الفتح

مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا 29 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ 1 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ 2 إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ ۚ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ 3 إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ 4

28هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفى بِاللّهِ شَهِیداً

29مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْع أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفّارَ وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً

 

ترجمه:

28 ـ او کسى است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه ادیان پیروز کند; و کافى است که خدا گواه این موضوع باشد!

29 ـ محمّد فرستاده خداست; و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى بینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند; نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است; این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتى که جوانه هاى خود را خارج ساخته، و به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و زارعان را به شگفتى وا مى دارد; این براى آن است که کافران را به خشم آورد! (ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است.

 
تفسیر:

در برابر دشمنان، سخت گیر و در برابر دوستان، مهربان!

در این دو آیه، که آخرین آیات سوره فتح است، به دو مسأله مهم دیگر در ارتباط با «فتح المبین» یعنى «صلح حدیبیه»، اشاره مى کند که یکى مربوط به عالم گیر شدن اسلام است، و دیگرى اوصاف یاران پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و ویژگى هاى آنان، و وعده الهى را نسبت به آنها بازگو مى کند.

نخست مى گوید: «او کسى است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همه ادیان غالب گرداند، و کافى است که خدا شاهد و گواه این موضوع باشد» (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفى بِاللّهِ شَهِیداً).

این وعده ایست صریح و قاطع، از سوى خداوند قادر متعال، در رابطه با غلبه اسلام بر همه ادیان.

یعنى، اگر خداوند از طریق رؤیاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به شما خبر پیروزى داده، که با نهایت امنیت وارد «مسجد الحرام» مى شوید، و مراسم عمره را به جا مى آورید، بى آنکه کسى جرأت مزاحمت شما را داشته باشد، و نیز اگر خداوند بشارت «فتح قریب» (پیروزى خیبر) را مى دهد، تعجب نکنید، این آغاز حرکت است، سرانجام، اسلام عالم گیر مى شود و بر همه ادیان پیروز خواهد گشت.

چرا نشود، در حالى که محتواى دعوت رسول اللّه هدایت است «أَرْسَلَهُ بِالْهُدى» و آئین او حق است «وَ دِیْنِ الْحَقِّ»، و هر ناظر بى طرفى، مى تواند حقانیت آن را در آیات این قرآن، احکام فردى، اجتماعى، قضائى، و سیاسى اسلام، و همچنین تعلیمات اخلاقى و انسانى آن بنگرد، و از پیشگوئى هاى دقیق و صریحى که از آینده دارد و درست به وقوع مى پیوندد، ارتباط این پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به خدا به طور قطع دریابد.

آرى، منطق نیرومند اسلام، و محتواى غنى و پر بار آن، ایجاب مى کند: سرانجام ادیان شرک آلود را جاروب کند، ادیان آسمانى تحریف یافته را در برابر خود به خضوع وا دارد، و با جاذبه عمیق خود، دل ها را به سوى این آئین خالص جلب و جذب نماید.

در این که منظور از این پیروزى، «پیروزى منطقى» است یا «پیروزى نظامى»؟ در میان مفسران گفتگو است:

«جمعى» معتقدند: این پیروزى: تنها «پیروزى منطقى و استدلالى» است، و این امر حاصل شده است; چرا که اسلام از نظر قدرت منطق و استدلال، بر همه آئین هاى موجود برترى دارد.

در حالى که «جمعى دیگر»، پیروزى را به معنى «غلبه ظاهرى» و غلبه قدرت گرفته اند، و موارد استعمال این کلمه (یُظْهِرَ) نیز دلیل بر غلبه خارجى است، و به همین دلیل، مى توان گفت: علاوه بر مناطق بسیار وسیعى که امروز در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم در قلمرو اسلام قرار گرفته، و هم اکنون بیش از 40 کشور اسلامى با جمعیتى حدود یک میلیارد نفر، زیر پرچم اسلام قرار دارند، زمانى فرا خواهد رسید که همه جهان، رسماً زیر این پرچم قرار مى گیرد، و این امر به وسیله قیام مهدى (ارواحنا فداه) تکمیل مى گردد، چنان که در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که: لایَبْقى عَلى ظَهْرِ الاَرْضِ بَیْتُ مَدَر وَ لا وَبَر اِلاّ اَدْخَلَهُ اللّهُ کَلِمَةَ الاِسْلامِ: «در سراسر روى زمین، خانه اى از سنگ و گل، یا خیمه هائى از کرک و مو، باقى نمى ماند، مگر این که خداوند اسلام را در آن وارد مى کند»!.(1)

