الحديد

يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَىٰ نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ 12 يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ 13 يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ وَلَٰكِنَّكُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّىٰ جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ 14 فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ مَأْوَاكُمُ النَّارُ ۖ هِيَ مَوْلَاكُمْ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ 15 ۞ أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ ۖ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ 16 اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ 17 إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ 18

16أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لایَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ

17اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْىِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

18إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ

 

ترجمه:

16 ـ آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد و مانند کسانى نباشند که در گذشته به آنها کتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهایشان قساوت پیدا کرد; و بسیارى از آنها گنهکارند!

17 ـ بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده مى کند. ما آیات (خود) را براى شما بیان کردیم، شاید اندیشه کنید.

18 ـ مردان و زنان انفاق کننده، و آنها که (از این راه) به خدا «قرض الحسنه» دهند، (این قرض الحسنه) براى آنان مضاعف مى شود و پاداش پر ارزشى دارند!

 

شان نزول:

براى نخستین آیه مورد بحث، شأن نزولهاى متعددى نقل شده از جمله این که:

آیه مزبور یک سال بعد از هجرت، درباره منافقان نازل شده است، به خاطر این که روزى از «سلمان فارسى» پرسیدند: از آنچه در «تورات» است براى ما سخن بگو!، چرا که در «تورات» مسائل شگفت انگیزى است (و به این وسیله مى خواستند نسبت به قرآن، بى اعتنائى کنند) در این هنگام، آیات آغاز سوره «یوسف» نازل شد، «سلمان» به آنها گفت: این قرآن «احسن القصص» و بهترین سرگذشتها است، و براى شما از غیر آن نافع تر است.

مدتى از تکرار سؤال خوددارى کردند، باز به سراغ «سلمان» آمدند و همان خواهش را تکرار کردند، در این هنگام، آیه: أَللّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِىَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ...: «خداوند بهترین سخن را نازل کرده کتابى که آیاتش (از نظر لطف و زیبائى و معنى) همانند یکدیگر است آیاتى مکرر دارد (اما تکرارى شوق انگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانى که در برابر پروردگارشان خاشعند مى افتد...» نازل شد.(1)

باز، مدتى از تکرار این سؤال، خوددارى کردند و بار سوم به سراغ «سلمان» آمدند و همان درخواست را تکرار کردند، در این هنگام، آیه مورد بحث نازل شد (و آنها را مؤاخذه کرد که: آیا موقع آن نرسیده است که در برابر نام خدا خشوع کنید و از این سخنان دست بردارید).

در شأن نزول دیگرى، آمده است: یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) در «مکّه» در خشکسالى و زندگى سختى به سر مى بردند، هنگامى که مهاجرت کردند به فراوانى و نعمت رسیدند وضع آنها دگرگون شد، و قساوت بر قلوب عده اى چیره گشت، در حالى که لازم بود، بر ایمان و یقین و اخلاص آنها، به خاطر مصاحبت با قرآن افزوده شود (آیه فوق نازل شد و به آنها هشدار داد).(2)

پاره اى از شأن نزولهاى دیگر نیز، در زمینه این آیه، به چشم مى خورد که چون حکایت از «مکّى» بودن آیه مى کند، قابل اعتماد نیست، زیرا مشهور این است که تمام این سوره در «مدینه» نازل شده است.

* * *

تفسیر:

غفلت و بى خبرى تا کى؟!

بعد از ذکر آن همه انذارهاى کوبنده و هشدارهاى بیدارگر در آیات گذشته، و بیان سرنوشت دردناک منافقان و کافران در قیامت، در نخستین آیه مورد بحث به صورت یک نتیجه گیرى، مى فرماید: «آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى افراد با ایمان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد. و همانند کسانى نباشند که در گذشته کتاب آسمانى به آنها داده شد (مانند یهود و نصارى) سپس در میان آنها و پیامبران فاصله افتاد، عمرهاى طولانى یافتند و خدا را فراموش کردند و قلبهاى آنها قساوت پیدا کرد، و بسیارى از آنها فاسق و گنهکار بودند» (أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لایَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).(3)

«تَخْشَعُ» از ماده «خشوع» به معنى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است که در برابر حقیقت مهم یا شخص بزرگى، به انسان دست مى دهد.

