الحشر

فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَالِدَيْنِ فِيهَا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ 17 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ 18 وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ 19 لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ ۚ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ 20 لَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۚ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ 21 هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ ۖ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ 22 هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ 23 هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ 24

15کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِیباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ

16کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلاِْنْسانِ اکْفُرْ فَلَمّا کَفَرَ قالَ إِنِّى بَرِىءٌ مِنْکَ إِنِّى أَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ

17فَکانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِى النّارِ خالِدَیْنِ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الظّالِمِینَ

18یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَد وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ

19وَ لاتَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ

20لایَسْتَوِى أَصْحابُ النّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ

 

ترجمه:

15 ـ (کار این گروه از یهود) همانند کسانى است که کمى قبل از آنان بودند، طعم تلخ کار خود را چشیدند و براى آنها عذابى دردناک است!

16 ـ کار آنها همچون شیطان است که به انسان گفت: «کافر شو (تا مشکلات تو را حل کنم!)» اما هنگامى که کافر شد گفت: «من از تو بیزارم، من از خداوندى که پروردگار عالمیان است بیم دارم»!

17 ـ سرانجام کارشان این شد که هر دو در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن مى مانند; و این است کیفر ستمکاران!

 

18 ـ اى کسانى که ایمان آورده اید! از (مخالفت) خدا بپرهیزید; و هر کس باید بنگرد تا براى فردایش چه چیز از پیش فرستاده; و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام مى دهید آگاه است!

19 ـ و همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به (خود فراموشى) گرفتار کرد; آنها فاسقانند.

20 ـ هرگز دوزخیان و بهشتیان یکسان نیستند; اصحاب بهشت رستگار و پیروزند!

 

تفسیر:

با طناب پوسیده شیطان به چاه نروید!

این آیات، همچنان ادامه بحث پیرامون داستان یهود «بنى نضیر» و منافقان است و با دو تشبیه جالب، موقعیت هر کدام از این دو گروه را مشخص مى سازد:

نخست مى فرماید: «داستان یهود «بنى نضیر» همچون داستان کسانى است که در گذشته نزدیک، پیش از آنها بودند همانها که در این دنیا نتیجه تلخ کار خود را چشیدند و در قیامت عذاب دردناک دارند» (کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِیباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).(1)

اما این گروه، چه کسانى بودند که سرگذشت عبرت انگیزى قبل از ماجراى «بنى نضیر» داشتند به طورى که فاصله زیادى میان این دو حادثه نبود؟

جمعى، آنها را همان مشرکان «مکّه» مى دانند که در «غزوه بدر»، طعم تلخ شکست را با تمام وجودشان چشیدند، و ضربات سربازان اسلام، آنها را از پاى در آورد، زیرا حادثه «بدر» فاصله زیادى با ماجراى «بنى نضیر»، نداشت چون ماجراى «بنى نضیر» ـ چنان که قبلاً اشاره کردیم ـ بعد از جنگ «احد» رخ داد، و ماجراى «بدر» قبل از «احد» به فاصله یک سال واقع شد، بنابراین در میان این دو حادثه، فاصله زیادى نبود.

در حالى که بسیارى از مفسران، آن را اشاره به ماجراى یهود «بنى قینقاع» مى دانند که بعد از ماجراى «بدر» واقع شد، و منجر به بیرون راندن این گروه از یهود از «مدینه» گردید، البته این تفسیر، مناسب تر به نظر مى رسد، چرا که تناسب بیشترى با یهود «بنى نضیر» دارد، زیرا یهود «بنى قینقاع» نیز مانند یهود «بنى نضیر» افرادى ثروتمند و مغرور، و در میان خود جنگجو بودند، و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان را ـ چنان که در نکات مشروحاً به خواست خدا خواهیم گفت ـ با نیرو و قدرت خود تهدید مى کردند، ولى سرانجام، چیزى جز بدبختى و دربدرى در دنیا و عذاب الیم آخرت، عائدشان نشد.

«وَبال» به معنى عاقبت شوم و تلخ است، و در اصل از «وابل» به معنى باران سنگین گرفته شده; زیرا بارانهاى سنگین، معمولاً خوفناک است، و انسان از عاقبت تلخ آن هراسان مى باشد، چرا که غالباً سیلهاى خطرناکى به دنبال دارد.