در این زمینه، بحث مشروحى ذیل آیه مشابه آن، آیه 33 سوره «توبه» داشتیم.(2)

این نکته نیز قابل توجه است که، بعضى تعبیر «الهُدى» را اشاره به استحکام «عقائد اسلامى» دانسته اند، در حالى که «دِیْنِ الْحَقِّ» را ناظر به حقانیت «فروع دین» مى دانند، ولى، دلیلى بر این تقسیم بندى نداریم و ظاهر این است که هدایت و حقانیت، هم در اصول است و هم در فروع.

در این که مرجع ضمیر در «لِیُظْهِرَهُ»، «اسلام» است یا «پیامبر»(صلى الله علیه وآله)؟ مفسران دو احتمال داده اند، اما قرائن به خوبى نشان مى دهد که منظور همان دین حق است; چرا که هم از نظر جمله بندى نزدیک تر به ضمیر است، و هم پیروزى دین بر دین تناسب دارد، نه شخص بر دین.

آخرین سخن در مورد آیه، این که جمله «کَفى بِاللّهِ شَهِیْدا»، اشاره اى است به این واقعیت که این پیشگوئى، نیازى به هیچ شاهد و گواه ندارد، که شاهد و گواهش اللّه است، و رسالت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز نیاز به گواه دیگرى ندارد، که گواه آن نیز خدا است، و اگر «سهیل بن عمرو» و امثال او حاضر نشوند عنوان «رسول اللّه» بعد از نام محمّد(صلى الله علیه وآله) بنویسند، «عِرض خود مى برند، و زحمتى هم براى ما ندارند»!

* * *

در آخرین آیه، ترسیم بسیار گویائى از اصحاب و یاران خاص پیامبر(صلى الله علیه وآله)، و آنها که در خط او بودند از لسان «تورات» و «انجیل» بیان کرده، که هم افتخار و مباهاتى است براى آنها که در «حدیبیه» و مراحل دیگر، پایمردى به خرج دادند، و هم درس آموزنده اى است براى همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار.

در آغاز مى فرماید: «محمّد فرستاده خدا است» (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ).

خواه شب پره هائى همچون «سهیل بن عمرو» بپسندند یا نپسندند! و خود را از این آفتاب عالمتاب پنهان کنند یا نکنند! خدا گواهى به رسالت او داده، و همه آگاهان گواهى مى دهند.

سپس، به توصیف یارانش پرداخته، و اوصاف ظاهر و باطن و عواطف و افکار و اعمال آنها را طى پنج صفت چنین بیان مى کند: «کسانى که با او هستند، در برابر کفار، شدید و محکم هستند» (وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ).

و در دومین وصف مى گوید: «اما در میان خود رحیم و مهربانند» (رُحَماءُ بَیْنَهُمْ).

آرى، آنها کانونى از عواطف و محبت نسبت به برادران و دوستان و هم کیشانند، و آتشى سخت و سوزان، و سدى محکم و پولادین، در مقابل دشمنان.

در حقیقت، عواطف آنها در این «مهر» و «قهر» خلاصه مى شود، اما نه جمع میان این دو در وجود آنها تضادى دارد، و نه قهر آنها در برابر دشمن، و مهر آنها در برابر دوست، سبب مى شود که از جاده حق و عدالت، قدمى بیرون نهند.

در سومین صفت که از اعمال آنها سخن مى گوید، مى افزاید: «پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى بینى، و همواره به عبادت خدا مشغولند» (تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً).

