الحشر
فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَالِدَيْنِ فِيهَا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ 17 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ 18 وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ 19 لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ ۚ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ 20 لَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۚ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ 21 هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ ۖ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ 22 هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ 23 هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ 24
21لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَل لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَ تِلْکَ الاَْمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ
22هُوَ اللّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ
23هُوَ اللّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یُشْرِکُونَ
24هُوَ اللّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاَْسْماءُ الْحُسْنى یُسَبِّحُ لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
ترجمه:
21 ـ اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى کردیم، مى دیدى که در برابر آن خاشع مى شود و از خوف خدا مى شکافد! اینها مثالهائى است که براى مردم مى زنیم، شاید در آن بیندیشند!
22 ـ او خدائى است که معبودى جز او نیست، داناى آشکار و نهان است، و او رحمان و رحیم است!
23 ـ او خدائى است که معبودى جز او نیست، حاکم اوست، از هر عیب منزّه است، ستم نمى کند، امنیت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندى که با اراده خود هر امرى را اصلاح مى کند، و شایسته عظمت است; خداوند منزّه است از آنچه شریک براى او قرار مى دهند!
24 ـ او خداوندى است خالق، و آفریننده اى بى سابقه، و صورتگرى است (بى نظیر); براى او نامهاى نیک است; آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او مى گویند; و او عزیز و حکیم است!
تفسیر:
اگر قرآن بر کوهها نازل مى شد، از هم مى شکافتند!
در تعقیب آیات گذشته که از طرق مختلف براى نفوذ در قلوب انسانها استفاده مى کرد، و مسائل سرنوشت ساز انسانها را در زنده ترین صورتش بیان مى نمود، در این آیات که آخرین آیات سوره «حشر» و ناظر به همه آیات قرآن مجید است، پرده از روى این حقیقت بر مى دارد که: نفوذ قرآن به قدرى عمیق است که اگر بر کوهها نازل مى شد، آنها را تکان مى داد، اما عجب از این انسان سنگدل که گاه مى شنود و تکان نمى خورد!
نخست مى فرماید: «اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى کردیم مشاهده مى کردى که در برابر آن خشوع مى کند، و از خوف خدا مى شکافد» (لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَل لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ).
«و اینها مثالهائى است که براى مردم مى زنیم، تا در آن بیندیشند» (وَ تِلْکَ الاَْمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ).
بسیارى از مفسران، این آیه را به صورت تشبیه تفسیر کرده اند و گفته اند هدف این است که این کوهها با همه صلابت و استحکامى که دارند، اگر عقل و احساس مى داشتند، و این آیات به جاى قلب انسانها بر آنها نازل مى شد، چنان به لرزه در مى آمدند که از هم مى شکافتند، اما گروهى از انسانهاى قساوتمند و سنگدل مى شنوند و کمتر تغییرى در آنها رخ نمى دهد (جمله «وَ تِلْکَ الاَْمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاس» را گواه بر این تفسیر گرفته اند).
بعضى دیگر، آن را بر ظاهرش حمل کرده اند و گفته اند: تمام موجودات این جهان، از جمله کوهها، براى خود نوعى درک و شعور دارند و اگر این آیات بر آنها نازل مى شد به راستى از هم متلاشى مى شدند، گواه این معنى را آیه 74 سوره «بقره» مى دانند که در توصیف گروهى از یهود مى گوید: ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِىَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ: «سپس دلهاى شما بعد از این ماجرا سخت شد، همچون سنگ! و یا سختتر! چرا که پاره اى از سنگها مى شکافد و از آنها نهرها جارى مى شود، و پاره اى از آنها شکاف بر مى دارد، و آب از آن تراوش مى کند و پاره اى از خوف خدا به زیر مى افتد»!
تعبیر به «مثل» ممکن است به معنى «توصیف» باشد، چنان که این کلمه در قرآن مجید کراراً به این معنى آمده است، بنابراین تعبیر مزبور منافاتى با این تفسیر ندارد.