* * *

پس از آن به تشبیهى درباره منافقان پرداخته، مى گوید: «داستان آنها نیز همانند داستان شیطان است که به انسان گفت: کافر شو، تا مشکلات تو را حل کنم، اما هنگامى که کافر شد، گفت: من از تو بیزارم، من از خداوندى که پروردگار عالمیان است بیم دارم» (کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلاِْنْسانِ اکْفُرْ فَلَمّا کَفَرَ قالَ إِنِّى بَرِىءٌ مِنْکَ إِنِّى أَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ).(2)

در این که: منظور از «انسان» در این آیه کیست؟ آیا مطلق انسانهائى است که تحت تأثیر شیطان قرار گرفته، فریب وعده هاى دروغین او را مى خورند و راه کفر مى پویند، و سرانجام شیطان آنها را تنها گذاشته و از آنان بیزارى مى جوید؟

یا منظور: «انسان» خاصى است همانند «ابو جهل» و پیروان او که در جنگ «بدر» به وعده هاى فریبنده شیطان دلگرم شدند، و عاقبت طعم تلخ شکست را چشیدند، چنان که در آیه 48 سوره «انفال» مى خوانیم: وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لاغالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النّاسِ وَ إِنِّى جارٌ لَکُمْ فَلَمّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّى بَرِىءٌ مِنْکُمْ إِنِّى أَرى ما لاتَرَوْنَ إِنِّى أَخافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ: «و به یاد آورید هنگامى که شیطان اعمال مشرکان را در نظرشان جلوه داد، و گفت هیچ کس امروز بر شما پیروز نمى گردد، و من همسایه و پناه دهنده شما هستم، ولى هنگامى که مجاهدان اسلام، و فرشتگان حامى آنها را دید، به عقب برگشت، و گفت: من از شما بیزارم، من چیزى را مى بینم که شما نمى بینید، من از خدا مى ترسم!، و خداوند شدید العقاب است»!

و یا این که منظور، از «انسان» همان «برصیصا» عابد بنى اسرائیل است که فریب شیطان را خورد و کافر شد، و در لحظات حساس، شیطان از او بیزارى جست و از او جدا شد که شرح آن به خواست خدا خواهد آمد.

تفسیر اول، با مفهوم آیه سازگارتر است و تفسیر دوم و سوم، مى تواند بیان مصداقى از آن مفهوم گسترده باشد، و به هر حال، عذابى را که شیطان از آن اظهار وحشت مى کند، ظاهراً عذاب دنیا است، و بنابراین، ترس او جدى است نه شوخى و استهزاء، و بسیارند کسانى که از مجازاتهاى نزدیک مى ترسند ولى نسبت به مجازاتهاى دراز مدت، بى اعتناء هستند.

آرى، چنین است حال منافقان که دوستان خود را با وعده هاى دروغین و نیرنگ به وسط معرکه مى فرستند، سپس آنها را تنها گذارده، فرار مى کنند چرا که در نفاق وفادارى نیست.

* * *

در آیه بعد سرانجام کار این دو گروه: «شیطان و اتباعش»، و «منافقان و دوستانشان از اهل کفر» را روشن ساخته، مى افزاید: «سرانجام کار آنها این شد که هر دو در آتش دوزخند، جاودانه در آن مى مانند، و این است کیفر ظالمان»! (فَکانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِى النّارِ خالِدَیْنِ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الظّالِمِینَ).(3)

این یک اصل کلى است که عاقبت همکارى کفر و نفاق، و شیطان و یارانش ، شکست و ناکامى و عذاب دنیا و آخرت است، در حالى که، همکارى مؤمنان و دوستانشان، همکارى مستمر و جاودانى و سرانجامش پیروزى و برخوردارى از رحمت واسعه الهى، در هر دو جهان است.

* * *

در آیه بعد، روى سخن را به مؤمنان کرده، به عنوان یک نتیجه گیرى از ماجراى شوم و دردناک «بنى نضیر» و «منافقان و شیطان»، مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید از مخالفت خدا بپرهیزید، و هر انسانى باید بنگرد تا چه چیز را براى فرداى قیامت، از پیش فرستاده است»؟ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَد).(4)

سپس بار دیگر براى تأکید مى افزاید: «از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام مى دهید آگاه است» (وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ).

 

آرى تقوا و ترس از خداوند، سبب مى شود که انسان براى فرداى قیامت بیندیشد، و اعمال خود را پاک و پاکیزه و خالص کند.

