القمر
وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ ۖ كُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ 28 فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَىٰ فَعَقَرَ 29 فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ 30 إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَكَانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ 31 وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ 32 كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ 33 إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ حَاصِبًا إِلَّا آلَ لُوطٍ ۖ نَّجَّيْنَاهُم بِسَحَرٍ 34 نِّعْمَةً مِّنْ عِندِنَا ۚ كَذَٰلِكَ نَجْزِي مَن شَكَرَ 35 وَلَقَدْ أَنذَرَهُم بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ 36 وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَن ضَيْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِي وَنُذُرِ 37 وَلَقَدْ صَبَّحَهُم بُكْرَةً عَذَابٌ مُّسْتَقِرٌّ 38 فَذُوقُوا عَذَابِي وَنُذُرِ 39 وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ 40 وَلَقَدْ جَاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ 41 كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا كُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُّقْتَدِرٍ 42 أَكُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِّنْ أُولَٰئِكُمْ أَمْ لَكُم بَرَاءَةٌ فِي الزُّبُرِ 43 أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُّنتَصِرٌ 44 سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ 45 بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَىٰ وَأَمَرُّ 46 إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلَالٍ وَسُعُرٍ 47 يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ 48 إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ 49
47إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلال وَ سُعُر
48یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِى النّارِ عَلى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ
49إِنّا کُلَّ شَىْء خَلَقْناهُ بِقَدَر
50وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ کَلَمْح بِالْبَصَرِ
51وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا أَشْیاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر
52وَ کُلُّ شَىْء فَعَلُوهُ فِى الزُّبُرِ
53وَ کُلُّ صَغِیر وَ کَبِیر مُسْتَطَرٌ
54إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنّات وَ نَهَر
55فِی مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِیک مُقْتَدِر
ترجمه:
47 ـ مجرمان در گمراهى و شعله هاى آتشند.
48 ـ در آن روز که در آتش دوزخ به صورتشان کشیده مى شوند (و به آنها گفته مى شود:) بچشید آتش دوزخ را!
49 ـ البته ما هر چیزى را به اندازه آفریدیم!
50 ـ و فرمان ما یک امر بیش نیست، همچون یک چشم بر هم زدن!
51 ـ ما کسانى را که در گذشته شبیه شما بودند هلاک کردیم; آیا کسى هست که پند گیرد؟!
52 ـ و هر کارى را انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است.
53 ـ و هر کار کوچک و بزرگى نوشته شده است.
54 ـ یقیناً پرهیزگاران در باغها و نهرهاى بهشتى جاى دارند.
55 ـ در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر!
تفسیر:
در جایگاه صدق نزد خداوند مقتدر!
این آیات در حقیقت ادامه بحث آیات قبل، پیرامون کیفیت حال مشرکان و مجرمان در قیامت است، آخرین آیه از آیات گذشته، این حقیقت را بیان کرد که روز قیامت، میعاد آنهاست و آن، روزِ مصیبت بار و تلخى است، تلخ تر از مصائب و شکستهاى دنیا.
در نخستین آیه مورد بحث، به بیان علت این امر پرداخته، مى گوید: «مجرمان در گمراهى و شعله هاى آتش دوزخند» (إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلال وَ سُعُر).(1)
* * *
«در آن روز که در آتش دوزخ به صورت کشیده مى شوند، و به آنها گفته مى شود: بچشید و لمس کنید آتش دوزخ را» دوزخى که پیوسته آن را انکار مى کردید و دروغ و افسانه مى پنداشتید (یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِى النّارِ عَلى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ).
«سَقَر» (بر وزن سفر) در اصل به معنى تغییر رنگ بدن و متأذى شدن از تابش آفتاب و مانند آن است، و از آنجا که جهنم این دگرگونى و آزار را به نحو شدید دارد، یکى از نامهاى آن «سقر» است، و مراد از «مَسّ»، همان تماس گرفتن و لمس کردن است، بنابراین، به دوزخیان گفته مى شود: بچشید! حرارت سوزانى را که از لمس آتش دوزخ حاصل مى شود، بچشید، و نگوئید اینها دروغ، خرافه و اسطوره است.
