الحشر

لَّا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ ۖ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِكَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 22 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ 1 هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ۚ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا ۖ وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا ۖ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ ۚ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ 2 وَلَوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا ۖ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ 3

1سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

2هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لاَِوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الأَبْصارِ

3وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذابُ النّارِ

4ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشَاقِّ اللّهَ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ

5ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَة أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللّهِ وَ لِیُخْزِیَ الْفاسِقِینَ

 

ترجمه:

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

1 ـ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، براى خدا تسبیح مى گویند; و او عزیز و حکیم است!

2 ـ او کسى است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه هایشان بیرون راند. گمان نمى کردید آنان خارج شوند، و خودشان نیز گمان مى کردند که دژهاى محکمشان آنها را از عذاب الهى مانع مى شود; اما خداوند از آنجا که گمان نمى کردند به سراغشان آمد و در دلهایشان ترس و وحشت افکند، به گونه اى که خانه هاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران مى کردند; پس عبرت بگیرید اى صاحبان چشم!

3 ـ و اگر نه این بود که خداوند ترک وطن را بر آنان مقرّر داشته بود، آنها را در همین دنیا مجازات مى کرد; و براى آنان در آخرت نیز عذاب آتش است!

4 ـ این به خاطر آن است که آنها با خدا و رسولش دشمنى کردند; و هر کس با خدا دشمنى کند (باید بداند که) خدا مجازات شدیدى دارد!

5 ـ هر درخت با ارزش نخل را قطع کردید یا آن را به حال خود واگذاشتید، همه به فرمان خدا بود; و براى این بود که فاسقان را خوار و رسوا کند!

 

شأن نزول:

مفسران و محدثان و ارباب تواریخ، در مورد این آیات، شأن نزول مفصلى ذکر کرده اند که فشرده آن چنین است:

در سرزمین «مدینه» سه گروه از یهود زندگى مى کردند: «بنى نضیر»، «بنى قریظه» و «بنى قینقاع» و گفته مى شود که: آنها اصلاً اهل «حجاز» نبودند ولى، چون در کتب مذهبى خود خوانده بودند که پیامبرى از سرزمین «مدینه» ظهور مى کند، به این سرزمین کوچ کردند، و در انتظار این ظهور بزرگ، بودند.

هنگامى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به «مدینه» هجرت فرمود با آنها پیمان عدم تعرض بست، ولى آنها هر زمان فرصتى یافتند از نقض این پیمان، فروگذار نکردند.

از جمله این که بعد از جنگ «احد» (غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد ) «کعب بن اشرف»، با چهل مرد سوار از یهود، به «مکّه» آمدند و یکسر به سراغ قریش رفتند و با آنها عهد و پیمان بستند که همگى متحداً بر ضد محمد(صلى الله علیه وآله)پیکار کنند، سپس «ابو سفیان» با چهل نفر از مکیان، و «کعب بن اشرف» یهودى با چهل نفر از یهود وارد «مسجد الحرام» شدند، و در کنار خانه «کعبه» پیمانها را محکم ساختند، این خبر از طریق وحى به پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید.

دیگر این که، پیامبر(صلى الله علیه وآله) روزى با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوى قبیله «بنى نضیر» که در نزدیکى «مدینه» زندگى مى کردند آمد، و مى خواست از آنها کمک یا وامى بگیرد براى پرداختن دیه دو مقتول از طایفه «بنى عامر» که به دست «عمرو بن امیه» (یکى از مسلمانان) کشته شده بودند، و شاید پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یارانش مى خواستند در زیر این پوشش، وضع «بنى نضیر» را از نزدیک بررسى کنند، مبادا مسلمانان غافلگیر شوند.

پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بیرون قلعه یهود بود، و با «کعب بن اشرف» در این زمینه صحبت کرد، در این هنگام در میان یهودیان بذر توطئه اى پاشیده شد، و با یکدیگر گفتند: شما این مرد را در چنین شرایط مناسبى گیر نمى آورید، الآن که در کنار دیوار شما نشسته است، یک نفر پشت بام رود و سنگ عظیمى بر او بیفکند و ما را از دست او راحت کند! یکى از یهود به نام «عمرو بن جحاش» اعلام آمادگى کرد و به پشت بام رفت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از طریق وحى آگاه شد، برخاست و به «مدینه» آمد، بى این که با یاران خود سخنى بگوید، آنها تصور مى کردند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) باز بر مى گردد اما بعداً آگاه شدند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در «مدینه» است، آنها نیز به «مدینه» بازگشتند، و اینجا بود که پیمان شکنى یهود بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مسلم شد ، و دستور آماده باش براى جنگ، به مسلمانان داد.

در بعضى از روایات نیز آمده: یکى از شعراى «بنى نضیر» به هجو و بدگوئى پیامبر(صلى الله علیه وآله) پرداخت و این خود دلیل دیگرى بر پیمان شکنى آنها بود.

پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى این که ضربه کارى قبلاً به آنها بزند، به «محمّد بن مسلمه» که با «کعب بن اشرف» بزرگ یهود، آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى این کار را کرد.

کشته شدن «کعب بن اشرف» تزلزلى در یهود ایجاد کرد، به دنبال آن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) دستور داد: مسلمانان براى جنگ با این قوم پیمان شکن حرکت کنند، هنگامى که آنها با خبر شدند به قلعه هاى مستحکم و دژهاى نیرومند خود پناه بردند، و درها را محکم بستند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور داد: بعضى درختان نخل را که نزدیک قلعه ها بود، بکنند یا بسوزانند.

این کار، شاید به این منظور صورت گرفت که یهودیان را که علاقه شدیدى به اموال خود داشتند از قلعه بیرون کشد و پیکار، رو در رو انجام گیرد، این احتمال نیز داده شده که: این نخلها مزاحم مانور سریع ارتش اسلام در اطراف قلعه ها بود، و مى بایست بریده شود.

به هر حال، این کار فریاد یهود را بلند کرد، گفتند: اى محمّد! تو پیوسته از این گونه کارها نهى مى کردى، پس این چه برنامه اى است؟ آیه پنجم این سوره (از آیات فوق) نازل شد و به آنها پاسخ گفت که: این یک دستور خاص الهى بود. محاصره چند روز طول کشید، و پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى پرهیز از خونریزى به آنها پیشنهاد کرد که سرزمین «مدینه» را ترک گویند و از آنجا خارج شوند، آنها نیز پذیرفتند، مقدارى از اموال خود را برداشته و بقیه را رها کردند، جمعى به سوى «اذرعات شام» و تعداد کمى به سوى «خیبر» و گروهى به «حیره» رفتند ، و باقیمانده اموال و اراضى و باغات و خانه هاى آنها، به دست مسلمانان افتاد. هر چند تا آنجا که مى توانستند، خانه هاى خود را به هنگام کوچ کردن تخریب کردند.

و این ماجرا بعد از غزوه «احد» به فاصله شش ماه، و به عقیده بعضى بعد از غزوه «بدر» به فاصله شش ماه اتفاق افتاد.(1)

* * *

 
تفسیر:

پایان توطئه یهود «بنى نضیر» در «مدینه»

این سوره با تسبیح و تنزیه خداوند و بیان عزت و حکمت او شروع مى شود، مى فرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مى گوید، و او عزیز و حکیم است» (سَبَّحَ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).

و این در حقیقت مقدمه اى است براى بیان سرگذشت یهود «بنى نضیر» همانها که در شناخت خدا و صفاتش گرفتار انواع انحرافات بودند، و همانها که تکیه بر قدرت و عزت خویش مى کردند و در برابر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به توطئه برخاستند.

تسبیح عمومى موجودات زمین و آسمان، اعم از فرشتگان و انسانها و حیوانات و گیاهان و جمادات، ممکن است با زبان قال باشد، یا با زبان حال; چرا که نظام شگفت انگیزى که در آفرینش هر ذره اى به کار رفته، با زبان حال بیانگر علم و قدرت و عظمت و حکمت خدا است.

