الأحقاف

وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا ۖ فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَىٰ قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ 29 قَالُوا يَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا كِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَىٰ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ وَإِلَىٰ طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ 30 يَا قَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ 31 وَمَن لَّا يُجِبْ دَاعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَلَيْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءُ ۚ أُولَٰئِكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ 32 أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَىٰ ۚ بَلَىٰ إِنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ 33 وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَلَيْسَ هَٰذَا بِالْحَقِّ ۖ قَالُوا بَلَىٰ وَرَبِّنَا ۚ قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ 34 فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ ۚ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ ۚ بَلَاغٌ ۚ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ 35

33أَ وَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْىَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِر عَلى أَنْ یُحْیِىَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَىْء قَدِیرٌ

34وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ

35فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لاتَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاّ ساعَةً مِنْ نَهار بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ

 

ترجمه:

33 ـ آیا آنها نمى دانند خداوندى که آسمان ها و زمین را آفریده و از آفرینش آنها ناتوان نشده است، مى تواند مردگان را زنده کند؟! آرى او بر هر چیز تواناست!

34 ـ روزى را به یادآور که کافران را بر آتش عرضه مى دارند (گفته مى شود:) آیا این حق نیست؟! مى گویند: «چرا، به پروردگارمان سوگند (که حق است!)» (در این هنگام خداوند) مى گوید: «پس عذاب را به خاطر کفرتان بچشید»!

35 ـ پس صبر کن آنگونه که پیامبران «اولو العزم» صبر کردند، و براى (عذاب) آنان شتاب مکن! هنگامى که وعده هائى را که به آنها داده مى شود ببینند، (احساس مى کنند که) گوئى فقط ساعتى از یک روز (در دنیا) توقف داشتند; این ابلاغى است براى همگان! آیا جز قوم فاسق هلاک مى شوند؟!

 

تفسیر:

همچون پیامبران «اولوا العزم» شکیبا باش

این آیات، که آخرین آیات سوره «احقاف» است به بحث پیرامون «معاد» مى پردازد، زیرا از یکسو، در آخرین آیات گذشته که از زبان مبلغانِ جنّ نقل شد، اشاره به مسأله «معاد» آمده بود.

و از سوى دیگر، سوره «احقاف» در بخش هاى نخست، از مسأله توحید و عظمت قرآن مجید، و اثبات نبوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، سخن مى گوید.

و در آخرین بخش از این سوره، مسأله «معاد» را پیش مى کشد، و به این ترتیب، اصول سه گانه اعتقادى را تکمیل مى کند.

نخست مى فرماید: «آیا آنها نمى دانند خداوندى که آسمانها و زمین را آفریده ، و از آفرینش آنها هرگز خسته و ناتوان نشده، قادر است که مردگان را زنده کند، آرى او بر هر چیز تواناست»؟! (أَ وَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْىَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِر عَلى أَنْ یُحْیِىَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَىْء قَدِیرٌ).

آفرینش آسمان ها و زمین با موجودات رنگارنگ و مختلفش، نشانه قدرت او بر هر چیز است، چرا که هر چیز به تصور آید، او در این عالم آفریده است، با این حال، چگونه ممکن است از تجدید حیات انسان ها، عاجز باشد؟ این دلیلى است دندان شکن بر مسأله «امکان معاد».

اصولاً بهترین دلیل بر امکان هر چیز وقوع آن است، ما که این همه پیدایش موجود زنده و جاندار را از موجودات بى جان مى بینیم، چگونه مى توانیم در قدرت مطلقه او، بر معاد تردید به خود راه دهیم؟

این یکى از دلائل متعدد معاد است که قرآن مجید در آیات مختلف، از جمله در آیه 81 سوره «یس» روى آن تکیه کرده است.(1)

* * *

در آیه بعد، صحنه اى از مجازات دردناک مجرمان و منکران معاد را مجسم کرده، مى فرماید: «روزى را به خاطر بیاورید که کافران را بر آتش عرضه مى دارند» (وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النّارِ).

آرى، گاه دوزخ را بر کافران عرضه مى کنند، و گاه کافران را بر دوزخ، و هر کدام، هدفى دارد که در چند آیه قبل، به آن اشاره شد.(2)

هنگامى که کافران را بر آتش عرضه مى کنند، و شعله هاى سوزان و کوه پیکر و وحشتناک آن را مى بینند، به آنها گفته مى شود: «آیا این حق نیست»؟ (أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ).