تکرار امر به تقوا، چنان که گفتیم، براى تأکید است، چرا که انگیزه تمام اعمال صالح و پرهیز از گناه، همین تقوا و خداترسى است.

ولى بعضى، احتمال داده اند: «امر اول، به تقوا» ناظر به اصل انجام اعمال است و «امر دوم» به کیفیت خلوص آنها، یا این که: اولى ناظر به انجام کارهاى خیر است (به قرینه جمله «ما قَدَّمَتْ لَغَد») و دومى، ناظر به پرهیز از گناهان و معاصى است، یا این که: اولى اشاره به توبه از گناهان گذشته است و دومى تقوا براى آینده ولى در آیات، قرینه اى بر این تفسیرها وجود ندارد، و تأکید مناسب تر به نظر مى رسد.

تعبیر به «غَد» (فردا) اشاره به قیامت است چرا که با توجه به مقیاس عمر دنیا به سرعت فرا مى رسد، و ذکر آن به صورت نکره، براى اهمیت آن است.

تعبیر به «نَفس» (یک نفر) ممکن است در اینجا به معنى هر یک نفر بوده باشد، یعنى هر انسانى باید به فکر فرداى خویش باشد، و بدون آن که از دیگران انتظارى داشته باشد که براى او کارى انجام دهند، خودش تا در این دنیا است آنچه را مى تواند از پیش بفرستد.

این تفسیر نیز، در مورد تعبیر فوق گفته شده که: اشاره به کم بودن افرادى است که به فکر فرداى قیامتند، مثل این که: مى گوئیم یک نفر پیدا شود که به فکر نجات خویش باشد، ولى تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد، و خطاب «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» و «عمومیت امر به تقوا» دلیل بر عمومیت مفهوم آیه است.

* * *

آیه بعد، به دنبال دستور به تقوا و توجه به معاد، تأکید بر یاد خدا کرده، چنین مى فرماید: «همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند، و خدا نیز آنها را به خود فراموشى گرفتار کرد» (وَ لاتَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ).

اصولاً خمیر مایه تقوا، دو چیز است: یاد خدا، یعنى توجه به مراقبت دائمى اللّه و حضور او در همه جا و همه حال، و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه اعمالى که هیچ کار صغیر و کبیرى وجود ندارد مگر این که: در آن ثبت مى شود، و به همین دلیل، توجه به این دو اصل (مبدأ و معاد) در سر لوحه برنامه هاى تربیتى انبیاء و اولیاء قرار داشته، و تأثیر آن در پاکسازى فرد و اجتماع کاملاً چشمگیر است.

قابل توجه این که: قرآن در اینجا صریحاً مى گوید: فراموش کردن خدا سبب «خود فراموشى» مى شود، دلیل آن نیز روشن است، زیرا از یکسو، فراموشى پروردگار سبب مى شود که انسان در لذات مادى و شهوات حیوانى فرو رود، و هدف آفرینش خود را به دست فراموشى بسپارد، و در نتیجه از ذخیره لازم براى فرداى قیامت غافل بماند.

از سوى دیگر، فراموش کردن خدا، همراه با فراموش کردن صفات پاک او است، که هستى مطلق و علم بى پایان و غناى بى انتها از آن او است، و هر چه غیر او است، وابسته به او و نیازمند به ذات پاکش مى باشد، و همین امر، سبب مى شود که انسان خود را مستقل و غنى و بى نیاز بشمرد، و به این ترتیب واقعیت و هویت انسانى خویش را فراموش کند.(5)

اصولاً یکى از بزرگترین بدبختیها و مصائب انسان خود فراموشى است، چرا که ارزشها، استعدادها و لیاقتهاى ذاتى خود را که خدا در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشى مى سپرد، و این مساوى با فراموش کردنِ انسانیتِ خویش است، و چنین انسانى، تا سرحد یک حیوان درنده سقوط مى کند، و همتش چیزى جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود!

و اینها همه، عامل اصلى فسق و فجور، بلکه این خود فراموشى بدترین مصداق فسق و خروج از طاعت خدا است، و به همین دلیل، در پایان آیه مى گوید: «چنین افراد فراموشکار فاسقند» (أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).

