المجادلة

لَّا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ ۖ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِكَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 22 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ 1 هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ۚ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا ۖ وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا ۖ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ ۚ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ 2 وَلَوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا ۖ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ 3

20إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ فِی الأَذَلِّینَ

21کَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ اللّهَ قَوِىٌّ عَزِیزٌ

22لاتَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنّات تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

 

ترجمه:

20 ـ کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى کنند، آنها در زمره ذلیل ترین افرادند.

21 ـ خداوند چنین مقرّر داشته که من و رسولانم پیروز مى شویم; چرا که خداوند قوى و شکست ناپذیر است!

22 ـ هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند; آنان کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحى از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، و آنها را در باغهائى از بهشت وارد مى کند که نهرها از زیر درختانش جارى است، جاودانه در آن مى مانند; خدا از آنها خشنود است، و آنان نیز از خدا خشنودند; آنها «حزب اللّه»اند; بدانید «حزب اللّه» پیروزان و رستگارانند.

 
تفسیر:

حزب اللّه پیروز است!

در آیات گذشته، سخن از منافقان و دشمنان خدا و بخشى از صفات و نشانه هاى آنها بود.

در ادامه همین بحث، در این آیات، که آخرین آیات سوره «مجادله» است نشانه هاى دیگرى از آنها را مطرح مى کند، و سرنوشت حتمى آنها را که شکست و نابودى است، روشن مى سازد.

نخست مى فرماید: «کسانى که با خدا و رسولش دشمنى مى کنند آنها در زمره ذلیل ترین افرادند» (إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ فِی الأَذَلِّینَ).(1)

* * *

آیه بعد، در حقیقت دلیلى است براى این معنى، مى فرماید: «خدا چنین مقرر داشته، که من و رسولانم پیروز مى شویم» (کَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی).

«چرا چنین نباشد، در حالى که خداوند قوى و شکست ناپذیر است» (إِنَّ اللّهَ قَوِىٌّ عَزِیزٌ).

به همان اندازه که خداوند قدرتمند است، دشمنانش ضعیف و ذلیلند، و اگر مى بینیم در آیه قبل، تعبیر به «أَذَلِّین» (ذلیل ترین افراد) شده، دلیلش همین بوده است.

تعبیر به «کَتَبَ» (نوشته است) تأکیدى است بر قطعى بودن این پیروزى، و جمله «لَأَغْلِبَنَّ» با «لام تأکید» و «نون تأکید ثقلیه»، نشانه مؤکد بودن این پیروزى است، به گونه اى که هیچ جاى شک و تردید براى هیچ کس نباشد.

این شبیه همان چیزى است که در آیات 173 ـ 171 سوره «صافات» آمده است: وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ: «وعده قطعى ما براى بندگان مرسل ما از قبل مسلم شده * که آنها یارى مى شوند * و لشکر ما در تمام صحنه ها پیروزند»!.

در طول تاریخ، این پیروزى فرستادگان الهى در چهره هاى گوناگونى نمایان شده: در عذابهاى مختلفى همچون: طوفان نوح، صاعقه عاد و ثمود، و زلزله هاى ویرانگر قوم لوط، و مانند آن، و در پیروزى در جنگهاى مختلف، مانند غزوات «بدر»، «حنین» و «فتح مکّه» و سایر غزوات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله).

و از همه مهمتر، در پیروزى منطقى آنها بر مکاتب شیطانى و دشمنان حق و عدالت بوده است، و از اینجا پاسخ سؤال کسانى که مى گویند: اگر این وعده قطعى است، پس چرا بسیارى از رسولان الهى و امامان معصوم(علیهم السلام) و مؤمنان راستین را شهید کردند و هرگز پیروز نشدند؟! روشن مى شود.