آیا امروز هم مى توانید رستاخیز و دادگاه عدل خدا، و پاداش و کیفر او را انکار کنید، و بگوئید این از افسانه هاى خرافى پیشینیان است؟!

آنها که چاره اى جز اعتراف ندارند «مى گویند: آرى، سوگند به پروردگارمان که این حق است» و جاى شک و تردید در آن نیست، ما گمراه بودیم که آن را ناحق مى پنداشتیم (قالُوا بَلى وَ رَبِّنا).

در این هنگام، خداوند یا مأموران عذاب الهى مى گویند: «پس بچشید عذاب را به خاطر آنچه انکار مى کردید» (قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).

و به این ترتیب، در آن روز، همه حقایق را با چشم خود مى بینند و اعتراف مى کنند، اعتراف و اقرارى که سودى به حال آنها ندارد، و جز اندوه و حسرت و شکنجه وجدان و آزار روحى نتیجه اى نخواهد داشت.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، که آخرین آیه سوره «احقاف» است، با توجه به آنچه در مورد معاد و کیفر کافران در آیات قبل گذشت، به پیامبر خود دستور مى دهد که «صبر کن همان گونه که پیامبران «اولوا العزم» صبر و شکیبائى کردند» (فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ).

تنها تو نیستى که با مخالفت و عداوت این قوم مواجه شده اى، همه پیامبران «اولو العزم» با این مشکلات روبرو بودند و استقامت کردند، «نوح»(علیه السلام) پیامبر بزرگ خدا 950 سال دعوت کرد، اما جز گروه اندکى به او ایمان نیاوردند، پیوسته آزارش مى دادند و به سخریه اش مى گرفتند.

«ابراهیم»(علیه السلام) را به میان آتش افکندند و «موسى»(علیه السلام) را تهدید به مرگ نمودند، و قلبش از نافرمانى هاى قومش پر خون بود، و «عیسى مسیح»(علیه السلام) را بعد از آزار بسیار مى خواستند به قتل برسانند، که خداوند نجاتش داد، خلاصه تا بوده دنیا چنین بوده است، و جز با نیروى صبر و استقامت، نمى توان بر مشکلات پیروز شد.

* * *

پیامبران «اولوا العزم» چه کسانى بودند؟

در این که منظور از پیامبران «اولوا العزم» چه کسانى هستند؟ در میان مفسران گفتگو بسیار است، و پیش از آنکه در این باره تحقیق کنیم، باید معنى «عزم» را بررسى کرد، زیرا «اولوا العزم» به معناى «صاحبان عزم» است.

«عزم» به معناى اراده محکم و استوار است، «راغب» در «مفردات» مى گوید: عزم به معنى تصمیم گرفتن بر انجام کارى است (عَقْدُ الْقَلْبِ عَلى إِمْضاءِ الاَمْرِ).

در قرآن مجید، گاهى «عزم» در مورد «صبر» به کار رفته، مانند: وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ: «کسى که صبر کند و عفو نماید این از عزم امور است».(3)

و گاه به معنى «وفاى به عهد» مانند: وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً: «ما به آدم از قبل، عهد کردیم، اما او فراموش کرد و بر سر عهد خود نایستاد».(4)

ولى، با توجه به این که پیامبران صاحب شریعت جدید و آئین تازه، با مشکلات و گرفتارى هاى بیشترى روبرو بودند، و براى مقابله با آن عزم و اراده محکم ترى لازم داشتند، به این دسته از «پیامبران»، «اولوا العزم» اطلاق شده است، و آیه مورد بحث نیز، ظاهراً اشاره به همین معنا است.

در ضمن، اشاره اى است به این که پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز از همان پیامبران است، زیرا مى گوید: «تو هم شکیبائى کن! آنگونه که پیامبران اولوا العزم شکیبائى کردند».

و اگر بعضى «عزم» و «عزیمت» را به معنى «حکم و شریعت» تفسیر کرده اند، به همین مناسبت است، و گرنه «عزم» در لغت به معنى شریعت نیامده است.

به هر حال، طبق این معنى «مِنْ» در «مِنَ الرُّسُل» «تبعیضیه» است، و اشاره به گروه خاصى از پیامبران بزرگ است که صاحب شریعت بوده اند، همانها که در آیه 7 سوره «احزاب» نیز به آنان اشاره شده: وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوح وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً: «به خاطر بیاور، هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم(علیهم السلام)، از همه آنها پیمان محکمى گرفتیم».