این نکته نیز، قابل توجه است که، نمى گوید: خدا را فراموش نکنید، بلکه مى گوید: مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا آنها را به خود فراموشى گرفتار ساخت، و این در حقیقت، یک مصداق روشن حسى را نشان مى دهد که مى توانند عاقبت فراموش کردن خدا را در آن، ببینند.

این آیه، ظاهراً نظر به منافقان دارد که در آیات قبل، به آنها اشاره شده بود، یا یهود بنى نضیر، و یا هر دو.

نظیر همین معنى، در آیه 67 «توبه» در مورد خصوص منافقان آمده است، آنجا که مى فرماید: الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْض یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ: «مردان و زنان منافق همه از یک گروهند، آنها امر به منکر، و نهى از معروف مى کنند، و دستها را از انفاق و بخشش مى بندند، خدا را فراموش کردند، خدا نیز آنها را (از رحمتش) فراموش کرده، منافقان قطعاً فاسقند».

با این تفاوت که در آنجا فراموش کردن خدا، سبب قطع رحمت او ذکر شده، و در اینجا سبب خودفراموشى، که هر دو به یک نقطه منتهى مى شود (دقت کنید).

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، به مقایسه این دو گروه (گروه مؤمنان با تقوا، و متوجه به مبدأ و معاد، و گروه فراموشکاران خدا که گرفتار خود فراموشى شده اند) پرداخته، مى گوید: «اصحاب دوزخ و اصحاب بهشت یکسان نیستند» (لایَسْتَوِى أَصْحابُ النّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ).

نه در این دنیا، نه در معارف، نه در نحوه تفکر، نه در طرز زندگى فردى و جمعى و هدف آن، و نه در آخرت و پاداشهاى الهى، خط این دو گروه، در همه جا، و همه چیز، از هم جدا است، یکى به یاد خدا و قیامت و احیاى ارزشهاى والاى انسانى، و اندوختن ذخائر براى زندگى جاویدان است، و دیگرى غرق شهوات و لذات مادى و گرفتار فراموشى همه چیز و اسیر بند هوا و هوس.(6)

و به این ترتیب، انسان بر سر دو راهى قرار دارد یا باید به گروه اول بپیوندد، یا به گروه دوم و راه سومى در پیش نیست.

و در پایان آیه، به صورت یک حکم قاطع مى فرماید: «فقط اصحاب بهشت رستگار و پیروزند» (أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ).

نه تنها در قیامت رستگار و پیروزند که در این دنیا نیز پیروزى و آرامش و نجات از آن آنها است، و شکست در هر دو جهان، نصیب فراموشکاران است.

در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که: «اصحاب الجنّه» را به کسانى تفسیر فرمود، که «از او اطاعت کردند و ولایت على(علیه السلام) را پذیرا شدند، و «اصحاب النّار» را به کسانى که ولایت على(علیه السلام) را ناخوش داشتند و نقض عهد کردند و با او پیکار نمودند».(7)

و البته، این یکى از مصادیق روشنِ مفهوم آیه است و از عمومیت مفهوم آیه نمى کاهد.

* * *

 
نکته ها:

1 ـ همکارى بى سرانجام با اهل نفاق!

آنچه در آیات فوق در مورد پیمان شکنى منافقان، و تنها گذاردن دوستان خود در لحظات سخت و حساس آمده، مطلبى است که بارها در زندگى خود نمونه هاى آن را دیده ایم.

آنها مثل شیطان اغواگر، به وسوسه این و آن مى پردازند، قول هر گونه مساعدت و کمک به آنها مى دهند، آنان را به میدان حوادث مى فرستند و آلوده انواع گناه مى کنند، اما در بحرانى ترین حالات آنها را در وسط میدان رها کرده براى حفظ جان یا منافع خویش فرار مى کنند!

و این است سرنوشت کسانى که با منافقان، همکار و هم پیمانند.

نمونه زنده آن، در عصر ما پیمانهائى است که قدرتهاى بزرگ و شیاطین زمان ما، با سران دولتهائى که به آنها وابسته اند امضاء مى کنند، و بارها دیده ایم این دولتهاى وابسته که همه چیز خود را در طبق اخلاص گذارده و نثار آن حامیان شیطان صفت کرده اند، در حوادث سخت کاملاً تنها مانده، و از همه جا رانده شده اند، و اینجاست که به عمق پیام قرآنى آشناتر مى شویم که مى گوید: کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلاِْنْسانِ اکْفُرْ فَلَمّا کَفَرَ قالَ إِنِّى بَرِىءٌ مِنْکَ إِنِّى أَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ: «کار آنها مانند شیطان است که به انسان گفت: کافر شو و هنگامى که کافر شد، گفت من از تو بیزارم، من از خداوندى که پروردگار عالمیان است، بیم دارم»!

