الصف

وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَٰذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ 6 وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَىٰ إِلَى الْإِسْلَامِ ۚ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ 7 يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ 8 هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ 9 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ 10 تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ 11 يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ 12 وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا ۖ نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ 13 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِي إِلَى اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ ۖ فَآمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَت طَّائِفَةٌ ۖ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ 14

5وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ

6وَ إِذْ قالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُول یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ

 

ترجمه:

5 ـ (به یاد آورید) هنگامى را که موسى به قومش گفت: «اى قوم من! چرا مرا آزار مى دهید با این که مى دانید من فرستاده خدا به سوى شما هستم»؟! هنگامى که آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت; و خدا فاسقان را هدایت نمى کند!

6 ـ و هنگامى را که عیسى بن مریم گفت: «اى بنى اسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى که تصدیق کننده توراتى مى باشم که قبل از من فرستاده شده، و بشارت دهنده به رسولى که بعد از من مى آید و نام او احمد است»! هنگامى که او با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «این سحرى آشکار است»!

تفسیر:

بشارت ظهور «احمد» را آورده ام!

در تعقیب دو دستور آیات قبل، درباره «هماهنگى گفتار و کردار» و «وحدت صفوف»، در این آیات، براى تکمیل این معنى به گوشه اى از زندگى دو پیامبر یعنى موسى(علیه السلام) و مسیح(علیه السلام) اشاره مى کند که، متأسفانه نمونه هاى روشنى از «جدائى گفتار و عمل» و «عدم انسجام صفوف» در زندگى پیروان آن دو دیده مى شود، که سرنوشت شومى به دنبال آن پیدا کردند.

نخست مى فرماید: «به یاد آورید هنگامى را که موسى به قومش گفت: اى قوم من! چرا مرا آزار مى دهید با این که مى دانید من فرستاده خدا به سوى شما هستم»؟! (وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ).

این آزار، ممکن است اشاره به تمام مخالفت ها و بهانه جوئى هائى باشد که «بنى اسرائیل» در طول حیات موسى(علیه السلام) با این پیامبر بزرگ داشتند، و یا اشاره به ماجرائى همچون ماجراى «بیت المقدس» که به موسى گفتند: ما حاضر نیستیم وارد این شهر شویم و با «عمالقه» که جمعى نیرومند و جبارند، بجنگیم، تو و پروردگارت بروید و آنجا را فتح کنید تا ما وارد شویم!(1)

و همین امر، سبب شد که سالیان دراز در وادى «تیه» بمانند، و طعم تلخ ادعاهاى واهى و سستى در امر جهاد را بچشند.

ولى، با توجه به آنچه در آیه 69 سوره «احزاب» وارد شده، به نظر مى رسد: این ایذا و آزار، اشاره به نسبت هاى ناروائى است که به موسى مى دادند، و خداوند موسى را از آن مبرا ساخت، در این آیه مى خوانیم: یا أَیُّهَا الَّذِیْنَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِیْنَ آذَوا مُوسى فَبَرَّأَهُ اللّهُ مِمّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللّهِ وَجِیْهاً:

«اى کسانى که ایمان آورده اید همانند کسانى نباشید که موسى را آزار دادند و خداوند او را (از آنچه در حق او مى گفتند) مبرا ساخت».

این نسبت ها بسیار بود، گاه، او را متهم به قتل برادرش «هارون» کردند! و گاه (العیاذ باللّه) به روابط نامشروع با یک زن بدکار (توطئه اى که توسط «قارون» حیله گر چیده شده بود تا زیر بار فرمان «زکات» نرود!) و گاه متهم به سحر و جنون، و یا پاره اى از عیوب جسمانى، که شرح آن ذیل آیه فوق در سوره «احزاب» آمده است.(2)

چگونه ممکن است کسى مدعى ایمان به پیامبرى باشد، و چنین نسبت هائى را به او بدهد؟ آیا این روشن ترین نمونه جدائى گفتار، از کردار نیست؟ و لذا موسى مى گوید: با این که شما یقین دارید من رسول خدا هستم، این سخنان ناروا چیست؟!

ولى، این عمل، بدون مجازات نماند، چنان که در پایان آیه مورد بحث مى خوانیم: «هنگامى که آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت، و خدا فاسقان را هدایت نمى کند» (فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ).