این تعبیر، عبادت و بندگى خدا را، که با دو رکن اصلیش «رکوع» و «سجود» ترسیم شده، به عنوان حالت دائمى و همیشگى آنها ذکر مى کند، عبادتى که که رمز تسلیم در برابر فرمان حق، و نفى کبر و خود خواهى و غرور، از وجود ایشان است.

در چهارمین توصیف، که از نیت پاک و خالص آنها بحث مى کند، مى فرماید: «آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند» (یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً).

نه براى تظاهر و ریا قدم بر مى دارند، و نه انتظار پاداش از خلق خدا دارند، بلکه چشمشان تنها به رضا و فضل او دوخته شده، و انگیزه حرکت آنها در تمام زندگى همین است و بس.

حتى تعبیر به «فضل»، نشان مى دهد که آنها به تقصیر خود معترفند، و اعمال خود را کمتر از آن مى دانند که پاداش الهى براى آن بطلبند، بلکه با تمام تلاش و کوشش، باز هم مى گویند: خداوندا! اگر فضل تو به یارى ما نیاید واى بر ما!

و در پنجمین و آخرین توصیف، از ظاهر آراسته و نورانى آنها بحث کرده مى گوید: «نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است» (سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ).(3)

«سیما» در اصل به معنى علامت و هیئت است، خواه این علامت در صورت باشد، یا در جاى دیگر بدن، هر چند، در استعمالات روزمره فارسى، به نشانه هاى صورت و وضع ظاهرى چهره گفته مى شود.

به تعبیرى دیگر، «قیافه» آنها به خوبى نشان مى دهد که آنها انسان هائى خاضع در برابر خداوند، حق، قانون و عدالتند، نه تنها در صورت آنها، که در تمام وجود و زندگى آنان این علامت منعکس است.

گرچه بعضى از مفسران، آن را به اثر ظاهرى سجده در پیشانى، و یا اثر خاک در محل سجده گاه تفسیر کرده اند، ولى ظاهراً آیه مفهوم گسترده ترى دارد، که چهره این مردان الهى را به طور کامل ترسیم مى کند.

بعضى نیز گفته اند: این آیه، اشاره به سجده گاه آنها در قیامت است، که همچون ماه به هنگام بدر مى درخشد!

البته، ممکن است پیشانى آنها در قیامت چنین باشد، ولى آیه از وضع ظاهرى آنها در دنیا خبر مى دهد.

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) نیز آمده که در تفسیر این جمله فرمود: هُوَ السَّهَرُ فِى الصَّلاةِ: «منظور بیدار ماندن در شب براى نماز است» (که آثارش در روز در چهره آنها نمایان است).(4)

جمع میان این معانى کاملاً ممکن است.

به هر حال، قرآن بعد از بیان همه این اوصاف، مى افزاید: «این توصیف آنها (یاران محمّد(صلى الله علیه وآله)) در تورات است» (ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ).

این حقیقتى است که از پیش گفته شده، و توصیفى است در یک کتاب بزرگ آسمانى، که از پیش از هزار سال قبل نازل شده است.

ولى، نباید فراموش کرد که تعبیر «وَ الَّذِیْنَ مَعَهُ» (آنها که با او هستند)، سخن از کسانى مى گوید، که در همه چیز با پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند، در فکر و عقیده و اخلاق و عمل، نه تنها کسانى که همزمان با او بودند، هر چند خطشان با او متفاوت بود.

سپس، به توصیف آنها در یک کتاب بزرگ دیگر آسمانى، یعنى «انجیل» پرداخته، چنین مى گوید: «توصیف آنها در انجیل همانند زراعتى است که جوانه هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته، تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است، و به قدرى نمو و رشد کرده و پر برکت شده، که زارعان را به شگفتى وا مى دارد» (وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْع أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرّاعَ).(5)

«شطأ» به معنى «جوانه» است، جوانه هائى که از پائین ساقه و کنار ریشه ها بیرون مى آید.