* * *

 

2 ـ داستان حیرت انگیز برصیصاىِ عابد

بعضى از مفسران و ارباب حدیث، در ذیل این آیات، روایتى پر معنى از عابدى از بنى اسرائیل به نام «برصیصا» نقل کرده اند، که مى تواند درس بزرگى براى همه افراد باشد تا هرگز با طناب پوسیده شیطان و منافقان، به چاه نروند که رفتن همان، و سرنگون شدن در قعر چاه همان!

و خلاصه داستان چنین است:

در میان بنى اسرائیل عابدى بود به نام «برصیصا» که زمانى طولانى عبادت کرده بود، و به آن حد از مقام قرب رسیده بود که بیماران روانى را نزد او مى آوردند، و با دعاى او سلامت خود را باز مى یافتند، روزى زن جوانى را از یک خانواده با شخصیت، به وسیله برادرانش نزد او آوردند، و بنا شد مدتى بماند تا شفا یابد، شیطان در اینجا به وسوسه گرى مشغول شد، و آنقدر صحنه را در نظر او زینت داد، تا به او تجاوز کرد! چیزى نگذشت، معلوم شد آن زن باردار شده، (و از آنجا که گناه همیشه سرچشمه گناهان عظیمتر است) زن را به قتل رسانید، و در گوشه اى از بیابان دفن کرد!

برادرانش از این ماجرا با خبر شدند که: مرد عابد دست به چنین جنایت هولناکى زده، این خبر در تمام شهر پیچیده، به گوش امیر رسید، او با گروهى از مردم حرکت کرد تا از نزدیک از ماجرا با خبر شود، هنگامى که جنایات عابد، مسلم شد او را از عبادتگاهش فرو کشیدند، پس از اقرار به گناه، دستور داد او را به دار بیاویزند، هنگامى که بر بالاى چوبه دار قرار گرفت، شیطان در نظرش مجسم شد، گفت: من بودم که تو را به این روز افکندم! و اگر آنچه را مى گویم، اطاعت کنى، موجبات نجات تو را فراهم خواهم کرد!

عابد گفت: چه کنم؟ گفت: تنها یک سجده براى من کافى است! عابد گفت: در این حالتى که مى بینى، توانائى ندارم، شیطان گفت: اشاره اى کفایت مى کند، عابد با گوشه چشم، یا با دست خود، اشاره اى کرده سجده به شیطان آورد، و در دم جان سپرد و کافر از دنیا رفت!.(8)

آرى، چنین است سرانجام وسوسه هاى شیاطین، و منافقانى که در خط آنها هستند.

* * *

3 ـ آنچه باید از پیش فرستاد

در آیات فوق روى این مسأله تکیه شده بود که: انسان باید بنگرد تا کدامین ذخیره را از پیش براى فرداى قیامت خود فرستاده است «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَد» و در حقیقت، سرمایه اصلى انسان در صحنه قیامت کارهائى است که از پیش فرستاده، و گرنه غالباً کسى به فکر انسان نیست که براى او چیزى بعد از مرگ او بفرستد، و یا اگر بفرستند ارزش زیادى ندارد.

لذا، در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که: در راه خدا انفاق کنید هر چند به اندازه یک من خرما یا کمتر، و یا یک مشت و یا کمتر باشد و یا حتى به نیمى از یک دانه خرما! و اگر کسى آن را هم نیابد، با سخنان پاکیزه دلهائى را شاد کند، چرا که در قیامت هنگامى که در پیشگاه خدا قرار مى گیرید به شما مى فرماید: آیا درباره تو چنین و چنان نکردم؟ آیا گوش و چشم در اختیارت قرار ندادم؟ آیا مال و فرزند به تو نبخشیدم؟ و بنده عرض مى کند: آرى، و در اینجا خداوند متعال مى گوید: پس نگاه کن! ببین چه براى خود از قبل فرستاده اى؟ فَیَنْظُرُ قُدَّامَهُ وَ خَلْفَهُ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ فَلایَجِدُ شَیْئاً یَقِى بِهِ وَجْهَهُ مِنَ النَّارِ!: «او نگاهى به پیش و پشت سر، طرف راست و چپ مى افکند، چیزى نمى یابد که بتواند با آن صورتش را از آتش دوزخ حفظ کند»!.(9)