در اینجا بعد از ذکر همه انبیاء به صورت جمع، به این پنج پیامبر بزرگ اشاره مى کند، و این دلیل بر ویژگى آنها است.

در آیه 13 سوره «شورى» نیز از آنها سخن مى گوید: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى: «آئینى براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحى فرستادیم و بر ابراهیم و موسى و عیسى سفارش نمودیم».

روایات فراوانى در منابع شیعه و اهل سنت نیز، در این زمینه نقل شده است که پیامبران «اولوا العزم» همین پنج تن بودند، چنان که در حدیثى از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) آمده است: وَ هُمْ خَمْسَةٌ: أَوَّلُهُمْ نُوحٌ، ثُمَّ إِبْراهِیْمُ، ثُمَّ مُوسى، ثُمَّ عِیْسى، ثُمَّ مُحَمَّدٌ(صلى الله علیه وآله).(5)

در حدیث دیگرى از امام على بن الحسین(علیه السلام) آمده است: مِنْهُمْ خَمْسَةٌ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الْمُرْسَلِیْنَ: نُوحٌ وَ إِبْراهِیْمُ وَ مُوسى وَ عِیْسى وَ مُحَمَّدٌ(صلى الله علیه وآله)، و هنگامى که راوى سؤال مى کند: لِمَ سُمُّوا أُولِى الْعَزْمِ: «چرا آنها اولوا العزم نامیده شدند»؟ امام(علیه السلام) در پاسخ مى فرماید: لِأَنَّهُمْ بُعِثُوا إِلى شَرْقِها وَ غَرْبِها، وَ جِنِّها وَ إِنْسِها: «زیرا آنها مبعوث به شرق و غرب و جن و انس شدند».(6)

و باز در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده: سادَةُ النَّبِیِّیْنَ وَ الْمُرْسَلِیْنَ خَمْسَةٌ وَ هُمْ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ عَلَیْهِمْ دارَتِ الرَّحى: نُوحٌ وَ إِبْراهِیْمُ وَ مُوسى وَ عِیْسى وَ مُحَمَّدٌ(صلى الله علیه وآله): «بزرگ پیامبران و رسولان پنج نفرند، و آنها پیامبران اولوا العزم هستند، و آسیاى نبوت و رسالت بر محور وجود آنها دور مى زند، آنها نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمّد(صلى الله علیه وآله) بودند».(7)

در تفسیر «درّ المنثور» از «ابن عباس» نیز همین معنى نقل شده، که پیامبران «اولوا العزم» همین پنج نفرند.(8)

ولى، بعضى از مفسران، «اولوا العزم» را اشاره به پیامبرانى مى دانند که مأمور به پیکار با دشمنان شدند.

بعضى عدد آنها را 313 نفر دانسته(9)، و بعضى همه پیامبران را اولوا العزم (صاحبان اراده قوى) مى دانند(10) و مطابق این قول «مِن» در «مِنَ الرُّسُل» بیانیه است نه تبعیضیه.

ولى تفسیر اول، از همه صحیح تر است و روایات اسلامى آن را تأیید مى کند.

* * *

سپس، قرآن در دنبال این سخن، مى افزاید: «درباره آنها (کافران) عجله و شتاب مکن» (وَ لاتَسْتَعْجِلْ لَهُمْ).

چرا که قیامت به زودى فرا مى رسد، و آنچه را درباره آن شتاب داشتند با چشم خود مى بینند، سخت مجازات مى شوند و به اشتباهات خود پى مى برند.

به قدرى عمر دنیا، در برابر آخرت کوتاه است، «هنگامى که وعده هائى که به آنها داده مى شود مى بینند، احساس مى کنند گویا در دنیا جز ساعتى از یک روز توقف نداشتند»! (کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاّ ساعَةً مِنْ نَهار).

این احساسِ کمىِ عمر دنیا، در برابر آخرت، یا به خاطر آن است که واقعاً این زندگى در برابر آن حیات جاویدان ساعتى بیش نیست، و یا به خاطر این که، دنیا چنان به سرعت بر آنها مى گذرد، که گوئى ساعتى بیش نبوده است، و یا از این جهت، که آنها محصول تمام عمر خود را که از آن بهره بردارى صحیح نکردند، بیش از یک ساعت نمى بینند.

اینجا است که سیلاب حسرت بر قلب آنها جارى مى شود، اما چه سود که راه بازگشت، وجود ندارد.

