الأنعام
فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ 45 قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَٰهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِهِ ۗ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ 46 قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ 47 وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ ۖ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ 48 وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ 49 قُل لَّا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ ۚ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ ۚ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ 50 وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحْشَرُوا إِلَىٰ رَبِّهِمْ ۙ لَيْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِيٌّ وَلَا شَفِيعٌ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ 51 وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ۖ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِم مِّن شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ 52
سرانجامِ زندگى اندرزناپذیران
در این آیات نیز، گفتگو با گمراهان و مشرکان ادامه مى یابد و قرآن از راه دیگر براى بیدار ساختن آنها موضوع را تعقیب مى کند، یعنى دست آنها را گرفته و به قرون و زمان هاى گذشته برده، چگونگى حالات امت هاى گمراه، ستمگر و مشرک را شرح مى دهد که چگونه تمام عوامل تربیت و بیدارى در مورد آنها به کار گرفته شد، اما جمعى از آنها به هیچ یک از اینها توجه نکردند و سرانجام چنان عاقبت شومى دامانشان را گرفت که عبرتى براى آیندگان شدند.
نخست مى فرماید: «ما پیامبرانى به سوى امت هائى که پیش از تو بودند فرستادیم و چون اعتنا نکردند آنها را به منظور بیدارى و تربیت با مشکلات و حوادث سخت: با فقر، خشکسالى و قحطى، با بیمارى و درد و رنج و بأساء و ضرّاء(1) مواجه ساختیم شاید متوجه شوند و به سوى خدا باز گردند» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَم مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ).
* * *
در آیه بعد مى گوید: «چرا آنها از این عوامل دردناک و بیدارکننده پند و اندرز نگرفتند و بیدار نشدند و به سوى خدا باز نگشتند» (فَلَوْلا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا).
پس از آن به عوامل عدم بیدارى آنها اشاره کرده و آن را دو چیز مى داند، نخست این که: «بر اثر زیادى گناه و لجاجت در شرک، قلب هاى آنها تیره و سخت و روح آنها انعطاف ناپذیر شده بود» (وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ).
دیگر این که: «شیطان (با استفاده از روح هواپرستى آنها) اعمالشان را در نظرشان زینت داده بود، هر عمل زشتى را انجام مى دادند زیبا، و هر کار خلافى را صواب مى پنداشتند» (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
* * *
آنگاه در آیه بعد اضافه مى کند: هنگامى که سختگیرى ها و گوش مالى ها در آنها مؤثر نیفتاد، از راه لطف و محبت وارد شدیم یعنى «هنگامى که درس هاى نخست را فراموش کردند، درس دوم را براى آنها آغاز کردیم و درهاى انواع نعمت ها را بر آنها گشودیم، شاید بیدار شوند و به آفریننده و بخشنده آن نعمت ها توجه کنند، و راه راست را باز یابند» (فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْء).
ولى این همه نعمت در واقع خاصیت دوجانبه داشت، هم ابراز محبتى براى بیدارى بود و هم مقدمه اى براى عذاب دردناک در صورتى که بیدار نشوند; زیرا مى دانیم: هنگامى که انسان در ناز و نعمت فرو رود، و ناگهان آن همه نعمت از او گرفته شود، سخت براى او دردناک خواهد بود، به خلاف این که تدریجاً از او گرفته شود که زیاد در او مؤثر نخواهد گشت.
لذا مى فرماید: «آن قدر به آنها نعمت دادیم تا کاملاً خوشحال شدند اما بیدار نشدند، لذا ناگاه آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، و تمام درهاى امید به روى آنها بسته شد» (حَتّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ).(2)
* * *
سرانجام در آخرین آیه به نتیجه نهائى وضع مشرکان اشاره کرده، مى فرماید: «و به این ترتیب جمعیت ستمکاران ریشه کن شدند و نسل دیگرى از آنها به پا نخاست» (فَقُطـِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا).
«دابِر» در اصل، به معنى دنباله و آخر چیزى است.
و از آنجا که خداوند در به کار گرفتن عوامل تربیت در مورد آنها هیچ گونه کوتاهى نکرده در پایان آیه مى فرماید: «ستایش و حمد مخصوص خداوندى است که پروردگار و مربى همه جهانیان است» (وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ).
* * *
نکته ها:
1 ـ بیدارى هاى زودگذر و دوام دار
گاهى تصوّر مى شود: میان این آیات، و آیات گذشته منافاتى وجود دارد; زیرا در آیات گذشته، تصریح شده بود که مشرکان به هنگام هجوم مشکلات متوجه خدا مى شوند، و غیر او را فراموش مى کنند، ولى در این آیات مى گوید: حتى به هنگام هجوم مشکلات نیز بیدار نمى گردند.
