محمد
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ 12 وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِّن قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ 13 أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُم 14 مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ ۖ فِيهَا أَنْهَارٌ مِّن مَّاءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِّن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى ۖ وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ ۖ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ 15 وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّىٰ إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفًا ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ 16 وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ 17 فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً ۖ فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا ۚ فَأَنَّىٰ لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِكْرَاهُمْ 18 فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ 19
16وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ
17وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ
18فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ
19فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ
ترجمه:
16 ـ گروهى از آنان به سخنانت گوش فرا مى دهند، اما هنگامى که از نزد تو خارج مى شوند به کسانى که دانش به آنان بخشیده شده مى گویند: «(این مرد) الان چه گفت»؟! آنها کسانى هستند که خداوند بر دلهایشان مُهر نهاده و از هواى نفسشان پیروى کرده اند!
17 ـ کسانى که هدایت یافته اند، (خداوند) بر هدایتشان مى افزاید و روح تقوى به آنان مى بخشد!
18 ـ آیا کافران جز این انتظارى دارند که قیامت ناگهان فرا رسد (آن گاه ایمان آورند)، در حالى که هم اکنون نشانه هاى آن آمده است; اما هنگامى که بیاید، تذکر (و ایمان) آنها سودى نخواهد داشت.
19 ـ پس بدان که معبودى جز «اللّه» نیست; و براى گناه خود و مردان و زنان با ایمان استغفار کن. و خداوند محل حرکت و قرارگاه شما را مى داند.
تفسیر:
نشانه هاى رستاخیز ظاهر شده!
این آیات، ترسیمى از وضع منافقان در برخوردشان با وحى الهى و آیات و سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مسأله جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام است.
در سوره هاى «مدنى» سخن از منافقان بسیار آمده، در حالى که در سوره هاى «مکّى» از آنها خبرى نیست; چرا که مسأله نفاق، بعد از پیروزى اسلام و قدرت و سلطه آن بود; زیرا مخالفان در موضع ضعیف تر قرار گرفتند آن چنان که مخالفت خود را نمى توانستند آشکارا بیان کنند، لذا ظاهراً خود را به لباس اسلام درآورده تا از خشم مسلمین راستین، در امان بمانند، ولى، در باطن، به انواع توطئه ها مشغول بودند، «یهود مدینه» که از قدرت نظامى و اقتصادى قابل ملاحظه اى برخوردار بودند، نیز پشتوانه اى براى منافقین محسوب مى شدند.
به هر حال، آنها در صف مؤمنان راستین جاى داشتند، و در نماز جمعه یا در محضر پیامبر(صلى الله علیه وآله) شرکت مى کردند، ولى عکس العمل هایشان در برابر آیات قرآن، بیانگر قلب هاى بیمارشان بود.
در نخستین آیه مورد بحث، مى گوید: «گروهى از آنان نزد تو مى آیند، به سخنانت گوش فرا مى دهند، اما هنگامى که از نزد تو بیرون مى روند، به مؤمنانى که خداوند به آنها علم و دانش بخشیده، از روى استهزاء و تحقیر مى گویند: این مرد، الان چه گفت»؟! (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ماذا قالَ آنِفاً).
منظورشان از این مرد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود.
تعبیر آنها در مورد شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) و سخنان پر محتواى آن حضرت، به قدرى زشت و زننده و تحقیرآمیز بود، که نشان مى داد آنها اصلاً به وحى آسمانى ایمان نیاورده اند.
«آنِفا» از ماده «انف» به معنى «بینى» است، و از آنجا که بینى در صفحه صورت انسان برجستگى خاصى دارد، این کلمه درباره «افراد شریف» یک قوم، به کار مى رود، و نیز در مورد «زمان مقدم بر زمان حال» این تعبیر به کار رفته، همان گونه که در آیه مورد بحث آمده است.
