معنوى، به همین دلیل بسیار مى شود در مورد کسانى که چشم و گوش دارند و یا زنده و سالمند، اما حقایق را درک نمى کنند مى گوئیم: آنها کور و کرند و یا اصلاً مرده اند; زیرا واکنشى را که باید یک انسان شنوا و بینا، یا یک انسان زنده، در برابر حقایق از خود نشان دهد، نمى دهند.
در قرآن مجید این گونه تعبیرات فراوان دیده مى شود، و شیرینى و جاذبه خاصى دارد، بلکه قرآن به حیات مادّى و بیولوژیکى که نشانه آن تنها «خور و خواب و نفس کشیدن» است چندان اهمیت نمى دهد، همواره روى حیات و زندگى معنوى و انسانى که آمیخته با تکلیف و مسئولیت و احساس و درد و بیدارى و آگاهى است تکیه مى کند.
ذکر این نکته نیز لازم است که: نابینائى و ناشنوائى و مرگ معنوى از خود انسان ها سرچشمه مى گیرد، آنها هستند که بر اثر ادامه گناه، و اصرار و لجاجت در آن، به این مرحله مى رسند; زیرا همان طور که اگر انسانى مدت ها چشم خود را ببندد تدریجاً بینائى و دید خود را از دست خواهد داد و شاید روزى به کلّى نابینا شود، اشخاصى که چشم جان خود را در برابر حقایق ببندند تدریجاً قدرت دید معنوى خود را از دست خواهند داد!
* * *
1 ـ در حقیقت جمله «اِنْ اسْتَطَعْتَ...» جمله شرطیه است و جزاى آن محذوف مى باشد و تقدیر آن چنین است: «اِنْ اسْتَطَعْتَ... فَافْعَلْ وَ لکِنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ».
2 ـ از نظر ترکیب «الْمَوْتى» مبتدا و «یَبْعَثُهُمُ اللّهُ» خبر است، و این که مى گوید: مردگان را مبعوث مى کند مفهومش این است که: اینها هیچ تغییر در حالاتشان پیدا نمى شود جز این که: در قیامت مبعوث شوند و حقایق را ببینند.