الطلاق
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ ۖ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ ۚ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ ۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ۚ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا 1 فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِّنكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا 2 وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا 3 وَاللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِن نِّسَائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَاثَةُ أَشْهُرٍ وَاللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ ۚ وَأُولَاتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ ۚ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا 4 ذَٰلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنزَلَهُ إِلَيْكُمْ ۚ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا 5
1یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللّهَ رَبَّکُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَ لا یَخْرُجْنَ إِلاّ أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَة مُبَیِّنَة وَ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْرِی لَعَلَّ اللّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً
ترجمه:
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 ـ اى پیامبر! هر زمان خواستید زنان را طلاق دهید، در زمان عدّه، آنها را طلاق گوئید و حساب عدّه را نگه دارید; و از (مخالفت فرمان) خدائى که پروردگار شماست بپرهیزید; نه شما آنها را از خانه هایشان بیرون کنید و نه آنها (در دوران عدّه) بیرون روند مگر آن که کار زشت آشکارى انجام دهند; این حدود خداست، و هر کس از حدود الهى تجاوز کند به خویشتن ستم کرده; تو نمى دانى شاید خداوند بعد از این، وضع تازه (و وسیله اصلاحى) فراهم کند!
تفسیر:
شرایط طلاق و جدائى
گفتیم، مهم ترین بحث این سوره، همان بحث طلاق است که، از نخستین آیه آن شروع مى شود، روى سخن را به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به عنوان پیشواى بزرگ مسلمانان کرده، سپس یک حکم عمومى را با صیغه جمع، بیان مى کند، مى فرماید: «اى پیامبر! هنگامى که خواستید زنان را طلاق دهید آنها را در زمان عدّه طلاق دهید»! (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ).
این، نخستین حکم از احکام پنجگانه اى است که در این آیه آمده است، و چنان که مفسران از آن استفاده کرده اند، منظور این است: صیغه طلاق در زمانى اجرا شود که زن از عادت ماهانه پاک شده، و با همسرش نزدیکى نکرده باشد; زیرا طبق آیه 228 سوره «بقره» عدّه طلاق باید به مقدار «ثلاثة قروء» (سه بار پاک شدن) بوده باشد، و در اینجا تأکید مى کند: طلاق باید با آغاز عدّه همراه گردد، و این تنها در صورتى ممکن است که، طلاق در حال پاکى بدون آمیزش تحقق یابد، چه این که اگر طلاق در حال حیض واقع شود، آغاز زمان عدّه از آغاز طلاق جدا مى شود و شروع عدّه بعد از پاک شدن خواهد بود.
و همچنین، اگر در حال طهارتى باشد که با همسرش نزدیکى کرده، باز جدائى زمان عدّه از زمان طلاق مسلّم است; زیرا چنین پاکى به خاطر آمیزش، دلیلى بر نبودن نطفه در رحم نیست (دقت کنید).
به هر حال، این نخستین شرط طلاق است.
در روایات متعددى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده است: «هر گاه کسى همسرش را در عادت ماهیانه طلاق دهد باید اعتناء به آن طلاق نکند، و باز گردد تا زن پاک شود، سپس اگر مى خواهد او را طلاق دهد، اقدام کند».(1)
همین معنى در روایات اهل بیت(علیهم السلام) نیز به طور مکرّر آمده، حتى به عنوان تفسیر آیه ذکر شده است.(2)
آنگاه، به دومین حکم که مسأله نگهداشتن حساب عدّه است، پرداخته مى فرماید: «حساب عدّه را نگه دارید» (وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ).
دقیقاً ملاحظه کنید سه بار زن، ایام پاکى خود را به پایان رساند و عادت ماهیانه ببیند، هنگامى که سومین دوران پاکى پایان یافت، و وارد عادت ماهیانه سوم شد، ایام عدّه سر آمده و پایان یافته است. اگر، در این امر دقت نشود، ممکن است، دوران عدّه بیش از مقدار لازم محسوب گردد، و ضرر و زیانى متوجه زن شود; چرا که او را از ازدواج مجدد بازمى دارد، و اگر کمتر باشد، هدف اصلى از عدّه که حفظ حریم ازدواج اول، و مسأله عدم انعقاد نطفه است، رعایت نشده.