لذا مى بینیم هنگامى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) «فاصله دنیا و آخرت را سؤال مى کنند» و مى گویند: کَمْ ما بَیْنَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ؟ در پاسخ مى فرماید: غَمْضَةُ عَیْن: «یک چشم بر هم زدن»! سپس مى گوید: خداوند فرموده: کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاّ ساعَةً مِنْ نَهار.(11)

این، نشان مى دهد که تعبیر به «ساعت» نه به معنى مقدار ساعت معمولى است، بلکه اشاره به زمان کم و کوتاه است.

بعد، به عنوان هشدار به همه انسان ها مى افزاید: «این ابلاغى است، براى همه» (بَلاغٌ).(12)

براى تمام کسانى که از خط عبودیت پروردگار خارج شدند، براى کسانى که غرق در زندگى زودگذر دنیا و شهوات آن گشتند، و بالاخره ابلاغى است براى همه ساکنان این جهان ناپایدار.

و در آخرین جمله، ضمن یک استفهام پر معنى و تهدیدآمیز مى فرماید: «آیا جز قوم فاسق هلاک مى شوند»؟ (فَهَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ).

* * *

 

نکته:

پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، اسطوره صبر و استقامت بود

زندگى پیامبران بزرگ خدا ـ مخصوصاً پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ـ بیانگر مقاومت بى حد و حصر آنها، در برابر حوادث سخت، و طوفان هاى شدید، و مشکلات طاقت فرسا است، و با توجه به این که مسیر حق، همیشه داراى این گونه مشکلات است، رهروان راه حق باید از آنها در این مسیر الهام بگیرند.

ما معمولاً از نقطه روشن تاریخ اسلام به روزهاى تاریک پیشین مى نگریم و این نگرش که از «آینده به گذشته» است، واقعیت ها را طور دیگرى مجسم مى کند، ما باید خود را در آن روز تصور کنیم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) تک و تنها بود، هیچ نشانه اى از پیروزى در افق زندگى او به چشم نمى خورد.

دشمنان لجوج براى نابودى او کمر بسته بودند، و حتى خویشاوندان نزدیکش در صف اول این مبارزه قرار داشتند!

پیوسته به میان قبائل عرب مى رفت، و از آنها دعوت مى کرد، اما کسى به دعوت او پاسخ نمى گفت.

سنگسارش مى کردند آنچنان که از بدن مبارکش خون مى ریخت، ولى دست از دعوت برنمى داشت.

آنچنان او را در محاصره اجتماعى و اقتصادى و سیاسى قرار دادند که تمام راه ها به روى او و پیروان اندکش، بسته شد، بعضى از گرسنگى تلف شدند، و بعضى را بیمارى از پاى درآورد.

یاران اندکش را شکنجه مى دادند، شکنجه هائى که بر جان و قلب او مى نشست.

روزهائى بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) گذشت که توصیف آن با بیان و قلم مشکل است، هنگامى که براى دعوت مردم به سوى اسلام به «طائف» رفت، نه تنها دعوتش را اجابت نکردند، بلکه آنقدر سنگ بر او زدند که خون از پاهایش جارى شد.

افراد نادان را تحریک کردند که فریاد زنند و او را دشنام دهند، ناچار به باغى پناه برد، در سایه درختى نشست، و با خداى خودش این چنین راز و نیاز کرد: أَللّهُمَّ إِلَیْکَ أَشْکُو ضَعْفَ قُوَّتِی، وَ قِلَّةَ حِیْلَتِی، وَ هَوانِی عَلَى النّاسِ، یا أَرْحَمَ الرّاحِمِیْنَ! أَنْتَ رَبُّ الْمُسْتَضْعَفِیْنَ، وَ أَنْتَ رَبِّی، إِلى مَنْ تَکِلُنِی؟ إِلى بَعِیْد یَتَجَهَّمُنِی؟ أَمْ إِلى عَدُوٍّ مَلَّکْتَهُ أَمْرِی؟ إِنْ لَمْ یَکُنْ بِکَ عَلَىَّ غَضَبٌ فَلاأُبالِی...: «خداوندا! ناتوانى و نارسائى خودم و بى حرمتى مردم را به پیشگاه تو شکایت مى کنم، اى کسى که از همه مهربانان، مهربان ترى، تو پروردگار مستضعفین و پروردگار منى، مرا به که وا مى گذارى؟ به افراد دور دست، که با چهره درهم کشیده، با من روبرو شوند؟ یا به دشمنانى که زمام امرِ مرا به دست گیرند؟ پروردگارا! همین اندازه که تو از من خشنود باشى، مرا کافى است».(13)

گاه ساحرش خواندند، و گاه دیوانه اش خطاب کردند.