بعضى معتقدند: «سَقَر» نام تمام دوزخ نیست، بلکه بخش خاصى از دوزخ است که سوزندگى فوق العاده عجیبى دارد، چنان که در روایتى از «امام صادق»(علیه السلام) نقل شده: «دره اى است به نام «سقر» که جایگاه متکبران است، و هر گاه نفس بکشد دوزخ را مى سوزاند»!.(2)
* * *
و از آنجا که ممکن است خیال شود: این عذابها با آن معاصى، هماهنگ نیست، در آیه بعد، مى افزاید: «ما هر چیزى را به اندازه آفریدیم» (إِنّا کُلَّ شَىْء خَلَقْناهُ بِقَدَر).
آرى، هم عذابهاى دردناک آنها در این دنیا روى حساب است، و هم مجازاتهاى شدید آنها در آخرت، نه تنها مجازاتها، که هر چیزى را خدا آفریده روى حساب و نظام حساب شده اى است، زمین و آسمان، موجودات زنده و بى جان، اعضاى پیکر انسان، و وسائل و اسباب حیات زندگى، هر کدام روى حساب و اندازه لازم است، و چیزى در این عالم بى حساب و کتاب نیست; چرا که آفریده آفریدگار حکیمى است.
* * *
پس از آن مى فرماید: نه تنها اعمال ما از روى حکمت است، بلکه توأم با نهایت قدرت و قاطعیت نیز مى باشد; «زیرا فرمان ما یک امر بیش نیست و چنان با سرعت انجام مى گیرد همچون یک چشم بر هم زدن»! (وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ کَلَمْح بِالْبَصَرِ).
آرى، هر چیز را اراده کنیم مى گوئیم: «کُنْ» (موجود باش) آن نیز بلافاصله موجود مى شود، (حتى کلمه «کُنْ» هم به اصطلاح، از باب ضیق بیان است، و الا اراده و مشیت خداوند همان، و تحقق مراد او همان).
بنابراین، آن روز که فرمانِ برپا شدن قیامت را صادر مى کنیم، با یک چشم بر هم زدن، همه چیز در مسیر رستاخیز قرار مى گیرد، و حیات نوین در کالبدها دمیده مى شود.
همچنین آن روز که اراده کنیم: مجرمان را به وسیله صاعقه ها و صیحه هاى آسمانى، یا زمین لرزه ها، طوفانها و تندبادها مجازات کنیم، و یا اراده عذاب آنها داشته باشیم، یک فرمان بیشتر لازم نیست، بلافاصله همه اینها حاصل مى شود.
اینها، همه هشدارى است براى گناهکاران، تا بدانند خداوند در عین حکیم بودن قاطع است، و در عین قاطعیت، حکیم، و از مخالفت فرمانش بر حذر باشند.
* * *
آیه بعد، بار دیگر مجرمان و کفار را مخاطب ساخته و توجه آنها را به سرنوشت اقوام پیشین معطوف مى دارد، و مى گوید: «ما افرادى را در گذشته که شبیه شما بودند هلاک و نابود کردیم، آیا کسى هست که متذکر شود، و پند گیرد» (وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا أَشْیاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر).
«أَشْیاع» جمع «شیعه» به معنى کسانى است که از سوى فردى به هر طرف مى روند، امور مربوط به او را نشر و شیاع مى دهند، و او را تقویت مى کنند، و اگر
شیعه به معنى پیرو، استعمال مى شود نیز، از همین جهت است.
مسلماً اقوام پیشین، پیرو مشرکان «مکّه» و مانند آنها نبودند، بلکه قضیه بر عکس بود، اما از آنجا که طرفداران یک نفر «شبیه» او هستند این واژه در معنى «شبیه و مانند» نیز به کار مى رود.
این را نیز نباید نادیده گرفت که، این گروه از «کفار مکّه» از برنامه هاى پیشینیان نیرو مى گرفتند، و از خط مکتب آنها استفاده مى کردند، و به همین جهت، بر اقوام پیشین «اشیاع» (شیعه ها) اطلاق شده است.
به هر حال، این آیه، بار دیگر این حقیقت را تأکید مى کند که، وقتى اعمال و رفتار و اعتقادات شما با آنها یکى است، دلیلى ندارد که شما سرنوشتى جز سرنوشت آنها داشته باشید، بیدار شوید و پند گیرید!
* * *
آنگاه به این اصل اساسى اشاره مى کند که، با مرگ اقوام پیشین، اعمال آنها نابود نشده، بلکه «هر کارى را انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است» (وَ کُلُّ شَىْء فَعَلُوهُ فِى الزُّبُرِ).