قابل توجه این که: نخست مى گوید: کوهها خاشع و خاضع در مقابل قرآن مى گشتند، و سپس مى افزاید: از هم شکافته مى شدند، اشاره به این که، قرآن تدریجاً در آنها نفوذ مى کرد، و هر زمان آثار تازه اى از تأثیر قرآن در آنها نمایان مى گشت، تا آنجا که تاب و توان را از دست مى دادند، و همچون عاشق بیقرارى واله و شیدا مى شدند، و سپس از هم مى شکافتند.(1)
* * *
در آیات بعد، به ذکر قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خدا که توجه به هر یک، در تربیت نفوس و تهذیب قلوب، تأثیر عمیق دارد مى پردازد، و ضمن سه آیه پانزده صفت، و به تعبیر، دیگر هیجده صفت از اوصاف عظیم او را بر مى شمرد، و هر آیه، با بیان توحید الهى و نام مقدس «اللّه» شروع مى شود و انسان را به عالم نورانى اسماء و صفات حق، رهنمون مى گردد.
مى فرماید: «او خدائى است که معبودى جز او نیست، از غیب و شهود آگاه است و او رحمان و رحیم است» (هُوَ اللّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلاّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ).
در اینجا قبل از هر چیز روى مسأله توحید، که خمیر مایه همه اوصاف جمال و جلال و ریشه اصلى معرفت الهى است، تکیه مى کند، و بعد از آن روى علم و دانش او نسبت به غیب و شهود.
«شهادت» و «شهود» ـ چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید ـ حضور توأم با مشاهده است، خواه با چشم ظاهر باشد یا با چشم دل.
بنابراین هر جا قلمرو احاطه حسى و علمى انسان است، «عالم شهود» است، و آنچه از این قلمرو بیرون است «عالم غیب» محسوب مى گردد، ولى همه اینها در برابر علم خدا یکسان است; چرا که وجود بى پایان او، همه جا حاضر و ناظر است ، و بنابراین جائى از قلمرو علم و حضور او، بیرون نیست.
و لذا در آیه 59 سوره «انعام» مى خوانیم: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لایَعْلَمُها إِلاّ هُو: «کلیدهاى غیب تنها نزد او است و جز او کسى آن را نمى داند».
توجه به این نام الهى، سبب مى شود که انسان او را همه جا حاضر و ناظر بداند، و تقواى الهى را پیشه کند.
سپس، روى رحمت عامه او که همه خلایق را شامل مى شود (رحمن) و رحمت خاصه اش که ویژه مؤمنان است (رحیم) تکیه شده، تا به انسان امید بخشد.
و او را در راه طولانى تکامل و سیر الى اللّه که در پیش دارد یارى دهد که قطع این مرحله، بى همراهى لطف او نمى شود، و ظلمات است و خطر گمراهى دارد.
و به این ترتیب، علاوه بر صفت توحید، سه وصف از اوصاف عظیمش در این آیه، بیان شده که هر کدام به نوعى الهام بخش است.
* * *
در آیه بعد، علاوه بر تأکید روى مسأله توحید، هشت وصف دیگر ذکر کرده، مى فرماید: «او خدائى است که معبودى جز او نیست» (هُوَ اللّهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلاّ هُوَ).
«حاکم و مالک اصلى او است» (الْمَلِکُ).
«از هر عیب و نقص پاک و مبرا است» (الْقُدُّوسُ).
«هیچ گونه ظلم و ستم بر کسى روا نمى دارد، و همه از ناحیه او در سلامتند» (السَّلامُ).(2)
اصولاً دعوت او، به سوى سلامت است: «وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ»(3) و هدایت او نیز متوجه به سلامت مى باشد: «یَهْدِى بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ»(4) و قرارگاهى را که براى مؤمنان فراهم ساخته نیز خانه سلامت است: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ»(5) درود و تحیت بهشتیان نیز چیزى جز «سلام»
نیست: «إِلاّ قِیلاً سَلاماً سَلاماً».(6)
سپس مى افزاید: «او دوستانش را امنیت مى بخشد، و ایمان مرحمت مى کند» (الْمُؤْمِنُ).(7)
«او حافظ و نگاهدارنده و مراقب همه چیز است» (الْمُهَیْمِنُ).(8)
«او قدرتمندى است که هرگز مغلوب نمى شود» (الْعَزِیزُ).
«او با اراده نافذ خود به اصلاح هر امر مى پردازد» (الْجَبّارُ).
این واژه که از ماده «جبر» گرفته شده، گاه به معنى قهر و غلبه و نفوذ اراده مى آید، و گاه به معنى جبران و اصلاح، و «راغب» در «مفردات» هر دو معنى را به هم آمیخته، مى گوید: اصل جبر، اصلاح کردن چیزى است با غلبه و قدرت.