«آزَر» از ماده «موازره» به معنى معاونت است.

«اِسْتَغْلَظَ» از ماده «غلظت» به معنى سفت و محکم شدن است.

جمله «اسْتَوى عَلى سُوقِهِ» مفهومش این است، به حدى محکم شده که بر پاى خود ایستاده (توجه داشته باشید که «سوق» جمع «ساق» است).

تعبیر «یُعْجِبُ الزُّرّاعَ» یعنى به حدى از نمو سریع و جوانه هاى زیاد، و محصول وافر رسیده، که حتى کشاورزانى که پیوسته با این مسائل سر و کار دارند، در شگفتى فرو مى روند.

جالب این که: در توصیف دوم که در «انجیل» آمده نیز، پنج وصف عمده براى مؤمنان و یاران محمّد(صلى الله علیه وآله) ذکر شده است (جوانه زدن ـ کمک کردن براى پرورش ـ محکم شدن ـ بر پاى خود ایستادن ـ نمو چشمگیر اعجاب انگیز).

در حقیقت، اوصافى که در «تورات» براى آنها ذکر شده، اوصافى است که ابعاد وجود آنها را از نظر عواطف، اهداف، اعمال و صورت ظاهر بیان مى کند، و اما اوصافى که در «انجیل» آمده، بیانگر حرکت و نمو و رشد آنها در جنبه هاى مختلف است (دقت کنید).

 

آرى، آنها انسان هائى هستند با صفات والا که آنى از «حرکت» باز نمى ایستند، همواره جوانه مى زنند، جوانه ها پرورش مى یابد و بارور مى شود.

همواره اسلام را با گفتار و اعمال خود در جهان نشر مى دهند، و روز به روز، خیل تازه اى بر جامعه اسلامى مى افزایند.

آرى، آنها هرگز از پاى نمى نشینند و دائماً رو به جلو حرکت مى کنند، در عین عابد بودن، مجاهدند، و در عین جهاد، عابدند، ظاهرى آراسته، باطنى پیراسته، عواطفى نیرومند، و نیاتى پاک دارند، در برابر دشمنان حق، مظهر خشم خدایند، و در برابر دوستان حق، نمایانگر لطف و رحمت او.

سپس در دنباله آیه مى افزاید: این اوصاف عالى، این نمو و رشد سریع، و این حرکت پر برکت، به همان اندازه که دوستان را به شوق و نشاط مى آورد، سبب خشم کفار مى شود، «این براى آن است که کافران را به خشم آورد» (لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفّارَ).(6)

و در پایان آیه مى فرماید: «خداوند کسانى از آنها را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است» (وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً).

بدیهى است اوصافى که در آغاز آیه گفته شد، ایمان و عمل صالح در آن جمع بود، بنابراین تکرار این دو وصف، اشاره به تداوم آن است، یعنى خداوند این وعده را، تنها به آن گروه از یاران محمّد(صلى الله علیه وآله) داده که در خط او باقى بمانند، و ایمان و عمل صالح را تداوم بخشند، و گرنه کسانى که یک روز در زمره دوستان و یاران او بودند، و روز دیگر از او جدا شدند و راهى بر خلاف آن را در پیش گرفتند، هرگز مشمول چنین وعده اى نیستند.

تعبیر به «مِنْهُم» (با توجه به این نکته که اصل در کلمه «مِنْ» در این گونه موارد، این است که براى «تبعیض» باشد، و ظاهر آیه نیز همین معنى را مى رساند) دلیل بر این است که یاران او به دو گروه تقسیم خواهند شد: گروهى به ایمان و عمل صالح ادامه مى دهند، و مشمول رحمت واسعه حق و اجر عظیم مى شوند، اما گروهى جدا شده، و از این فیض بزرگ محروم خواهند شد.

