محمد

وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ ۖ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ ۙ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ ۖ فَأَوْلَىٰ لَهُمْ 20 طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَّعْرُوفٌ ۚ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ 21 فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ 22 أُولَٰئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَىٰ أَبْصَارَهُمْ 23 أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا 24 إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى ۙ الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَىٰ لَهُمْ 25 ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ ۖ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ 26 فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ 27 ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ 28 أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ 29

 

20وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ

21طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللّهَ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ

22فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ

23أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ

24أَفَلایَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوب أَقْفالُها

 

ترجمه:

20 ـ کسانى که ایمان آورده اند مى گویند: «چرا سوره اى نازل نمى شود (که در آن فرمان جهاد باشد)»؟! اما هنگامى که سوره واضح و روشنى نازل مى گردد که در آن سخنى از جنگ است، منافقان بیماردل را مى بینى که همچون کسى که در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مى کنند; پس مرگ و نابودى براى آنان سزاوارتر است!

21 ـ (ولى) اطاعت و سخن سنجیده براى آنان بهتر است; و اگر هنگامى که فرمان جهاد قطعى مى شود به خدا راست گویند(و از در صدق و صفا درآیند) براى آنان بهتر مى باشد.

22 ـ اگر (از این دستورها) روى گردان شوید، جز این انتظار مى رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید؟!

23 ـ آنها کسانى هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوش هایشان را کر و چشم هایشان را کور کرده است!

24 ـ آیا آنها در قرآن تدبر نمى کنند، یا بر دل هایشان قفل نهاده شده است؟!

 

تفسیر:

از نام جهاد نیز وحشت دارند!

در این آیات، موضع گیرى هاى مختلف «مؤمنان» و «منافقان» را در برابر فرمان جهاد، روشن مى سازد، و تکمیلى است بر بحث هائى که درباره این دو گروه در آیات قبل آمد.

نخست مى فرماید: «مؤمنان پیوسته مى گویند: چرا سوره اى نازل نمى شود»؟! (وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلا نُزِّلَتْ سُورَةٌ).

سوره اى که در آن فرمان جهاد باشد، و تکلیف ما را در برابر دشمنان سنگدل و خونخوار و بى منطق، روشن سازد، سوره اى که آیاتش نور هدایت بر قلب ما بپاشد، و روح و جان ما را با فروغش روشن نماید.

این وضع حال مؤمنان راستین.

و اما منافقان «هنگامى که سوره محکم و استوارى نازل مى گردد که در آن نامى از جنگ و جهاد است، منافقان بیماردل را مى بینى، همچون کسى که در آستانه مرگ قرار گرفته، با نگاهى مات و مبهوت، و چشمانى که حدقه آنها از کار ایستاده، به تو مى نگرند»! ( فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ).

از شنیدن نام جنگ، چنان وحشت و اضطراب سر تا پاى آنها را فرا مى گیرد که نزدیک است، قالب تهى کنند! فکرشان از کار مى افتد، سیاهى چشم از حرکت بازمى ایستد، و همچون کسانى که نزدیک است قبض روح شوند، نگاهى بى حرکت و خیره، بى آنکه پلک هاى چشم به هم خورد، دارند، و این گویاترین تعبیرى است از حال منافقان ترسو و بزدل!.

چرا برخورد مؤمنان و منافقان این چنین متفاوت نباشد؟ در حالى که گروه اول، به خاطر ایمان محکمشان، هم به لطف و عنایت و یارى پروردگار امیدوارند، و هم از شهادت در راه او، پروا ندارند.

میدان جهاد براى آنها، میدان اظهار عشق به محبوب، میدان شرف و فضیلت، میدان شکوفائى استعدادها، و میدان پایدارى و مقاومت و پیروزى است، و در چنین میدانى، ترس معنى ندارد.

اما براى «منافقان»، میدان مرگ و نابودى و بدبختى است، میدان شکست و جدائى از لذات دنیا است، میدانى است تاریک و ظلمانى، با آینده اى وحشتناک و مبهم!.