همین گونه اعمال شما نیز ثبت و ضبط مى شود، و براى «یوم الحساب» محفوظ است.
«زُبُر» جمع «زبور» به معنى «کتاب» است، و در اینجا اشاره به نامه اعمال آدمیان مى باشد، بعضى، نیز احتمال داده اند: منظور از آن «لوح محفوظ» باشد، ولى این معنى با صیغه جمع سازگار نیست.
* * *
سپس براى تأکید بیشتر مى افزاید: «و هر کار صغیر و کبیرى بدون استثناء نوشته مى شود» (وَ کُلُّ صَغِیر وَ کَبِیر مُسْتَطَرٌ). بنابراین، حساب اعمال در آن روز، یک حساب جامع و کامل است، چنان که وقتى نامه اعمال مجرمان به دست آنها داده مى شود فریاد برمى آورند: «اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى نیست مگر آن را شماره کرده»! (وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لایُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لاکَبِیرَةً إِلاّ أَحْصاها).(3)
«مُسْتَطَر» از ماده «سطر» در اصل به معنى «صف» مى باشد، خواه انسانهائى که در یک صف ایستاده اند، یا درختانى که در یک صف قرار دارند، یا کلماتى که بر صفحه کاغذ، در یک صف ردیف شده اند، و از آنجا که بیشتر در معنى اخیر به کار مى رود، معمولاً این معنى از آن به ذهن مى رسد.
و به هر حال، این هشدار دیگرى است به این افراد گنهکار، غافل، و بى خبر.
* * *
و از آنجا که سنت قرآن مجید بر این است که، صالحان و طالحان و نیکان و بدان را در مقایسه با یکدیگر معرفى مى کند; چرا که در مقایسه، تفاوتها چشمگیرتر و آشکارتر است، در اینجا نیز بعد از ذکر سرنوشت کافران مجرم، اشاره کوتاهى به سرنوشت مسرت بخش و روح پرور پرهیزکاران کرده، مى فرماید: «پرهیزکاران در میان باغها و نهرهاى بهشتى و فضاى گسترده، و فیض وسیع خداوند جاى دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنّات وَ نَهَر).
«نَهَر» (بر وزن قمر) و همچنین «نَهْر» (بر وزن قهر) هر دو به معنى مجراى آب فراوان است و به همین مناسبت گاهى به فضاى گسترده، یا فیض عظیم و نور گسترده «نهر» (بر وزن قمر) گفته شده است.
این واژه در آیه مورد بحث، (قطع نظر از حدیث آینده) ممکن است به همان معنى اصلى یعنى نهر آب بوده باشد، و مفرد بودن آن مشکلى ایجاد نمى کند; چرا که معنى جنس و جمع دارد، بنابراین، هماهنگ «جنات» جمع «جنت» است.
و نیز ممکن است اشاره به وسعت فیض الهى، نور و روشنائى گسترده بهشت و فضاى وسیع آن باشد، و یا به هر دو معنى، اما در حدیثى که در «درّ المنثور» از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده، مى خوانیم: النَّهْرُ الْفَضاءُ وَ السَّعةُ لَیْسَ بِنَهْرً جار: «نهر به معنى فضا و گستردگى است نه به معنى نهر جارى».(4)
* * *
آخرین آیه مورد بحث که آخرین آیه سوره «قمر» است، توضیح بیشترى براى جایگاه متقین داده، چنین مى گوید: «آنها در جایگاه صدق و حق و راستى نزد خداوند مالک قادر قرار دارند» (فِی مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِیک مُقْتَدِر).
چه توصیف جالبى در این آیه از جایگاه پرهیزگاران شده است؟ دو ویژگى دارد که همه امتیازات در آن جمع است: نخست این که، آنجا «جایگاه صدق» است و هیچگونه باطل و بیهودگى در آن راه ندارد، سراسر حق است و تمام وعده هاى خداوند درباره بهشت در آنجا عینیت پیدا مى کند، و صدق آنها آشکار مى شود.