این واژه هنگامى که در مورد خداوند به کار رود، بیانگر یکى از صفات بزرگ او است که با نفوذ اراده و کمال قدرت، به اصلاح هر فسادى مى پردازد، و هرگاه در مورد غیر او به کار رود، معنى مذمت را دارد، و به گفته «راغب» به کسى گفته مى شود که: مى خواهد نقصان و کمبود خود را با ادعاى مقاماتى که شایسته آن نیست «جبران» کند، این واژه در قرآن مجید، در ده به کار رفته که نُه مورد آن، درباره افراد ظالم و گردنکش و مفسد است، و تنها یک مورد آن درباره خداوند قادر متعال مى باشد (آیه مورد بحث).
سپس مى افزاید: «او شایسته بزرگى است و چیزى برتر و بالاتر از او نیست» (الْمُتَکَبِّرُ).
«متکبّر» از ماده «تکبّر» به دو معنى آمده است: یکى ممدوح، که در مورد خداوند به کار مى رود، و آن دارا بودن بزرگى و کارهاى نیک و صفات پسندیده فراوان است، و دیگرى، نکوهیده و مذموم، که در مورد غیر خدا به کار مى رود، و آن این است که: افراد کوچک و کم مقدار، ادعاى بزرگى کنند، و صفاتى را که ندارند، به خود نسبت دهند، و از آنجا که عظمت و بزرگى، تنها شایسته مقام خدا است، این واژه به معنى ممدوحش، تنها درباره او به کار مى رود و هرگاه در غیر مورد او به کار رود، به معنى مذموم است.
و در پایان آیه، بار دیگر روى مسأله توحید که سخن با آن آغاز شده بود، تکیه کرده، مى فرماید: «خداوند منزه است از آنچه شریک براى او قرار مى دهند» (سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یُشْرِکُونَ).
با توضیحى که داده شد، روشن مى شود که هیچ موجودى نمى تواند در صفاتى که در اینجا آمده است شریک و شبیه و نظیر او باشد.
* * *
و در آخرین آیه مورد بحث، در تکمیل این صفات، به شش وصف دیگر اشاره کرده چنین مى فرماید: «او خداوندى است آفریننده» (هُوَ اللّهُ الْخالِقُ).
«خداوندى که مخلوقات را بى کم و کاست، و بدون شبیهى از قبل، ایجاد کرد» (الْبارِئُ).(9) «آفریدگارى که به هر موجودى، صورت خاصى بخشید» (الْمُصَوِّرُ).
و سپس از آنجا که اوصاف خداوند، منحصر به این اوصاف نیست، بلکه اوصافش همچون ذاتش بى پایان است، مى افزاید: «براى او نامهاى نیک است» (لَهُ الاَْسْماءُ الْحُسْنى).
و به همین دلیل، از هر گونه عیب و نقص، منزه و مبرّا است، «و تمام موجوداتى که در آسمان و زمین هستند، تسبیح او مى گویند» و او را از هر عیب و نقصى پاک مى شمرند (یُسَبِّحُ لَهُ ما فِى السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ).
و سرانجام، براى تأکید بیشتر، روى موضوع نظام آفرینش، به دو وصف دیگر از اوصافش، که یکى از آنها قبلاً آمد، اشاره کرده، مى فرماید: «او عزیز و حکیم است» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
اوّلى، نشانه کمال قدرت او بر همه چیز، و غلبه بر هر مانع است، و دومى، اشاره به علم و آگاهى از نظام آفرینش و تنظیم برنامه دقیق در امر خلقت و تدبیر است.
و به این ترتیب، در مجموع این آیات سه گانه، علاوه بر مسأله توحید که دو بار تکرار شده، هفده وصف از اوصاف خدا آمده است به این ترتیب:
1 ـ عالم الغیب و الشهاده.
2 ـ رحمان.
3 ـ رحیم.
4 ـ ملک.
5 ـ قدوس.
6 ـ سلام.
7 ـ مؤمن.
8 ـ مهیمن.
9 ـ عزیز.
10 ـ جبار.
11 ـ متکبر.
12 ـ خالق.
13 ـ بارىء.
14 ـ مصور.
15 ـ حکیم.
16 ـ داراى اسماء الحسنى.
17 ـ کسى که همه موجودات عالم تسبیح او مى گویند.
که با وصف توحید او، مجموعاً هیجده صفت مى شود (توجه داشته باشید، توحید دو بار و عزیز نیز دو مرتبه ذکر شده است).
در میان مجموع این صفات، یک نوع نظم بندى خاصى در سه آیه دیده مى شود:
در آیه نخست از عمومى ترین اوصاف ذات (علم) و عمومى ترین اوصاف فعل (رحمت) که ریشه همه افعال خداوندى است بحث مى کند.
