الأنعام

وَكَذَٰلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولُوا أَهَٰؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا ۗ أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ 53 وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ ۖ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ۖ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ 54 وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ وَلِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ 55 قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ ۚ قُل لَّا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ ۙ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ 56 قُلْ إِنِّي عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَكَذَّبْتُم بِهِ ۚ مَا عِندِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ ۚ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ۖ يَقُصُّ الْحَقَّ ۖ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ 57 قُل لَّوْ أَنَّ عِندِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ ۗ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ 58 ۞ وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ 59

اسرار غیب!

در آیات گذشته، سخن از علم و قدرت خدا و وسعت دایره حکم و فرمان او در میان بود، در این آیات، آنچه را در آیات قبل اجمالاً بیان شده، مشروحاً توضیح داده مى شود.

نخست به موضوع علم خدا پرداخته، مى گوید:

«خزانه هاى غیب (یا کلیدهاى غیب) همه در نزد خدا است، و جز او کسى آنها را نمى داند» (وَ عِنْدَهُ مَفاتِـحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ).

«مَفاتِـحُ» جمع «مِفْتَح» (بر وزن بهتر) به معنى «کلید» است، و نیز ممکن است جمع «مَفْتَح» (بر وزن دفتر) به معنى «خزینه» و مرکز نگاهدارى چیزى بوده باشد.

در صورت اول، معنى آیه چنین مى شود: تمام کلیدهاى غیب به دست او است، و در صورت دوم تمام خزانه هاى غیب.

این احتمال نیز وجود دارد که: هر دو معنى در یک عبارت مراد باشد، و همان طور که در علم اصول اثبات کرده ایم، استعمال یک لفظ در چند معنى مشکلى ندارد.

و در هر صورت این دو لازم و ملزوم یکدیگرند; زیرا هر کجا خزانه اى است، کلیدى وجود دارد.

ولى بیشتر به نظر مى رسد «مفاتح» به معنى کلیدها باشد، نه خزائن; زیرا هدف در اینجا بیان علم خدا است و آن با مسأله کلید که وسیله آگاهى از ذخائر مختلف است، متناسب تر مى باشد، در دو مورد دیگر که کلمه «مفاتح» در قرآن به کار رفته، نیز منظور از آن کلید است.(1)

پس از آن براى توضیح و تأکید بیشتر مى گوید: «آنچه در برّ و بحر است را خدا مى داند» (وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).

«بَرّ» به معنى مکان وسیع است، و معمولاً به خشکى ها گفته مى شود، و «بحر» در اصل، نیز به معنى محل وسیعى است که آب زیاد در آن مجتمع باشد، و معمولاً به دریاها و گاهى به نهرهاى عظیم نیز گفته مى شود.

در هر حال، آگاهى خدا از آنچه در خشکى ها و دریاها است، به معنى احاطه علم او بر همه چیز است. و توجه به وسعت معنى جمله بالا (آنچه در خشکى ها و دریاها است) در حقیقت روشنگر گوشه اى از علم وسیع او است.

یعنى او، از جنبش میلیاردها موجود زنده، کوچک و بزرگ، در اعماق دریاها.

از لرزش برگ هاى درختان در تمام جنگل ها و کوه ها.

از تاریخچه قطعى شگفتن هر غنچه و باز شدن گلبرگ ها.

از جریان امواج نسیم در بیابان ها و خمیدگى دره ها.

از شماره واقعى سلول هاى بدن هر انسان و گلبول هاى خون ها.

از حرکات مرموز تمام الکترون ها در دل اتم ها.

و بالاخره، از تمام اندیشه هائى که از لابلاى پرده هاى مغز ما مى گذرد، و تا اعماق روح ما نفوذ مى کند...

آرى از همه اینها به طور یکسان با خبر است.

باز در جمله بعد، براى تأکید احاطه علمى خداوند، اشاره به خصوص مواردى کرده، مى فرماید: «هیچ برگى از درختى جدا نمى شود، مگر این که آن را مى داند» (وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَة إِلاّ یَعْلَمُها).

یعنى تعداد این برگ ها و لحظه جدا شدنشان از شاخه ها و گردش آنها در وسط هوا و لحظه قرار گرفتنشان روى زمین، همه اینها در پیشگاه علم او روشن است.

