الممتحنة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُم مِّنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ ۙ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي ۚ تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ ۚ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ 1 إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ 2 لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ ۚ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ 3 قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ ۖ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ 4 رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ 5
4قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتّى تُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ إِلاّ قَوْلَ إِبْراهِیمَ لاَِبِیهِ لاَ َسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللّهِ مِنْ شَیْء رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ
5رَبَّنا لاتَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
6لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الاْ خِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ
ترجمه:
4 ـ براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند وجود داشت، در آن هنگام که به قوم (مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا مى پرستید بیزاریم; ما نسبت به شما کافریم; و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است; تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید. ـ جز آن سخن ابراهیم که به پدرش (عمویش آزر) گفت که براى تو آمرزش طلب مى کنم، و در برابر خداوند براى تو مالک چیزى نیستم! ـ پروردگارا! ما بر تو توکل کرده ایم و به سوى تو بازگشتیم، و همه فرجام ها به سوى توست!
5 ـ پروردگارا! ما را مایه گمراهى کافران قرار مده، و ما را ببخش، اى پروردگار ما که تو عزیز و حکیمى»!
6 ـ (آرى) براى شما در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکوئى) بود، براى کسانى که امید به خدا و روز قیامت دارند; و هر کس سرپیچى کند (به خویشتن ضرر زده است، زیرا) خداوند بى نیاز و شایسته ستایش است!
تفسیر:
ابراهیم(علیه السلام) براى همه شما اسوه بود
دریافته ایم قرآن مجید، در بسیارى از موارد، براى تکمیل تعلیمات خود، از الگوهاى مهمى که در جهان انسانیت وجود داشته، شاهد مى آورد، آیات مورد بحث نیز، به دنبال نهى شدیدى که از دوستى با دشمنان خدا در آیات قبل شده، سخن از ابراهیم(علیه السلام) و برنامه او، به عنوان پیشوائى بزرگ که مورد احترام همه اقوام، مخصوصاً قوم عرب بوده، به میان مى آورد، مى فرماید: «زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند، اسوه خوبى براى شما بود» (قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ).(1)
ابراهیم(علیه السلام) بزرگ پیامبران، که زندگیش سرتاسر، درس بندگى، عبودیت خدا، جهاد فى سبیل اللّه، و عشق به ذات پاک او بود.
ابراهیم که، امت اسلامى از برکت دعاى او، و مفتخر به نام گذارى او مى باشد، مى تواند براى شما سرمشق خوبى در این زمینه گردد.
منظور از: وَ الَّذِینَ مَعَهُ: «آنها که با ابراهیم بودند» مؤمنانى است که او را در این راه همراهى مى کردند، هر چند قلیل و اندک بودند، و این احتمال که: منظور پیامبرانى است که با او هم صدا شدند، یا انبیاء معاصر او ـ چنان که بعضى احتمال داده اند ـ بعید به نظر مى رسد، به خصوص که، مناسب این است: قرآن در اینجا پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را به «ابراهیم»، و مسلمانان را به اصحاب و یاران او، تشبیه کند.
در تواریخ نیز آمده است: گروهى در «بابل»، بعد از مشاهده معجزات ابراهیم(علیه السلام) به او ایمان آوردند، و در هجرت به سوى «شام»، او را همراهى کردند، و این نشان مى دهد: او یاران وفادارى داشته است.(2)
از آن پس در توضیح این معنى مى افزاید: «آن روز که به قوم مشرک و بت پرستشان گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا مى پرستید بیزاریم»! (إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ).(3)
ما نه شما را قبول داریم، و نه آئین و مذهبتان را، ما هم از خودتان و هم از بت هاى بى ارزشتان متنفریم.
و باز براى تأکید افزودند: «ما نسبت به شما کافریم» (کَفَرْنا بِکُمْ).
البته، این کفر، همان کفر برائت و بیزارى است که، در بعضى از روایات، ضمن برشمردن اقسام پنجگانه کفر، به آن اشاره شده است.(4)
و سومین بار، براى تأکید بیشتر افزودند: «در میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است» (وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً).
«و این وضع، همچنان ادامه دارد تا به خداى یگانه ایمان بیاورید» (حَتّى تُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ).