و از سوى دیگر، به عقیده جمعى از دانشمندان: هر موجودى در عالم خود سهمى از عقل و درک و شعور دارد، هر چند ما از آن آگاه نیستیم، و به همین دلیل با زبان خود تسبیح خدا مى گوید، هر چند گوش ما توانائى شنوائى آن را ندارد، سرتاسر جهان غلغله تسبیح و حمد او است هر چند ما نامحرمان از آن بى خبریم، اما آنها که از جمادى سوى جانِ جانان رفته اند و براى آنان از غیب چشمى باز شده، با تمامى موجودات جهان همرازند، و نطق آب و گل را به خوبى مى شنوند، چرا که این نطق محسوس اهل دل است!

به ذکرش، هرچه خواهى در خروش است *** دلى داند چنین معنى که گوش است

نه بلبل، بر گلش تسبیح خوان است *** که هر خارى به توحیدش زبان است!

شرح بیشتر پیرامون این سخن ذیل آیه 44 سوره «اسراء» آمده است.(2)

* * *

بعد از بیان این مقدمه، به داستان رانده شدن یهود «بنى نضیر» از «مدینه» پرداخته مى فرماید: «خداوند کسى است که کافران اهل کتاب را در اولین اجتماع و برخورد با مسلمانان، از خانه هایشان بیرون کرد»! (هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لاَِوَّلِ الْحَشْرِ).

«حَشر» در اصل به معنى «حرکت دادن جمعیت و خارج ساختن آنها» از قرارگاهشان به سوى میدان جنگ و مانند آن است، و منظور از آن در اینجا: اجتماع و حرکت مسلمانان از «مدینه» به سوى قلعه هاى یهود، و یا اجتماع یهود براى مبارزه با مسلمین است، و از آنجا که این نخستین اجتماع در نوع خود بود، در قرآن به عنوان «لاَِوَّلِ الحَشْرِ» نامیده شده، و این خود اشاره لطیفى است به برخوردهاى آینده با یهود «بنى نضیر» و یهود «خیبر» و مانند آنها.

و عجب این که: جمعى از مفسران احتمالاتى در آیه داده اند که هیچ تناسبى با محتواى آن ندارد، از جمله این که: منظور، «حشر اول» در مقابل حشر روز قیامت از قبرها به سوى محشر است، و عجب تر این که: بعضى این آیه را دلیل بر این گرفته اند که: حشر در قیامت در سرزمین شام واقع مى شود که یهود از «مدینه» به سوى آن رانده شدند! و گویا همه این احتمالات ضعیف، ناشى از کلمه «حشر» است، در حالى که این واژه به معنى حشر در قیامت نیست، بلکه به هر گونه اجتماع و خروج از قرارگاه و حاضر شدن در میدان، اطلاق مى شود، چنان که در آیه 17 سوره «نمل» مى خوانیم: وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ وَ الطَّیْرِ: «لشکریان سلیمان از جن و انس و پرندگان نزد او جمع شدند».

و همچنین در مورد اجتماع براى مشاهده مبارزه موسى(علیه السلام) با ساحران فرعونى مى خوانیم: وَ أَنْ یُحْشَرَ النّاسُ ضُحىً: «قرار ما این است که همه مردم هنگامى که روز بالا مى آید، جمع شوند».(3)

پس از آن مى افزاید: «شما هرگز گمان نمى کردید که آنها از این دیار خارج شوند و آنها نیز گمان داشتند که دژهاى محکمشان از شکست آنها و عذاب الهى مانع مى شود» (ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ).

آنها چنان مغرور و از خود راضى بودند که، تکیه گاهشان دژهاى نیرومند و قدرت ظاهریشان بود، این تعبیر آیه نشان مى دهد که یهود «بنى نضیر» در «مدینه» از امکانات وسیع و تجهیزات فراوانى بهره مند بودند، به گونه اى که نه خودشان باور مى کردند به این آسانى مغلوب شوند، و نه دیگران، ولى از آنجا که خدا مى خواست، به همه روشن سازد که چیزى در برابر اراده او قدرت مقاومت ندارد، حتى بدون آن که جنگى رخ دهد، آنها را از آن سرزمین بیرون راند!