ضمناً تعبیر به «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» نشان مى دهد که یکى از مشخصات مؤمنان، داشتن آگاهى کافى است، آرى علم است که سرچشمه ایمان است، و هم زائیده و محصول ایمان.
ولى، قرآن در پایان آیه، پاسخ دندان شکنى به آنها گفته، مى فرماید: «سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) نامفهوم نبوده و پیچیدگى خاصى ندارد، بلکه کسانى هستند که خداوند بر قلب هایشان مُهر نهاده، و از هوا و هوس هایشان پیروى کرده اند لذا چیزى از آن نمى فهمند»! (أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ).
در حقیقت، جمله دوم علتى است براى جمله نخست، یعنى هواپرستى قدرت ادراک حقائق و حس تشخیص را از آدمى مى گیرد، و پرده بر قلب او مى افکند به طورى که قلوب هواپرستان، همانند ظرفى مى شود که در آن را بسته و مهر و موم کرده اند، نه چیزى وارد آن مى شود و نه چیزى از آن خارج مى گردد.
* * *
نقطه مقابل آنها، مؤمنان راستین هستند که آیه بعد درباره آنها مى گوید: «کسانى که هدایت یافته اند خداوند، بر هدایتشان مى افزاید، و روح تقوا و پرهیزکارى به آنها مى بخشد» (وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ).
آرى، آنها نخستین گام هاى هدایت را شخصاً برداشته، و عقل و خرد و فطرت خویش را در این راه به کار گرفته اند، سپس خداوند طبق وعده اى که داده است مجاهدان راهش را هدایت و راهنمائى بیشتر مى کند، نور ایمان به قلب آنها مى افکند، و از شرح صدر و روشن بینى بهره مندشان مى سازد، این از نظر اعتقاد
و ایمان، و اما از نظر عمل، روح تقوا را در آنها زنده مى کند، آن چنان که از گناه متنفر مى شوند و به طاعت و نیکى عشق مىورزند.
آنها، در هر دو جنبه، درست نقطه مقابل منافقانى هستند که در آیه قبل، به آنها اشاره شده، از یکسو بر دل هاى آنها مُهر است و چیزى نمى فهمند، و از سوى دیگر، در عمل همواره پیرو هواى نفسند، اما مؤمنان روز به روز بر هدایتشان افزوده مى شود، و در مقام عمل بر تقوایشان.
* * *
در آیه بعد، به عنوان هشدارى به این گروه بى ایمانِ استهزاءکننده، مى فرماید: «آیا آنها جز این انتظارى دارند که قیامت ناگهان برپا شود، آنگاه ایمان بیاورند، در حالى که هم اکنون نشانه هاى آن آمده است، اما هنگامى که قیامت رسماً برپا شود، دیگر بیدارى و تذکر و ایمان آنها سودى نخواهد داشت»! (فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ).
آرى، آنها آن موقعى که باید ایمان بیاورند و مفید است، سرسختى و لجاجت به خرج مى دهند، و در برابر حق تسلیم نمى شوند، بلکه به سخریه و استهزاء برمى خیزند، ولى، آن زمان که حوادث هولناک و آغاز قیامت، جهان را به لرزه درمى آورد، به وحشت مى افتند، و اظهار خضوع و ایمان مى کنند در حالى که هیچ سودى به حالشان ندارد.
این عبارت، درست به این مى ماند که به دیگرى، مى گوئیم: آیا انتظار دارى هنگامى که کار از کار گذشت، و بیمارت مشرف بر مرگ شد، طبیب و دارو بیاورى ؟! پس بیا پیش از آنکه فرصت از دست برود، قدمى بردار، قدمى سودمند و مؤثر.
«اَشْراط» جمع «شرط» (بر وزن شرف) به معنى «علامت» است، بنابراین «اشراط الساعة» اشاره به نشانه هاى نزدیک شدن قیامت است.