در آیه دوم، سخن از حاکمیت او و شئون این حاکمیت است، و صفاتى همچون «قدوس» و «سلام» و «مؤمن» و «جبار» و «متکبر»، با توجه به معانى آنها که در بالا ذکر کردیم همه، از ویژگیهاى این حاکمیت مطلقه الهى است.
و در آخرین آیه، از مسأله خلقت و آنچه مربوط به آن است، مانند نظم بندى و صورت بندى و قدرت و حکمت بحث مى کند.
و به این ترتیب، این آیات دست پویندگان راه معرفة اللّه را گرفته منزل به منزل پیش مى برد، از ذات پاک او شروع مى کند، و به عالم خلقت مى آورد، و باز در این سیر الى اللّه از مخلوق نیز به سوى خالق مى برد، قلب را مظهر اسماء و صفات الهى و مرکز انوار ربانى مى کند و در لابلاى این معارف و انوار، او را مى سازد و تربیت مى نماید شکوفه هاى تقوا را بر شاخسار وجودش ظاهر ساخته و لایق قرب جوارش مى کند، تا با تمام ذرات جهان هم صدا شود، و تسبیح گویان نغمه سبوح و قدوسى سر دهد.
لذا، جاى تعجب نیست که در روایات اسلامى، اهمیت فوق العاده اى به این آیات داده شده که در نکات به خواست خدا به آن اشاره مى شود.
* * *
نکته ها:
1 ـ نفوذ فوق العاده قرآن
تأثیر قرآن، در قلوب و افکار، واقعیتى است انکار ناپذیر، و در طول تاریخ اسلام، شواهد زیادى بر این معنى دیده مى شود، و عملاً ثابت شده که سختترین دلها با شنیدن آیاتى چند، آنچنان نرم شده که یکباره خود را به اسلام مى سپرد، تنها افراد لجوج و معاند از این معنى مستثنا بودند، آنهائى که هیچ جائى براى هدایت در وجودشان نبود.
لذا در آیات فوق خواندیم: «اگر این قرآن بر کوهها نازل مى شد، خاضع و از هم شکافته مى گردید»، و اینها همه، نشانه جاذبه این کلام الهى است که، ما نیز به هنگام تلاوت آن با حضور قلب، این معنى را احساس مى کنیم.
* * *
2 ـ عظمت آیات آخر سوره حشر
آیات آخر این سوره که مشتمل بر بخش مهمى از اسماء و صفات الهى است آیاتى است فوق العاده با عظمت و الهام بخش، و درس بزرگ تربیت است براى انسانها; چرا که به آنها مى گوید: اگر قرب خدا مى طلبید و خواهان عظمت و کمال هستید، شعله اى از این صفات را در وجود خود زنده کنید.
در بعضى از روایات، آمده است: اسم اعظم خدا، در آیات آخر سوره حشر است.(10)
و در حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: مَنْ قَرَأَ آخِرَ الْحَشْرِ غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ ما تَأَخَّرَ: «هر کس آخر سوره حشر را بخواند، گناهان گذشته و آینده او بخشوده مى شود»!.(11)
و باز در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است: مَنْ قَرَأَ لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ ـ إِلى آخِرِها ـ فَماتَ مِنْ لَیْلَتِهِ ماتَ شَهِیداً!: «هر کس آیات لو انزلنا هذا القرآن را تا آخر بخواند، و در همان شب بمیرد، شهید مرده است»!.(12)
یکى از اصحاب مى گوید: از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درباره اسم اعظم خدا سؤال کردم، فرمود: عَلَیْکَ بِآخِرِ الحَشْرِ وَ أَکْثَرِ قِرائَتَها: «بر تو باد که آخر سوره حشر را بخوانى و زیاد بخوان»! بار دیگر همین سؤال را تکرار کردم، حضرت همان پاسخ را تکرار فرمود.(13)
حتى در حدیثى آمده است: إِنَّهَا شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاء إِلاّ السّامِ، و السّامُ الْمَوْتُ: «این آیات، شفاء هر دردى است مگر مرگ»!.(14)
خلاصه این که: روایات در این زمینه در کتابهاى شیعه و اهل سنت، فراوان است که همگى بر عظمت این آیات، و لزوم تفکر و اندیشه در محتواى آن، دلالت دارد.