این ایرادکنندگان در حقیقت معنى «پیروزى» را درست تشخیص نداده اند، فى المثل ممکن است تصور کنند: امام حسین(علیه السلام) در کربلا شکست خورد، زیرا خود و یارانش شهید شدند، در حالى که مى دانیم او به هدف نهائیش که: رسوائى «بنى امیه» و بنیان گذاردن مکتب آزادگى، و درس دادن به همه آزادگان جهان بود، رسید، و هم اکنون به عنوان سرور شهیدان عالم (سید الشهداء) و سر سلسله آزادگان جهان انسانیت، بر افکار قشر عظیمى از انسانها با پیروزى حکومت مى کند.(2)

این نیز لازم به یادآورى است که، همین حکم، یعنى پیروزى قطعى، طبق وعده خداوند در مورد پیروان خط انبیاء و اولیاء نیز ثابت است، یعنى پیروزى آنها نیز از سوى خدا تضمین شده است، چنان که در آیه 51 «مؤمن» مى خوانیم: إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الأَشْهادُ: «ما قطعاً رسولان خود و کسانى را که ایمان آورده اند در زندگى دنیا و روزى که گواهان به پا مى خیزند (روز رستاخیز) یارى مى دهیم»، مسلماً هر کس را خدا یارى دهد، پیروز است.

ولى، نباید فراموش کرد که این وعده حتمى خداوند، بى قید و شرط نیست، شرط آن، ایمان و آثار ایمان است، شرط آن این است که: سستى به خود راه ندهند، و از مشکلات نهراسند و غمگین نشوند، چنان که در آیه 139
«آل عمران» مى فرماید: «وَ لاتَهِنُوا وَ لاتَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».

شرط دیگر آن، این است که: دگرگونیها را از خود شروع کنند; چرا که خداوند نعمتهاى هیچ قوم و ملتى را تغییر نمى دهد، مگر تغییرى در خود آنها پیدا شود: «ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْم حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ».(3)

باید دست به رشته محکم الهى بزنند، صفوف خود را متحد کنند، نیروهاى خود را بسیج نمایند، نیات را خالص گردانند و مطمئن باشند دشمن هر قدر قوى و نیرومند و آنها هر قدر به ظاهر کم جمعیت و کم توان، باشند، سرانجام با جهاد و کوشش و توکل بر پروردگار، پیروز مى شوند.

جمعى از مفسران، شأن نزولى براى آیه فوق ذکر کرده اند که: گروهى از مسلمانان هنگامى که فتح بعضى از آبادیهاى «حجاز» را دیدند گفتند: به زودى خداوند «روم و ایران» را براى ما نیز فتح خواهد کرد، منافقان گفتند: تصور مى کنید «ایران و روم» مانند بعضى از روستاهاى حجازند که شما آنها را فتح کردید؟ آیه فوق نازل شد و این پیروزى را به آنها وعده داد!

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، که آخرین آیه از سوره «مجادله»، و از کوبنده ترین آیات قرآن است، به مؤمنان هشدار مى دهد که جمع میان «محبت خدا» و «محبت دشمنان خدا» در یک دل ممکن نیست ، و باید از میان این دو، یکى را برگزینند، اگر راستى مؤمنند، باید از دوستى دشمنان خدا بپرهیزند، و الا ادعاى مسلمانى نکنند، مى فرماید: «هیچ گروهى را که ایمان به خدا و روز قیامت دارد نمى یابى، که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند» (لاتَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ).

آرى، در یک دل دو محبت متضاد نمى گنجد، و آنها که دم از هر دو مى زنند، یا ضعیف الایمانند، و یا منافق، و لذا مى بینیم: در غزوات اسلامى در صف مخالف، جمعى از بستگان و خویشاوندان مسلمین بودند، ولى چون خطشان را از خط الهى جدا کرده، و به صفوف دشمنان حق پیوسته بودند، با آنها پیکار کردند، و حتى جمعى از آنها را کشتند.

محبت پدران و فرزندان و برادران و اقوام بسیار خوب است، و نشانه زنده بودن عواطف انسانى است، اما هنگامى که این محبت رو در روى محبت خدا قرار گیرد ارزش خود را از دست مى دهد.