در این که منظور از نشانه هاى نزدیک شدن رستاخیز، در اینجا چیست؟ مفسران، بحث هاى فراوانى دارند، و حتى رساله هاى مختصر و مفصلى در این زمینه نگاشته شده.
اما، بسیارى معتقدند، منظور از «اشراط الساعة» در آیه مورد بحث، قیام شخص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است، به شهادت حدیثى که از خود آن حضرت نقل شده که: بُعِثْتُ أَنَا وَ السّاعَةُ کَهاتَیْنِ وَ ضَمَّ السَّبابَةَ وَ الْوُسْطى: «بعثت من و قیامت مانند این دو است، اشاره به دو انگشت مبارکش کرد، انگشت اشاره و انگشت وسط، که در کنار یکدیگرند.(1)
و بعضى مسأله «شقّ القمر» و پاره اى دیگر از حوادث عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نیز جزء «اشراط الساعة» شمرده اند.
احادیث متعددى در این زمینه نیز وارد شده که مخصوصاً شیوع بسیارى از گناهان در میان مردم به عنوان نشانه هاى نزدیک شدن قیامت، معرفى شده است.
مانند حدیثى که شیخ «مفید» در «روضة الواعظین» از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: مِنْ أَشْراطِ السّاعَةِ اَنْ یُرْفَعَ الْعِلْمُ، وَ یَظْهَرَ الْجَهْلُ، وَ یُشْرَبُ الْخَمْرُ وَ یَفْشُو الزِّنا: «از نشانه هاى قیامت برچیده شدن علم، آشکار شدن جهل، و شرب خمر و کثرت زنا است».(2)
حتى حوادث مهم و مؤثرى، همانند قیام حضرت مهدى(علیه السلام) به عنوان «اشراط الساعة» شمرده شده است.
اما این نکته لازم به یادآورى است که، ما گاهى، از «اشراط الساعة» به طور مطلق، بحث مى کنیم که نشانه هاى نزدیک شدن قیامت چیست؟، و گاه در مورد خصوص آیه.
در مورد آیه، مطلب همان است که گفتیم، و اما درباره نشانه هاى نزدیک شدن قیامت به طور مطلق، بحث ها و روایات فراوانى است که در کتب معروف اسلامى آمده است، و در بحث نکات اشاره خواهیم کرد.(3)
* * *
آیا قیام پیامبر(صلى الله علیه وآله) از نشانه هاى نزدیکى قیامت است؟
در اینجا این سؤال پیش مى آید که، چگونه قیام پیامبر(صلى الله علیه وآله) را از نشانه هاى نزدیکى قیامت شمرده اند؟ در حالى که 15 قرن مى گذرد و هنوز از قیامت خبرى نیست؟
پاسخ این سؤال، با توجه به یک نکته روشن مى شود، و آن این که: باقیمانده دنیا را در مقایسه با گذشته آن، باید محاسبه کرد، و در چنین مقایسه اى آنچه از عمر دنیا باقى مانده، چیز مهمى نیست، چنان که در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) آمده است: روزى بعد از عصر و نزدیک غروب آفتاب، براى یارانش خطبه مى خواند، فرمود: وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّد(صلى الله علیه وآله) بِیَدِهِ مَثَلُ ما مَضى مِنَ الدُّنْیا فِیْما بَقِىَ مِنْها اِلاّ مَثَلُ ما مَضى مِنْ یَوْمِکُمْ هذا فِیْما بَقِىَ مِنْهُ، وَ ما بَقِىَ مِنْهُ اِلاَّ الْیَسِیْرُ: «سوگند به کسى که جان محمّد(صلى الله علیه وآله) به دست او است، آنچه از دنیا گذشته نسبت به آنچه باقى مانده، مانند مقدارى است که از امروز شما گذشته نسبت به آنچه باقى مانده است و مى بینید که جز مقدار کمى باقى نمانده است».(4)
* * *
آخرین آیه مورد بحث، به عنوان نتیجه گیرى از گفتگوهائى که در آیات قبل، پیرامون ایمان و کفر و سرنوشت مؤمنان و کافران آمده بود، مى فرماید: «پس بدان که معبودى جز اللّه نیست» (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ).