روشن است، یاد خداوند اگر در عمق جان قرار گیرد، و همچنین شنیدن آیاتى که بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده است هرگاه به درستى تدبر شود، باید مایه خشوع گردد، ولى قرآن گروهى از مؤمنان را در اینجا سخت ملامت مى کند که; چرا در برابر این امور، خاشع نمى شوند؟; و چرا همچون بسیارى از امتهاى پیشین، گرفتار غفلت و بى خبرى شده اند؟ همان غفلتى که نتیجه آن قساوت دل، و همان قساوتى که ثمره آن فسق و گناه است!

آیا تنها به ادعاى ایمان قناعت کردن، و از کنار این مسائل مهم، به سادگى گذشتن، و تن به زندگى مرفه سپردن، در ناز و نعمت زیستن، و پیوسته مشغول عیش و نوش بودن، با ایمان سازگار است؟!

جمله «طالَ عَلَیْهِمُ الأَمَد» (زمان بر آنها طولانى شد) ممکن است اشاره به فاصله زمانى میان آنها و پیامبرانشان باشد، و یا طول عمر و درازى آرزوها، و یا عدم نزول عذاب الهى در زمان طولانى، و یا همه اینها.

چرا که هر یک، مى تواند عاملى براى غفلت و قساوت، و آن هم سببى براى فسق و گناه گردد .

در حدیثى از على(علیه السلام) مى خوانیم: لاتُعاجِلُوا الاَمْرَ قَبْلَ بُلُوغِهِ فَتَنْدَمُوا وَ لایَطُولَنَّ عَلَیْکُمُ الاَمَدُ فَتَقْسُوَ قُلُوبُکُمْ: «در هیچ کارى قبل از فرا رسیدن زمانش عجله نکنید که پشیمان مى شوید، و فاصله میان شما و حق نباید طولانى گردد، که قلوب شما قساوت مى یابد».(4)

در حدیث دیگرى از زبان حضرت عیسى مسیح(علیه السلام) مى خوانیم: لاتُکْثِرُوا الکَلامَ بِغَیرِ ذِکْرِ اللّهِ فَتَقْسُوَ قُلُوبُکُمْ، فَإِنَّ القَلْبَ القاسِىَ بَعِیْدٌ مِنَ اللّهِ، وَ لاتَنْظُرُوا فِى ذُنُوبِ العِبادِ کَأَنَّکُمْ أَرْبابٌ، وَ انْظُرُوا فِى ذُنُوبِکُمْ کَأَنَّکُمْ عَبِیدٌ، وَ النّاسِ رَجُلانِ: مُبْتَلىً، وَ مُعافى، فَارْحَمُوا أَهْلَ الْبَلاءِ، وَ احْمَدُوا اللّهَ عَلَى العافِیَةِ: «بدون یاد خدا سخن مگوئید که موجب قساوت قلب است، و قلب قساوتمند از خدا دور است، و به گناهان بندگان همچون ارباب نسبت به بنده اش، نگاه نکنید، بلکه به گناهان خویش همچون بنده در برابر مولا بنگرید، مردم دو دسته اند: گروهى مبتلا و گرفتار گناه، و گروهى اهل عافیت، نسبت به مبتلایان ترحم کنید، و خدا را بر عافیت سپاس گوئید».(5)

* * *

و از آنجا که زنده شدن قلبهاى مرده با ذکر الهى، و پیدا کردن حیات معنوى در پرتو خشوع و خضوع در مقابل قرآن، شباهت زیادى به زنده شدن زمینهاى مرده به برکت قطرات حیاتبخش باران دارد، در آیه بعد مى افزاید: «بدانید خداوند زمین را بعد از مرگ آن، زنده مى کند» (اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْىِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).