البته، افراد مورد علاقه انسان تنها این چهار گروه که در آیه ذکر شده اند نمى باشد، ولى اینها نزدیکترین افراد به انسانند، و با توجه به آنها حال بقیه نیز روشن مى شود.

لذا در آیه مورد بحث، سخنى از همسران، اموال، تجارت و خانه هاى مورد علاقه به میان نیامده، در حالى که در آیه 24 سوره «توبه» همه اینها مورد توجه قرار گرفته، مى فرماید: قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهاد فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ: «بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قبیله شما، و اموالى که به دست آورده اید، و تجارتى که از کسادش مى ترسید، و مساکن مورد علاقه شما، در نظرتان از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او محبوبتر است، در انتظار این باشید که خدا عذابش را بر شما نازل کند، و خدا جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمى کند».

دلیل دیگر عدم ذکر امور دیگر، در آیه مورد بحث، ممکن است شأن نزولهائى باشد که براى آیه ذکر کرده اند، از جمله این که: «حاطب بن ابى بلتعه» نامه اى به اهل «مکّه» نوشت و به آنها هشدار داد: ممکن است رسول خدا(صلى الله علیه وآله)براى فتح «مکّه» حرکت کند، هنگامى که این مسأله برملا شد، عذر آورد که من اقوامى در «مکّه» در چنگال کفار دارم، خواستم به مردم «مکّه» خدمتى کنم، تا اقوامم در امان باشند!.(4)

بعضى نیز گفته اند: آیه درباره «عبداللّه بن اُبَىّ» نازل شده که فرزندى با ایمان داشت، روزى دید پیامبر(صلى الله علیه وآله) آب مى نوشد، عرض کرد، کمى از آب را در ظرف بگذارید تا به پدرم بدهم شاید خدا قلبش را پاک کند، هنگامى که نیم خورده آب نوشیدنى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را براى او آورد، او از نوشیدن خوددارى کرد و حتى جمله بسیار زشت و زننده و توهین آمیزى نسبت به رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) گفت، پسرش نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و اجازه قتل پدر را خواست، پیامبر(صلى الله علیه وآله) اجازه نداد و فرمود: با او مدارا کن (ولى در دل از اعمال او بیزار باش).

سپس، به پاداشهاى بزرگ این گروه که قلبشان به طور کامل در اختیار عشق خدا است پرداخته، و پنج موضوع را که بعضى به صورت امداد و توفیق است، و بعضى به صورت نتیجه و سرانجام کار، بیان مى کند:

در بیان قسمت اول و دوم مى فرماید: «آنها کسانى هستند که خدا خط ایمان را بر صفحه قلوبشان نوشته، و با روحى از ناحیه خودش آنان را تقویت فرموده است» (أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ).

بدیهى است این امداد و لطف الهى، هرگز با اصل آزادى اراده و اختیار انسان منافات ندارد; چرا که گامهاى نخستین یعنى «ترک محبت دشمنان خدا» از سوى خود آنان برداشته شده، سپس امدادهاى الهى به صورت «استقرار ایمان» که از آن تعبیر به «کتابت» و نوشتن شده، به سراغ آنان مى آید.

آیا این روح الهى که خداوند مؤمنان را با آن تأیید مى کند، تقویت پایه هاى ایمان است یا دلائل عقلى، یا قرآن و یا فرشته بزرگ خدا که روح نام دارد؟ احتمالات و تفسیرهاى مختلفى ذکر شده ولى جمع میان همه اینها نیز امکان پذیر است، خلاصه این روح، یک نوع حیات معنوى جدید است که خداوند بر مؤمنان افاضه مى کند.

و در سومین قسمت، مى فرماید: «خداوند آنها را در باغهائى از بهشت داخل مى کند که نهرها از زیر درختان و قصورش جارى است، و جاودانه در آن مى مانند» (وَ یُدْخِلُهُمْ جَنّات تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها).