«همچنین هیچ دانه اى در مخفیگاه زمین قرار نمى گیرد، مگر این که تمام خصوصیات آن را مى داند» (وَ لا حَبَّة فی ظُلُماتِ الأَرْضِ).

در حقیقت، دست روى دو نقطه حساس گذارده شده است، که براى هیچ انسانى هر چند میلیون ها سال از عمر او بگذرد، و دستگاه هاى صنعتى و تکامل حیرت انگیز پیدا کند، احاطه بر آن ممکن نیست.

چه کسى مى داند بادها در هر شبانه روز در سرتاسر کره زمین چه بذرهائى را از گیاهان جدا کرده و به چه نقطه اى مى پاشند؟!

بذرهائى که ممکن است گاهى سالیان دراز در اعماق زمین مخفى بمانند، تا آب کافى براى رشد و نموّ به دست آورند؟

چه کسى مى داند که در هر ساعت به وسیله حشرات و یا به وسیله انسان ها چند دانه از چه نوع بذر و در کدام نقطه زمین افشانده مى شوند؟!

کدام مغز الکترونیکى مى تواند، تعداد برگ هائى که در یک روز از شاخه درختان جنگل ها جدا مى شوند حساب کند؟

نگاه، به منظره یک جنگل مخصوصاً در فصل پائیز، و به ویژه به دنبال یک رگبار یا یک تند باد، و منظره بدیعى که سقوط پى در پى برگ ها پیدا مى کند، به خوبى این حقیقت را ثابت مى کند، که این گونه علوم هیچ گاه ممکن نیست در دسترس انسان قرار گیرد.

در واقع سقوط برگ ها لحظه مرگ آنها است، و سقوط دانه ها در مخفیگاه زمین گام هاى نخستین حیات و زندگى آنها است.

او است که از نظام این مرگ و زندگى با خبر است، حتى گام هاى مختلفى را که یک دانه به سوى زندگى کامل و شکوفا شدن برمى دارد در هر لحظه، و هر ساعت در پیشگاه علم او آشکار است.

بیان این موضوع یک اثر «فلسفى» دارد و یک اثر «تربیتى».

اما اثر فلسفى آن این است: پندار کسانى که علم خدا را منحصر به کلیّات مى دانند، و معتقدند: خدا از جزئیات این جهان آگاهى ندارد را نفى مى کند، و صریحاً مى گوید: خدا از همه کلیّات و جزئیات آگاهى کامل دارد.(2)

و اما اثر تربیتى آن روشن است; زیرا ایمان به این علم وسیعِ پهناور به انسان مى گوید: تمام اسرار وجود تو، اعمال و گفتار تو، نیات و افکار تو، همگى براى ذات پاک او آشکار است، با چنین ایمانى چگونه ممکن است انسان مراقب حال خویش نباشد، و اعمال و گفتار و نیّات خود را کنترل نکند؟!

و در پایان آیه، مى فرماید: «هیچ تَر و خشکى نیست مگر این که در کتاب مبین ثبت است» (وَ لا رَطْب وَ لا یابِس إِلاّ فی کِتاب مُبین).

این جمله، با عبارتى کوتاه، وسعت بى انتهاى علم خدا را به همه موجودات بیان مى کند، و هیچ چیز از آن مستثنى نخواهد بود; زیرا منظور از «تر» و «خشک» معنى لغوى آن نیست بلکه این تعبیر، معمولاً کنایه از عمومیت مى باشد.

در مورد «کتاب مبین» احتمالات مختلفى از ناحیه مفسران داده شده است، ولى بیشتر به نظر مى رسد: منظور از «کتاب مبین»، همان مقام علم پروردگار است یعنى همه موجودات در علم بى پایان او ثبت مى باشند، و تفسیر آن به «لوح محفوظ» نیز قابل تطبیق بر همین معنى است، چه این که: بعید نیست منظور از لوح محفوظ نیز همان صفحه علم خدا باشد.

این احتمال نیز در معنى «کتاب مبین» وجود دارد که منظور از آن عالم آفرینش و خلقت و سلسله علت و معلول ها است، که همه چیز در آن نوشته شده است.