چه مصیبتى از این بزرگتر؟ که انسان از هدایت الهى محروم گردد و قلبش از حق منحرف شود؟(3)

از این تعبیر ،استفاده مى شود: هدایت و ضلالت، هر چند از ناحیه خداوند است، اما زمینه ها و مقدمات و عوامل آن، از ناحیه خود انسان است; زیرا از یکسو مى فرماید: «هنگامى که آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوب آنها را منحرف ساخت».

یعنى گام اول را آنها برداشتند، و از سوى دیگر، مى گوید: «خداوند قوم فاسق را هدایت نمى کند».

نخست، فسق و گناهى سرمى زند که انسان مستحق سلب توفیق و هدایت الهى مى گردد، و سپس، گرفتار این محرومیت بزرگ مى شود.

بحث مشروحى در این زمینه در ذیل آیه 36 سوره «زمر» آمده است.(4)

* * *

در آیه بعد، به مسأله رسالت حضرت عیسى(علیه السلام) و کارشکنى و تکذیب «بنى اسرائیل» در مقابل او اشاره کرده، مى افزاید: «و به یاد آورید هنگامى را که عیسى بن مریم(علیه السلام) گفت: اى بنى اسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم، این در حالى است که تصدیق کننده کتاب فرستاده شده قبل از خود (تورات)، مى باشم» (وَ إِذْ قالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ).

«و نیز بشارت دهنده به رسولى هستم که بعد از من مى آید و نام او احمد است» (وَ مُبَشِّراً بِرَسُول یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ).

بنابراین، من حلقه اتصالى هستم که امت موسى و کتاب او را، به امت پیامبر آینده (پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)) و کتاب او، پیوند مى دهم.

به این ترتیب، حضرت مسیح(علیه السلام) ادعائى جز رسالت الهى، آن هم در مقطع خاصى از زمان نداشت، و آنچه به او درباره الوهیت یا فرزند خدا بودن بسته اند، همه کذب و دروغ است.

گر چه، جمعى از «بنى اسرائیل» به این پیامبر موعود ایمان آوردند، اما گروه عظیمى سرسختانه در برابر او ایستادند، و حتى معجزات آشکار او را انکار کردند، و لذا در پایان آیه مى افزاید: «هنگامى که او (احمد) با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمد گفتند: این سحرى است آشکار»! (فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ).

عجب این که: طایفه «یهود»، قبل از مشرکان عرب، این پیامبر(صلى الله علیه وآله) را شناخته بودند، و حتى براى شوق دیدار او ترک وطن نموده، و طوائفى از آنها در سرزمین «مدینه» ساکن شدند، اما با این همه، بسیارى از بت پرستان، سرانجام این پیامبر موعود را شناخته و ایمان آوردند، ولى بسیارى از «یهود» بر لجاج و عناد و انکار باقى ماندند. گروهى از مفسران، ضمیر در «فَلَمّا جاءَهُمْ» را به پیامبر اسلام (احمد) همان گونه که در بالا آوردیم، برگردانده اند.

ولى، بعضى معتقدند: ضمیر به حضرت عیسى(علیه السلام) برمى گردد، یعنى هنگامى که عیسى(علیه السلام) معجزات روشن را براى «بنى اسرائیل» آورد، آن را انکار کرده، سحرش خواندند.

و آیات بعد نشان مى دهد که، تفسیر اول صحیح تر است; چرا که در این آیات، تکیه روى اسلام و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) شده است.

* * *

 
نکته ها:

1 ـ رابطه بشارت و تکامل دین

تعبیر «بشارت» در مورد خبر دادن مسیح(علیه السلام) از ظهور اسلام، اشاره لطیفى به تکامل این آئین نسبت به آئین هاى پیشین است، بررسى آیات قرآن و مقایسه معارف و تعلیمات اسلام در زمینه عقائد، احکام، قوانین، مسائل اخلاقى و اجتماعى، با آنچه در کتب «عهدین» (تورات و انجیل) آمده است، این برترى را به وضوح نشان مى دهد.