یعنى روى خط توحید، محکم بایست، که داروى شفابخش و بهترین وسیله نجات، همین توحید است که آثار آن در آیات قبل بیان شد.
بنابراین، مفهوم این سخن آن نیست که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از توحید آگاه نبوده، بلکه منظور ادامه این خط است، درست شبیه آنچه در تفسیر سوره «حمد» در آیه: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ، گفته اند: که مفهومش هدایت نیافتن نیست، بلکه مفهومش این است که ما را بر خط هدایت ثابت بدار.
این احتمال نیز وجود دارد، که منظور: تفکر بیشتر در امر توحید، و ارتقاء به مقامات بالاتر است; چرا که این مسأله اى است که هر چه در آن بیشتر بیندیشند، وآیات خدا را بیشتر مطالعه کنند، به مرحله عالى ترى مى رسند، و بررسى آنچه در آیات قبل، در مورد ایمان و کفر گفته شد، خود عاملى است براى افزایش ایمان و کفر.
سومین تفسیر، این است که: منظور از آن، جنبه هاى عملى توحید است یعنى بدان! تنها پناهگاه در عالم او است، به او پناه بر، و حل مشکلاتت را فقط از او بخواه، و از انبوه دشمنان، هرگز وحشت مکن!
این تفسیرهاى سه گانه، منافاتى با هم ندارند و ممکن است در مفهوم آیه جمع شود.
به دنبال این مسأله عقیدتى، باز به سراغ مسأله تقوا و پاکى از گناه رفته، مى افزاید: «براى گناه خود و مردان و زنان با ایمان استغفار کن» (وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
پیدا است، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به حکم مقام عصمت، هرگز مرتکب گناهى نشده، این گونه تعبیرها یا اشاره به مسأله «ترک اولى» و «حَسَناتُ الاَبْرارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبِیْنَ»(5) است، و یا سرمشقى است براى مسلمانان.
در حدیثى آمده است: «حذیفة بن یمان» مى گوید: «من مرد تندزبانى بودم و نسبت به خانواده ام تندى مى نمودم، عرض کردم اى رسول خدا! مى ترسم عاقبت، زبانم مرا دوزخى کند»! پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: فَأَیْنَ اَنْتَ مِنَ الاِسْتِغْفارِ؟ اِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللّهَ فِى الْیَوْمِ مِأَةَ مَرَّة!: «از استغفار غفلت مکن، حتى خود من هر روز یک صد مرتبه استغفار مى کنم»! (در بعضى از روایات نیز هفتاد مرتبه آمده است).(6)
اگر دیگران از گناهان و معاصى خود استغفار مى کنند، پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از آن لحظه اى که از یاد خدا غافل مانده و یا کار خوب ترى را رها کرده، و به سراغ خوب رفته است، استغفار مى نماید.
این نکته نیز قابل توجه است که، در اینجا خداوند، براى مؤمنین و مؤمنات شفاعت کرده، و دستور استغفار به پیامبرش را داده، تا آنها را مشمول رحمت خود کند، و از اینجا عمق مسأله «شفاعت» در دنیا و آخرت، و همچنین مشروعیت و اهمیت مسأله «توسل» ظاهر مى شود.
و در ذیل آیه، به عنوان بیان علت مى فرماید: «خداوند محل حرکت و قرارگاه شما را مى داند» (وَ اللّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ).
از ظاهر و آشکار، و درون و برون، و سرّ و نجواى شما، با خبر است، و حتى از اندیشه ها و نیات شما در حرکات، و سکونتان کاملاً آگاهى دارد، به همین دلیل، باید به سوى او بروید و از درگاه او طلب عفو کنید.