و به این ترتیب، با نهایت قاطعیت، و بدون هیچ گونه پرده پوشى، اعلام جدائى و بیزارى از دشمنان خدا کرد تصریح نمودند: این جدائى به هیچ قیمت قابل برگشت و تجدید نظر نیست، و تا ابد ادامه دارد، مگر این که: مسیر خود را تغییر دهید و از خط کفر، به خط ایمان روى آورید.
و از آنجا که این قانون کلى و عمومى، در زندگى ابراهیم استثنائى داشته، که آن هم به خاطر هدایت بعضى از مشرکان صورت گرفته، به دنبال آن مى فرماید: آنها هرگونه ارتباطشان را با قوم کافر قطع کردند و هیچ سخن محبت آمیزى به آنها نگفتند: «جز این سخن ابراهیم که به پدرش (عمویش آزر) وعده داد براى تو از خداوند طلب آمرزش مى کنم، ولى در عین حال من در برابر خداوند، براى تو مالک چیزى نیستم و آمرزش تنها به دست او است» (إِلاّ قَوْلَ إِبْراهِیمَ لاَِبِیهِ
لا ََسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللّهِ مِنْ شَیْء).
این، در حقیقت، استثنائى است از مسأله قطع هرگونه ارتباط ابراهیم(علیه السلام) و یارانش از بت پرستان، که آن هم داراى شرائط و مصلحت خاصى بود; زیرا قرائن نشان مى دهد: ابراهیم احتمالاً آمادگى براى ایمان را در عمویش «آزر» مشاهده کرده بود، ولى «آزر» از این مسأله نگران بود که: اگر راه توحید را پیش گیرد، دوران بت پرستى او چه خواهد شد؟
ابراهیم به او وعده داد که: در پیشگاه خدا براى تو استغفار مى کنم، و به این وعده خود نیز عمل کرد، ولى «آزر» ایمان نیاورد، و هنگامى که بر ابراهیم(علیه السلام)روشن شد، او دشمن خدا است و هرگز ایمان نمى آورد، دیگر براى او استغفار نکرد و با او قطع رابطه نمود.
و از آنجا که مسلمانان از این برنامه ابراهیم و «آزر» اجمالاً با خبر بودند، و ممکن بود، همین مطلب، بهانه اى شود براى افرادى همچون «حاطب ابن ابى بلتعه» که، با کفار سر و سرّى برقرار نمایند، قرآن مى گوید: این استثنا در شرائط خاصى صورت گرفته، و وسیله اى براى جلب «آزر» به ایمان بوده، نه براى اهداف دنیوى، چنان که در آیه 114 سوره «توبه» مى فرماید: :وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیْمَ لاَِبِیْهِ إَلاّ عِنْ مَّوْعِدَة وَ وَعَدَها إِیّاهُ فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْراهِیْمَ لاَ َوّاهُ حَلِیْم:
«استغفار ابراهیم براى پدرش (عمویش آزر) فقط به خاطر وعده اى بود که به او داده بود (تا وى را به سوى ایمان جذب کند) اما هنگامى که براى او مسلم شد او دشمن خدا است از او بیزارى جست; چرا که ابراهیم مهربان و بردبار بود».
اما جمعى از مفسران، آن را استثناء از «اسوه بودن ابراهیم» دانسته گفته اند: باید در همه چیز به او اقتدا کرد، جز استغفارش براى عمویش «آزر».
این معنى، گر چه در کلام عده اى از مفسران آمده، ولى بسیار بعید به نظر مى رسد; زیرا:
اوّلاً ـ او در همه چیز «اسوه» بود، حتى در این برنامه; چرا که اگر همان شرائط «آزر» در بعضى از مشرکان پیدا مى شد، اظهار محبت نسبت به او براى جلب و جذب وى به سوى ایمان، کار خوبى بود.
ثانیاً ـ ابراهیم(علیه السلام) یک پیامبر معصوم، و از انبیاى بزرگ و مجاهد بود، و همه افعالش سرمشق است، معنى ندارد که این مسأله را استثنا کنیم.
کوتاه سخن این که: ابراهیم(علیه السلام) و پیروانش قویّاً با بت پرستان مخالف بودند، و باید این درس را از آنها سرمشق گرفت، و داستان «آزر» شرائط خاصى داشته که، اگر براى ما هم پیدا شود قابل تأسى است.(5)
و از آنجا که، مبارزه با دشمنان خدا با این صراحت و قاطعیت، مخصوصاً در زمانى که آنها از قدرت ظاهرى برخوردارند، جز با توکل بر ذات خدا ممکن نیست، در پایان آیه مى افزاید: آنها گفتند: «پروردگارا! ما بر تو توکل کردیم، به سوى تو بازگشت نمودیم و رجوع نهائى همه، سرانجام به سوى تو است» (رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ).