«ما آیات خود را در صحنه آفرینش، و نیز در صحنه وحى، براى شما تبیین کردیم شاید اندیشه کنید» (قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).

در حقیقت این آیه، هم اشاره اى است به زنده شدن زمینهاى مرده به وسیله باران، و هم زنده شدن دلهاى مرده به وسیله ذکر الله و قرآن مجید، که از آسمان وحى بر قلب پاک محمّد(صلى الله علیه وآله) نازل شده است، و هر دو شایسته تدبر و تعقل است.

و لذا در روایات اسلامى اشاره به هر دو شده است:

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: العَدْلُ بَعْدَ الْجَوْرِ: «منظور، زنده شدن زمین به وسیله عدالت است بعد از آن که با جور مرده باشد».(6)

و در حدیث دیگرى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم که در تفسیر «إِعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یُحْىِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» فرمود: یُحْیِى اللّهُ تَعالى بِالْقائِمِ بَعْدَ مَوتِها، یَعْنِى بِمَوْتِها کُفْرَ أَهْلِها، وَ الْکافِرُ مَیِّتٌ!: «خداوند زمین را به وسیله حضرت مهدى(علیه السلام)زنده مى کند، بعد از آنکه مرده باشد، و منظور از مردن زمین، کفر اهل آن است و کافر مرده است»!.(7)

ناگفته پیدا است، این تفسیرها در حقیقت بیان مصداقهاى روشن آیه است و هرگز مفهوم آیه را محدود نمى کند.

در حدیث دیگرى از امام کاظم(علیه السلام) آمده است: فَإِنَّ اللّهَ یُحْیِى الْقُلُوبَ الْمَیْتَةَ بِنُورِ الْحِکْمَةِ کَما یُحْیِى الأرْضَ الْمَیْتَةَ بِوابِلِ الْمَطَرِ: «خداوند دلهاى مرده را به نور حکمت زنده مى کند، همان گونه که زمینهاى مرده را به بارانهاى پربرکت».(8)

* * *

در آیه بعد، بار دیگر به مسأله انفاق که از میوه هاى شجره ایمان و خشوع است، بازمى گردد، و همان تعبیرى را که در آیات قبل خواندیم، با اضافاتى تکرار مى کند، مى فرماید: «مردان و زنانى که در راه خدا انفاق کنند، و آنها که از این طریق به خداوند قرض الحسنه دهند، خداوند، آن را مضاعف و چند برابر کرده و براى آنها پاداش پر ارزشى است» (إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ).(9)

در این که، چرا مسأله «انفاق» به عنوان «قرض الحسنه» به خداوند، مطرح شده، و همچنین پاداش مضاعف و اجر کریم، براى چیست؟ ذیل آیه 11 همین سوره بحث کردیم.

بعضى احتمال داده اند که، منظور از «قرض الحسنه به خداوند» در این آیه و آیات مشابه آن،(10) به معنى وام دادن به بندگان است، زیرا خدا نیازى به وام ندارد، این بندگان مؤمن هستند که نیاز به وام دارند، ولى با توجه به سیاق آیات، چنین به نظر مى رسد که منظور از «قرض الحسنه» در همه این آیات، همان «انفاق فى سبیل الله» است، هر چند وام دادن به بندگان خدا نیز، از افضل اعمال است و در آن حرفى نیست.