دیگر این که: در جوار و قرب خدا است، همان چیزى که از کلمه «عند» (نزد) استفاده مى شود که، اشاره به نهایت قرب و نزدیکى معنوى است، نه جسمانى، آن هم نسبت به خداوندى که هم مالک است و هم قادر، هر گونه نعمت و موهبتى در قبضه قدرت، و در فرمان حکومت و مالکیت او است، و به همین دلیل در پذیرائى این میهمانان گرامى فروگذار نخواهد کرد، و تنها خودش مى داند چه مواهبى براى آنها آماده ساخته است.
قابل توجه این که: در این دو آیه که سخن از مواهب و پاداشهاى بهشتیان است، نخست از مواهب مادى آنها، که باغهاى وسیع و نهرهاى جارى است سخن مى گوید، سپس از پاداش بزرگ معنوى آنها، که حضور در پیشگاه قرب ملیک مقتدر است، تا انسان را مرحله به مرحله آماده کند، و روح او را به پرواز درآورد و در شور و نشاط فرو برد، به خصوص که تعبیراتى همچون «ملیک» و «مقتدر» و نیز «مقعد صدق»، همگى دلالت بر دوام و بقاى این حضور و قرب معنوى دارد.
* * *
نکته ها:
1 ـ همه چیز جهان روى حساب است
جمله «إِنّا کُلَّ شَىْء خَلَقْناهُ بِقَدَر» در عین فشردگى، از حقیقت مهمى در عالم خلقت پرده برمى دارد، حقیقتى که بر سراسر جهان هستى حاکم است، و آن اندازه گیرى دقیق در همه کائنات جهان است.
هر قدر علم و دانش بشرى پیشرفت مى کند، به این اندازه گیرى دقیق، آشناتر مى شود، این اندازه گیرى دقیق، نه تنها در موجودات ذره بینى، که در کرات عظیم آسمانى نیز حاکم است.
فى المثل مى شنویم فضانوردان با محاسبات دقیق علمى، که به وسیله صدها نفر کارشناس متخصص، به وسیله مغزهاى الکترونیکى انجام مى گیرد، موفق مى شوند، درست در همان منطقه اى از کره ماه که مى خواستند بنشینند، با این که، ظرف چند روزى که سفینه فضائى فاصله زمین و ماه را مى پیماید، همه چیز دگرگون مى شود ، ماه هم به دور خود مى گردد و هم به دور زمین، و جاى آن به کلى عوض مى شود، و حتى در لحظه پرتاب سفینه نیز، زمین هم به دور خود و هم به دور آفتاب با سرعت فوق العاده اى در حرکت است، ولى از آنجا که تمام این حرکات گوناگون حساب و اندازه دقیقى دارد، که مطلقاً از آن تخلف نمى کند، فضانوردان موفق مى شوند که، با محاسبات پیچیده، درست در منطقه مورد نظر فرود آیند!
ستاره شناسان مى توانند از دهها سال قبل، خسوف و کسوفهاى جزئى و کلى را که در نقاط مختلف زمین روى مى دهد، دقیقاً پیش بینى کنند، اینها همه نشانه دقت در اندازه گیریهاى جهان بزرگ است.
در موجودات کوچک، در مورچگان ریز با آن اندامهاى پیچیده و متنوع و رگها و اعصاب، ظرافت این اندازه گیرى خیره کننده است، و هنگامى که به موجودات کوچکتر، یعنى جانداران ذره بینى، میکربها، ویروسها و آمیبها مى رسیم، ظرافت این اندازه گیرى اوج مى گیرد، و در آنجا حتى یک هزارم میلیمتر و کوچکتر از آن تحت حساب است، و از آن فراتر، هنگامى که به داخل اتم وارد مى شویم تمام این مقیاسهاى اندازه گیرى را باید دور بریزیم، و اندازه ها به قدرى کوچک مى شود که، به فکر هیچ انسانى نمى گنجد.
این اندازه گیرى، تنها در مساله کمیتها نیست، کیفیتهاى ترکیبى از این اندازه گیرى نیز دقیقاً برخوردار است، نظامى که بر روح و روحیات انسان و امیال و غرائز او حاکم است، نیز اندازه گیرى دقیقى در مسیر خواسته هاى فردى و اجتماعى انسان دارد که، اگر کمترین دگرگونى در آن رخ دهد نظام زندگى فردى و اجتماعى او بر هم مى ریزد.
در عالم طبیعت، موجوداتى هستند که آفت یکدیگرند، و هر کدام ترمزى در برابر دیگرى محسوب مى شود.