لذا در ادامه آیه مى فرماید: «اما خداوند از آنجا که گمان نمى کردند به سراغشان آمد، و در قلبشان وحشت و ترس افکند، به گونه اى که خانه هاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران مى کردند» (فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ).

آرى، خدا این لشکر نامرئى، یعنى لشکر ترس را که در بسیارى از جنگها به یارى مؤمنان مى فرستاد بر قلب آنها چیره کرد، و مجال هر گونه حرکت و مقابله را از آنها سلب نمود، آنها خود را براى مقابله با لشکر برون آماده کرده بودند، بى خبر از آنکه خداوند لشکرى از درون به سراغشان مى فرستد، و چنان آنها را در تنگنا قرار مى دهد که خودشان با دشمن براى تخریب خانه هایشان همکارى کنند.

درست است که کشته شدن رئیس آنها «کعب بن اشرف» قبل از این ماجرا وحشتى بر دل آنها افکنده بود، ولى مسلماً منظور از آیه این نیست ـ آن چنان که بعضى از مفسران گمان کرده اند ـ بلکه این یک نوع امداد الهى بوده که بارها در جنگهاى اسلامى به یارى مسلمین مى شتافت.

جالب این که: مسلمانان از بیرون، دژهاى آنها را ویران مى کردند که به داخل آن راه یابند، و یهود از درون ویران مى کردند تا به صورت سالم به دست مسلمانان نیفتد، و نتیجه این همکارى ویران شدن استحکامات آنها بود!

در مورد این آیه، تفسیرهاى دیگرى نیز گفته شده، از جمله این که: یهود از داخل، دیواره دژها را ویران مى کردند تا فرار کنند، و مسلمانان از بیرون تا به آنها دست یابند (ولى این احتمال بعید است).

و نیز گفته شده: این آیه معنى کنائى دارد، مثل این که: مى گوئیم: فلان کس خانه و زندگیش را با دست خودش ویران کرد، یعنى بر اثر نادانیها و لجاجتها سبب بر باد دادن زندگى خود شد.

یا این که: منظور یهود از تخریب بعضى از خانه ها این بود که دهانه کوچه هاى داخل قلعه را ببندند تا مانع پیشروى مسلمانان شوند و در آینده نیز نتوانند در آن سکنى گزینند.

یا این که: قسمتى از خانه هاى داخل دژ را خراب کردند، تا در صورت کشیده شدن میدان نبرد به داخل دژ، جاى کافى براى جنگیدن داشته باشند.

یا این که: در بناى بعضى از خانه ها مصالح گرانقیمتى وجود داشت آنها را تخریب کردند تا آنچه قابل حمل بود ببرند، ولى تفسیر اول از همه مناسب تر است.

در پایان آیه، به عنوان یک نتیجه گیرى کلى مى فرماید: «پس عبرت بگیرید اى صاحبان چشم»! (فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الأَبْصارِ).

«اعْتَبِرُوا» از ماده «اعتبار» در اصل از «عبور»، گرفته شده که به معنى گذشتن از چیزى است به سوى چیز دیگر، و این که: به اشک چشم «عبرة» گفته مى شود، به خاطر عبور قطرات اشک از چشم است، و «عبارت» را از این رو «عبارت» مى گویند که، مطالب و مفاهیم را از کسى به دیگرى منتقل مى کند، و اطلاق «تعبیر خواب» بر تفسیر محتواى آن به خاطر این است که، انسان را از ظاهر به باطن آن منتقل مى سازد.

و به همین مناسبت، به حوادثى که به انسان پند مى دهد «عبرت» مى گویند، چرا که انسان را به یک سلسله تعالیم کلى رهنمون مى گردد و از مطلبى به مطلب دیگر منتقل مى کند.

تعبیر به «أُولِى الأَبْصارِ» (صاحبان چشم) اشاره به کسانى است که حوادث را به خوبى مى بینند، و با چشم باز موشکافى مى کنند، و به عمق آن مى رسند.

