الفتح
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا 1 لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا 2 وَيَنصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا 3 هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا 4 لِّيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَيُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ ۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِيمًا 5 وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ ۚ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ ۖ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا 6 وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا 7 إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا 8 لِّتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا 9
1إِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً
ترجمه:
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 ـ براى تو پیروزى آشکارى فراهم ساختیم!
تفسیر:
فتح المبین!
در نخستین آیه این سوره، بشارت عظیمى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) داده شده است، بشارتى که طبق بعضى از روایات، نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) محبوب تر از تمام جهان بود، مى فرماید: «ما براى تو فتح آشکار و نمایانى کردیم» (إِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً).
پیروزى چشم گیرى، که آثار آن در کوتاه مدت و دراز مدت، در پیشرفت اسلام و زندگى مسلمانان آشکار شده و مى شود، فتحى که در طول تاریخ اسلام، کم نظیر یا بى نظیر بود.
در اینجا گفتگو و بحث عظیمى در میان مفسران در گرفته است، که منظور از این فتح کدام فتح است؟!
اکثر مفسران، آن را اشاره به پیروزى عظیمى مى دانند، که از صلح «حدیبیه» نصیب مسلمانان شد.(1)
جمعى نیز آن را اشاره به «فتح مکّه» دانسته اند.
در حالى که بعضى نیز آن را ناظر به «فتح خیبر» مى دانند.
و بعضى اشاره به پیروزى اسلام بر تمام دشمنان، از طریق قدرت منطق و برترى دلائل و معجزات آشکار.
و بالاخره بعضى آن را اشاره، به گشودن اسرار علوم، براى پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى دانند.
ولى قرائن فراوانى در دست است که «صلح حدیبیه» را ترجیح مى دهد، براى روشن شدن تفسیر این آیات، باید قبل از هر چیز، فشرده اى از داستان «حدیبیه» را در اینجا بیاوریم، که به منزله شأن نزول آن است.
* * *
داستان صلح «حدیبیه»
در سال ششم هجرت، ماه «ذى القعده» پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به قصد عمره، به سوى «مکّه» حرکت کرد، و همه مسلمانان را تشویق به شرکت در این سفر نمود، گروهى خوددارى کردند، ولى جمع کثیرى از «مهاجران»، «انصار» و «اعراب بادیه نشین»، در خدمتش عازم «مکّه» شدند.
این جمعیت، که در حدود یک هزار و چهارصد نفر بودند، همگى لباس احرام بر تن داشتند، و جز شمشیر، که اسلحه مسافران محسوب مى شد، هیچ سلاح جنگى با خود بر نداشتند.
هنگامى که به «عسفان» در نزدیکى «مکّه» رسید، با خبر شد که «قریش» تصمیم گرفته از ورود او به «مکّه» جلوگیرى نماید، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به «حدیبیه» رسید («حدیبیه» روستائى است در بیست کیلومترى «مکّه»، که به مناسبت چاه، و یا درختى که در آنجا بوده، به این نام، نامیده مى شد،) حضرت فرمود: همین جا توقف کنید، عرض کردند: در اینجا آبى وجود ندارد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) از طریق اعجاز، از چاهى که در آنجا بود، آب براى یارانش فراهم ساخت.