منظور از «سورة محکمة» به عقیده بعضى از مفسران، سوره هائى است که در آن مسأله جهاد مطرح مى شود، ولى دلیلى بر این تفسیر در دست نیست، بلکه ظاهر این است که «محکم» در اینجا به همان معنى مستحکم و استوار و قاطع و خالى از هر گونه ابهام است که گاه در مقابل آن، «متشابه» قرار مى گیرد، و البته آیات جهاد، چون معمولاً از قاطعیت فوق العاده اى برخوردار است تناسب بیشترى با مفهوم این واژه دارد، اما منحصر به آن نیست.

تعبیر به الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ: «کسانى که در قلب هایشان بیمارى است» تعبیرى است که در لسان قرآن، معمولاً براى «منافقین» به کار مى رود، و این که بعضى از مفسران احتمال داده اند: منظور افراد «ضعیف الایمان» است، نه با سایر آیات قرآن سازگار مى باشد، و نه با آیات قبل و بعد آیه مورد بحث، که همه از منافقان سخن مى گوید.

به هر حال، در پایان آیه در یک جمله کوتاه مى گوید: «واى بر آنها، که مرگ و نابودى براى آنها از زندگى بهتر است» (فَأَوْلى لَهُمْ).

جمله «اَوْلى لَهُم» در ادبیات عرب، معمولاً به عنوان تهدید و نفرین و آرزوى ناراحتى و بدبختى، براى کسى مى آید.(1)

بعضى نیز، آن را به معنى اَلْمُوْتُ اَوْلى لَهُمْ: «مرگ براى آنها بهتر است» تفسیر کرده اند، و جمع میان آنها چنان که در تفسیر آیه آوردیم، نیز مانعى ندارد.

* * *

در آیه بعد، مى افزاید: «اگر آنها اطاعت کنند، و از فرمان جهاد سرپیچى ننمایند و سخنان نیک و سنجیده و شایسته بگویند براى آنها بهتر است» (طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ).(2)

تعبیر به «قَوْلٌ مَعْرُوف» ممکن است در مقابل سخنان ناموزون و منکرى باشد که منافقان بعد از نزول آیات جهاد، سرمى دادند، گاه مى گفتند: لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ: «در این گرماى (به سوى میدان) حرکت نکنید»!(3)

و گاه مى گفتند: «(و نیز به خاطر آورید) زمانى را که منافقان و بیماردلان مى گفتند: خدا و پیامبرش جز وعده هاى دروغین به ما نداده اند»! (وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاّ غُرُوراً).(4)

و گاه براى سست کردن افراد با ایمان و بازداشتن از میدان نبرد، مى گفتند: هَلُمَّ إِلَیْنا: «به سوى ما بیایید»!.(5)

نه تنها مردم را تشویق به جهاد نمى کردند، بلکه در تضعیف روحیه آنها سخت مى کوشیدند.

سپس، مى افزاید: «اگر آنها هنگامى که برنامه ها محکم مى شود، و فرمان جهاد قطعیت مى یابد، به خدا راست گویند و از در صدق و صفا درآیند، براى آنها بهتر است» (فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللّهَ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ).

هم در این دنیا باعث سربلندى آنها است، و هم در آخرت به پاداش و ثواب بزرگ و فوز عظیم نائل مى شوند.

جمله «عَزَمَ الاَمْرُ» در اصل اشاره به محکم شدن کار است، ولى به قرینه آیات قبل و بعد، منظور از آن «جهاد» مى باشد.

* * *

در آیه بعد، مى افزاید: «اما اگر راه مخالفت را پیش گیرید، و از فرمان خدا و عمل به کتاب او، روى گردان شوید، آیا جز این انتظارى مى رود که در زمین فساد کنید و قطع رحم نمائید» (فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ).(6)

زیرا اگر از قرآن و توحید روى گردان شوید، قطعاً به سوى جاهلیت باز مى گردید، و برنامه هاى جاهلى چیزى جز «فساد در زمین»، «قتل و غارت و خونریزى» و «کشتن خویشاوندان و دختران»، نبود.