پرندگان شکارى از گوشت پرندگان کوچک تغذیه مى کنند، و از این که آنها از حد بگذرند، و تمام محصولات را آسیب برسانند جلوگیرى مى نمایند، و لذا عمر طولانى دارند.
ولى همین پرندگان شکارى، بسیار کم تخم مى گذارند، و کم جوجه مى آورند، و تنها در شرایط خاصى زندگى مى کنند، اگر بنا بود با این عمر طولانى، جوجه هاى فراوان بیاورند، فاتحه تمام پرندگان کوچک خوانده مى شد.
این مسأله، دامنه بسیار گسترده اى در جهان حیوانات و گیاهان دارد که، مطالعه آن انسان را به عمق «إِنّا کُلَّ شَىْء خَلَقْناهُ بِقَدَر» آشناتر مى سازد.
* * *
2 ـ تقدیر الهى و آزادى اراده انسان
ممکن است از آیه مورد بحث و شبیه آن، این توهم، یا سوء استفاده پیش آید که، اگر همه چیز را خداوند روى اندازه و حسابى آفریده است، پس اعمال و افعال ما نیز مخلوق او است، و بنابراین، از خود اختیارى نداریم.
ولى، چنان که قبلاً نیز گفته ایم، گرچه اعمال ما به تقدیر و مشیت الهى است و هرگز خارج از محدوده قدرت و اراده او نیست، ولى او مقدر ساخته که ما در اعمال خود مختار باشیم، و لذا براى ما تکلیف و مسئولیت قائل شده که، اگر اختیار نداشتیم، تکلیف و مسئولیت نامفهوم و بى معنى بود، بنابراین، اگر ما در اعمال خود فاقد اراده و مجبور باشیم، این بر خلاف تقدیر الهى است.
اما در مقابل افراط «جبریون»، گروهى به تفریط و تندروى در جهت مقابل افتاده اند که آنها را «قدریون» و «مفوضه» مى نامند، آنها صریحاً مى گویند: اعمال ما به دست ما است، و خدا را مطلقاً به اعمال ما کارى نیست، و به این ترتیب قلمرو حکومت الهى را محدود ساخته و خود را مستقل پنداشته، و راه شرک را مى پویند.
حقیقت این است که، جمع میان این دو اصل (توحید افعال و عدل) نیاز به دقت و ظرافت خاصى دارد، اگر «توحید» را به این معنى تفسیر کنیم که: خالق همه چیز حتى اعمال ما خداست، به طورى که ما هیچ اختیارى نداریم، «عدل» خدا را انکار کرده ایم; چرا که گنهکاران را مجبور بر معاصى ساخته و سپس آنها را مجازات مى کند.
و اگر «عدل» را به این معنى تفسیر کنیم که: خدا هیچ دخالتى در اعمال ما ندارد، او را از حکومتش خارج ساخته ایم، و در دره «شرک» سقوط کرده ایم.
«امر بین الامرین» که ایمان خالص و صراط مستقیم و خط میانه است، این است که: معتقد باشیم ما مختاریم ولى مختار بودنمان نیز به اراده خدا است و هر لحظه بخواهد، مى تواند از ما سلب اختیار نماید، و این همان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) است.
قابل توجه این که، در ذیل آیات مورد بحث، روایات متعددى در مذمت از این دو گروه در کتب تفسیر اهل سنت و شیعه وارد شده است:
از جمله در حدیثى مى خوانیم که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی لَیْسَ لَهُمْ فِى الإِسْلَامِ نَصِیبٌ: الْمُرْجِئَةُ وَ الْقَدَرِیَّةُ، أُنْزِلَتْ فِیْهِمْ آیَةٌ فِی کِتابِ اللّهِ، إِنَّ الْمُجْرِمِیْنَ فِی ضَلال وَ سُعُر...: «دو گروه از امتم هستند که سهمى در اسلام ندارند! جبرى ها، و قدرى ها و درباره اینها آیه إِنَّ الْمُجْرِمِیْنَ فِی ضَلال وَ سُعُر...: «گنهکاران در گمراهى و جنون و شعله هاى آتش اند...» نازل شده».(5)
«مرجئه» از ماده «ارجاء» به معنى تأخیر انداختن است و این اصطلاحى است که در مورد «جبریون» به کار مى رود; چرا که آنها اوامر الهى را نادیده گرفته، و رو به سوى معصیت مى آورند، به گمان این که مجبورند، یا این که معتقدند مرتکبین گناهان کبیره، سرنوشتشان روشن نیست و آن را به قیامت مى اندازند.(6)
و در حدیثى از «امام باقر»(علیه السلام) مى خوانیم: نُزِلَتْ هذِهِ فِى الْقَدْرِیَةِ: ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ إِنّا کُلَّ شَىْء خَلَقْناهُ بِقَدَر: «این آیات درباره «قدریه» نازل شده، در قیامت به آنها گفته مى شود: آتش دوزخ را بچشید، ما هر چیزى را روى حساب و اندازه آفریدیم»(7) (اشاره به این که، منظور از اندازه و حساب این است که، براى هر گناهى، مجازات دقیقى معین ساخته ایم، و این یکى دیگر از تفسیرهاى آیه است، و یا این که، شما که منکر تقدیر الهى بودید و خود را قادر بر هر چیز مى پنداشتید و خدا را از قلمرو اعمال خود بیرون مى دیدید، اکنون قدرت خدا را ببینید، و بچشید عذاب انحراف خود را).