«فاضل مقداد» نیز در «کنز العرفان» اشاره به این معنى کرده، هر چند آن را به همه اعمال صالح تفسیر مى کند.(11)

* * *

نکته:

افراد گنهکارى که با شنیدن این آیه توبه کردند

آیه «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا...» از آیات تکان دهنده قرآن مجید است که قلب و روح انسان را در تسخیر خود قرار مى دهد، پرده هاى غفلت را مى درد و فریاد مى زند آیا موقع آن نرسیده است که قلبهاى با ایمان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده، خاشع گردد؟ و همانند کسانى نباشند که قبل از آنها آیات کتاب آسمانى را دریافت داشتند، اما بر اثر طول زمان قلبهاى آنها به قساوت گرائید؟

لذا، در طول تاریخ افراد بسیار آلوده اى را مى بینیم که با شنیدن این آیه چنان تکان خوردند که در یک لحظه، با تمام گناهان خود وداع گفتند، و حتى بعضاً در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند، از جمله سرگذشت معروف «فضیل بن عیاض» است.

«فضیل» که در کتب رجال، به عنوان یکى از راویان موثق، از امام صادق(علیه السلام)و از زهاد معروف، معرفى شده و در پایان عمر، در جوار «کعبه» مى زیست و همانجا در «روز عاشورا» بدرود حیات گفت، در آغاز کار، راهزن خطرناکى بود که همه مردم از او وحشت داشتند.

از نزدیکى یک آبادى مى گذشت، دخترکى را دید و نسبت به او علاقه مند شد، عشق سوزان دخترک «فضیل» را وادار کرد که شب هنگام از دیوار خانه او بالا رود، و تصمیم داشت به هر قیمتى شده به وصال او نائل گردد، در این هنگام بود که در یکى از خانه هاى اطراف، شخص بیدار دلى مشغول تلاوت قرآن بود و به همین آیه رسیده بود: «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ...» این آیه همچون تیرى بر قلب آلوده «فضیل» نشست، درد و سوزى در درون دل احساس کرد، تکان عجیبى خورد، اندکى در فکر رفت، این کیست که سخن مى گوید؟ و به چه کسى این پیام را مى دهد؟ به من مى گوید: اى فضیل! «آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شوى؟ از این راه خطا برگردى؟ از این آلودگى خود را بشوئى؟ و دست به دامن توبه زنى؟! ناگهان صداى «فضیل» بلند شد، و پیوسته مى گفت: بَلى وَ اللّهِ قَدْ آنَ، بَلى وَ اللّهِ قَدْ آنَ!: به خدا سوگند وقت آن رسیده است، به خدا سوگند وقت آن رسیده است»!

او تصمیم نهائى خودش را گرفته بود، و با یک جهش برق آسا، از صف اشقیا بیرون پرید، و در صفوف سُعدا جاى گرفت، به عقب برگشت، از دیوار بام فرود آمد، و به خرابه اى وارد شد که جمعى از کاروانیان آنجا بودند، و براى حرکت به سوى مقصدى، با یکدیگر مشورت مى کردند، مى گفتند: فضیل، و دارودسته او در راهند، اگر برویم راه را بر ما مى بندند و ثروت ما را به غارت خواهند برد! فضیل، تکانى خورد، و خود را سخت ملامت کرد، گفت: چه بد مردى هستم! این چه شقاوت است که به من رو آورده؟ در دل شب به قصد گناه از خانه بیرون آمده ام، و قومى مسلمان از بیم من، به کنج این خرابه گریخته اند!

روى به سوى آسمان کرد، و با دلى توبه کار، این سخنان را بر زبان جارى ساخت: اللّهُمَّ إِنِّى تُبْتُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْتُ تَوبَتِى إِلَیْکَ جِوارَ بَیْتِکَ الْحَرامِ...!: «خداوندا من به سوى تو بازگشتم، و توبه خود را این قرار مى دهم که پیوسته در جوار خانه تو باشم، خدایا از بدکارى خود در رنجم، و از ناکسى در فغانم، درد مرا درمان کن، اى درمان کننده همه دردها! و اى پاک و منزه از همه عیبها! اى بى نیاز از خدمت من! و اى بى نقصان از خیانت من! مرا به رحمتت ببخشاى، و مرا که اسیر بند هواى خویشم از این بند رهائى بخش»!