توجه به یک نکته، این منافات ظاهرى را برطرف مى سازد و آن این که: بیدارى هاى موقت و زودگذر به هنگام بروز شدائد، بیدارى محسوب نمى گردند; زیرا به زودى به حالت نخستین باز مى گردد.
در آیات گذشته چون منظور بیان توحید فطرى بود، براى اثبات آن، همان بیدارى ها و توجه هاى زودگذر و فراموش کردن غیر خدا ولو در لحظه حادثه، کافى بود.
اما در این آیات، سخن از هدایت یافتن و از بیراهه به راه برگشتن است، مسلّماً بیدارى زودگذر و موقت اثرى در آن ندارد.
گاهى تصوّر مى شود: تفاوت میان آن دو، در این است که آیات گذشته مربوط به مشرکان معاصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، ولى آیات مورد بحث، مربوط به اقوام پیشین است بنابراین با هم منافاتى ندارد.(3)
اما بسیار بعید به نظر مى رسد که: مشرکان لجوج معاصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بهتر از گمراهان پیشین باشند، بنابراین، راه حل همان است که در پیش گفتیم.
* * *
2 ـ تشویق یا استدراج؟
در آیات فوق مى خوانیم: هنگامى که بروز شدائد اثر تربیتى نداشت، خداوند درهاى نعمت را به روى چنین گناهکارانى مى گشاید.
آیا این کار، به خاطر تشویق بعد از تنبیه است.
یا مقدمه اى است براى دردناک بودن مجازات؟ یعنى به اصطلاح این گونه نعمت ها، نعمت استدراجى است که تدریجاً بنده متمرد را در ناز و نعمت و خوشحالى و سرور، و یک نوع غفلت فرو مى برد، سپس یک باره همه چیز را از آنها مى گیرد.
پاره اى از قرائن در آیه وجود دارد که احتمال دوم را تقویت مى کند.
ولى مانعى ندارد که هر دو منظور باشد، یعنى نخست تشویق براى بیدارى، و اگر مؤثر نشد مقدمه اى است براى گرفتن نعمت و عذاب دردناک.
در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین نقل شده: إِذَا رَأَیْتَ اللّهَ یُعْطِی الْعَبْدَ مِنَ الدُّنْیا عَلى مَعاصِیْهِ ما یُحِبُّ فَاِنَّما هُوَ اسْتِدْراجٌ ثُمَّ تَلا رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) فَلَمّا نَسُوا...:
«هنگامى که ببینى خداوند در برابر گناهان نعمت مى بخشد، بدان که مقدمه مجازات است سپس آیه فوق را تلاوت فرمود».(4)
در حدیثى از على(علیه السلام) چنین نقل شده: یَا ابْنَ آدَمَ إِذا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبْحانَهُ یُتابِـعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ:
«اى فرزند آدم! هنگامى که ببینى خداوند پى در پى نعمت ها را به تو مى بخشد، در حالى که تو گناه مى کنى، از مجازات او بترس! که این مقدمه مجازات است».(5)
در کتاب «تلخیص الاقوال» از امام حسن عسکرى(علیه السلام) چنین نقل شده: «قنبر» غلام امیر مؤمنان(علیه السلام) را پیش «حَجّاج» بردند.
حَجّاج پرسید: تو چه کار براى على ابن ابیطالب(علیه السلام) مى کردى؟
گفت: وسائل وضوى او را فراهم مى ساختم!
پرسید: هنگامى که از وضو فارغ مى شد چه مى گفت؟
گفت: این آیه را مى خواند: «فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْء» و تا آخر آیه را تلاوت کرد.
حَجّاج گفت: گمان مى کنم این آیه را بر ما تطبیق مى کرد.
قنبر با شجاعت گفت: آرى!(6)
* * *
3 ـ فلسفه بلاها
در این آیات مى خوانیم: منظور از بسیارى از حوادث رنج آور، ایجاد حالت توجه و بیدارى است، و این یکى از فلسفه هاى «آفات و بلاها» است که در بحث توحید از آن سخن گفته ایم،(7) ولى شایان توجه این که: این موضوع را:
اوّلاً ـ با کلمه «لَعَلَّ» (شاید) ذکر مى کند، به خاطر این که: وجود بلاها به تنهائى براى بیدارى کافى نیست، بلکه زمینه اى است براى دل هائى که آمادگى دارند (در سابق نیز گفته ایم «لَعَلَّ» در کلام خدا معمولاً در مواردى استعمال مى شود، که پاى شرایط دیگرى نیز در میان باشد).