در حقیقت، آنها سه مطلب را در این عبارت، به پیشگاه الهى عرضه داشتند: نخست، توکل بر ذات او، و دیگر، توبه و بازگشت به سوى او، و سپس، توجه به این حقیقت که: رجوع نهائى همه چیز، به سوى او است، که علت و معلول یکدیگرند.
ایمان به معاد و بازگشت نهائى، سبب توبه مى گردد و توبه، روح توکل را در انسان زنده مى کند.(6)
* * *
در آیه بعد، به یکى دیگر از درخواست هاى ابراهیم و یارانش که در این زمینه، حساس و چشمگیر است اشاره کرده، مى گوید: «پروردگارا! ما را مایه گمراهى کافران قرار مده» (رَبَّنا لاتَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا).
این تعبیر، ممکن است اشاره به اعمالى مانند: اعمال «حاطب ابن ابى بلتعه» باشد، که گاهى از افراد بى خبر سر مى زند و کارى مى کنند که، سبب تقویت گمراهان مى گردد، در حالى که گمان مى کنند کار خلافى نکرده اند.
و یا اشاره به این است: ما را در چنگال آنها گرفتار مکن، و در برابر آنها مغلوب مساز، مبادا بگویند: اگر اینها بر حق بودند، هرگز گرفتار شکست نمى شدند، و این مایه گمراهى آنها مى گردد.
یعنى: اگر آنها از شکست و تسلط کفار مى ترسند، به خاطر خودشان نیست، بلکه به خاطر آن است که، آئین حق، زیر سؤال نرود، و پیروزى ظاهرى مشرکان، دلیل بر حقانیت آنها تلقى نشود، و این است: راه و رسم یک مؤمن واقعى که، هر چه مى خواهد، براى خدا مى خواهد، از همه بریده و به خدا پیوسته است و همه چیز را براى رضاى او مى طلبد.
سوى تو کردیم روى و، دل به تو بستیم *** از همه باز آمدیم با تو نشستیم
هر چه نه پیوند یار بود بریدیم *** هر چه نه پیمان دوست بود گسستیم
و در پایان آیه مى افزاید: «پروردگارا! اگر لغزشى از ما سر زد ما را ببخش» (وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا).
«تو عزیز و حکیمى» (إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
قدرتت شکست ناپذیر است و حکمتت نافذ در همه چیز.
این جمله، ممکن است اشاره به آن باشد که، اگر در خلال زندگى ما نشانه اى از تمایل، محبت و دوستى با دشمنان تو وجود داشته، این لغزش را بر ما ببخش، و این درسى است براى مسلمانان که، آنها نیز سرمشق گیرند و اگر «حاطبى» در میان آنها پیدا شد، استغفار کنند و به سوى خدا بازگردند.
* * *
در آخرین آیه مورد بحث، بار دیگر روى همان مطلبى تکیه مى کند که در نخستین آیه تکیه شده بود، مى فرماید: «براى شما مسلمانان در برنامه زندگى آنها اسوه و الگوى نیکوئى بود، براى آنها که امید به خدا و روز قیامت دارند» (لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الاْ خِرَ).(7)
نه تنها، برائت و بیزاریشان از بت پرستان و خط کفر، که، دعاهاى آنها و تقاضاهایشان در پیشگاه خدا که نمونه هائى از آن در آیات قبل گذشت نیز، براى همه مسلمانان سرمشق است.
این سرمشق، را تنها کسانى مى گیرند که، دل به خدا بسته اند، و ایمان به مبدأ و معاد، قلبشان را روشن ساخته، و در طریق حق، به حرکت در آمده اند.
بدون شک، این تأسى و پیروى، نفعش قبل از هر کس، به خود مسلمانان باز مى گردد، لذا در پایان مى افزاید: «هر کس سرپیچى کند و طرح دوستى با دشمنان خدا بریزد، به خودش ضرر زده، و خداوند نیازى به او ندارد; چرا که او از همگان بى نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است» (وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
زیرا طرح دوستى با دشمنان خدا، آنها را تقویت مى کند، و قوت آنها باعث شکست خود شما است، و اگر آنها بر شما مسلط گردند، بر صغیر و کبیر رحم نخواهند کرد.(8)
* * *
نکته ها:
1 ـ الگوهاى جاویدان
برنامه هاى عملى، همیشه مؤثرترین برنامه ها است، چون عمل، حکایت از ایمان عمیق انسان به گفتارش مى کند، و سخنى که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.