قابل توجه این که: این سوره همان گونه که با تسبیح خداوند و نام «عزیز و حکیم»، آغاز مى شود، با نام «عزیز و حکیم» نیز پایان مى گیرد; چرا که هدف نهائى سوره شناخت خدا و تسبیح او و آشنائى با اسماء و صفات مقدس او است.
درباره «اسماء حسنى» که در آیات فوق اشاره شده، بحث مشروحى ذیل آیه 180 سوره «اعراف» گذشت.(15)
* * *
خداوندا! به عظمت اسماء و صفاتت سوگند، که قلوب ما را در برابر قرآن مجید خاضع و خاشع بگردان!
پروردگارا! دام شیطان، سخت است، و اگر لطف تو یار نشود نجات از آن مشکل، ما را در پناه لطفت از وسوسه هاى شیاطین، محفوظ دار!
بار الها! روح ایثار و تقوا و بر کنارى از هر گونه بخل و کینه و حسد به ما مرحمت کن، و ما را از خود خواهى و خودپسندى بر کنار فرما!
آمِیْنَ یا رَبَّ العالَمِیْنَ
پایان سوره حشر
آخر / شعبان المعظم / 1406
20 / 2 / 1365
1 ـ «مُتَصَدِّع» از ماده «صدع» به معنى «شکافتن اشیاء سفت و محکم» است، مانند آهن و شیشه، و اگر به سردرد «صداع» مى گویند، به خاطر این است که گوئى مى خواهد سر انسان را از هم بشکافد.
2 ـ بعضى از مفسران «سلام» را در اینجا به معنى «سلامت از هر گونه عیب و نقص و آفت» معنى کرده اند ولى، با توجه به این که این معنى در کلمه «قدوس» مندرج است و به علاوه «سلام»، در قرآن مجید، معمولاً به مسأله سلامت بخشیدن به دیگران آمده، و اصولاً کلمه «سلام» که به هنگام ملاقات به دیگرى گفته مى شود، به معنى اظهار دوستى و بیان روابط سالم با طرف مقابل است، آنچه در بالا ذکر کردیم، مناسبتر به نظر مى رسد (دقت کنید).
3 ـ یونس، آیه 25.
4 ـ مائده، آیه 16.
5 ـ انعام، آیه 127.
6 ـ واقعه، آیه 26.
7 ـ بعضى از مفسران «مؤمن» را در اینجا به معنى «صاحب ایمان» تفسیر کرده اند، اشاره به این که اولین کسى که به ذات پاک خدا و صفاتش و رسولانش ایمان دارد خود او است، ولى آنچه در بالا ذکر کردیم مناسبتر است.
8 ـ در اصلِ این واژه، دو قول در میان مفسران و ارباب لغت وجود دارد، بعضى آن را از ماده «هیمن» مى دانند که به معنى «مراقبت و حفظ و نگاهدارى» است، و بعضى آن را از ماده «ایمان» مى دانند که همزه آن تبدیل به «ها» شده است به معنى آرامش بخشیدن، این واژه دو بار در قرآن مجید، یک بار درباره خود قرآن (مائده ـ 48) و یک بار در توصیف خداوند در آیه مورد بحث، به کار رفته و در هر دو مورد مناسب همان معنى اول است (لسان العرب، تفسیر فخر رازى و روح المعانى).
«ابوالفتوح رازى»، ذیل آیه مورد بحث از «ابو عبیده» نقل مى کند: در کلام عرب تنها پنج اسم است که بر این وزن آمده: مهیمن، مسیطر (مسلط)، مبیطر (دامپزشک)، مبیقر (کسى که راه خود را مى گشاید و پیش مى رود) و مخیمر (نام کوهى است).
9 ـ «بارىء» از ماده «برء» (بر وزن قفل) در اصل، به معنى «بهبودى و رهائى از امور ناخوشایند» 2
است، و لذا بارىء به کسى گفته مى شود که: چیزى را بدون کم و کاست و کاملاً موزون ایجاد کند، بعضى نیز، آن را از ماده «برى» (بر وزن نفى) به معنى «تراشیدن چوب» گرفته اند که آن نیز به منظور موزون ساختن آن انجام مى گیرد. بعضى از ارباب لغت نیز تصریح کرده اند که «بارىء» کسى است که «چیزى را بى سابقه و بدون نمونه قبلى» ابداع کند.
10 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 267.
11 و 12 و 13 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 293.
14 ـ «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 202.
15 ـ جلد 7 تفسیر «نمونه»، صفحه 25 به بعد.