(واژه «بصر» معمولاً به عضو بینائى و «بصیرت» به درک و آگاهى درونى گفته مى شود).(4)

در حقیقت «أُولِى الأَبْصارِ» کسانى هستند که: آمادگى گرفتن درسهاى عبرت را دارند، لذا قرآن به آنها هشدار مى دهد که: از این حادثه بهره بردارى لازم کنید.

شک نیست: منظور از گرفتن «عبرت» این است که حوادث مشابه را که از نظر حکم عقل، یکسانند، بر هم مقایسه کنند، مانند مقایسه حال کفار و پیمان شکنان دیگر، بر یهود «بنى نضیر»، ولى هرگز این جمله ارتباطى با «قیاسات ظنّى» که بعضى در استنباط احکام دینى از آن استفاده مى کنند ندارد، و تعجب است که: بعضى از فقهاى اهل سنت، براى اثبات این مقصود از آیه فوق استفاده کرده اند، هر چند بعضى دیگر بر آن ایراد گرفته اند.

خلاصه این که: منظور از «عبرت و اعتبار» در آیه فوق، انتقال منطقى و قطعى از موضوعى به موضوع دیگر است نه عمل کردن به پندار و گمان.

به هر حال، به راستى سرنوشت این قوم یهود با آن قدرت و عظمت و شوکت، و با آن امکانات و استحکامات فراوان، سرنوشت عبرت انگیزى بود، که حتى بدون آن که دست به اسلحه ببرند، در مقابل جمعیت مسلمانان که هرگز در ظاهر به پاى آنها نمى رسیدند، تسلیم شدند، خانه هاى خود را با دست خویش ویران کردند، و اموالشان را براى مسلمانان نیازمند بجا گذاردند، و در نقاط مختلف پراکنده شدند، در حالى که طبق نقل تواریخ، از آغاز به این جهت در سرزمین «مدینه» سکنى گزیده بودند که پیامبر موعود کتب خویش را درک کنند، و در صف اول یارانش قرار گیرند!

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: کَانَ أَکْثَرَ عِبَادَةِ أَبِى ذَرّ رَحِمَهُ اللَّهُ التَّفَکُّرُ وَ الإِعْتِبَارُ: «بیشترین عبادت ابوذر تفکر و عبرت گرفتن بود».(5)

اما مع الاسف، بسیارند کسانى که: باید همه حوادث دردناک را خودشان بیازمایند، و طعم تلخ شکستها را شخصاً بچشند، و هرگز از وضع دیگران عبرت نمى گیرند.

امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: السَّعِیدُ مَنْ وُعِظَ بِغَیْرِهِ: «سعادتمند کسى است که از دیگران پند و عبرت گیرد»!.(6)

* * *

آیه بعد، مى افزاید: «اگر نه این بود که خداوند بر آنها مقرر داشته بود که جلاى وطن کنند و منطقه را ترک گویند، آنها را در همین دنیا مجازات مى کرد» (وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِى الدُّنْیا).

بدون شک، جلاى وطن و رها کردن قسمت عمده سرمایه هائى که یک عمر فراهم کرده بودند، خود براى آنها عذابى دردناک بود، بنابراین منظور از جمله فوق، این است که اگر این عذاب براى آنها مقدر نشده بود، عذاب دیگرى که همان قتل و اسارت به دست مسلمانان بود، بر سر آنها فرود مى آمد، خدا مى خواست آنها در جهان آواره شوند، و اى بسا این آوارگى براى آنها دردناکتر بود; زیرا هر وقت به یاد آن همه دژها و خانه هاى مجلل و مزارع و باغات خود مى افتادند که در دست دیگران است و خودشان بر اثر پیمان شکنى و توطئه بر ضد پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) در مناطق دیگر محروم و سرگردانند، گرفتار آزار و شکنجه هاى روحى فراوانى مى شدند.

آرى، خدا مى خواست این گروه مغرور و فریبکار و پیمان شکن را گرفتار چنین سرنوشت دردناکى کند.

اما این تنها، عذاب دنیاى آنها بود، لذا در پایان این آیه مى افزاید: «و براى آنها در آخرت نیز عذاب آتش است» (وَ لَهُمْ فِى الآخِرَةِ عَذابُ النّارِ).