گر چه در آیه فوق، ذکرى از این سخن به میان نیامده که، این بشارت در متن کتاب آسمانى مسیح بوده، یا نه؟ ولى آیات دیگر قرآن، گواه بر ذکر آن در خود «انجیل» است، در آیه 157 سوره «اعراف» مى خوانیم: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الاْ ُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الاِْنْجِیلِ...: «آنها که از فرستاده خدا، پیامبر امى پیروى مى کنند، همان کس که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است مکتوب مى بینند...» و بعضى آیات دیگر.(5)

* * *

 

2 ـ بشارات عهدین و تعبیر فارقلیطا

بدون شک، آن چه امروز در دست «یهود» و «نصارى» به نام «تورات» و «انجیل» است، کتاب هاى نازل شده بر پیامبران بزرگ خدا یعنى موسى و مسیح(علیه السلام) نیست، بلکه، مجموعه اى است از کتبى که به وسیله یاران آنها، یا افرادى که بعد از آنها پا به عرصه وجود گذاشتند، تألیف یافته، یک مطالعه اجمالى در این کتاب ها، گواه زنده این مدعا است، خود مسیحیان و یهود نیز ادعائى جز این ندارند.

ولى با این حال، شک نیست که قسمتى از تعلیمات موسى و عیسى(علیه السلام) و محتواى کتب آسمانى آنها، در ضمن گفته هاى پیروانشان به این کتاب ها انتقال یافته است، به همین دلیل، نه مى توان همه آن چه را در «عهد قدیم» (تورات و کتاب هاى وابسته به آن) و «عهد جدید» (انجیل و کتب وابسته به آن) آمده است، پذیرفت، و نه همه آن قابل انکار است، بلکه، مخلوطى است از تعلیمات این دو پیامبر بزرگ، با افکار و اندیشه هاى دیگران.

به هر حال، در کتاب هاى موجود، بشارت هاى فراوانى به ظهور بزرگى که نشانه هاى آن جز بر اسلام و آورنده آن تطبیق نمى کند، دیده مى شود.

قابل توجه این که: غیر از پیشگوئى هائى که در این کتب دیده مى شود، و بر شخص پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) صدق مى کند، در سه مورد از «انجیل یوحنا» روى کلمه «فارقلیط» تکیه شده است،(6) که در ترجمه هاى فارسى، به «تسلّى دهنده» ترجمه شده است، اکنون به متن «انجیل یوحنا» توجه کنید:

«و من از پدر خواهم خواست و او تسلى دهنده دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند».(7)

و در باب بعد آمده: «و چون آن تسلّى دهنده بیاید که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، یعنى روح راستى که از طرف پدر مى آید او درباره من شهادت خواهد داد».(8)

و در باب بعد نیز مى خوانیم: «لیکن به شما راست مى گویم که شما را مفید است که من بروم که اگر من نروم، آن تسلّى دهنده به نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد»!(9)

مهم این است: در متن سریانى «اناجیل» که از اصل «یونانى» گرفته شده، به جاى تسلّى دهنده «پارقلیطا» آمده، و در متن یونانى «پیرکلتوس» آمده، که از نظر فرهنگ یونانى به معنى «شخص مورد ستایش» است، معادل «محمّد، احمد».

ولى، هنگامى که ارباب کلیسا دیدند انتشار چنین ترجمه اى به تشکیلات آنها ضربه شدیدى وارد مى کند، به جاى «پیرکلتوس»، «پاراکلتوس» نوشتند!، که به معنى «تسلّى دهنده» است، و با این تحریف آشکار، این سند زنده را دگرگون ساختند، هر چند، با وجود این تحریف نیز، بشارت روشنى از یک ظهور بزرگ در آینده است.(10)

در جلد اول تفسیر «نمونه»، شهادت گویاى یکى از کشیشان معروف مسیحى را که بعد از مدتى اسلام را پذیرا شده («فخر الاسلام» نویسنده کتاب معروف «انیس الاعلام») به نقل از استاد بزرگش در تفسیر «فارقلیطا»، نقل کردیم، که روشن مى سازد، این بشارت ها درباره شخصى به نام «احمد» و «محمّد»(صلى الله علیه وآله) بوده است.(11)

در اینجا شما را به ترجمه مطلبى که در «دائرة المعارف بزرگ فرانسه»، در این باره آمده است، جلب مى کنیم:

«محمّد مؤسس دین اسلام و فرستاده خدا و خاتم پیامبران است، کلمه محمّد به معنى بسیار حمد شده است، و از ریشه حمد که به معنى تجلیل و تمجید است، مشتق گردیده، و بر اثر تصادف عجیب، نام دیگرى که آن هم از ریشه حمد است و مرادف لفظ محمّد مى باشد، یعنى احمد براى او ذکر شده که احتمال قوى مى رود، مسیحیان حجاز، آن لفظ را به جاى فارقلیط به کار مى بردند.