در اینجا سفیرانى میان «قریش» و پیامبر(صلى الله علیه وآله) رفت و آمد کردند، تا مشکل به نحوى حل شود، سرانجام «عروة ابن مسعود ثقفى» که مرد هوشیارى بود، از سوى «قریش» خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او فرمود: من به قصد جنگ نیامده ام و تنها هدفم زیارت خانه خدا است، ضمناً «عروه» در این ملاقات، منظره وضو گرفتن پیامبر(صلى الله علیه وآله) را که اصحاب اجازه نمى دادند، قطره اى از آب وضوى او به روى زمین بیفتد، مشاهده کرد، هنگام بازگشت به «قریش» گفت: من به دربار «کسرى» و «قیصر» و «نجاشى» رفته ام، هرگز زمامدارى در میان قومش را به عظمت «محمّد»(صلى الله علیه وآله) در میان یارانش ندیدم، اگر تصور کنید که آنها دست از «محمّد»(صلى الله علیه وآله) بردارند، اشتباه بزرگى است، شما با چنین افراد ایثارگرى روبرو هستید، تصمیمتان را بگیرید.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به «عمر» پیشنهاد فرمود به «مکّه» رود، و اشراف «قریش» را از هدف این سفر، آگاه سازد، «عمر» گفت: «قریش» با من عداوت شدیدى دارد، من از آنها بیمناکم، بهتر این است: «عثمان» به این کار مبادرت ورزد، «عثمان» به سوى «مکّه» رفت، چیزى نگذشت که در میان مسلمانان شایع شد، او را کشته اند، در اینجا پیامبر(صلى الله علیه وآله) تصمیم بر شدت عمل گرفت، و در زیر درختى که در آنجا بود، با یارانش تجدید بیعت کرد، که به نام «بیعت رضوان» معروف شد، با آنان عهد بست که تا آخرین نفس، مقاومت کنند، ولى، چیزى نگذشت که «عثمان» سالم بازگشت، و به دنبال او «قریش»، «سهیل بن عمرو» را براى مصالحه خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرستادند، و تأکید کردند که امسال، به هیچ وجه ورود او به «مکّه» ممکن نیست.
بعد از گفتگوهاى زیاد، پیمان صلحى منعقد شد که، یکى از موادش همین بود: مسلمانان آن سال را از عمره چشم بپوشند، و سال آینده به «مکّه» بیایند، مشروط بر این که بیش از سه روز نمانند، و سلاحى جز سلاح مسافر، با خود نیاورند، و مواد متعدد دیگرى دائر بر امنیت جانى و مالى مسلمانانى که از «مدینه» وارد «مکّه» مى شوند، همچنین 10 سال متارکه جنگ میان مسلمین و مشرکین، و آزادى مسلمانان «مکّه» در انجام فرائض مذهبى، در آن گنجانیده شد.
این پیمان، در حقیقت یک پیمان عدم تعرضِ همه جانبه بود، که به جنگ هاى مداوم و مکرر بین مسلمانان و مشرکان موقتاً پایان مى داد.
«متن پیمان صلح» از این قرار بود که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به «على»(علیه السلام) دستور داد بنویس: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیْم».
«سهیل بن عمرو» که نماینده مشرکان بود، گفت: من با چنین جمله اى آشنا نیستم، بنویس «بِسْمِکَ اللّهُمَّ»!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود بنویس: «بِسْمِکَ اللّهُمَّ».
آن گاه فرمود: بنویس: «این چیزى است که «محمّد» رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) با «سهیل بن عمرو» مصالحه کرده».
«سهیل» گفت: ما اگر تو را «رسول اللّه» مى دانستیم، با تو جنگ نمى کردیم، تنها اسم خودت، و اسم پدرت را بنویس.
پیغمبر(صلى الله علیه وآله) فرمود مانعى ندارد، بنویس: «این چیزى است که «محمّد بن عبداللّه» با «سهیل بن عمرو»، صلح کرده، که ده سال متارکه جنگ شود تا مردم امنیت خود را بازیابند».
علاوه بر این: «هر کس از «قریش» بدون اجازه ولیّش نزد «محمّد» بیاید (و مسلمان شود) او را بازگردانند، و هر کس از آنها که با «محمّد» هستند نزد «قریش» بازگردد، بازگرداندن او لازم نیست»!.
«همه قبائل آزادند، هر کس مى خواهد، در پیمان «محمّد» وارد شود، و هر کس مى خواهد در پیمان «قریش»».
طرفین متعهدند: نسبت به یکدیگر خیانت نکنند (و جان و مال یکدیگر را محترم بشمارند).