این در صورتى است که «تَوَلَّیْتُمْ» از ماده «تولى» به معنى روى گردان شدن باشد، ولى بسیارى از مفسران این احتمال را داده اند که: از ماده «ولایت» به معنى «حکومت» است، یعنى اگر زمام حکومت به دستتان بیفتد، چیزى جز تباهى و خونریزى و قطع رحم از شما انتظار نمى رود.

گویا جمعى از منافقان، براى فرار از میدان جهاد، این بهانه را درست کرده بودند که ما چگونه قدم به میدان نبرد بگذاریم و خونریزى کنیم و خویشاوندان خود را به قتل برسانیم و «مفسد فى الارض» باشیم؟!.

قرآن در پاسخ آنها مى گوید: «مگر آن روز که حکومت در دست شما بود جز فساد و خونریزى و قطع رحم، کارى داشتید؟! اینها بهانه است، هدف از جنگ در اسلام، خاموش کردن آتش فتنه است، نه فساد و تباهى در زمین، هدف برچیدن بساط ظلم و ستم است، نه قطع رحم.

در بعضى از روایات که در منابع اهل بیت(علیهم السلام) آمده است، مى خوانیم: «این آیه درباره «بنى امیه» است که وقتى زمام حکومت را به دست گرفتند، نه بر صغیر رحم کردند، و نه بر کبیر، حتى خویشاوندان خود را به خاک و خون کشیدند!.(7)

روشن است، «بنى امیه» از «ابو سفیان» گرفته تا فرزندان و نواده هاى او، همه مصداق روشن این آیه بودند، منظور از روایت نیز همین است، در حالى که آیه، مفهوم گسترده اى دارد که همه منافقان ظالم و مفسد را شامل مى شود.

* * *

در آیه بعد، سرنوشت نهائى این گروه منافق و بهانه جوى مفسد را چنین بیان مى کند: «آنها کسانى هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوش هایشان را کر، و چشم هایشان را کور نموده است»، نه حقیقتى را مى شنوند، و نه واقعیتى را مى بینند (أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ).

آنها، جهاد اسلامى را که بر معیار حق و عدالت است، قطع رحم و فساد فى الارض مى پندارند، اما آن همه جنایاتى را که در جاهلیت مرتکب شدند، و خون هاى بیگناهانى را که در دوران حکومتشان ریختند، و نوزادان معصومى را که با دست خود زیر خاک پنهان کردند مطابق با حق و عدالت!، لعنت خدا بر آنها باد که نه گوش شنوا دارند و نه چشم بینا!.

در روایتى از امام على بن الحسین(علیه السلام) مى خوانیم که، به فرزندش امام باقر(علیه السلام)فرمود: إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْقَاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإِنِّی وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَهَلْ عَسَیْتُمْ...: «فرزندم! از دوستى با افرادى که پیوند خویشاوندى را قطع کرده، و نسبت به ارحام خود بد رفتارى مى کنند، بر حذر باش که من آنها را در سه آیه از قرآن، ملعون یافتم ، سپس آیه مورد بحث را تلاوت فرمود...».(8)

«رَحِم» در اصل، به معنى «جایگاه جنین» در شکم مادر است، سپس این تعبیر به تمام خویشاوندان اطلاق شده است; به خاطر این که از رحم واحدى نشأت گرفته اند.

در حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: ثَلاثَةٌ لایَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ: مُدْمِنُ خَمْر وَ مُدْمِنُ سِحْر وَ قاطِعُ رَحِم: «سه گروهند که هرگز داخل بهشت نمى شوند، شرابخواران، ساحران و قاطعان رحم».(9)

ناگفته پیدا است، لعن و طرد خداوند نسبت به این گروه، و همچنین گرفتن قدرت درک حقایق از آنها، هرگز مستلزم جبر نیست; چرا که اینها مجازات اعمال خود آنها و واکنش کردار و رفتارشان است.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث به ذکر علت واقعى انحراف این قوم نگون بخت پرداخته، مى گوید: «آیا آنها در آیات قرآن تدبر نمى کنند (تا حقیقت را دریابند و وظائف خود را انجام دهند) یا بر دل هاى آنها قفل نهاده شده است»؟! (أَفَلایَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوب أَقْفالُها).