احمد یعنى بسیار ستوده شده و بسیار مجلل، ترجمه لفظ پیرکلتوس است که اشتباهاً لفظ پاراکلتوس را جاى آن گذاردند، به این ترتیب، نویسندگان مذهبى مسلمان، مکرّر گوشزد کرده اند که، مراد از این لفظ بشارت ظهور پیامبر اسلام است، قرآن مجید نیز آشکار در آیه شگفت انگیز سوره صف به این موضوع اشاره مى کند».(12)

کوتاه سخن این که: معنى «فارقلیطا»، «روح القدس» یا «تسلّى دهنده» نیست، بلکه مفهومى معادل «احمد» دارد (دقت کنید).

* * *

3 ـ مگر نام پیامبر اسلام «احمد» است؟

سؤال مهمى که در اینجا مطرح مى شود، این است: نام معروف پیامبر اسلام «محمّد» مى باشد، در حالى که در آیه مورد بحث، به عنوان «احمد» ذکر شده، این دو چگونه با هم سازگار است؟

در پاسخ این سؤال لازم است به نکات زیر توجه شود:

الف ـ در تواریخ آمده است: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از کودکى دو نام داشت، و حتى مردم او را با هر دو نام خطاب مى کردند، یکى «محمّد» و دیگرى «احمد»، اولى را جدش، «عبد المطلب» براى او برگزیده بود و دومى را مادرش «آمنه».

این مطلب، در «سیره حلبى» مشروحاً ذکر شده است.

ب ـ از کسانى که مکرر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را با این نام یاد کردند، عمویش «ابو طالب» بود، هم امروز در کتابى که به نام «دیوان ابو طالب» در دست ما است، اشعار زیادى دیده مى شود که، در آن از پیغمبر گرامى اسلام به عنوان «احمد» یاد شده مانند:

أَرادوُا قَتْلَ أَحْمَدَ ظالِمُوهُمْ *** وَ لَیْسَ بِقَتْلِهِمْ فِیْهِمْ زَعِیْمٌ

«ستمگران آنها تصمیم قتل احمد را داشتند * ولى براى این کار رهبرى نیافتند».

وَ إِنْ کانَ أَحْمَدُ قَدْ جائَهُمْ *** بِحَقِّ وَ لَمْ یَأْتِهِمْ بِالْکِذْبِ

«قطعاً احمد آئین حقى براى آنها آورد * و هرگز آئین دروغ نیاورد».(13)

در غیر «دیوان ابو طالب» نیز اشعارى از «ابو طالب» در این زمینه نقل شده مانند:

لَقَدْ أَکْرَمَ اللّهُ النَّبِىَّ مُحَمَّداً *** فَأَکْرَمُ خَلْقِ اللّهِ فِى النّاسِ أَحْمَدُ

«خداوند پیامبر خود محمد را گرامى داشت * و لذا گرامى ترین خلق خدا در میان مردم احمد است».(14)

ج ـ در اشعار «حسّان بن ثابت» شاعر معروف عصر پیامبر نیز، این تعبیر دیده مى شود:

مُفْجَعَةٌ قَدْ شَفَّها فَقْدُ أَحْمَدَ *** فَظَلَّتْ لاِلاءِ الرَّسُولِ تُعَدَّدُ

«مصیبت زده اى که فقدان احمد او را لاغر کرده بود * و پیوسته عطایا و مواهب رسول خدا را برمى شمرد».(15)

اشعارى که از «ابو طالب» یا غیر او نام «احمد» (به جاى محمّد) در آن آمده، آن قدر فراوان است که، مجال نقل همه آنها در اینجا نیست، این بحث را با شعر جالب دیگرى از فرزند «ابو طالب» یعنى على(علیه السلام) پایان مى دهیم:

أَتَأْمُرُنِى بِالصَّبْرِ فِى نَصْرِ «أَحْمَدَ» *** وَ وَ اللّهِ ما قُلْتُ الَّذِى قُلْتُ جازِعاً

سَأَسْعى لِوَجْهِ اللّهِ فِى نَصْرِ «أَحْمَدَ» *** نِبِىِّ الْهُدِى الْمَحْمُودِ طِفْلاً وَ یافِعاً:

«آیا به من مى گوئى در یارى احمد شکیبائى کنم؟ * به خدا سوگند من آن چه را گفتم از روى جزع و بى صبرى نگفتم».