* * *
3 ـ فرمان خداوند فقط یک کلمه است!
مى دانیم در میان «علت تامه» و «معلول» هیچ گونه فاصله زمانى وجود ندارد، و لذا در اصطلاح فلاسفه، تقدم علت را بر معلول «تقدم رتبى» مى دانند، و در مورد اراده خداوند نسبت به امر ایجاد و خلقت که، روشنترین مصداق علت تامه یا مصداق منحصر به فرد علت تامه است، این معنى روشنتر مى باشد.
و لذا اگر آیه: وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ: (امر ما یک کلمه بیش نیست) را به کلمه «کُن» تفسیر کرده اند، از تنگى بیان است، و الا کلمه «کُن» نیز ترکیبى است از «کاف» و «نون» و نیاز به زمان دارد، و حتى «فاء» در «فَیَکُون» که معمولاً بیانگر نوعى زمان است، از جهت تنگى بیان مى باشد، و حتى تشبیه «کَلَمْحِ الْبَصَر»(8)(یک چشم بر هم زدن) لذا در آیه 77 سوره «نحل» هنگامى که از امر الهى درباره رستاخیز سخن مى گوید و آن را تشبیه به «لمح بصر» مى کند مى افزاید: أَوْ هُوَ أَقْرَبُ: «از یک چشم بر هم زدن نیز نزدیکتر است»!
به هر حال، در اینجا سخن از زمان، به خاطر تعبیرات روزمره ما است، و به خاطر آن است که قرآن به زبان ما با ما سخن مى گوید، و گرنه خداوند و اوامرش ما فوق زمان است، ضمناً تعبیر به «واحدة»، ممکن است اشاره به این معنى باشد که، یک فرمان کافى است و نیاز به تکرار ندارد، و یا اشاره به این که، فرمان او درباره کوچک و بزرگ، صغیر و کبیر و حتى آفرینش مجموع آسمانهاى گسترده، با یک ذره خاک فرق نمى کند.
اصلاً کوچک و بزرگ و مشکل و آسان در مقیاس فکر محدود و قدرت ناچیز ماست، و آنجا که سخن از قدرت بى انتها مطرح است، این مفاهیم به کلى از میان مى رود و همه یک رنگ و یک شکل مى شوند (دقت کنید).
در اینجا «یک سؤال» پیش مى آید که: معنى جمله فوق: (با امر او همه چیز آناً وجود پیدا مى کند) با مشاهده تدریجى بودن حوادث جهان سازگار نیست.
ولى، «پاسخ» این سؤال، با توجه به یک نکته روشن مى شود، و آن این که: فرمان او همه جا یک کلمه است که از یک چشم بر هم زدن نیز سریعتر مى باشد ولى محتواى فرمان متفاوت است، اگر به جنین فرمان داده که، در نه ماه دوران خود را تکمیل کند، یک لحظه کم و زیاد نخواهد شد، و فوریت آن به این است که درست در رأس این مدت تکمیل گردد، و اگر فرمان به کره زمین داده، که در 24 ساعت یک بار به دور خود بچرخد، فرمانش تخلف ناپذیر است، و به تعبیر دیگر، براى تأثیر فرمان او هیچ زمانى لازم نیست، این محتواى فرمان است که با توجه به سنت تدریجى بودن عالم ماده و خاصیت و طبیعت حرکت، زمان به خود مى پذیرد.