و در چهارمین قسمت، مى افزاید: «خداوند از آنها خشنود است و آنها نیز از خدا خشنودند» (رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).

در برابر مواهب مادى قیامت و جنات و حور و قصور، این بزرگترین پاداش روحانى است که به این گروه از مؤمنان داده مى شود، آنها احساس مى کنند که خدا از آنان راضى است و این رضایت مولا و معبودشان که آنها را پذیرفته، و در کنف حمایت خویش قرار داده، و بر بساط قربش آنها را نشانده، لذتبخش ترین احساسى است که به آنها دست مى دهد، و نتیجه اش خشنودى کامل آنها از خدا است.

آرى، هیچ نعمتى به پایه این خشنودى دو جانبه نمى رسد، و این کلیدى است براى مواهب و نعمتهاى دیگر، چرا که وقتى خدا از کسى خشنود باشد هر چه تقاضا کند، به او مى دهد که او هم کریم است و هم قادر و توانا.

چه تعبیر جالبى! مى فرماید: «هم خدا از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى» یعنى مقامشان به قدرى بالا رفته است که نامشان در کنار نام خدا، و رضایتشان در کنار رضایت او قرار گرفته است.

و در آخرین قسمت، به صورت یک اعلام عمومى، که حاکى از نعمت و موهبت دیگرى است مى فرماید: «آنها حزب اللّه اند، بدانید حزب اللّه پیروز است» (أُولئِکَ حِزْبُ اللّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).

نه تنها پیروزى در سراى دیگر، و نیل به انواع نعمتهاى مادى و معنوى در قیامت، بلکه همان گونه که در آیات قبل نیز آمد، در این دنیا نیز به لطف الهى بر دشمنان پیروزند، و در پایان جهان نیز حکومت حق و عدالت در دست آنها است.

* * *

 
نکته ها:

1 ـ نشانه اصلى حزب اللّه و حزب شیطان

در دو آیه از قرآن مجید، اشاره به «حزب اللّه» شده (آیه مورد بحث و آیه 56 سوره مائده) و در یک آیه اشاره به «حزب شیطان»، در هر دو مورد که از حزب خدا سخن مى گوید، روى مسأله «حُبّ فِى اللّهِ وَ بُغْض فِى اللّهِ» و ولایت اولیاى حق، تکیه کرده است، در آیه 56 سوره «مائده» بعد از بیان مسأله «ولایت» و حکم به وجوب اطاعت خدا و اطاعت رسول، و «آن کس که در حال نماز زکات پرداخته» (امیر مؤمنان على(علیه السلام)) مى فرماید: «وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ».

در آیات مورد بحث نیز، روى قطع رابطه دوستى از دشمنان خدا، تکیه مى کند، بنابراین، خط حزب اللّه همان خط ولایت و بریدن از غیر خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اوصیاى او است.

در مقابل، به هنگام توصیف «حزب شیطان» که در آیات قبل در همین سوره به آن اشاره شده، بارزترین نشانه هاى آنها را همان نفاق و دشمنى با حق و فراموشى یاد خدا و دروغ و نیرنگ، مى شمرد.

قابل توجه این است که: در یک مورد مى گوید: «فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» و در مورد دیگر مى فرماید: «أَلا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» و با توجه به این که: «فلاح» نیز همراه با پیروزى و غلبه بر دشمن است، هر دو آیه به یک معنى باز مى گردد، با این قید که، «فلاح و رستگارى» مفهومى عمیق تر از مفهوم «غلبه و پیروزى» دارد; چرا که وصول به هدف را نیز مشخص مى کند.

و بر عکس، حزب شیطان را به زیانکارى و شکست و ناکامى در برنامه ها و بازماندن از مقصد، توصیف مى نماید.