گاه خاکستر بر سرش ریختند، و گاه کمر به قتلش بستند و خانه اش را در میان شمشیرها محاصره نمودند.

اما، با تمام این احوال همچنان به صبر و شکیبائى و استقامت ادامه داد.

و سرانجام، میوه شیرین این درخت را چشید، آئین او نه تنها «جزیره عربستان»، که شرق و غرب عالم را در برگرفت، و امروز بانگ اذان که فریاد پیروزى او است هر صبح و شام از چهار گوشه دنیا، و در تمام پنج قاره جهان، به گوش مى رسد.

و این است معنى «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ».

و این است راه و رسم مبارزه با شیاطین و اهریمنان، و طریق پیروزى بر آنان و نیل به اهداف بزرگ الهى.

با این حال چگونه عافیت طلبان مى خواهند بدون شکیبائى و تحمل رنج و درد، به اهداف بزرگ خود نائل شوند؟

چگونه مسلمانان امروز در برابر این همه دشمنانى که کمر به نابودى آنها بسته اند، مى خواهند بدون الهام گرفتن از مکتب اصیل پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله)پیروز شوند؟

مخصوصاً رهبران اسلامى، بیش از همه مأمور به این برنامه اند، چنان که در حدیثى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) آمده است: الصَّبْرُ عَلى وُلاةِ الاَمْرِ مَفْرُوضٌ لِقُولِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لِنَبِیِّهِ: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ، وَ إِیْجابِهِ مِثْلَ ذلِکَ عَلى أَوْلِیائِهِ وَ أَهْلِ طاعَتِهِ، بِقَوْلِهِ: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولُ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ: «صبر و استقامت بر رهبران و زمامداران فریضه است، زیرا خداوند به پیامبرش فرموده: فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ و همین معنى را بر دوستان و اهل طاعتش نیز فرض کرده است، چرا که مى گوید: براى شما در زندگى پیامبر تأسى نیکوئى بود (و شما نیز باید همگى به او اقتداء کنید).(14)

* * *

 

خداوندا ! این موهبت بزرگ، این عطیه آسمانى، این صبر و شکیبائى و استقامت در برابر مشکلات را، به ما ارزانى فرما!

پروردگارا ! به ما توفیق ده که این چراغ هدایتى را که پیامبران اولوا العزمت
ـ مخصوصاً خاتم پیامبران محمّد(صلى الله علیه وآله) ـ با زحمات طاقتفرسا فرا راه بشریت قرار دادند، همچنان فروزان نگهداریم و به شایستگى از آن پاسدارى کنیم.

بارالها ! مى دانیم، دشمنانِ حقّ متشکل و متحدند، و از هیچ جنایتى ابا ندارند، بیش از آنچه آنها در توان دارند، به ما صبر و شکیبائى مرحمت فرما، تا هرگز در برابر انبوه مشکلات زانو نزنیم، و امواج و طوفان ها را پشت سر بگذاریم، که این جز با امداد و لطف بى پایان تو ممکن نیست.

 

آمِیْنَ یا رَبَّ العالَمِیْنَ

 

پایان سوره احقاف


1 ـ شرح بیشتر پیرامون این موضوع ودلائل مختلف معاد را در ذیل آیات آخر سوره «یس» (جلد 18، از صفحه 456 تا 490) مطالعه فرمائید.

2 ـ ذیل آیه 20 همین سوره.

3 ـ شورى، آیه 43.

4 ـ طه، آیه 115.

5 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث (جلد 9، صفحه 143).

6 ـ «بحار الانوار»، جلد 11، صفحه 58 (حدیث 61)، در همان جلد، صفحه 56، حدیث 55 نیز با صراحت در این زمینه سخن مى گوید.

7 ـ «کافى»، جلد 1، صفحه 175، کتاب الحجة، باب «طبقات الانبیاء و الرسل»، حدیث 3.

8 و 9 و 10 ـ «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 45 و «کشاف»، ذیل آیه مورد بحث.

11 ـ «روضة الواعظین»، جلد 2، صفحه 448، «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 25.

12 ـ «بَلاغ» خبر مبتداى محذوفى است، و در تقدیر چنین است: «هذَا الْقُرْآنُ بَلاغٌ» ـ یا ـ «هذَا الْوَعْظُ وَ الْإِنْذارُ بَلاغٌ».

13 ـ «سیره ابن هاشم»، جلد 2، صفحه 61.

14 ـ «احتجاج طبرسى»، مطابق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 23.