خداوند دعاى او را مستجاب کرد، و به او عنایتها فرمود، و از آنجا بازگشت و به سوى «مکّه» آمد، سالها در آنجا مجاور بود و از جمله اولیاء گشت!

گداى کوى تو از هشت خلد، مستغنى است *** اسیر عشق تو، از هر دو کون، آزاد است!(12) بعضى از مفسران نقل کرده اند: یکى از رجال معروف «بصره» مى گوید: من از راهى مى گذشتم، ناگهان صیحه اى شنیدم به دنبال آن رفتم مردى را مشاهده کردم بیهوش بر زمین افتاده بود، گفتم: این چیست؟ گفتند: مردى است بیداردل، آیه اى از قرآن را شنید و مدهوش شد، گفتم: کدام آیه؟ گفتند: «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ...».

ناگهان آن مرد مدهوش، که صداى ما را شنید به هوش آمد، و شروع به خواندن این اشعار سوزناک نمود:

أَما آنَ لِلْهِجْرانِ أَنْ یَتَصَرَّما *** وَ لِلْغُصْنِ غُصْنِ الْبانِ أَنْ یَتَبَسَّما

وَ لِلْعاشِقِ الصَّبِ الَّذِى ذابَ وَ انْحَنى *** أَ لَمْ یَأْنِ أَنْ یُبْکى عَلَیْهِ وَ یُرْحَما

کَتَبْتُ بِماءِ الشَّوْقِ بَیْنَ جَوانِحِى *** کِتاباً حَکى نَقْشَ الْوَشِىِّ المُنَمْنَما:

«آیا موقع آن نرسیده است که زمان هجران به سر آید؟!

و شاخه بلند و خشبوى امید من، خندان شود؟

و آیا زمان آن نیامده که براى عاشق بى قرارى که آب شده و منحنى گشته، بر او بگریند و مورد ترحمش قرار دهند؟

آرى، با آب شوق در درون قلبم نوشتم:

نامه اى نوشتم که صفحه زیبا و رنگارنگ و جالبى را حکایت مى کند».

سپس گفت: مشکل است، مشکل است، مشکل! این را گفت و بار دیگر مدهوش بر زمین افتاد، او را حرکت دادیم ولى دیدیم جان به جان آفرین تسلیم کرده!.(13)

* * *


1 ـ زمر، آیه 23.

2 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 237 ـ در تفسیر «درّ المنثور» نیز شأن نزولهائى از جمله شأن نزولى شبیه به شأن نزول دوم آمده است (درّ المنثور، جلد 6، صفحه 175) ـ «بیضاوى» نیز در تفسیر خود (انوار التنزیل) این شأن نزول را آورده است.

3 ـ «یَأن» از ماده «أَنْى» (بر وزن اَمْن) و از ماده «اِنا» (بر وزن ندا) و از ماده «أَناء» (بر وزن جفاء) به معنى نزدیک شدن وحضور وقت چیزى است.

4 ـ «بحار الانوار»، جلد 78، صفحه 83، حدیث 85.

5 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 238.

6 ـ «روضه کافى»، مطابق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 243.

7 ـ «کمال الدین»، مطابق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 242.

8 ـ «بحار الانوار»، جلد 78، صفحه 308.

9 ـ «الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقات» به معنى «الْمُتِصَدِّقِینَ وَ الْمُتِصَدِّقات» است، و عطف «أَقْرَضُوا اللّهَ» که «جمله فعلیه» است بر «جمله اسمیه» قبل، به خاطر آن است که این جمله به معنى «الَّذِیْنَ أَقْرَضُوا اللّهَ» مى باشد.

10 ـ بقره، 245 ـ حدید، 11 ـ تغابن، 17 ـ مزمل، 20.

11 ـ «کنز العرفان»، جلد 2، صفحه 58.

12 ـ اقتباس از «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 369، و «روح البیان»، جلد 9، صفحه 365، و تفسیر «قرطبى» جلد 9، صفحه 6421.

13 ـ تفسیر «روح المعانى»، جلد 27، صفحه 156.