همیشه وجود الگوها و سرمشق هاى بزرگ در زندگى انسان ها، وسیله مؤثرى براى تربیت آنها بوده است، به همین دلیل، پیامبر و پیشوایان معصوم(علیهم السلام)مهمترین شاخه هدایت را با عمل خود نشان مى دادند، و لذا، هنگامى که سخن از «سنّت» به میان مى آید، گفته مى شود: سنت عبارت است از «قول»، «فعل» و «تقریر» معصوم.
یعنى: پیشوایان معصوم، سخن، عمل و سکوتشان، همه حجت و راهنما است، و نیز به همین دلیل است که، عصمت، در تمام پیامبران و امامان، شرط است، تا الگوهائى در همه زمینه ها باشند.
قرآن، نیز بر این مسأله مهم، صحه گذارده، الگوها و سرمشق هائى در همه زمینه ها براى مؤمنان معرفى مى کند، از جمله، در آیات مورد بحث، دو بار از ابراهیم(علیه السلام) و یارانش سخن مى گوید، و در سوره «احزاب»، شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به عنوان الگو و اسوه، به مسلمانان معرفى مى نماید.
(باید توجه داشت، «اسوه» معنى مصدرى دارد، و به معنى تأسى کردن و پیروى عملى است، هر چند در استعمالات روزمره فارسى، به معنى کسى است که مورد تأسى قرار مى گیرد).
در جنگ پر مخاطره «احزاب»، در ایامى که مسلمانان، سخت در بوته آزمایش قرار گرفته بودند، و حوادث کوبنده، نیرومندترین افراد را به لرزه در مى آورد، خداوند پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به عنوان الگو و اسوه اى از استقامت، پایمردى، ایمان و اخلاص، و آرامش در میان طوفان، معرفى مى کند، و البته این امر، منحصر به میدان «احزاب» نبود که در همه جا پیامبر(صلى الله علیه وآله) سرمشق عظیمى براى مسلمانان محسوب مى شد.
شعار: کُونُوا دُعاةَ النّاسِ بِأَعْمالِکُمْ وَ لاتَکُونُوا دُعاةً بِأَلْسِنَتِکُمْ: «مردم را به اعمال خویش به سوى خدا دعوت کنید نه به زبان خود» که از حدیث امام صادق(علیه السلام) گرفته شده،(9) دلیل بر این است که، همه مسلمانان راستین نیز، به نوبه خود باید الگو و اسوه براى دگران باشند، و با زبان عمل، اسلام را به دنیا معرفى کنند که، اگر این کار مى شد، اسلام دنیاگیر شده بود!
* * *
2 ـ خداوند از همگان بى نیاز است.
در قرآن مجید، کراراً روى این نکته تکیه شده که، اگر خداوند دستورهائى به شما مى دهد، و گاه مشکل و شاق به نظر مى رسد، فراموش نکنید تمام منافع آن به خود شما بازمى گردد; زیرا دریاى بى کران هستى خدا، کمبودى ندارد تا از شما کمک بگیرد، به علاوه، شما چیزى ندارید که به او بدهید، بلکه هر چه دارید از او است.
در احادیث قدسى آمده است: «بندگان من! شما هرگز نمى توانید به من زیانى برسانید و یا نفعى بدهید، بندگانم! اگر اولین و آخرین، جن و انس، پاک ترین قلب را داشته باشند، ذره اى بر ملک من نمى افزاید، و اگر اولین و آخرین، انس و جن، ناپاک ترین قلب را داشته باشند، از ملک من چیزى نمى کاهد».
«بندگانم! اگر اولین و آخرین، انس و جن، در میدانى جمع شوند و هر چه مى خواهند از من بخواهند، و همه آن را به آنها بدهم، چیزى از خزائن من کاسته نمى شود، و درست مانند رطوبتى است که یک ریسمان از دریا برمى گیرد».
«بندگانم! من اعمال شما را احصاء مى کنم، سپس به شما باز مى گردانم، کسى که نیکى بیابد، خدا را شکر کند، و کسى که غیر آن را ببیند جز خویشتن را ملامت ننماید».(10)
* * *
3 ـ اصل اساسى «حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه»
پیوند مکتبى، مهم ترین پیوندى است که انسان ها را با یکدیگر مربوط مى سازد که، هر پیوندى تحت الشعاع آن است.