معلوم نیست چرا جمعى از مفسران اصرار دارند، «مِنْ» در «مِنْهُم» در آیه فوق را حتماً «بیانیه» بدانند، در حالى که به فرض مرتکب خلاف ظاهر شویم، و «مِنْ» را براى «بیان» بگیریم، قرائن عقلى که در اینجا وجود دارد را نمى توان کنار گذاشت; زیرا هیچ کس مدعى نیست یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) همه معصوم بودند، و در این صورت، احتمال عدم تداوم در خط ایمان و عمل صالح، در مورد هر یک از آنها مى رود، و با این حال، چگونه ممکن است خداوند وعده مغفرت و اجر عظیم را بدون قید و شرط به همه آنها دهد؟ اعم از این که راه ایمان و صلاح را بپیمایند، یا از نیمه راه بر گردند و منحرف شوند.

این نکته نیز قابل توجه است که، جمله «وَ الَّذِیْنَ مَعَهُ» (کسانى که با او هستند)، مفهومش، همنشین بودن و مصاحبت جسمانى با پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیست; چرا که منافقین هم، داراى چنین مصاحبتى بودند، بلکه منظور از «مَعَهُ» به طور قطع، همراه بودن از نظر اصول ایمان و تقوا است.

بنابراین، ما هرگز نمى توانیم از آیه فوق، یک حکم کلى درباره همه معاصران و همنشینان پیامبر(صلى الله علیه وآله) استفاده کنیم.

* * *

 
نکته ها:

1 ـ داستان تنزیه صحابه!

معروف در میان علماء و دانشمندان اهل سنت این است که: صحابه رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) داراى این امتیاز خاص بر افراد دیگر از امت هستند، که همگى پاک و پاکیزه اند، و از آلودگى ها به دورند، ما حق انتقاد از هیچ یک از آنها را نداریم، و بدگوئى از آنها مطلقاً ممنوع است، حتى به گفته بعضى، موجب کفر مى شود! و براى اثبات این مقصود، به آیاتى از قرآن مجید استناد کرده اند، از جمله آیه مورد بحث است که مى گوید: «خداوند به کسانى از آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند، وعده مغفرت و اجر عظیم داده است».

و همچنین آیه 100 سوره «توبه» که بعد از ذکر عنوان «مهاجرین» و «انصار» مى گوید: رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ: «خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند».

ولى هر گاه خود را از پیش داورى ها تهى کنیم، قرائن روشنى در برابر ما وجود دارد که این عقیده مشهور را متزلزل مى سازد:

1 ـ جمله «رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» در سوره «توبه»، تنها مخصوص «مهاجران» و «انصار» نیست; زیرا در همان آیه، در کنار مهاجران و انصار «الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسان» قرار گرفته، که شامل تمام کسانى است که تا دامنه قیامت به نیکى از آنها پیروى مى کنند.

بنابراین همان گونه که «تابعان» اگر یک روز در خط ایمان و احسان باشند، و روز دیگر در خط کفر و اسائه (بدى کردن) قرار گیرند، از زیر چتر رضایت الهى خارج مى شوند، عین همین مطلب درباره «صحابه» نیز مى آید; زیرا آنها را نیز در آخرین آیه سوره «فتح» مقید به ایمان و عمل صالح کرده، که اگر یک روز این عنوان از آنها سلب شود، از دائره رضایت الهى بیرون خواهند رفت.

و به تعبیر دیگر، تعبیر به «احسان»، هم در مورد «تابعان» است، و هم در مورد «متبوعان»، پس هر کدام از این دو، «خط احسان» را رها کنند، مشمول رضایت خدا نخواهند بود.

2 ـ از روایات اسلامى، چنین استفاده مى شود که، اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) هر چند امتیاز مصاحبت آن بزرگوار را داشتند، ولى، کسانى که در دوران هاى بعد مى آیند و از ایمان راسخ و عمل صالح برخوردارند، از یک نظر از صحابه افضلند; چرا که آنها شاهد انواع معجزات بوده اند ولى، دیگران بدون مشاهده آنها، و با استفاده از دلائل دیگر، در همان راه گام نهاده اند.