آرى، عامل بیچارگى آنها یکى از دو چیز است یا در قرآن، این برنامه هدایت الهى و این نسخه کامل شفابخش، تدبر نمى کنند، و یا اگر تدبر مى کنند بر اثر هواپرستى و اعمالى که از قبل انجام داده اند، قفل ها بر دل هاى آنها است، به گونه اى که هیچ حقیقتى در آن نفوذ نمى کند.

و به تعبیر دیگر، اگر کسى راه خود را در ظلمات گم مى کند: یا چراغى در دست ندارد، و یا چشمش نابینا است، که اگر هم چراغ باشد و هم چشم بینا، یافتن راه همه جا آسان است.

«اَقْفال» جمع «قفل» در اصل، از ماده «قفول» به معنى بازگشت کردن یا «قفیل» به معنى شىء خشک است، و از آنجا که وقتى در را ببندند و بر آن قفل زنند، هر کس بیاید از آنجا بازمى گردد، و همانند موجود خشک و صلب، چیزى در آن نفوذ نمى کند، این کلمه به این ابزار مخصوص اطلاق شده است.

* * *

نکته ها:

1 ـ قرآن، کتاب اندیشه و عمل

آیات مختلف قرآن، این حقیقت را فاش مى گوید که، این کتاب بزرگ آسمانى، تنها براى تلاوت نیست، بلکه هدف نهائى از آن «ذِکْر» (یادآورى)، «تدبر» (بررسى عواقب و نتائج کار)، «انذار»، «خارج کردن انسان ها از ظلمات به نور» و «شفا و رحمت و هدایت» است.

در آیه 50 سوره «انبیاء» مى خوانیم: وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ: «و این (قرآن) ذکر مبارکى است که (بر شما) نازل کردیم».

در آیه 29 سوره «ص» مى خوانیم: کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ: «این کتابى است پربرکت که بر تو نازل کرده ایم تا در آیات آن تدبر کنند».

و در آیه 19 سوره «انعام» آمده است: وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ: «و این قرآن بر من وحى شده، تا شما و تمام کسانى را که این (قرآن) به آنها مى رسد، با آن بیم دهم».

و در آیه 1 سوره «ابراهیم» مى فرماید: کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ: «(این) کتابى است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکى ها (ى شرک) به سوى روشنائى (ایمان) درآورى».

و بالاخره در آیه 82 سوره «اسراء» آمده است: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ: «و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مى کنیم».

و به این ترتیب، باید قرآن مجید، در متن زندگى مسلمانان قرار گیرد و آن را قدوه و اسوه خویش قرار دهند دستوراتش را مو به مو اجرا کنند، و تمام خطوط زندگى خویش را با آن هماهنگ سازند.

اما متاسفانه! برخورد گروهى از مسلمانان با قرآن، برخورد با یک مشت اوراد نامفهوم است، تنها به تلاوت سرسرى، مى پردازند، و در نهایت به تجوید و مخارج حروف و زیبائى صوت، اهمیت مى دهند، و بیشترین بدبختى مسلمانان از همین جاست که قرآن را از شکل یک برنامه جامع زندگى، خارج ساخته و تنها به الفاظ آن قناعت کرده اند.

قابل توجه این که: در آیات مورد بحث، با صراحت مى گوید: این منافقان بیماردل، در قرآن تدبر نکردند که به این روز سیاه افتادند.

«تَدَبُّر» از ماده «دبر» (بر وزن ابر) به معنى بررسى نتائج و عواقب چیزى است، به عکس «تفکر»، که بیشتر به بررسى علل و اسباب چیزى گفته مى شود، و به کاربردن هر دو تعبیر در قرآن مجید، پر معنى است.

اما نباید فراموش کرد که بهره گیرى از قرآن، نیاز به یک نوع خودسازى دارد، هر چند خود قرآن نیز به خودسازى کمک مى کند; چرا که اگر بر دل ها قفل ها باشد، قفل هائى از هوى و هوس، کبر و غرور، لجاجت و تعصب، اجازه ورود نور حق به آن نمى دهد، در آیات مورد بحث، به همین امر نیز اشاره شده است.