«مُتَقَلَّب» به معنى جایگاه رفت و آمد، و «مَثْوى» به معنى محل استقرار است.(7)
ظاهر این است که، این دو کلمه، مفهوم وسیعى دارد، که تمام حرکات و سکون آدمى را چه در دنیا و چه در آخرت، چه در دوران جنینى، و چه در دوران قبر و برزخ، شامل مى شود، هر چند بسیارى از مفسران، معانى محدودى براى آن نموده اند.
بعضى گفته اند: منظور، حرکات انسان در روز و سکونت او در شب است.
بعضى دیگر گفته اند: منظور، مسیر انسان در دنیا، و قرارگاه او در آخرت است.
بعضى، دگرگونى انتقال انسان را در صلب پدران و رحم مادران، و ثبات او را در قبر مطرح کرده اند.
و بالاخره بعضى، حرکات او را در سفر و آرامش او را در حضر عنوان نموده اند.
ولى همان گونه که گفتیم، آیه، مفهوم گسترده اى دارد که همه اینها را شامل مى شود.
* * *
نکته:
اشراط الساعة چیست؟
همان گونه که گفتیم «اشراط» جمع «شرط» به معنى «علامت» است، و «اشراط الساعة»، نشانه هاى نزدیک شدن قیامت را مى گویند، که در منابع شیعه و اهل سنت در روایات بسیارى از آن بحث شده، و در قرآن مجید تنها در همین مورد، به آن اشاره شده است.
یکى از مشروح ترین و جامع ترین احادیث در این زمینه، حدیثى است که «ابن عباس» از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) در داستان «حجة الوداع» نقل کرده، که بسیارى از مسائل را به ما مى آموزد، و حاوى نکات فراوانى است، و روى همین جهت، تمام آن را ذیلاً مى آوریم:
او مى گوید: «ما با پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در «حجة الوداع» بودیم (حجة الوداع آخرین حجى است که پیامبر در سال آخر عمر خود به جا آورد) حضرت حلقه در خانه «کعبه» را گرفت و رو به ما کرده، فرمود: آیا شما را از «اشراط الساعة» آگاه کنم؟ ـ و «سلمان» در آن روز، از همه به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزدیک تر بود ـ عرض کرد: آرى، اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)!
فرمود: از نشانه هاى قیامت، تضییع نماز، پیروى از شهوات، تمایل به هواپرستى، گرامى داشتن ثروتمندان، فروختن دین به دنیا است، و در این هنگام است که قلب مؤمن، از این همه زشتى ها که مى بیند، و توانائى بر تغییر آن را ندارد، در درونش آب مى شود، چنان که نمک در آب.
«سلمان» گفت: آیا چنین امرى واقع مى شود اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم به دست او است، اى «سلمان»! در آن زمان، زمامدارانى ظالم، وزرائى فاسق، کارشناسانى ستمگر، و امنائى خائن بر مردم حکومت مى کنند.
«سلمان» پرسید: آیا این امر واقع مى شود اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن هنگام زشتى ها زیبا، و زیبائى ها زشت مى شود، امانت به خیانتکار سپرده مى شود، و امانتدار خیانت مى کند، دروغگو را تصدیق مى کنند و راستگو را تکذیب!.
«سلمان» سؤال مى کند: آیا چنین چیزى واقع مى شود اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به کسى که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن روز، حکومت به دست زنان، و مشورت با بردگان خواهد بود، کودکان بر منابر مى نشینند، دروغ، ظرافت، و زکات، غرامت، و بیت المال، غنیمت محسوب مى شود!.
مردم به پدر و مادر بدى مى کنند، و به دوستانشان نیکى، و ستاره دنباله دار در آسمان ظاهر مى شود.