چنان که در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که یارانش عرض کردند: نَحْنُ اِخْوانُکَ یا رَسُولَ اللّهِ؟! قالَ: لا، اَنْتُمْ اَصْحابِی، وَ اِخْوانِىَ الَّذِیْنَ یَأْتُونَ بَعْدِی، آمَنُوا بِی وَ لَمْ یَرَوْنِی، وَ قالَ: لِلْعامِلِ مِنْهُمْ اَجْرُ خَمْسِیْنَ مِنْکُمْ، قالُوا بَلْ مِنْهُمْ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: بَلْ مِنْکُمْ! رَدُّوها ثَلاْثًا، ثُمَّ قالَ: لِأَنَّکُمْ تَجِدُونَ عَلَى الْخَیْرِ أَعْواناً!: «آیا ما برادران توئیم اى رسول خدا؟! فرمود: نه! شما اصحاب من هستید، برادران من کسانى هستند که بعد از من مى آیند و به من ایمان مى آورند، در حالى که مرا ندیده اند.

سپس افزود: افرادى از آنها که اهل عمل صالحند، اجر پنجاه نفر از شما را دارند! عرض کردند: پنجاه نفر از خودشان اى رسول خدا؟! فرمود: نه! پنجاه نفر از شما!! و سه بار آنها این سخن را تکرار کردند (و پیامبر(صلى الله علیه وآله) نفى کرد) سپس فرمود: این به خاطر آن است که شما شرایطى در اختیار دارید که در کارهاى خیر یاریتان مى کند».(7)

در «صحیح مسلم» نیز از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) چنین نقل شده که، روزى فرمود: وَدِدْتُ اَنّا قَدْ رَأَیْنا اِخْوانِنا: «دوست مى داشتم برادرانمان را مى دیدیم»!.

قالُوا: أَ وَ لَسْنا اِخْوانَکَ یا رَسُولَ اللّهِ؟!: «گفتند: آیا ما برادران تو نیستیم اى رسول خدا»؟!

فرمود: اَنْتُمْ اَصْحابِی وَ اِخْوانُنَا الَّذِیْنَ لَمْ یَأْتُوا بَعْدُ: «شما اصحاب من هستید، اما برادران ما هنوز نیامده اند»!!(8)

عقل و منطق نیز همین را مى گوید که، دیگران که تحت پوشش تعلیمات مستمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) در شب و روز نبوده اند، و در عین حال، همانند یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله)یا بیش از آنها ایمان و عمل صالح داشته اند، برترند.

3 ـ این سخن از نظر تاریخى نیز بسیار آسیب پذیر است; چرا که بعضى از صحابه را مى بینیم که بعد از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و یا حتى در عصر خود او، راه خطا پیمودند.

ما چگونه مى توانیم کسانى را که آتشِ «جنگ جمل» را افروختند، و آن همه مسلمانان را به کشتن دادند، و بر روى خلیفه به حق پیامبر(صلى الله علیه وآله) شمشیر کشیدند، از گناه تبرئه کنیم؟!

یا کسانى که در «صفین» و «نهروان» اجتماع کردند، و سر به شورش در برابر وصى و جانشین پیامبر(صلى الله علیه وآله) و برگزیده مسلمین برداشتند، و خون هاى بى حساب ریختند، مشمول رضاى خدا بدانیم، و بگوئیم: گرد و غبار عصیان نیز بر دامان آنها ننشسته است؟!

و از این عجیب تر، عذر کسانى است که تمام این مخالفت ها را به عنوان این که آنها «مجتهد» بودند و مجتهد معذور است، توجیه مى کنند!

اگر بشود چنین گناهان عظیمى را به وسیله «اجتهاد» توجیه کرد، دیگر هیچ قاتلى را نمى توان ملامت نمود، و یا حدود الهى را درباره او اجرا کرد; چرا که ممکن است اجتهاد کرده باشد.