مسأله «ولایت» به معنى خاص، و حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه به معنى عام، مسأله اى است که در روایات اسلامى روى آن تأکید فراوان شده است، تا آنجا که «سلمان فارسى» به امیر مؤمنان على(علیه السلام) عرض مى کند: هر زمان خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسیدم، دست بر شانه من زد، و اشاره به تو کرد و فرمود: «اى سلمان! این مرد و حزبش پیروزند»! (یا أَبَا الْحَسَنِ ما أَطْلَعْتُ عَلى رَسُولِ اللّهِ إِلاّ وَ ضَرَبَ بَیْنَ کِتْفَىَّ وَ قالَ یا سَلْمانُ! هذا وَ حِزْبُهُ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).(5)

و در مورد دوم، یعنى «ولایت عامه» در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)مى خوانیم: وُدُّ الْمُؤْمِنِ لِلْمُؤْمِنِ فِی اللَّهِ مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ الإِیمَانِ: «دوستى مؤمن نسبت به مؤمن براى خدا، از مهمترین شعبه هاى ایمان است».(6)

و در حدیث دیگرى، آمده است: «خداوند به موسى وحى فرستاد، آیا هرگز عملى براى من انجام داده اى؟ عرض کرد: آرى، براى تو نماز خوانده ام، روزه گرفته ام، انفاق کرده ام، و به یاد تو بوده ام، فرمود: اما نماز براى تو نشانه حق است ، و روزه سپر آتش، و انفاق سایه اى در محشر، و ذکر، نور است، کدام عمل را براى من بجا آورده اى اى موسى؟! عرض کرد: خداوندا خودت مرا در این مورد راهنمائى فرما»، فرمود: هَلْ وَالَیْتَ لِی وَلِیّاً؟ وَ هَلْ عَادَیْتَ لِی عَدُوّاً قَطُّ؟ فَعَلِمَ مُوسَى أَنَّ أَفْضَلَ الأَعْمَالِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ!: «آیا هرگز، به خاطر من کسى را دوست داشته اى؟ و به خاطر من کسى را دشمن داشته اى؟ اینجا بود که موسى دانست: برترین اعمال، حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه است (دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا)».(7)

و در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: لایَمْحَضُ رَجُلٌ الإِیْمانَ بِاللّهِ حَتّى یَکُونَ اللّهُ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَبِیهِ وَ أُمِّهِ وَ وَلَدِهِ وَ أَهْلِهِ وَ مالِهِ وَ مِنَ النّاسِ کُلِّهِمْ: «هیچ کس ایمانش به خدا خالص نمى شود، مگر آن زمانى که خداوند در نظرش محبوبتر از جانش، پدر، مادر، فرزند، خانواده و مالش و همه مردم باشد».(8)

روایات در این رابطه، هم در جانب مثبت (دوستى دوستان خدا) و هم در طرف منفى (دشمنى با دوستان خدا) بسیار است که ذکر همه آنها به طول مى انجامد، بهتر است این سخن را با حدیث پر معناى دیگرى از امام باقر(علیه السلام)پایان دهیم، فرمود: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیکَ خَیْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفِیکَ خَیْرٌ وَ اللَّهُ یُحِبُّکَ وَ إِنْ کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ لَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ وَ اللَّهُ یُبْغِضُکَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ: «اگر بخواهى بدانى آدم خوبى هستى نگاهى به قلبت کن، اگر اهل طاعت خدا را دوست مى دارد، و اهل معصیتش را دشمن، بدان آدم خوبى هستى، و خدا تو را دوست مى دارد، و اگر اهل طاعتش را دشمن مى دارد و اهل معصیتش را دوست، خیرى در تو نیست، و خدا تو را دشمن مى دارد، و انسان همیشه با کسى است که او را دوست مى دارد»!.(9)

* * *

2 ـ پاداش حب فى اللّه و بغض فى اللّه

چنان که در آیات فوق دیدیم، خداوند براى کسانى که عشق او را بر همه چیز مقدم شمرند، و هر علاقه اى را تحت الشعاع علاقه به او قرار دهند، دوستان او را دوست دارند و دشمنان او را دشمن، پنج پاداش بزرگ، مقرر داشته که سه پاداشش را در همین جهان به آنها مى دهد، و دو پاداش را در قیامت.