«سلمان» پرسید: آیا این امر واقع مى شود اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن زمان زن با شوهرش شریک تجارت مى شود (و هر دو تمام تلاش خود را در بیرون خانه و براى ثروت اندوزى به کار مى گیرند) باران کم، و صاحبان کرم، خسیس، و تهى دستان حقیر شمرده مى شوند. در آن هنگام بازارها به یکدیگر نزدیک مى گردد، یکى مى گوید: چیزى نفروختم، و دیگرى مى گوید: سودى نبردم، و همه زبان به شکایت و مذمت پروردگار، مى گشایند!.
«سلمان» پرسید: آیا این امر واقع مى شود اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن زمان اقوامى به حکومت مى رسند، که اگر مردم سخن بگویند، آنها را مى کشند، و اگر سکوت کنند، همه چیزشان را مباح مى شمرند، اموال آنها را غارت و احترامشان را پایمال، و خون هایشان را مى ریزند، و دل ها را پر از عداوت و وحشت مى کنند، و همه مردم را ترسان و خائف و مرعوب مى بینى!.
«سلمان» عرض کرد: آیا این امر واقع مى شود اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن هنگام، چیزى از مشرق چیزى از مغرب مى آورند (قوانینى از شرق و قوانینى از غرب) و امت من، متلوّن مى گردد! واى در آن روز بر ضعفاى امت از آنها، و واى بر آنها از عذاب الهى، نه بر صغیر رحم مى کنند، نه احترام به کبیر مى گذارند، و نه گنهکارى را مى بخشند، بدن هایشان همچون آدمیان است، اما قلوبشان قلوب شیاطین!.
«سلمان» گفت: آیا این امر واقع مى شود اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن زمان، مردان به مردان قناعت مى کنند، و زنان به زنان، و بر سر پسران به رقابت برمى خیزند، همان گونه که براى دختران در خانواده هایشان!. مردان، خود را شبیه زنان و زنان خود را شبیه مردان مى کنند، و زنان بر زین سوار مى شوند (و به خودنمائى مى پردازند) بر آنها لعنت خدا باد!.
«سلمان» عرض کرد: آیا این امر واقع مى شود اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن زمان، به تزیین مساجد مى پردازند، آن چنان که معابد یهود و نصارا را تزیین مى کنند، قرآن ها را مى آرایند (بى آنکه به محتواى آن عمل کنند) مناره هاى مساجد طولانى، و صفوف نمازگزاران فراوان، اما دل ها نسبت به یکدیگر دشمن و زبان ها مختلف است!.
«سلمان» گفت: آیا این امر واقع مى شود اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن هنگام، پسران امت مرا با طلا تزیین مى کنند، و لباس هاى ابریشمین حریر و دیباج مى پوشند، و از پوست هاى پلنگ براى خود لباس تهیه مى کنند!.
«سلمان» عرض کرد: آیا این امر واقع مى شود اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن هنگام، زنا آشکار مى گردد، معاملات با غیبت و رشوه انجام مى گیرد، دین را فرو مى نهند، و دنیا را برمى دارند.
«سلمان» گفت: آیا این امر شدنى است اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن هنگام، طلاق فزونى مى گیرد، و حدى براى خدا اجرا نمى شود، اما با این حال، به خدا ضرر نمى زنند (خودشان زیان مى بینند).
«سلمان» گفت: آیا این شدنى است اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن هنگام، زنان خواننده، و آلات لهو و نوازندگى آشکار مى شود، و اشرار امتم به دنبال آن مى روند.
«سلمان» گفت: آیا این شدنى است اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن هنگام، اغنیاى امتم براى تفریح به «حج» مى روند، و طبقه متوسط، براى تجارت، و فقراى آنها براى ریا و تظاهر! در آن زمان اقوامى پیدا مى شوند که قرآن را براى غیر خدا، فرا مى گیرند، و با آن همچون آلات لهو، رفتار مى کنند، و اقوامى روى کار مى آیند که براى غیر خدا، علم دین فرا مى گیرند، فرزندان نامشروع فراوان مى شود، و قرآن را به صورت غنا مى خوانند، و براى دنیا بر یکدیگر سبقت مى گیرند.