چنین است دنیا و آخرت کسانى که پشت پا به حق و عدالت زنند و بر مرکب غرور و خود خواهى سوار گردند.

* * *

و از آنجا که ذکر این ماجرا علاوه بر بیان قدرت پروردگار و حقانیت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) باید هشدارى براى تمام کسانى باشد که اعمالى مشابه یهود «بنى نضیر» دارند تا مسأله در آنها خلاصه نشود، در آیه بعد مطلب را تعمیم داده، مى افزاید: «این مجازات دنیا و آخرت از آن جهت دامنگیرشان شد که با خدا و رسولش به دشمنى برخاستند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ).

«و هر کس به دشمنى با خدا بر خیزد، خداوند مجازاتش مى کند; زیرا خدا شدید العقاب است» (وَ مَنْ یُشَاقِّ اللّهَ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ).(7)

«شاقُّوا» از ماده «شقاق» در اصل به معنى «شکاف و جدائى میان دو چیز» است، و از آنجا که همیشه دشمن در طرف مقابل قرار مى گیرد، و خود را جدا مى سازد، به عمل او «شقاق» مى گویند.

عین همین آیه با تفاوت بسیار جزئى در سوره «انفال» آیه 13 بعد از داستان جنگ «بدر» و در هم شکسته شدن مشرکان، آمده است که بیانگر عمومیت محتواى آن از هر نظر است.

قابل توجه این که: در آغاز آیه، دشمنى با خدا و رسول را مطرح مى کند و در ذیل آیه، تنها سخن از دشمنى با خدا است، اشاره به این که دشمنى با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز، با دشمنى خدا یکى است و از هم جدا نیست.

تعبیر به «شَدِیدُ العِقاب» هیچ منافاتى با «أَرْحَمُ الرّاحِمِین» بودن خداوند ندارد، زیرا آنجا که جاى عفو و رحمت است «أَرْحَمُ الرّاحِمِین» است، و آنجا که جاى مجازات و عقوبت است «أَشَدُّ المُعاقِبِین» است چنان که در دعا آمده است: «وَ أَیْقَنْتُ أَنَّکَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ فِى مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعاقِبِینَ فِى مَوْضِعِ النَّکالِ وَ النَّقِمَةَ».(8)

* * *

در آخرین آیه از آیات مورد بحث، به پاسخ ایرادى مى پردازد که یهود «بنى نضیر» ـ چنان که در شأن نزول نیز گفتیم ـ به پیامبر(صلى الله علیه وآله) متوجه مى ساختند، در آن موقع که دستور داد، قسمتى از نخلهاى نزدیک قلعه هاى محکم یهود را ببرند (تا محل کافى براى نبرد باشد، یا براى این که: یهود ناراحت شوند و از قلعه ها بیرون آیند و درگیرى در خارج قلعه روى دهد) آنها گفتند: اى محمّد! مگر تو نبودى که از این گونه کارها نهى مى کردى؟ آیه نازل شد و گفت: «هر درخت با ارزش نخل را قطع یا به حال خود واگذار کردید، همه به فرمان خدا بود»! (ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَة أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللّهِ).(9)

«و هدف این بود که فاسقان را خوار و رسوا کند» (وَ لِیُخْزِىَ الْفاسِقِینَ).

«لِینَة» از ماده «لون» به یک نوع عالى از درخت خرما مى گویند، و بعضى آن را از ماده «لین» به معنى نرمى، به نوعى از درخت خرما تفسیر کرده اند که شاخه هائى نرم و نزدیک زمین و میوه اى نرم و لذیذ دارد.

گاه «لینه» به «الوان» و انواع مختلف درخت نخل یا «نخله کریمه» تفسیر شده است که تقریباً همه به یک چیز بر مى گردد.