از این گذشته، «محمّد» امسال، باز مى گردد، وارد «مکّه» نمى شود، اما سال آینده قریش به مدت سه روز از «مکّه» بیرون مى روند تا یارانش به زیارت بیایند، اما بیش از سه روز توقف نکنند (مراسم عمره را انجام دهند و بازگردند)، به شرط این که جز اسلحه مسافر، یعنى شمشیر، آن هم در غلاف، سلاح دیگرى به همراه نداشته باشند.
بر این پیمان صلح، گروهى از مسلمانان و مشرکان گواهى داده، و کاتب عهدنامه «على بن ابیطالب»(علیه السلام) بود.(2)
مرحوم «علامه مجلسى» در «بحار الانوار»، بعضى مواد دیگر این صلح نامه را نیز نقل کرده، از جمله این که:
«اسلام در «مکّه» باید آشکار باشد، و کسى را مجبور در انتخاب مذهب نکنند، و اذیت و آزارى به مسلمانان نرسانند».(3)
این مضمون در تعبیر سابق نیز اجمالاً وجود داشت.
در اینجا پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور داد، شترهاى قربانى را که به همراه آورده بودند، در همانجا قربانى کنند، سرهاى خود را بتراشند، و از احرام خارج گردند.
اما این امر، براى جمعى از مسلمانان سخت ناگوار بود; چرا که بیرون آمدن از احرام، بدون انجام مناسک عمره، در نظر آنها امکان پذیر نبود، ولى، پیغمبر(صلى الله علیه وآله)شخصاً پیشگام شد، شتران قربانى را، نحر فرمود، و از احرام بیرون آمد، و به مسلمانان تفهیم نمود که این استثنائى است در قانون احرام و قربانى، که از سوى خداوند قرار داده شده است.
مسلمین، هنگامى که چنین دیدند، تسلیم شدند، و دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله) دقیقاً اجرا شد، و از همانجا آهنگ «مدینه» کردند، اما کوهى از غم و اندوه بر قلب آنها سنگینى مى نمود; چرا که در ظاهر قضیه، مجموع این مسافرت، یک ناکامى و شکست بود، ولى خبر نداشتند که در پشت داستان «صلح حدیبیه»، چه پیروزى هائى براى مسلمانان و آینده اسلام، نهفته است، و در همین هنگام بود، که سوره «فتح» نازل شد، و بشارتِ فتح عظیمى را به پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)داد.(4)
* * *
پیامدهاى سیاسى و اجتماعى و مذهبى صلح «حدیبیه»
یک مقایسه اجمالى میان وضع مسلمانان، در سال ششم هجرت (هنگام صلح حدیبیه)، و دو سال بعد که با ده هزار سرباز مجهز، براى «فتح مکّه» حرکت کردند تا به پیمان شکنى مشرکان پاسخ دندان شکنى دهند، و سرانجام بدون کمترین برخورد نظامى «مکّه» را گشودند، (به گونه اى که قریش کمترین قدرت مقاومت در خود نمى دیدند) نشان مى دهد: بازتاب «صلح حدیبیه» تا چه حد گسترده بود.
به طور خلاصه، مسلمانان از این صلح، چند امتیاز و پیروزى مهم به شرح زیر به دست آوردند:
1 ـ عملاً به فریب خوردگان «مکّه» نشان دادند: آنها قصد کشتار ندارند، و براى شهر مقدّس «مکّه» و خانه خدا احترام فراوان قائلند، همین امر سبب جلب قلوب جمع کثیرى، به سوى اسلام شد.
2 ـ «قریش» براى اولین بار، اسلام و مسلمین را به رسمیت شناختند، مطلبى که دلیل بر تثبیت موقعیت آنها در جزیره «عربستان» بود.