«سلمان» عرض کرد: آیا این امر واقع مى شود اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! این در زمانى است که، پرده هاى حرمت دریده مى شود، گناه فراوان، بدان بر نیکان مسلط مى گردند، دروغ زیاد مى شود، لجاجت آشکار، و فقر فزونى مى گیرد، و مردم با انواع لباس ها بر یکدیگر فخر مى فروشند، باران هاى بى موقع مى بارد، قمار و آلات موسیقى را جالب مى شمرند، و امر به معروف و نهى از منکر را زشت مى دانند.
به گونه اى که مؤمن در آن زمان، از همه امت خوارتر است، قاریان قرآن و عبادت کنندگان، پیوسته به یکدیگر بدگوئى مى کنند، و آنها را در ملکوت آسمان ها افرادى پلید و آلوده مى خوانند.
«سلمان» عرض کرد: آیا این امر واقع مى شود اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن هنگام، ثروتمند رحمى بر فقیر نمى کند، تا آنجا که نیازمندى در میان جمعیت به پا مى خیزد و اظهار حاجت مى کند، و هیچ کس چیزى در دست او نمى نهد!.
«سلمان» گفت: آیا این امر شدنى است اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)؟!
فرمود: آرى، سوگند به آن کس که جانم در دست او است، اى «سلمان»! در آن هنگام، «رویبضة» سخن مى گوید!.
«سلمان» عرض کرد: پدر و مادرم فدایت باد اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)! «رویبضة» چیست؟
فرمود: کسى درباره امور مردم سخن مى گوید، که هرگز سخن نمى گفت (و کسى اظهار نظر مى کند که مجال اظهار نظر به او نمى دادند).
در این هنگام، طولى نمى کشد که فریادى از زمین برمى خیزد، آن چنان که هر گروهى خیال مى کنند، این فریاد در منطقه آنها است.
باز مدتى که خدا مى خواهد، به همان حال مى مانند، سپس در این مدت زمین را مى شکافند و زمین پاره هاى دل خود را بیرون مى افکند، فرمود: منظورم طلا و نقره است، سپس به ستون هاى مسجد با دست مبارکش اشاره کرد، گفت: همانند اینها! و در آن روز، دیگر طلا و نقره اى به درد نمى خورد (و فرمان الهى فرا مى رسد) این است معنى سخن پروردگار: «فَقَدْ جاءَ اَشْراطُها».(8)
* * *
1 ـ «مجمع البیان»، تفسیر «قرطبى»، تفسیر «فى ظلال»، و تفاسیر دیگر ذیل آیات مورد بحث (با مختصر تفاوتى در تعبیر).
2 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 37.
3 ـ با توجه به آنچه گفتیم معلوم مى شود که منظور از جمله «فَقَدْ جاءَ اَشْراطها» این نیست که تمام نشانه هاى قیامت در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) آشکار شده، بلکه منظور این است که بعضى از آن ظاهر شده که خبر از نزدیکى قیامت مى دهد، هر چند، قسمت هائى از آن بعداً آشکار گردد.
4 ـ «روح المعانى»، جلد 26، صفحه 48.
5 ـ «بحار الانوار»، جلد 11، صفحه 256، و جلد 25، صفحه 205.
6 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 102 (ذیل آیات مورد بحث).
7 ـ بنابراین «مُتَقَلَّب» اسم مفعول است که در اینجا به معنى اسم مکان آمده، ولى جمعى آن را «مصدر میمى» مى دانند، که به معنى انتقال از حالى به حالى مى باشد. اما معنى اول، با توجه به قرینه مقابله با «مَثْوى» که مسلماً اسم مکان است، مناسب تر است.
8 ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، جلد 2، صحفه 307، و تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 34، و تفسیر «صافى». (ذیل آیات مورد بحث).