* * *
4 ـ آغاز و پایان سوره «قمر»
قابل توجه این که، سوره «قمر» با وحشت و اضطراب و هشدار به نزدیک شدن قیامت آغاز شده، و با آرامش مطلقى که براى مؤمنان راستین در جایگاه صدق، در نزد ملیک مقتدر بیان فرموده، پایان مى گیرد، و چنین است راه و رسم تربیت که، از اضطراب و وحشت شروع مى شود، و به آرامش کامل منتهى مى گردد، افکار پریشان را جمع مى کند، هوسهاى سرکش را رام مى نماید، خوف و اضطراب درونى را از عوامل فنا، نابودى و ضلال برطرف مى سازد، و در جوار ابدیت پروردگار، و در پیشگاه رحمت و قرب او، غرق آرامش، سکینه و اطمینان مى کند.
و به راستى توجه به این که خداوند مالک بى منازع و حاکم بى مانع در سرتاسر عالم هستى است، و توجه به این که او مقتدر است و قدرتش در همه چیز نافذ است، به انسان آرامش بى نظیرى مى بخشد.
بعضى از مفسران نقل کرده اند: این دو نام مقدس (ملیک و مقتدر) تأثیر عمیقى در اجابت دعا دارد، به طورى که یکى از روات نقل مى کند: من وارد مسجد شدم در حالى که گمان مى کردم صبح شده، ولى معلوم شد مقدار زیادى از شب باقى مانده، و احدى در مسجد غیر از من نبود، ناگهان حرکتى از پشت سرم شنیدم، ترسیدم، اما دیدم ناشناسى صدا مى زند: اى کسى که قلبت مملو از ترس است وحشت نکن و بگو: «أَللّهُمَّ إِنَّکَ مَلِیْکٌ مُقْتَدِرٌ، ما تَشاءُ مِنْ أَمْر یَکُونُ» سپس هر چه مى خواهى بخواه، او مى گوید من این دعاى کوتاه را خواندم و چیزى از خدا نخواستم مگر این که انجام شد.(9)
* * *
خداوندا! تو ملیک و مقتدرى، ما را چنان توفیقى مرحمت فرما که در سایه ایمان و عمل و تقوا در جایگاه صدق، در جوار قرب و رحمتت قرار گیریم!
پروردگارا! ما ایمان داریم روز رستاخیز، روزى است وحشتناک و براى گناهکاران تلخ و ناگوار، در آن روز تنها امید ما به لطف و کرم تو است!
بار الها! به ما روحى بیدار و عقلى هشیار مرحمت کن، تا از سرنوشت پیشینیان درس عبرت گیریم، و راهى را که به هلاک آنها انجامید نپیمائیم!
آمِیْنَ یا رَبَّ العالَمِیْنَ
پایان سوره قمر
1 ـ «سُعُر» چنان که ذیل آیه 24 همین سوره اشاره کرده ایم دو معنى دارد: نخست جمع «سعیر» به معنى آتش برافروخته، و دیگر به معنى جنون و هیجان زدگى و برافروختگى توأم با از دست دادن اعتدال فکرى، و در آیه مورد بحث، ممکن است به معنى اول باشد، و یا به معنى دوم، در این صورت مفهوم آیه چنین است: آنها مى گفتند: ما اگر از انسانى همانند خود پیروى کنیم گمراه و دیوانه ایم، قرآن مى گوید: روز قیامت مى فهمند که با انکار و تکذیب انبیاء در گمراهى و جنون بوده اند!
2 ـ تفسیر «صافى»، ذیل آیات مورد بحث.
3 ـ کهف، آیه 49.
4 ـ تفسیر «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 139.
5 ـ در تفسیر «روح المعانى» این حدیث را از بخارى، ترمذى، ابن ماجه، ابن عدى، و ابن مردویه از «ابن عباس» نقل کرده است، جلد 27، صفحه 81 ـ نظیر همین حدیث را «قرطبى» در تفسیرش آورده است (جلد 9، صفحه 6318).
6 ـ «مجمع البحرین»، ماده «رجا».
7 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 186.
8 ـ «لمح» (بر وزن مسح) در اصل به معنى درخشیدن برق است، سپس به معنى نگاه سریع آمده است.
9 ـ «روح المعانى»، جلد 27، صفحه 83.