و به تعبیر دیگر، در میدان «جمل» یا «صفین» و یا «نهروان» دو گروه در مقابل هم ایستادند که قطعاً هر دو بر حق نبودند; چرا که جمع بین ضدین محال است، با این حال چگونه مى توان هر دو را مشمول رضاى خدا دانست، در حالى که مسأله، از مسائل پیچیده و مشکلى نبود که تشخیص آن ممکن نباشد؟ زیرا همه مى دانستند على(علیه السلام) یا بر طبق نص پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یا با انتخاب مسلمین، خلیفه بر حقِ او است، در عین حال بر روى او شمشیر کشیدند، این کار را چگونه مى توان از طریق اجتهاد توجیه کرد؟!

چرا شورش «اصحاب رده» را در زمان «ابوبکر»، از طریق اجتهاد توجیه نمى کنند؟ و رسماً آنها را مرتد مى شمرند؟ اما شورشیان «جمل» و «صفین» و «نهروان» را مبراى از هر گونه گناه مى دانند؟!

به هر حال، به نظر مى رسد: مسأله «تنزیه صحابه»، به طور مطلق، یک حکم سیاسى بوده، که گروهى بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى حفظ موقعیت خود، روى آن تکیه کردند، تا خود را از هر گونه انتقادى مصون و محفوظ دارند، و این مطلبى است که نه با حکم عقل سازگار است، و نه با تواریخ مسلم اسلامى، و شعرى است که ما را در قافیه خود گرفتار خواهد کرد.

چه بهتر، که ما در عین احترام به صحابه رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) و کسانى که همواره در خط او بودند، معیار قضاوت درباره آنها را، اعمال و عقائدشان در طول زندگانیشان، از آغاز تا انجام قرار دهیم، همان معیارى که از قرآن استفاده کرده ایم، و همان معیارى که خود پیامبر(صلى الله علیه وآله)، یارانش را با آن مى سنجید.

* * *

2 ـ محبت متقابل اسلامى

در روایات اسلامى که در تفسیر آیه اخیر، آمده است، تأکید فراوانى روى اصل «رُحَماءُ بَیْنَهُم» دیده مى شود.

از جمله، در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم:

اَلْمُسْلِمُ اَخُو الْمُسْلِمِ، لایَظْلِمُهُ، وَ لایَخْذُلُهُ، وَ لایَخُونُهُ، وَ یَحِقُّ عَلَى الْمُسْلِمِیْنَ الاِجْتِهادُ فِى التَّواصُلِ، وَ التَّعاوُنُ عَلَى التَّعاطُفِ، وَ الْمُواساةُ لِأَهْلِ الْحاجَةِ، وَ تَعاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلى بَعْض، حَتّى تَکُونُوا کَما اَمَرَکُمُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: رُحَماءَ بَیْنَکُمْ، مُتِراحِمِیْنَ، مُغْتَمِّیْنَ لِما غابَ عَنْکُمْ مِنْ اَمْرِهِمْ، عَلى ما مَضى عَلَیْهِ مَعْشَرُ الاَنْصارِ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله): «مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نمى کند، تنهایش نمى گذارد، تهدیدش نمى کند، و سزاوار است مسلمان در ارتباط، پیوند، تعاون، محبت و مواسات با نیازمندان کوشش کند، و نسبت به یکدیگر مهربان باشند، تا مطابق گفته خداوند «رُحَماء بَیْنَهُم» نسبت به یکدیگر با محبت رفتار کنید، و حتى در غیاب آنها نسبت به امور پنهانى آنها دلسوزى کنید، آن گونه که انصار در عصر رسول اللّه بودند».(9)

ولى، عجیب است مسلمانان امروز، از رهنمودهاى مؤثر این آیه، و ویژگى هائى که براى مؤمنان راستین و یاران رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند، فاصله گرفته اند، گاه، آن چنان به جان هم مى افتند و کینه توزى و خونریزى مى کنند، که هرگز دشمنان اسلام آن چنان نکردند! گاه، با کفار آن چنان پیوند دوستى مى بندند، که گوئى برادرانى از یک اصل و نسبند.