نخستین موهبت در این جهان، استقرار و ثبات ایمان آنها است، چنان نقش ایمان را بر قلوبشان مى زند که دست حوادث و طوفانهاى زندگى نتواند آن را محو سازد، و از این گذشته، با روح تازه اى آنها را تأیید و تقویت مى کند، و در مرحله سوم آنها را در حزب خویش جاى مى دهد و بر دشمنان پیروز مى سازد.

در آخرت نیز بهشت جاویدان را با تمام نعمتهایش در اختیار آنها قرار مى دهد ، و علاوه بر آن، خشنودى مطلق خویش را از آنان اعلام مى دارد.

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: مَا مِنْ مُؤْمِن إِلاّ وَ لِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِی جَوْفِهِ أُذُنٌ یَنْفُثُ فِیهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ! وَ أُذُنٌ یَنْفُثُ فِیهَا الْمَلَکُ! فَیُؤَیِّدُ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَکِ فَذَلِکَ قَوْلُهُ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ: «هر مؤمنى قلبش دو گوش دارد، گوشى که در آن «وسواس خناس» مى دمد، و گوشى که «فرشته» در آن مى دمد، خداوند مؤمن را به وسیله فرشته تقویت مى کند، و این همان است که مى فرماید: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ».(10)

و در حدیث دیگرى از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر کلام پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)که مى فرماید: إِذَا زَنَى الرَّجُلُ فَارَقَهُ رُوحُ الإِیمَانِ: «هنگامى که انسان زنا کند روح ایمان در آن حال از او جدا مى شود» آمده است: این روح ایمان همان است که خداوند در قرآن فرموده: «وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ».(11)

از احادیث فوق، گستردگى معنى «روح ایمان» و شمول آن نسبت به فرشته و مرتبه عالى روح انسانى، روشن مى شود، در ضمن این حقیقت را نیز نشان مى دهد که با وجود این مرحله از روح ایمان، انسان آلوده گناهانى همچون زنا و شرب خمر و امثال آن نمى شود.

* * *

خداوندا! اگر این روح ایمان را به ما عنایت کنى، بزرگترین لطف را در حق این بندگان ضعیفت فرموده اى و دیگر غمى ندارند!

پروردگارا! ما را به دوستى دوستانت و دشمنى دشمنانت موفق دار! و از دوستى با دشمنانت و دشمنى با دوستانت بر کنار فرما!

بار الها! تو وعده پیروزى به مؤمنان راستین داده اى، و آنها را حزب اللّه شمرده اى، اجازه ورود در این حزب را به ما مرحمت فرما! و پیروزیت را شامل حال ما گردان!

 

آمِیْنَ یا رَبَّ العالَمِیْنَ

 


1 ـ «یُحادُّون» از ماده «محادّه» به معنى «مبارزه مسلحانه و غیر مسلحانه» و یا به معنى «ممانعت» است (ذیل آیه 5 همین سوره توضیح بیشترى در این باره داده ایم).

2 ـ براى توضیح بیشتر در این زمینه به تفسیر «نمونه»، جلد 19، صفحه 187 به بعد ذیل آیه 171 «صافات» مراجعه فرمائید.

3 ـ انفال، آیه 53.

4 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 255.

5 ـ این حدیث را تفسیر «برهان» از کتب اهل سنت نقل کرده است (برهان، جلد 4، صفحه 312).

6 ـ «اصول کافى»، جلد 2، حدیث 3، باب «حبّ فى اللّه».

7 ـ «سفینة البحار»، جلد 1، صفحه 199 ـ «بحار الانوار»، جلد 66، صفحه 248 ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 126.

8 ـ «بحار الانوار»، جلد 17، صفحه 24.

9 ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 136.

10 ـ «کافى» (مطابق نقل تفسیر «المیزان»، جلد 19، صفحه 288).

11 ـ همان مدرک.