در حدیث دیگرى مى خوانیم: پیامبر(صلى الله علیه وآله) با بعضى از یارانش نشسته بود، گروهى از قبیله «مضر» وارد شدند که شمشیر بر کمر داشتند (و آماده جهاد در راه خدا بودند) اما لباس درستى در تن آنها نبود، هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) آثار نیازمندى و گرسنگى را در چهره آنها دید، رنگ صورتش دگرگون شد، به مسجد آمده و بر فراز منبر رفت، حمد و ثناى الهى بجا آورده فرمود: «خداوند این آیه را در قرآن مجید نازل کرده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَد...» سپس افزود: در راه خدا انفاق کنید پیش از آن که قدرت، از شما سلب شود، و در راه خدا صدقه دهید قبل از آن که مانعى در این راه ایجاد گردد، آنها که دینار دارند از دینار، و آنها که درهم دارند از درهم، و آنها که گندم و جو دارند از گندم و جو، چیزى از انفاق را کوچک نشمرید هر چند به نیمى از یک دانه خرما باشد».

مردى از انصار برخاست و کیسه اى در دست مبارک پیامبر(صلى الله علیه وآله) نهاد، آثار خوشحالى و سرور در صورت حضرت، نمایان شد، فرمود: «هر کس سنت حسنه اى بگذارد، و مردم به آن عمل کنند، پاداش آن و پاداش تمام کسانى که به آن عمل مى کنند، نصیب او خواهد شد، بى آن که چیزى از پاداش آنها کاسته شود، و هر کس سنت سیئه اى بگذارد گناه آن و گناه همه کسانى که به آن عمل مى کنند بر او خواهد بود، بى آن که از گناه آنها کاسته شود».

مردم برخاستند، آن کس که دینار داشت، دینار آورد، و آن که درهم داشت، درهم، و هر کس طعام و چیز دیگرى داشت، خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آورد، و به این ترتیب مقدار قابل ملاحظه اى کمک نقدى و غیر نقدى نزد حضرت جمع شد، و در میان آن نیازمندان تقسیم کرد.(10)

همین معنى، در آیات دیگر قرآن کراراً مورد تأکید قرار گرفته، از جمله در آیه 110 سوره «بقره» مى خوانیم: وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لاَِنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْر تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ: «نماز را بر پا دارید، و زکات را ادا کنید، و هر کار خیرى را براى خود از پیش بفرستید آن را نزد خدا خواهید یافت، خدا نسبت به اعمال شما بینا است».

* * *

 


1 ـ این جمله خبر براى مبتداى محذوفى است و در تقدیر چنین است: «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ».

2 ـ گر چه تعبیر به «کمثل» در این آیه و آیه قبل، شبیه یکدیگر است، و به همین دلیل بعضى از مفسران، هر دو را ناظر به یک گروه دانسته اند، ولى قرائن به خوبى گواهى مى دهد که اولى، ناظر به وضع یهود «بنى نضیر» است، و دومى ناظر به وضع منافقان، و به هر حال، این عبارت نیز خبر مبتداى محذوفى است و در تقدیر چنین است: «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الشَّیْطانِ...».

3 ـ «عاقِبَتَهُما» خبر «کان» و منصوب است و «أَنَّهُما فِى النّار» اسم «کان» است و «خالدین» حال است براى ضمیر «هما».

4 ـ در این که «ما» در «ما تقدمت لغد» موصوله است یا استفهامیه؟ مفسران دو احتمال داده اند، و آیه شریفه تاب هر دو را دارد، هر چند استفهامیه مناسبتر به نظر مى رسد.

5 ـ «المیزان»، جلد 19، صفحه 253.

6 ـ حذف متعلق (متعلق «لایستوى») دلیل بر عموم است.

7 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 292.

8 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 265، تفسیر «قرطبى»، جلد 9، صفحه 6518 ـ در تفسیر «روح البیان» این ماجرا به صورت مشروحترى آمده است (جلد 9، صفحه 446).

9 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 292.

10 ـ تفسیر «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 201.