این، سخنى است که قرآن بارها روى آن تأکید کرده است، و اگر این پیوند تحت تأثیر روابط دوستى، خویشاوندى و منافع شخصى قرار گیرد، ارکان مذهب متزلزل خواهد شد.
به علاوه، ارزش نهائى در ایمان و تقوا است، چگونه ممکن است با کسانى که فاقد این دو هستند، ارتباط برقرار سازیم؟
لذا، در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: مَنْ أَحَبَّ لِلّهِ وَ أَبْغَضَ لِلّهِ وَ أَعْطَى لِلّهِ فَهُوَ مِمَّنْ کَمُلَ إِیمانُهُ: «کسى که براى خدا دوست دارد، و براى خدا دشمن دارد، و براى خدا ببخشد، از کسانى است که ایمانش کامل شده».(11)
در حدیث دیگرى از همان حضرت(علیه السلام) مى خوانیم: مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الاِْیمانِ أَنْ تُحِبَّ فِی اللّهِ وَ تُبْغِضَ فِی اللّهِ وَ تُعْطِیَ فِی اللّهِ وَ تَمْنَعَ فِی اللّهِ: «از محکم ترین دستگیره هاى ایمان این است که: براى خدا دوست دارى، براى خدا دشمن دارى، براى خدا ببخشى، و براى خدا منع کنى».(12)
احادیث در این زمینه، بسیار فراوان است، براى آگاهى بیشتر، به جلد دوم «اصول کافى» باب «الحبّ فى اللّه» مراجعه شود، مرحوم «کلینى» در این باب 16 حدیث در این زمینه نقل کرده است.
و نیز براى توضیح بیشتر، در زمینه «حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه» به جلد 23 تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 22 سوره «مجادله» مراجعه شود.
* * *
1 ـ مفسران، در ترکیب این جمله، احتمالاتى داده اند، ولى ظاهر این است که «أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»، اسم «کانَ»، و «لَکُمْ» خبر آن، و «فِی إِبْراهِیمَ» متعلق به «أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» مى باشد.
ضمناً باید توجه داشت «أُسْوَه» به معنى «تأسى» و پیروى کردن، گاه در کارهاى خوب است و گاه، در کارهاى بد، و لذا در آیه فوق، مقید به «حَسَنَة» شده است.
2 ـ «کامل ابن اثیر»، جلد 1، صفحه 100.
3 ـ «برآء» جمع «برئ» مانند «ظرفاء» و «ظریف».
4 ـ «اصول کافى»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 302.
5 ـ از آنچه گفته شد روشن مى شود: «استثناء» در اینجا متصل است، و «مستثنى منه» جمله محذوفى است که صدر آیه بر آن دلالت دارد، و در تقدیر چنین است: «ان ابراهیم و قومه تبرءوا منهم و لم یکن لهم قول یدل على المحبة الا قول ابراهیم...» ولى طبق تفسیر دوم استثناء منقطع خواهد بود و این خود اشکال دیگرى بر آن است.
6 ـ از آنچه گفتیم: روشن شد این جمله گفتار ابراهیم و یاران او است، هر چند بعضى از مفسران احتمال داده اند جمله مستقلى است به عنوان تعلیم به مسلمانان که در لابلاى این آیات نازل شده، ولى این احتمال بعید به نظر مى رسد.
7 ـ بعضى، از مفسران گفته اند: «لِمَن» در آیه فوق بدل از «لَکُم» است (تفسیر فخر رازى و روح المعانى، ذیل آیات مورد بحث).
8 ـ بنابراین، جمله «مَنْ یَتَوَلَّ» جمله شرطیه است و جزاى آن محذوف و در تقدیر چنین است: «وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَقَدْ أَخْطَأَ حَظَّ نَفْسِهِ وَ ذَهَبَ عَمّا یَعُودُ نَفْعُهُ إِلَیْهِ» (مجمع البیان، جلد 9، صفحه 272).
9 ـ «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 278، ماده «عمل».
10 ـ «روح البیان»، جلد 9، صفحه 479.
11 ـ «اصول کافى»، جلد 2، باب «الحبّ فى اللّه»، حدیث 1، صفحه 124.
12 ـ «اصول کافى»، جلد 2، باب «الحبّ فى اللّه»، حدیث 2، صفحه 125.