* * *

در آیه بعد، بحث را به احاطه علم خداوند به اعمال انسان که هدف اصلى است، کشانیده و قدرت قاهره خدا را نیز مشخص مى سازد، تا مردم از مجموع این بحث نتایج تربیتى لازم را بگیرند.

نخست مى فرماید: «او کسى است که روح شما را در شب قبض مى کند، و از آنچه در روز انجام مى دهید و به دست مى آورید آگاه است» (وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ).

«توفـِّى» در لغت به معنى باز گرفتن است، و این که خواب را یک نوع باز گرفتن روح معرفى کرده، به خاطر آن است که خواب ـ همان طور که معروف است ـ برادر مرگ است.(3)

مرگ، تعطیل کامل دستگاه مغز آدمى و قطع مطلق پیوند روح و جسم است، در حالى که خواب، تنها تعطیل بخشى از دستگاه مغز و ضعیف شدن این پیوند است، بنابراین خواب، مرحله کوچکى از مرگ حساب مى شود.(4)

«جَرَحْتُمْ» از ماده «جرح» و در اینجا به معنى «اکتساب» و به دست آوردن چیزى است. یعنى شما شب و روز در زیر چتر قدرت و علم خداوند قرار دارید، آن کس که از پرورش دانه هاى نباتات در دل خاک، و از سقوط و مرگ برگ ها در هر مکان و هر زمان آگاه است، از اعمال شما نیز آگاهى دارد.

سپس مى گوید: این نظام خواب و بیدارى تکرار مى شود، شب مى خوابید «روز شما را بیدار مى کند و این وضع هم چنان ادامه دارد تا پایان زندگى شما فرا رسد» (ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیـُقْضى أَجَلٌ مُسَمّىً).(5)

سرانجام، نتیجه نهائى بحث را چنین بیان مى کند «سپس بازگشت همه به سوى خدا است و شما را از آنچه انجام داده اید آگاه مى سازد» (ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یـُنَبِّـئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

* * *

در سومین آیه، باز براى توضیح بیشتر روى احاطه علمى خداوند نسبت به اعمال بندگان، و نگاهدارى دقیق حساب آنها براى روز رستاخیز چنین مى گوید: «او تسلط کامل بر بندگان خود دارد و هم اوست که حافظان و مراقبانى بر شما مى فرستد که حساب اعمالتان را دقیقاً نگاهدارى کنند» (وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً).

همان طور که سابقاً نیز اشاره کردیم «قاهریت» به معنى غلبه و تسلط کامل بر چیزى است به طورى که هیچ گونه توانائى مقاومت در طرف مقابل نباشد، و به عقیده بعضى، این کلمه معمولاً در جائى به کار برده مى شود که طرف مقابل داراى عقل باشد، در حالى که لفظ غلبه، هیچ یک از این دو خصوصیت را ندارد، بلکه معنى آن کاملاً وسیع است.

«حَفَظَةً» جمع «حافظ» و در اینجا به معنى فرشتگانى است که مأمور نگاهدارى حساب اعمال انسان ها هستند، همان طور که در سوره «انفطار»، آیات 10 تا 13 مى خوانیم: إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ * کِراماً کاتِبینَ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ: «مراقبان و حافظانى بر شما گمارده شده * آنها نویسندگان بزرگوارى هستند * که از هر کار شما آگاهند».

بعضى از مفسران، معتقدند: آنها حافظ اعمال انسان نیستند، بلکه مأموریت آنها حفظ خود انسان از حوادث و بلاها تا رسیدن اجل معین مى باشند، و جمله «حَتـّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ» را که بعد از «حَفَظَةً» ذکر شده، قرینه آن مى دانند، و آیه 11 سوره «رعد» را نیز ممکن است، گواه بر این سخن گرفت.(6)

ولى دقت در مجموع آیه مورد بحث، نشان مى دهد: منظور از حفظ در اینجا همان حفظ اعمال است و در مورد فرشتگانى که مأمور حفظ انسان ها هستند، به خواست خدا در تفسیر سوره «رعد» بحث خواهیم کرد.