3 ـ بعد از «صلح حدیبیه»، مسلمانان به راحتى مى توانستند همه جا رفت و آمد کنند، و جان و مالشان محفوظ بود، و عملاً با مشرکان از نزدیک تماس پیدا مى کردند، تماسى که نتیجه اش، شناخت بیشتر اسلام از سوى مشرکان، و جلب توجه آنها به اسلام بود.
4 ـ بعد از «صلح حدیبیه»، راه براى نشر اسلام در سراسر «جزیره عرب»، گشوده شده، و آوازه صلح طلبى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، اقوام مختلفى را که برداشت غلطى از اسلام و شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند، به تجدید نظر وادار کرد، و امکانات وسیعى از نظر تبلیغاتى به دست مسلمانان افتاد .
5 ـ «صلح حدیبیه»، راه را براى گشودن «خیبر» و بر چیدن این غده سرطانى یهود، که بالفعل و بالقوه، خطر مهمى براى اسلام و مسلمین محسوب مى شد، هموار ساخت.
6 ـ اصولاً وحشت «قریش» از درگیرى با سپاه هزار و چهارصد نفرى پیامبر(صلى الله علیه وآله) که هیچ سلاح مهم جنگى با خود نداشتند، و پذیرفتن شرائط صلح، خود عامل مهمى براى تقویت روحیه طرفداران اسلام، و شکست مخالفان بود که تا این اندازه، از مسلمانان حساب بردند.
7 ـ بعد از ماجراى «حدیبیه»، پیامبر(صلى الله علیه وآله) نامه هاى متعددى به سران کشورهاى بزرگ «ایران»، «روم»، «حبشه» و پادشاهان بزرگ جهان، نوشت، و آنها را به سوى اسلام دعوت کرد، و این به خوبى نشان مى دهد که تا چه حد «صلح حدیبیه» اعتماد به نفس، به مسلمین داده بود، که نه تنها در «جزیره عرب»، که در دنیاى بزرگ آن روز، راه خود را به پیش مى گشودند.
* * *
اکنون به تفسیر آیات باز مى گردیم.
از آنچه گفته شد، به خوبى مى توان درک کرد که «صلح حدیبیه» به راستى فتح و پیروزى بزرگى براى اسلام و مسلمین بود، و تعجب نیست که قرآن مجید از آن به عنوان «فتح مبین» یاد کند.
از این گذشته، قرائن متعدد دیگرى در دست است که این تفسیر را تأیید مى کند:
1 ـ جمله «فَتَحْنا» به صورت فعل ماضى، نشان مى دهد که این امر به هنگام نزول آیات تحقق یافته بود، در حالى که چیزى جز «صلح حدیبیه» در کار نبود.
2 ـ زمان نزول این آیات، که در بالا اشاره شد، و آیات دیگر این سوره، که مدح مؤمنان و ذم منافقان و مشرکان در ماجراى «حدیبیه» مى کند، مؤید دیگرى بر این معنى است.
آیه 27 این سوره که تأکید بر «رؤیاى صادقانه» پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده، مى گوید: «مسلماً در آینده وارد «مسجد الحرام» در نهایت امنیت خواهید شد، و به انجام مناسک عمره مى پردازید»، شاهد گویائى است بر این که این سوره و محتواى آن، بعد از «حدیبیه» و قبل از «فتح مکّه» بوده است.