به هر حال، بعضى گفته اند: اقدام به قطع قسمتى از درختان نخل «بنى نضیر» از سوى بعضى از مسلمانان روى داد، در حالى که بعضى دیگر مخالف بودند، در اینجا آیه فوق نازل شد و میان آنها فصل خصومت کرد.(10)

بعضى دیگر گفته اند: آیه ناظر به عمل دو نفر از اصحاب است که یکى به هنگام قطع درختان نخل درختان خوب را مى برید تا یهود را به خشم آورد (و از قلعه فرود آیند) و دیگرى نخلهاى کم ارزش را مى برید تا آنچه پر ارزش است براى استفاده آینده باقى بماند و به همین جهت در میان آنها اختلاف افتاد، آیه نازل شد و گفت هر دو به اذن الهى بوده است.(11)

ولى ظاهر آیه این است که: مسلمانان بعضى از درختان «لینه» (نوع خوب) را بریدند و بعضى از همانها را رها ساختند، و این عمل باعث ایراد یهود شد، و قرآن به آنها پاسخ گفت، تا روشن شود این کار از روى هواى نفس نبوده، بلکه یک دستور الهى در این زمینه صادر شده بود که در شعاع محدود این کار عملى گردد، تا بیش از حد، ضایعاتى رخ ندهد.

در هر صورت، این حکم یک استثناء در قانون معروف اسلامى است که مى گوید: به هنگام حمله به دشمن نباید درختان را قطع کرد، و حیوانات را کشت ، و زراعتها را آتش زد، این تنها مربوط به موردى بوده است که براى بیرون کشیدن دشمن از قلعه، و یا فراهم ساختن میدان جنگ، و مانند آن ضرورت داشته ، و در هر قانون کلّى، استثنائات جزئى ضرورى غالباً وجود دارد، همان گونه که اصل کلى بر نخوردن گوشت مردار است، ولى به هنگام اجبار و اضطرار «اکل میته» مجاز است.

جمله «وَ لِیُخْزِىَ الْفاسِقِینَ» (تا فاسقان را خوار و رسوا کند) نشان مى دهد که لااقل یکى از اهداف این کار، خوار نمودن دشمن و در هم شکستن روحیه آنها بوده است.

* * *

نکته ها:

1 ـ لشکرهاى نامرئى خدا!

در حالى که اهل دنیا براى کسب پیروزى بر نیروهاى ظاهرى و مادى خویش تکیه مى کنند، تکیه گاه خداپرستان، ارزشهاى معنوى و امدادهاى الهى آنها است که نمونه اى از آن را در داستان شکست «بنى نضیر» و بیرون راندن آنها از «مدینه» در آیات فوق ملاحظه کردیم.

در این آیات خواندیم که: یکى از عوامل مؤثر پیروزى، همان ترس و وحشتى بود که خدا بر دلهاى آنها افکند، تا آنجا که خانه هاى خود را با دست خود ویران مى کردند، و حاضر شدند از اموال خود چشم بپوشند و از آن دیار بیرون روند.

نظیر این معنى، چند بار در آیات قرآن مجید آمده است از جمله در داستان گروه دیگرى از یهود، به نام «بنى قریظه» که مسلمانان بعد از جنگ «احزاب» در یک درگیرى شدید با آنها روبرو شدند نیز آمده است، مى فرماید: وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً: «خداوند گروهى از اهل کتاب را که از مشرکان عرب حمایت کردند، از دژهاى محکمشان فرود آورد، و در دلهاى آنها ترس و وحشت افکند، تا آنجا که گروهى را به قتل رساندید و گروهى را اسیر کردید».(12)

همین معنى در داستان جنگ «بدر» نیز آمده است مى گوید: سَأُلْقِى فِى قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ: «من به زودى در دلهاى کافران وحشت مى افکنم».(13)

قسمتى از این وحشت که حکم یک لشکر نامرئى الهى را دارد، طبیعى است هر چند قسمتى از آن اسرارآمیز است، و روابط آن با وسائل عادى بر ما مکشوف نیست، آنچه طبیعى است این که: مؤمنان در هر حال خود را پیروز مى دانند خواه کشته و شهید شوند، خواه دشمن را در هم بکوبند، و کسى که منطقش این است، ترس و وحشتى به خود راه نمى دهد، بلکه چنین انسان اعجوبه اى براى دشمنش وحشت انگیز است، همان گونه که در دنیاى امروز نیز کشورهاى بزرگى را مى بینیم که با داشتن پیشرفته ترین سلاحها، و بزرگترین ارتشها، از گروهى اندک از مؤمنان راستین ستیزه جوى، وحشت دارند، و دائماً مى کوشند: با آنها درگیر نشوند.