سپس مى فرماید: «نگاهدارى این حساب تا لحظه اى است که مرگ شما فرا رسد و در این هنگام فرستادگان ما که مأمور قبض ارواحند روح او را مى گیرند» (حَتـّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا).(7)

و در پایان اضافه مى کند: «این فرشتگان به هیچ وجه در انجام مأموریت خود کوتاهى و قصور و تفریط ندارند» (وَ هُمْ لا یـُفَرِّطُونَ).

نه لحظه اى گرفتن روح را مقدم مى دارند، و نه لحظه اى مؤخّر.

این احتمال نیز وجود دارد که این صفت مربوط به فرشتگان حافظان حساب اعمال انسان ها بوده باشند، که آنها در حفظ و نگاهدارى حساب اعمال کمترین کوتاهى و قصور ندارند و تکیه سخن در آیه مورد بحث نیز روى همین قسمت است.

* * *

در چهارمین و آخرین آیه، اشاره به آخرین مرحله کار انسان کرده، مى فرماید: افراد بشر پس از طى دوران خود با این پرونده هاى تنظیم شده که همه چیز در آنها ثبت است، در روز رستاخیز «به سوى پروردگارى که مولاى حقیقى آنها است بازگردانده مى شوند» (ثُمَّ رُدُّوا إِلـَى اللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ).

و در آن دادگاه، «دادرسى و حکم و قضاوت مخصوص ذات پاک خدا است» (أَلا لَهُ الْحُکْمُ).

و با آن همه اعمال و پرونده هائى که افراد بشر در طول تاریخ پرغوغاى خود داشته اند «به سرعت به تمام حساب هاى آنها رسیدگى مى کند» (وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبینَ).

تا آنجا که در بعضى از روایات وارد شده: اِنَّهُ سُبْحانَهُ یُحاسِبُ جَمِیْعَ عِبادِهِ عَلى مِقْدارِ حَلْبِ شاة!: «خداوند حساب تمام بندگان را در زمان کوتاهى به اندازه دوشیدن یک گوسفند رسیدگى مى کند»!(8)

همان طور که در تفسیر آیه 202 سوره «بقره» گفتیم، سرعت حساب بندگان به قدرى است که حتى در یک لحظه همه حساب آنها را مى تواند مشخص کند، حتى ذکر زمان دوشیدن یک گوسفند و روایت بالا براى نشان دادن کوتاهى زمان است.

لذا در روایت دیگرى مى خوانیم: اِنَّ اللّهَ تَعالى یُحاسِبُ الْخَلائِقَ کُلَّهُمْ فِى مِقْدارِ لَمْحِ الْبَصَرِ: «خداوند حساب همه بندگان را در یک لحظه مى رسد»!(9) و دلیل آن همان است که در تفسیر آیه فوق گذشت، و آن این که:

اعمال آدمى در وجود او و در موجودات اطراف او اثر مى گذارد، یعنى درست همانند ماشین هائى است که مقدار حرکت و کارکرد خود را روى دستگاه هائى با نمره نشان مى دهند!

و به تعبیر روشن تر: اگر دستگاه هائى دقیقى باشد، مى تواند در چشم انسان تعداد نگاه هاى خیانت آمیزى که کرده است، بخواند، و روى زبان انسان تعداد دروغ ها، تهمت ها، زخم زبان ها و سخنان نادرست را مطالعه کند.

خلاصه هر یک از اعضاء بدن انسان، علاوه بر روح او، دستگاه حساب و شمارشى در درون خود دارد که با یک لحظه بررسى حساب آن روشن مى گردد.

و اگر در پاره اى از روایات مى خوانیم: افراد پرمسئولیت و پر ثروت محاسباتشان در آن روز طولانى مى شود، در حقیقت نه به خاطر آن است که معطل رسیدگى به اصل حساب شوند، بلکه آنها باید در برابر سؤالاتى که نسبت به اعمال آنها مى شود، جوابگو باشند، یعنى سنگینى بار مسئولیت و لزوم جواب گوئى و اتمام حجت، زمان دادگاه آنها را طولانى مى کند.