و چه زیبا مى گوید، امیرمؤمنان على(علیه السلام) در خطبه اى که پیرامون صفات پرهیزگاران ایراد فرموده: أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَة فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَة فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ: «آنها شب هنگام بر پا ایستاده، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مى کنند، و جان خود را با آن محزون مى سازند، داروى درد خود را از آن مى گیرند، هر گاه به آیه اى رسند که در آن تشویق است، با علاقه فراوان به آن روى مى آورند، و چشم جانشان با شوق بسیار، در آن خیره مى شود، و آن را همواره نصب العین خود مى سازند، و هر گاه به آیه اى رسند که در آن بیم و انذار است، گوش هاى دل خود را براى شنیدنش باز کرده، فکر مى کنند، صداى ناله آتش سوزان دوزخ و به هم خوردن زبانه هایش، در گوش جانشان طنین انداز است».(10)

2 ـ حدیثى از امام صادق(علیه السلام)

در تفسیر جمله «اَمْ عَلى قُلُوب اَقْفالُها» از امام صادق(علیه السلام) چنین آمده است:اِنَّ لَکَ قَلْباً وَ مَسْامِعَ، وَ اِنَّ اللّهَ اِذا اَرادَ اَنْ یَهْدِىَ عَبْداً فَتَحَ مَسامِعَ قَلْبِهِ، وَ اِذا اَرادَ بِهِ غَیْرَ ذلِکَ خَتَمَ مَسامِعَ قَلْبِهِ، فَلایُصْلِحُ اَبَداً وَ هُوَ قَولُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ: اَمْ عَلى قُلُوب اَقْفالُها: «براى تو قلبى است و گوش هائى (که راه نفوذ در آن است) و خداوند هر گاه بخواهد بنده اى را (به خاطر تقوایش) هدایت کند، گوش هاى قلب او را مى گشاید، و هنگامى که غیر از این بخواهد، بر گوش هاى قلبش، مُهر مى نهد، به گونه اى که هرگز اصلاح نخواهد شد، و این معنى سخن خداوند است: اَمْ عَلى قُلُوب اَقْفالُها».(11)

* * *


1 ـ جمعى تعبیر کرده اند که معنى جمله این مى شود: «یَلِیْهِ مَکْرُوهٌ»، و آن را معادل با «وَیْلٌ لَهُمْ» دانسته اند.

2 ـ «طاعَة» مبتدا است و خبر آن محذوف است و در تقدیر چنین مى باشد: «طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ أَمْثَلَ لَهُمْ»، بعضى نیز آن را خبر براى مبتداى محذوفى دانسته اند که در تقدیر «أَمْرُنا طاعَةٌ» بوده، ولى معنى اول مناسب تر است.

3 ـ توبه، آیه 81.

4 ـ احزاب، آیه 12.

5 ـ احزاب، آیه 18.

6 ـ گر چه کمتر کسى از مفسران در ترکیب این آیه بحث کرده است، لکن چنین به نظر مى رسد که «اِنْ تَوَلَّیْتُمْ» جمله شرطیه است که در میان اسم «عسى» و خبر آن قرار گرفته و جزاى «اِن» شرطیه، مجموع جمله «فَهَلْ عَسَیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ» است و در تقدیر چنین بوده: «إِنْ تَوَلَّیْتُمْ عَنْ کِتابِ اللّهِ فَهَلْ یُتَرَقَّبُ مِنْکُمْ اِلاَّ الْفَسادُ فِى الاَرْضِ».

7 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 40.

8 ـ «اصول کافى»، جلد 2، صفحه 641، باب مَنْ تُکْرَهُ مُجالَسَتُهُ، حدیث 7، (مطابق نقل تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 41) ـ اما دو آیه دیگر که در ذیل حدیث آمده یکى آیه 25 سوره «رعد» و دیگرى آیه 27 سوره «بقره»، که در یکى لعن صریحاً آمده، و در دیگرى کنایتاً.

9 ـ «خصال» صدوق، جلد 1، صفحه 179 و مطابق نقل تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 41.

10 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 193 معروف به خطبه «همام».

11 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 41.