نه خبرى از آن رکوع و سجود است، و نه آن نیات پاک و «ابتغاء فضل اللّه»، نه آثار سجود در چهره ها نمایان، و نه آن نمو و رشد و جوانه زدن و قوى شدن و روى پاى خود ایستادن.

و عجیب تر این که هر قدر از این اصول قرآنى فاصله گرفته ایم، به درد و رنج و ذلت و نکبت بیشترى گرفتار شده ایم، ولى، باز متوجه نیستیم، از کجا ضربه مى خوریم؟ باز «حمیت هاى جاهلیت» مانع اندیشه و تجدید نظر و بازگشت به قرآن است، خدایا ما را از این خواب عمیق و خطرناک بیدار کن!

* * *

خداوندا! به ما توفیقى مرحمت کن که ویژگى هاى اخلاقى یاران راستین پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اصحاب خالص او را ـ که در این آیات آمده است ـ در خود زنده کنیم.

بار الها! شدت، در مقابل دشمنان، محبت، در برابر دوستان، تسلیم، در برابر فرمان تو، توجه به عنایات خاص تو، تلاش و کوشش براى بارور ساختن جامعه اسلامى، و پیشرفت و گسترش آن را به ما عنایت فرما!

پروردگارا! از تو فتح مبینى مى خواهیم که جامعه اسلامى ما، در سایه آن به حرکت در آید، و در عصر و زمانى که نیاز به معنویت از هر وقت دیگر بیشتر است، تعلیمات این آئین حیات بخش را به مردم جهان عرضه کنیم، هر روز قلوب تازه اى را در تسخیر اسلام در آوریم، و کشور تازه اى از کشور دل ها را فتح نمائیم.

آمِیْنَ یا رَبَّ العالَمِیْنَ

پایان سوره فتح

 


1 ـ تفسیر «مجمع البیان»، جلد 5، صفحه 25 ـ «قرطبى» نیز این روایت را با کمى تفاوت از پیغمبر2

گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) ذیل آیه 55 سوره «نور» آورده (جلد 7، صفحه 4692).

2 ـ جلد هفتم تفسیر «نمونه»، صفحه 371.

3 ـ «سِیماهُمْ» مبتدا و «فِی وُجُوهِهِمْ» خبر آن است و «مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» یا بیان «سیما» است، یا حال است براى «سیما»، ولى بهتر این است که «من» را ابتدائیه بدانیم و معنى جمله چنین مى شود: «علامت آنها در صورتشان است و این علامت از اثر سجود است».

4 ـ «من لایحضره الفقیه» و «روضة الواعظین» (مطابق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 78).

5 ـ در این که جمله «وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ» جمله مستقلى است و توصیف جداگانه اى براى یاران محمّد(صلى الله علیه وآله)، غیر از توصیفى که در «تورات» آمده، بیان مى کند، و یا عطف بر جمله «ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ» مى باشد به طورى که از هر دو توصیف در هر دو کتاب آسمانى خبر مى دهد، در میان مفسران گفتگو است، ولى ظاهر آیه این است که این دو توصیف، جداگانه در دو کتاب آسمانى بوده است، و لذا کلمه «مَثَل» تکرار شده، در حالى که اگر عطف بر یکدیگر بود، فصاحت ایجاب مى کرد که بگوید: «ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الاِنْجِیْل».

6 ـ «لام» در جمله «لِیَغِیظَ» را بسیارى از مفسران «لام علت» گرفته اند، بنابراین مفهوم جمله چنین مى شود: «این پیشرفت و قوت و قدرت را خدا نصیب یاران محمّد(صلى الله علیه وآله) کرد، تا کافران به خشم آیند».

7 ـ تفسیر «روح البیان»، جلد 9، صفحه 61.

8 ـ «صحیح مسلم»، جلد اول، کتاب الطهارة، حدیث 39.

9 ـ «اصول کافى»، جلد 2، صفحه 174، مطابق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 77، حدیث 91.