 

* * *

نکته ها:

1 ـ منظور از «ورقه و حبّه»

در روایات متعددى که از طرق اهل بیت(علیهم السلام) رسیده است، «ورقة» به معنى جنین سقط شده و «حبّة» به معنى فرزند و «ظُلُماتِ الأَرْضِ» به معنى رحم مادران و «رطب» به معنى آنچه از نطفه ها زنده مى مانند، و «یابس» به معنى آنچه از بین مى رود، تفسیر شده است.(9)

شک نیست این تفسیر با جمود روى معانى لغوى این کلمات تطبیق نمى کند; زیرا «ورقه» به معنى برگ و «حبّه» به معنى دانه، و «ظُلُماتِ الأَرْضِ» به معنى تاریکى هاى زمین و «رطب» به معنى تر و «یابس» به معنى خشک است.

ولى ائمه اهل بیت(علیهم السلام) در حقیقت با این تفسیر خواسته اند، مسلمانان را متوجه کنند که: باید با یک دید وسیع و گسترده به آیات قرآن بنگرند، و در فهم معنى آنها تنها روىِ لفظْ جمود نکنند، بلکه، به هنگامى که قرائن دلیل بر توسعه معنى هستند، به وسعت معنى بنگرند.

روایت فوق، در حقیقت اشاره به این است که مفهوم آیه بالا منحصر به دانه هاى گیاهان نیست، بلکه حتى بذرهاى نطفه هاى انسانى را نیز شامل مى شود.

* * *

2 ـ درس تربیتى

مجموع این آیات یک درس کامل تربیتى براى بندگان خدا است، آگاهى خداوند از کوچک ترین ذرات این جهان، احاطه علمى او بر همه چیز، قدرت و قهّاریت او نسبت به بندگان، اطلاع او از تمام اعمال بشر، نگاهدارى حساب اعمال به وسیله کاتبان دقیق، گرفتن جان او در لحظه معین، برانگیخته شدن او در رستاخیز و سپس رسیدگى دقیق و سریع به تمام کارهاى این انسان.

کیست که ایمان به مجموع این مسائل داشته باشد، اما مراقب اعمال خویش نگردد؟!

بى حساب ظلم و ستم کند، بى دلیل دروغ بگوید، و بى جهت به دیگران تجاوز کند؟!

آیا این اعمال با ایمان و اعتقاد و توجه به اصول فوق هرگز جمع مى شود؟!

* * *


1 ـ براى توضیح بیشتر به کتاب «خدا را چگونه بشناسیم؟» مراجعه شود.

2 ـ «مستدرک»، جلد 5، صفحه 123، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 73، صفحه 189، و جلد 84، 2صفحه 173 ـ تفسیر «صافى»، جلد 3، صفحه 237، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق ـ تفسیر «الأصفى»، جلد 2، صفحه 711، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، طبع دوم، 1420 هـ ق.

3 ـ در جلد دوم تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 55 سوره «آل عمران» نیز در این باره بحث کرده ایم.

4 ـ ضمیر «فِیْهِ» به «نَهار» بر مى گردد، و «بعث» در اینجا به معنى برانگیختن از خواب و بیدار کردن است و منظور از «أَجَلٌ مُسَمّىً» عمرى است که براى هر کسى مقرر شده.

5 ـ تفسیر «المیزان»، جلد 7، صفحه 131، انتشارات جامعه مدرسین قم.

6 ـ درباره قبض ارواح و گرفتن جان آدمى به جلد 4 تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 97 سوره «نساء» مراجعه فرمائید.

7 ـ «مجمع البیان»، جلد 3، صفحه 313 (جلد 4، صفحه 75، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق)، ذیل آیه مورد بحث ـ «نورالثقلین»، جلد 1، صفحه 724، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 7، صفحه 254.

8 ـ «مجمع البیان»، جلد 1 و 2، صفحه 298 (جلد 2، صفحه 51، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق)، ذیل آیه 202 سوره «بقره» ـ «بحار الانوار»، جلد 7، صفحه 254 ـ «نورالثقلین»، جلد 1، صفحه 200، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق.

9 ـ تفسیر «برهان»، جلد 1، صفحه 528 (جلد 2، صفحه 425، بنیاد بعثت، طبع اول، 1415 هـ ق)، ذیل آیه مورد بحث ـ «کافى»، جلد 8، صفحات 248 و 249، دار الکتب الاسلامیة ـ «بحار الانوار»، جلد 4، صفحات 80، 81، 90 و 91.