3 ـ در روایات متعددى «صلح حدیبیه» به عنوان «فتح مبین» معرفى شده است، از جمله:
در تفسیر «جوامع الجامع» آمده است: هنگامى که پیامبر از «حدیبیه» باز مى گشت (و سوره «فتح» نازل شد) یکى از اصحاب عرض کرد: ما هذَا الْفَتْحُ لَقَدْ صُدِدْنا عَنِ الْبَیْتِ وَ صُدَّ هَدْیُنا: «این چه فتحى است که ما را از زیارت خانه خدا باز داشتند، و جلوى قربانى ما را گرفتند»؟!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: بِئْسَ الْکَلامُ هَذا، بَلْ هُوَ اَعْظَمُ الْفُتُوحِ، قَدْ رَضِىَ الْمُشْرِکُونَ اَنْ یَدْفَعُوکُمْ عَنْ بِلادِهِمْ بِالرّاحِ، وَ یَسْئَلُوکُمُ الْقَضِیَّةَ، وَ رَغِبُوا اِلَیْکُمْ فِى الاَمانِ وَ قَدْ رَأَوْا مِنْکُمْ ما کَرِهُوا!: «بد سخنى گفتى، بلکه این بزرگ ترین پیروزى ما بود، که مشرکان راضى شدند، بدون برخورد خشونت آمیز، شما را از سرزمین خود دور کنند، و به شما پیشنهاد صلح دهند، و با آن همه ناراحتى که قبلاً دیده اند، تمایل به ترک تعرض نشان دادند».(5)
سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله) ناراحتى هائى که در «بدر» و «احزاب» تحمل کردند، به آنها یادآور شد، مسلمانان تصدیق کردند که این اعظم فتوح بوده است، و آنها از روى ناآگاهى قضاوت کردند.(6)
«زهرى» که از رجال معروف «تابعین» است مى گوید: «فتحى عظیم تر از «صلح حدیبیه» صورت نگرفت; چرا که مشرکین، با مسلمانان ارتباط یافتند و
اسلام در قلوب آنها جایگزین شد، در عرض سه سال، گروه عظیمى اسلام آوردند، و جمعیت مسلمانان با آنها فزونى گرفت».(7)
در احادیث، به گوشه هائى از امتیازاتى که به برکت «صلح حدیبیه» نصیب مسلمانان گردید، اشاره شده است.
تنها در حدیثى از امام «على بن موسى الرضا»(علیه السلام) آمده است: «اِنّا فَتَحْنا» بعد از فتح «مکّه» نازل گشت.(8)
ولى، از آنجا که «صلح حدیبیه» مقدمه اى براى فتح «مکّه» در دو سال بعد شد، توجیه این حدیث مشکل نخواهد بود.
یا به تعبیر دیگر «صلح حدیبیه» در کوتاه مدت، سبب فتح «خیبر» (در سال هفتم هجرت) و فراتر از آن سبب فتح «مکّه»، و نیز پیروزى اسلام در تمام صحنه جهان از نظر نفوذ در قلوب مردم بود، اضافه بر این ممکن است این آیه مانند بعضى دیگر از آیات آن، دو بار نازل شده باشد.
و به این ترتیب، مى توان میان تفسیرهاى چهارگانه جمع کرد، با این قید که محور اصلى را «صلح حدیبیه» تشکیل مى دهد.
* * *
1 ـ این تفسیر را «ابوالفتوح رازى»، «آلوسى» در «روح المعانى»، علامه «طباطبائى» در «المیزان»، نویسنده «فى ظلال» در تفسیر خود، و «فیض کاشانى» در «صافى»، برگزیده اند، در حالى که در تفسیر «تبیان»، «کشاف» و «فخر رازى» و بعضى دیگر، تفسیر دوم (فتح «مکّه») ترجیح داده شده، مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» هر دو قول را با اقوال دیگر برشمرده، ولى «فتح مکّه» را اولین قول ذکر کرده که نشانه ترجیح آن، در نظر اوست.
2 ـ «تاریخ طبرى»، جلد 2، صفحه 281 (با مقدارى تلخیص).
3 ـ «بحار الانوار»، جلد 20، صفحه 352.
4 ـ «سیره ابن هشام»، جلد 3، صفحه 321 ـ 324، تفسیر «مجمع البیان»، تفسیر «فى ظلال»، «کامل ابن اثیر»، جلد 2، و مدارک دیگر، با تلخیص فراوان.
5 ـ «جوامع الجامع» (مطابق «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 48، حدیث 9).
6 ـ تفسیر «در المنثور»، جلد 6، صفحه 68.
7 ـ تفسیر «در المنثور»، جلد 6، صفحه 109.
8 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 48.