دیگر این که: در اینجا کلمه «تَضَرُّع» به کار برده شده، که در اصل به معنى ورود شیر به پستان و خضوع و تسلیم آن در برابر دوشنده است، سپس به معنى تسلیم آمیخته با تواضع و خضوع آمده است!
یعنى این حوادث دردناک را به خاطر آن ایجاد مى کردیم، که آنها از مرکب غرور و سرکشى و خودخواهى فرود آیند، و در برابر حق تسلیم شوند.
* * *
4 ـ ستایش پایان آیه
جالب این که: خداوند با جمله «وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِیْن» آیه را پایان مى دهد، و این نشانه آن است که قطع ریشه ظلم و فساد و نابود شدن نسلى که بتواند این کار را ادامه دهد، به قدرى اهمیت دارد که جاى حمد، شکر و سپاس است.
در حدیثى از «فضیل بن عیاض» از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: مَنْ أَحَبَّ بَقاءَ الظّالِمِینَ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللّهُ، إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى حَمِدَ نَفْسَهُ عَلى هَلاکِ الظَّلَمَةِ فَقالَ: فَقُطِـعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ:
«هر کس بقاى ستمگران را دوست دارد، مفهومش این است که دوست مى دارد معصیت خدا شود (موضوع ظلم به اندازه اى مهم است که) خداوند تبارک و تعالى در برابر نابود ساختن ظالمان خود را حمد و ستایش کرده و فرموده: دنباله قوم ستمگر بریده شد، ستایش و سپاس مخصوص خداوند پروردگار جهانیان است».(8)
* * *
1 ـ «بأساء» در اصل، به معنى شدت و رنج است و به معنى جنگ نیز به کار مى رود، همچنین در قحطى، خشکسالى و فقر و مانند اینها.
ولى «ضرّاء» به معنى ناراحتى روحى است مانند: غم و اندوه و جهل و نادانى و یا ناراحتى هائى که از بیمارى و از دست دادن مقام و مال و ثروت پیدا مى شود.
شاید تفاوت میان این دو، در حقیقت از اینجا باشد که «بأساء» بیشتر جنبه خارجى دارد و «ضرّاء» جنبه روحى، یعنى ناراحتى هاى روحى را «ضرّاء» گویند و بنابراین «بأساء» یکى از عوامل ایجاد «ضرّاء» خواهد بود (دقت کنید).
2 ـ «مُبْلِسُونَ» در اصل، از ماده «ابلاس» به معنى غم و اندوهى است که به خاطر شدت حوادث ناگوار به انسان دست مى دهد و نام «ابلیس» نیز از همین جا گرفته شده است، و تعبیر فوق نشان دهنده شدت غم و اندوهى است که گناهکاران را فرا مى گیرد.
3 ـ «فخر رازى» در تفسیر خود به این تفاوت اشاره کرده است (جلد 12، صفحه 224).
4 ـ «مجمع البیان»، جلد 4، صفحه 55، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 718، ذیل آیه، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 64، صفحه 198 (همه با تفاوت) ـ تفسیر «ابن کثیر»، جلد 2، صفحه 137، دار المعرفة بیروت، 1412 هـ ق ـ «درّ المنثور»، جلد 3، صفحه 12، دار المعرفة، مطبعة الفتح جدة، طبع اول، 1365 هـ ق.
5 ـ «نهج البلاغه»، حکمت 25 ـ «بحار الانوار»، جلد 64، صفحه 199 و جلد 70، صفحه 383 ـ «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید»، جلد 18، صفحه 136، کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى، 1404 هـ ق ـ «غرر الحکم»، صفحه 278، انتشارات دفتر تبلیغات، 1366 هـ ش ـ «نورالثقلین»، جلد 1، صفحه 718، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق.
6 ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 718، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «مستدرک»،
جلد 1، صفحه 322، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 64، صفحه 199، و جلد 77، صفحه 315 ـ
تفسیر «عیاشى»، جلد 1، صفحه 359، چاپخانه علمیه تهران، 1380 هـ ق.
7 ـ در این باره به کتاب «آفریدگار جهان» و کتاب «در جستجوی خدا» مراجعه شود.
8 ـ «کافى»، جلد 5، صفحه 108، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 16، صفحه 258، آل البیت ـ «مستدرک»، جلد 13، صفحه 128، آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 67، صفحه 304 و جلد 72، صفحه 370 و جلد 97، صفحه 73 ـ «مجمع البیان»، جلد 4، صفحه 56، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ «نورالثقلین»، جلد 1، صفحه 719، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق.