النجم
إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنثَىٰ 27 وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ ۖ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا 28 فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّىٰ عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا 29 ذَٰلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَىٰ 30 وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى 31 الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ ۚ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ ۚ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ ۖ فَلَا تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْ ۖ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَىٰ 32 أَفَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّىٰ 33 وَأَعْطَىٰ قَلِيلًا وَأَكْدَىٰ 34 أَعِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَىٰ 35 أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَىٰ 36 وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّىٰ 37 أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ 38 وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ 39 وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَىٰ 40 ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَىٰ 41 وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الْمُنتَهَىٰ 42 وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَىٰ 43 وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا 44
42وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى
43وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى
44وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا
45وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى
46مِنْ نُطْفَة إِذا تُمْنى
47وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى
48وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى
49وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى
ترجمه:
42 ـ (و آیا از کتب پیشین انبیاء به او نرسیده است) که همه امور به پروردگارت منتهى مى گردد؟!
43 ـ و این که اوست که خنداند و گریاند.
44 ـ و اوست که میراند و زنده کرد.
45 ـ و اوست که دو زوج نر و ماده را آفرید،
46 ـ از نطفه اى هنگامى که خارج مى شود (و در رحم مى ریزد).
47 ـ و این که بر خداست ایجاد عالم دیگر (تا عدالت اجرا گردد).
48 ـ و این که اوست که بى نیاز کرد، و سرمایه باقى بخشید.
49 ـ و این که اوست پروردگار ستاره «شعرى»!
تفسیر:
تمام خطوط به او منتهى مى شود!
این آیات تجلّى گاه صفاتى است از خدا، که هم مسأله توحید را روشن مى سازد، و هم مسأله معاد را.
در این آیات که در ادامه بحث هاى گذشته، پیرامون مسأله جزاى اعمال است مى فرماید: «آیا انسان خبر ندارد که در صحف موسى و ابراهیم آمده است که همه امور به پروردگارت منتهى مى شود» (وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى).
نه تنها حساب و ثواب و جزاء و کیفر در آخرت به دست قدرت او است، که در این جهان نیز سلسله اسباب و علل، به ذات پاک او منتهى مى گردد، تمام تدبیرات این جهان از تدبیر او نشأت مى گیرد، و بالاخره تکیه گاه عالم هستى و ابتداء و انتهاى آن ذات پاک خدا است.
در بعضى از روایات در تفسیر این آیه از امام «صادق»(علیه السلام) چنین مى خوانیم: إِذَا انْتَهَى الْکَلامُ إِلَى اللّهِ فَامْسِکُوا !: «هنگامى که سخن به ذات خدا مى رسد سکوت کنید»!(1) یعنى درباره ذات او سخن نگوئید، که عقل ها در آنجا حیران است و به جائى نمى رسد، و اندیشه در ذات نامحدود براى عقول محدود، غیر ممکن است; چرا که هر چه در اندیشه گنجد، محدود است، و خداوند محال است محدود گردد.
البته این تفسیر، بیان مفهوم دیگرى براى این آیه است که با آنچه گفتیم منافات ندارد، و هر دو مى تواند در معنى آیه جمع باشد.
* * *
پس از آن براى روشن ساختن حاکمیت او در امر ربوبیت، و منتهى شدن
همه امور این جهان به ذات پاک او، مى افزاید: «و نیز آمده است او است که مى خنداند و مى گریاند» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى).(2)
* * *
«و او است که مى میراند و زنده مى کند» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا).
* * *
«و او است که دو زوج مذکر و مؤنث را مى آفریند» (وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى).
* * *
«از نطفه اى که خارج مى شود و در قرارگاه رحم مى ریزد» (مِنْ نُطْفَة إِذا تُمْنى).
این چند آیه، در حقیقت بیان جامع و توضیح جالبى است براى مسأله انتهاى همه امور به ربوبیت و تدبیر پروردگار، زیرا مى گوید: مرگ و حیات شما به دست او است، تداوم نسل ها از طریق آفرینش زوجین نیز به تدبیر او است، همچنین تمام حوادثى که در طول زندگى انسان رخ مى دهد از ناحیه او است، او مى گریاند یا مى خنداند، مى میراند یا زنده مى کند، و به این ترتیب سر رشته زندگى از آغاز تا انجام همه به ذات پاکش منتهى مى گردد.
در حدیثى، مفهوم خنده و گریه در این آیه توسعه داده شده و در تفسیر آن چنین مى گوید: أَبْکَى السَّماءُ بِالْمَطَرِ، وَ أَضْحَکَ الاَرْضُ بِالنَّباتِ: «خداوند آسمان را با باران مى گریاند، و زمین را با گیاهان مى خنداند»!.(3)
بعضى از شعراء همین مضمون را در شعر خود آورده اند:
إِنَّ فَصْلَ الرَّبِیْعِ فَصْلٌ جَمِیْلٌ *** تَضْحَکُ الاَرْضُ مِنْ بُکاءِ السَّماءِ!
«فصل بهار فصل زیبائى است» *** «چرا که زمین از گریه آسمان مى خندد!» قابل توجه این که، از میان تمام افعال انسان، روى مسأله خنده و گریه تکیه شده است، چرا که این دو وصف مخصوص انسان است، و در جانداران دیگر، یا اصلاً وجود ندارد، و یا بسیار نادر است.
چگونگى فعل و انفعال ها و دگرگونى هائى که در جسم انسان به هنگام خنده و گریه رخ مى دهد، و ارتباط آنها با دگرگونى هاى روحى، بسیار پیچیده و شگفت انگیز است، و در مجموع مى تواند آیت روشنى از آیات مدبریت حق باشد، علاوه بر تناسبى که این دو، با مسأله حیات و مرگ دارند.
و به هر حال، انتهاى تمام امور به تدبیر و ربوبیت خداوند، منافاتى با اصل اختیار و آزادى اراده انسان ندارد، چرا که اختیار و آزادى نیز از ناحیه او است، و به او منتهى مى گردد.
* * *
بعد از ذکر امورى که مربوط به ربوبیت و تدبیر پروردگار است، به امر «معاد» پرداخته مى گوید: «آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده: بر خداوند است ایجاد عالم دیگر»؟! (وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى).
«نَشْأَة» به معنى آفرینش و تربیت چیزى است، «نشاة اخرى» چیزى جز رستاخیز نیست.
تعبیر به «عَلَیْهِ» (بر خداوند لازم است) از این نظر است که، وقتى پروردگار حکیم انسان ها را آفرید، و وظائفى بر دوش آنها گذارد، و به همه آزادى داد، و در این میان افرادى مطیع و غیر مطیع، و افرادى ظالم و افرادى مظلوم وجود داشتند، و هیچ یک در این جهان به پاداش و کیفر نهائى خود نرسیدند، حکمتش ایجاب مى کند که «نشأه دیگرى» در کار باشد، تا عدالت تحقق پذیرد.
به علاوه، شخص حکیم این جهان پهناور را براى زندگى چند روزه با آن همه ناملائمات خلق نمى کند، حتماً باید مقدمه اى باشد بر زندگى گسترده اى که ارزش این برنامه وسیع را دارد، یا به تعبیر دیگر، هر گاه نشأه دیگرى نباشد، آفرینش این جهان به هدف نهائى نخواهد رسید.
این نیز، قابل توجه است که خداوند، چنین وعده اى را به عنوان یک وعده حتمى به بندگانش داده، و صدق کلام او ایجاب مى کند که وعده هایش تخلف ناپذیر باشد.
* * *
سپس مى افزاید: «و او کسى است که بندگان را بى نیاز مى کند، و سرمایه هاى باقى در اختیارشان مى نهد» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى وَ أَقْنى).
خداوند، نه تنها در جنبه هاى مادى نیازمندى هاى انسان را با لطف عمیمش بر طرف ساخته، سرمایه هاى مستمرى در اختیار او گذارده، که در زندگى معنوى نیز احتیاجات انسان ها را در امر تعلیم و تربیت و تکامل از طریق اعزام رسولان، و انزال کتب آسمانى، و عطاى مواهب معنوى مرتفع ساخته است.
«أَغْنى» از ماده «غنى» به معنى بى نیازى است، و «أَقْنى» از ماده «قنیه» (بر وزن جزیه)، به معنى اموال و سرمایه هائى است که انسان ذخیره مى کند.(4)
بنابراین، «أَغْنى» به معنى رفع نیازمندى هاى فعلى است، و «أَقْنى» به معنى اعطاى مواهب ذخیره است، که در امور مادى همچون باغ و املاک و مانند آن است، و در امور معنوى همچون رضا و خشنودى خدا است که بزرگ ترین سرمایه جاودانى محسوب مى شود.در اینجا تفسیر دیگرى است که «أَقْنى» را نقطه مقابل «أَغْنى» قرار مى دهد، یعنى غنى و فقر در دست قدرت او است. نظیر آنچه در آیه 26 سوره «رعد» آمده: اللّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ لَه: «خداوند روزى را براى هر کس بخواهد گسترده و براى هر کس بخواهد محدود و تنگ مى کند».
ولى این تفسیر، با آنچه در منابع لغت آمده سازگار نیست، و آیه فوق نمى تواند شاهدى بر این معنا بوده باشد.
* * *
سرانجام، در آخرین آیه مورد بحث، مى فرماید: «آیا انسان نمى داند که در کتب پیشین آمده: او است پروردگار ستاره شعرى»؟! (وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى).
تکیه بر خصوص «ستاره شعرى»، علاوه بر این که این ستاره درخشنده ترین ستارگان آسمان است، که معمولاً به هنگام سحر در کنار صورت فلکى «جوزا» در آسمان ظاهر مى شود و کاملاً جلب توجه مى کند، به خاطر این است که گروهى از مشرکان عرب آن را مى پرستیدند، قرآن مى گوید: چرا «شعرى» را مى پرستید؟ آفریدگار و پروردگار آن را بپرستید.
ضمناً، باید توجه داشت که دو ستاره در آسمان است که به نام «شعرى» نامیده مى شود، که یکى در سمت «جنوب» ظاهر مى شود، و به همین دلیل آن را «شعراى یمانى» مى نامند (زیرا «یمن» در جنوب «جزیره عربستان» است)، و دیگرى «شعراى شامى» که در جهت «شمال» قرار دارد، ولى معروف همان «شعراى یمانى» است.
درباره ویژگى هاى جالب این ستاره بحث هاى دیگرى است که در نکات خواهد آمد.
* * *
نکته ها:
1 ـ این همه آوازه ها از او است!
بحث هاى این آیات، در حقیقت اشاره اى است به این معنى که، هر گونه تدبیرى در این عالم به ذات پاک خدا برمى گردد، از مسأله حیات و مرگ گرفته، تا خلقت پیچیده انسان از یک نطفه بى مقدار، و همچنین حوادث گوناگونى که در طول زندگى انسان ها رخ مى دهد، و او را به نحوى مى گریاند یا مى خنداند، همه از ناحیه او است.
در آسمان درخشنده ترین ستارگان به فرمان او و تحت ربوبیتش قرار دارند، و در زمین غنا و بى نیازى انسان ها به ذات پاکش باز مى گردد، و طبعاً «نشأه آخرت» نیز به فرمان او است، چرا که آن هم حیات جدیدى است در ادامه حیات این جهان.
این بیان، از یک سو، خط توحید را مشخص مى سازد، و از سوى دیگر خط معاد را، چرا که خالق انسان از یک نطفه بى مقدار در رحم، قادر بر تجدید حیات او نیز هست.
به تعبیر دیگر، اینها همه بیانگر «توحید افعالى» خدا، و «توحید ربوبیت» است، آرى، «این همه آوازه ها از او است».
* * *
2 ـ شگفتى هاى ستاره شعرى
این ستاره، همان گونه که گفتیم، درخشنده ترین ستارگان آسمان است، و به «شعراى یمانى» معروف است، چرا که در سمت جنوب قرار دارد، و از آنجا که «یمن» در جنوب جزیره است، آن را به این نام مى نامیدند.
گروهى از عرب مانند قبیله «خزاعه» آن را تقدیس و پرستش مى نمودند، و اعتقاد داشتند مبدأ موجوداتى در روى زمین است، تأکید قرآن روى این مسأله که خدا پروردگار «شعرى» است براى بیدار ساختن این گروه، و همانند آنهاست، که مخلوق را با خالق اشتباه کرده، و مربوب را به جاى «ربّ» قرار داده اند.
این ستاره عجیب الخلقه، که به خاطر درخشندگى فوق العاده اش پادشاه ستارگان نامیده مى شد، داراى شگفتى هائى است که ذیلاً به بعضى از آنها اشاره مى شود، با توجه به این که در آن روز، این حقایق درباره ستاره «شعرى» ناشناخته بوده، تکیه قرآن روى این موضوع پر معنى است.
الف: طبق تحقیقاتى که در رصدخانه هاى معروف دنیا به عمل آمده، حرارت عظیمى که در سطح «شعرى» حکمفرماست تا 120 هزار درجه سانتیگراد! برآورد شده.
در حالى که حرارت سطح کره خورشید ما را فقط 6000 درجه مى دانند، و این تفاوت عظیم گرماى ستاره «شعرى» را نسبت به خورشید نشان مى دهد.