«من براى خاطر خدا در یارى احمد تلاش خواهم کرد * همان پیامبر هدایت که در طفولیت و جوانى پیوسته محمود و ستوده بود».(16)

د ـ در روایاتى که در مسأله «معراج» وارد شده، بسیار مى خوانیم: خداوند پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را در شب معراج بارها به عنوان «احمد» خطاب کرد، و شاید از اینجا است که مشهور شده نام آن حضرت در آسمان ها «احمد» و در زمین «محمّد»(صلى الله علیه وآله) است.

در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) نیز آمده: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ده نام داشت که پنج نام آن، در قرآن آمده «محمّد»، «احمد»، «عبداللّه، «یس» و «ن».(17)

هـ ـ هنگامى که پیامبر آیات فوق (آیات سوره صف را) براى مردم «مدینه» و «مکّه» خواند و قطعاً به گوش اهل کتاب نیز رسید، هیچ کس از مشرکان و اهل کتاب ایراد نکردند که «انجیل» بشارت آمدن «احمد» داده، نام تو «محمّد» است، این سکوت، خود دلیل بر شهرت این اسم در آن محیط است; زیرا اگر اعتراضى شده بود، براى ما نقل مى شد، چه این که اعتراض هاى دشمنان، حتى در مواردى که بسیار زننده بود، نیز در تاریخ ثبت است.

از مجموع این بحث، نتیجه مى گیریم: نام «احمد» از نام هاى معروف پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بوده است.(18)

* * *

 


1 ـ مائده، آیه 24.

2 ـ تفسیر «نمونه»، جلد 17، صفحات 444 تا 446.

3 ـ «زاغُوا» از ماده «زیغ» به معنى انحراف از طریق مستقیم است.

4 ـ به جلد 19 تفسیر «نمونه»، صفحات 461 تا 468 مراجعه فرمائید.

5 ـ «المیزان»، جلد 19، صفحه 290.

6 ـ این تعبیر در «انجیل عربى» چاپ لندن، مطبعه «ویلیام وطس»، سال 1857 آمده است.

7 ـ «انجیل یوحنا»، باب 14، جمله 16 (و من از پدر سؤال مى کنم و تسلى دهنده دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند).

8 ـ «انجیل یوحنا»، باب 15، جمله 26 (لیکن چون تسلّى دهنده که او را از جانب پدر نزد شما مى فرستم آید یعنى روح راستى که از پدر صادر مى گردد او بر من شهات خواهد داد).

9 ـ «انجیل یوحنا»، باب 16، جمله 7 (و من به شما راست مى گویم که رفتن من براى شما مفید است زیرا اگر نروم تسلى دهنده نزد شما نخواهد آمد اما اگر بروم او را نزد شما مى فرستم).

(این جمله ها را با کتاب «عهد جدید» که به همت انجمن پخش کتب مقدسه در میان ملل به چاپ رسیده تطبیق نموده ایم، به ترتیب صفحات 173 و 175).

10 ـ «الفرقان فى تفسیر القرآن»، جلد 27 و 28، صفحه 306، ذیل آیه مورد بحث ـ در آنجا متن سریانى جمله هاى فوق نیز دقیقاً آمده است.

11 ـ تفسیر «نمونه»، جلد اول، سوره «بقره»، ذیل آیه 41.

12 ـ «دائرة المعارف بزرگ فرانسه»، جلد 23، صفحه 4176.

13 ـ «دیوان ابو طالب»، صفحات 25 تا 29.

14 ـ «تاریخ ابن عساکر»، جلد 1، صفحه 275.

15 ـ دیوان «حسان بن ثابت»، صفحه 59، تحقیق «محمّد عزت نصر اللّه».

16 ـ «الغدیر»، جلد 7، صفحه 358.

17 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 313 ـ در تفسیر «درّ المنثور» نیز روایات در این زمینه آمده که نقل همه آنها به طول مى انجامد (جلد 6، صفحه 214).

18 ـ در این بحث و بحث گذشته، از کتاب «احمد موعود انجیل» و تفسیر «فرقان» نیز استفاده شده است.