در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم فرمود: نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِیرَةَ شَهْر!: «من از جانب خدا به وسیله ترس و وحشت دشمنان یارى شده ام به فاصله یک ماه».(14)

یعنى نه تنها کسانى که در میدان نبرد با من رو برو مى شوند وحشت دارند، بلکه در نقاطى که دشمن از من یک ماه راه فاصله دارد، وحشت و اضطراب

حاکم است!

در مورد لشکریان حضرت مهدى(علیه السلام) نیز مى خوانیم: سه لشکر، او را یارى مى کنند: المَلائِکَةُ، وَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ الرُّعْبُ!: «فرشتگان و مؤمنان و ترس و وحشت»!.(15)

در حقیقت آنها سعى مى کنند از برون ضربه نخورند، اما خداوند از درون آنها را متلاشى مى کند، و مى دانیم ضربه درونى جانکاه تر و جبران ناپذیر است; چرا که اگر تمام سلاح ها و ارتش هاى دنیا در اختیار کسى باشد ولى روحیه نبرد نداشته باشد، محکوم به شکست و نابودى است.

* * *

 

2 ـ توطئه هاى امروز یهود

تاریخ اسلام از همان آغاز با توطئه هاى آنها آمیخته شده بود، و در بسیارى از حوادث دردناک آنها را داخل صحنه یا در پشت صحنه مشاهده مى کنیم، و عجب این که: آنها به عشق پیامبر موعود به سرزمین حجاز آمدند، ولى بعد از این ظهور بزرگ، از دشمنان سرسخت شدند و هم امروز نیز در بیشتر توطئه هاى ضد اسلامى یهود را در صحنه و یا در پشت صحنه مشاهده مى کنیم، و این عبرتى است براى صاحبان بصیرت!

و همان گونه که تاریخ پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نشان مى دهد، تنها طریق دفع آنان برخورد قاطعانه است، به خصوص «صهیونیستها» که در منطقشان هیچ گونه مدارا و عدل و انصاف نیست، زبانشان زور است، و جز با زور و قدرت نمى توان با آنها سخن گفت، ولى با این حال، از مؤمنان راستین بیش از هر چیز مى ترسند، و اگر مسلمانان امروز، همانند یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) از ایمان و استقامت و قاطعیت کافى برخوردار باشند، ترس و وحشت آنها بر دلهاى این دشمنان خونخوار چیره مى شود، و مى توان با همین لشکر الهى آنها را از زمینهاى اشغال شده بیرون راند و این درسى است که رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) در چهارده قرن قبل به ما داده است.

* * *


1ـ «مجمع البیان» و تفسیر «على بن ابراهیم»، تفسیر «قرطبى» و «نور الثقلین» ذیل آیات مورد بحث (با اقتباس و تلخیص).

2 ـ جلد 12، صفحات 133 ـ 140.

3 ـ طه، آیه 59.

4 ـ «مفردات راغب».

5 ـ کتاب «خصال» مطابق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 274.

6 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 86.

7 ـ «مَن» براى شرط است و جزاى آن محذوف مى باشد، و در تقدیر چنین است: «وَ مَنْ یُشَاقِّ اللّهَ یُعاقِبْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ».

8 ـ دعاى «افتتاح» از ادعیه «ماه مبارک رمضان».

9 ـ «ما» در آیه فوق شرطیه است و جزاى آن «فبأذن اللّه» مى باشد.

10 ـ تفسیر «ابوالفتوح رازى»، جلد 11، صفحه 93 ـ این معنى در تفسیر «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 188 نیز آمده است.

11 ـ تفسیر «فخر رازى»، جلد 29، صفحه 283.

12 ـ احزاب، آیه 26.

13 ـ انفال، آیه 12.

14 ـ «مجمع البیان»، جلد 2، صفحه 519 (ذیل آیه 151 آل عمران).

15 ـ «اثبات الهداة»، جلد 7، صفحه 124.