ب: جرم مخصوص این ستاره در حدود 50 هزار مرتبه از آب سنگین تر است، یعنى وزن یک لیتر آب در آنجا معادل 50 تن در کره زمین خواهد بود!، حال آنکه در میان سیارات منظومه شمسى ما، «عطارد» که از همه متکاثف تر است، جرم مخصوصش 6 برابر آب بیشتر نیست.
با این توصیف، باید دید: این ستاره شگفت انگیز از چه عنصرى تشکیل یافته که این همه فشرده است؟
ج: ستاره «شعرى» که در قرن ما، در فصل زمستان ظاهر مى شود، لکن در عصر منجمین قدیم «مصر» ظهور این کوکب با آغاز تابستان مقارن بوده، کره بسیار عظیمى است که حجم آن 20 برابر کره آفتاب است، و فاصله آن از ما، نسبت به فاصله خورشید از زمین فوق العاده زیاد است، به طورى که این فاصله را یک میلیون برابر فاصله خورشید با زمین برآورد کرده اند!
مى دانیم سرعت سیر نور در ثانیه 300 هزار کیلومتر است، و نور خورشید ظرف 8 دقیقه و 13 ثانیه به ما مى رسد، در حالى که فاصله آن از ما، 150 میلیون کیلومتر است، اما اگر تعجب نکنید، نخستین شعاع کره «شعرى» پس از حدود 10 سال به ما مى رسد! حال محاسبه کنید که فاصله اش چه اندازه است؟
د: «شعراى یمانى» ستاره اى همراه دارد که از ستارگان مرموز آسمان است، اولین بار دانشمندى به نام «بسل» به وجود آن پى برد، و این در سال 1844 میلادى بود، اما در سال 1862 با تلسکوپ مشاهده شده، دوره گردش ستاره همراه به دور ستاره اصلى 50 سال است!.(5)
اینها همه نشان مى دهد که تعبیرات قرآن تا چه اندازه پر معنى است، و در کوچک ترین تعبیراتش حقایقى نهفته شده که اگر در روز نزولش کاملاً مشخص نبوده، با گذشت زمان روشن شده است.
* * *
3 ـ حدیث پر معنائى از پیامبر(صلى الله علیه وآله)
در حدیثى آمده است پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از کنار جمعى مى گذشت که مشغول خنده بودند، فرمود: لَوْ تَعْلَمُونَ ما أَعْلَمُ لَبَکَیْتُمْ کَثِیْراً وَ لَضَحِکْتُمْ قَلِیْلاً: «اگر آنچه را من مى دانم مى دانستید، بسیار گریه مى کردید و کم مى خندیدید»! هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آنجا گذشت، «جبرئیل» بر او نازل شد، عرض کرد: إِنَّ اللّهَ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى: «خنده و گریه هر دو از سوى خدا است».
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سوى آنها بازگشت و فرمود: چهل گام بیشتر نرفته بودم که «جبرئیل» پیش من آمد، گفت: نزد آنها بازگرد و به آنها بگو: «إِنَّ اللّهَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى».(6)
اشاره به این که لزومى ندارد یک فرد با ایمان همیشه گریان باشد، هم گریه از خوف خداوند و از بیم گناهان در جاى خود لازم است، و هم خنده به هنگام نشاط، چرا که همه از سوى خدا است.
به هر حال، این تعبیرات، هیچ منافاتى با اصل اختیار و آزادى اراده انسان ندارد، چرا که هدف، بیان علة العلل و خالق این غرائز و احساسات است.
و اگر در جاى دیگر (آیه 82 «توبه») فرموده است: فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ: «آنها باید کمتر بخندند و بسیار بگریند، به خاطر کیفر کارهائى که انجام مى دادند» مربوط به منافقان است، چنان که آیات قبل و بعد آن گواهى مى دهد.
جالب توجه این که، در آغاز سوره، «قسم به ستاره مى خورد هنگامى که غروب کند» (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى) و در اینجا سخن از پروردگار «شعرى» است، هر گاه این دو آیه را در کنار هم قرار دهیم، روشن مى شود که چرا «شعرى» نمى تواند معبود باشد، زیرا آن هم افول و غروب دارد، و اسیر چنگال قوانین خلقت است.
* * *
1 ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، جلد 2، صفحه 338، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 170.
2 ـ این افعال گر چه به صورت ماضى است ولى معنى مضارع را مى بخشد.
3 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 172، حدیث 102.
4 ـ «مفردات راغب»، ماده «قنى».
5 ـ «دائرة المعارف الاسلامیة»، ماده «شعرى»، و «فرهنگ نامه»، ماده «ستاره»، و «دائرة المعارف فارسى مصاحب»، ماده «شعرى».
6 ـ تفسیر «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 130.