«أَحْصُوا» از ماده «احصاء» به معنى شمارش است و در اصل از «حصى» به معنى «ریگ» گرفته شده; زیرا بسیارى از مردم در زمان هاى قدیم که به خواندن و نوشتن آشنا نبودند، حساب موضوعات مختلف را با ریگ ها نگه مى داشتند.
قابل توجه این که: مخاطب به نگهدارى حساب عدّه، مردان هستند، این به خاطر آن است که، مسأله «حق نفقه و مسکن» بر عهده آنها است، و همچنین «حق رجوع» نیز از آن آنان است، و گرنه، زنان نیز موظفند که براى روشن شدن تکلیفشان، حساب عدّه را دقیقاً نگه دارند.
بعد از این دستور، همه مردم را به تقوا و پرهیزگارى دعوت کرده، مى فرماید: «از خدائى که پروردگار شما است بپرهیزید» (وَ اتَّقُوا اللّهَ رَبَّکُمْ).
او پروردگار و مربى شما است، و دستوراتش، ضامن سعادت شما مى باشد، بنابراین، فرمان هاى او را به کار بندید و از عصیان و نافرمانیش بپرهیزید، مخصوصاً در امر طلاق و نگهدارى حساب عدّه، دقت به خرج دهید.
بعد از آن به «سومین» و «چهارمین» که یکى مربوط به شوهران است و دیگرى مربوط به زنان، اشاره کرده مى فرماید: «شما آنها را از خانه هایشان، خارج نسازید، و آنها نیز از خانه ها در دوران عدّه خارج نشوند» (لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَ لا یَخْرُجْنَ).
گر چه، بسیارى از بى خبران، این حکم اسلامى را به هنگام طلاق، اصلاً اجرا نمى کنند، و به محض جارى شدن صیغه طلاق، هم مرد به خود اجازه مى دهد زن را بیرون کند، و هم زن خود را آزاد مى پندارد از خانه شوهر خارج شود و به خانه بستگان بازگردد، ولى، این حکم اسلامى، فلسفه بسیار مهمى دارد; زیرا علاوه بر حفظ احترام زن، غالباً زمینه را براى بازگشت شوهر از طلاق، و تحکیم پیوند زناشوئى، فراهم مى سازد.
پشت پا زدن به این حکم مهم اسلامى، که در متن قرآن مجید آمده است سبب مى شود بسیارى از طلاق ها به جدائى دائم منتهى شود، در حالى که اگر این حکم اجرا مى شد، غالباً به آشتى و بازگشت مجدد منتهى مى گشت.
اما، از آنجا که گاهى شرائطى فراهم مى شود که، نگهدارى زن بعد از طلاق در خانه طاقت فرسا است، به دنبال آن پنجمین حکم را به صورت استثناء اضافه کرده، مى گوید: «مگر این که آنها کار زشت آشکارى را انجام دهند» (إِلاّ أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَة مُبَیِّنَة).
مثلاً آن قدر، ناسازگارى، بدخلقى، و بدزبانى با همسر و کسان او کند، که ادامه حضور او در منزل، باعث مشکلات بیشتر گردد.
این معنى در روایات متعددى که از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده است، دیده مى شود.(3)
البته، منظور هر مخالفت و ناسازگارى جزئى نیست; زیرا در مفهوم کلمه «فاحِشَه» کار زشت مهم افتاده است، به خصوص این که با وصف «مُبَیِّنَه» نیز توصیف شده است.
این احتمال نیز وجود دارد: منظور از فاحشه «عمل منافى با عفت» باشد، و در روایتى از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده، و منظور از خارج ساختن در این صورت، بیرون بردن براى اجراى حدّ و سپس بازگشت به خانه. اما جمع میان هر دو معنى نیز ممکن است.
و باز، به دنبال بیان این احکام، به عنوان تأکید مى افزاید: «این حدود و مرزهاى الهى است، هر کس از حدود الهى تجاوز کند، به خویشتن ستم کرده» (وَ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ).
چرا که، این قوانین و مقررات الهى، ضامن مصالح خود مکلفین است، و تجاوز از آن، خواه از ناحیه مرد باشد یا زن، لطمه به سعادت خود آنان مى زند.
و در پایان آیه، ضمن اشاره لطیفى به فلسفه عدّه، و عدم خروج زنان از خانه و اقامتگاه اصلى، مى فرماید: «تو نمى دانى شاید خداوند بعد از این ماجرا وضع تازه و وسیله اصلاحى فراهم سازد» (لا تَدْرِی لَعَلَّ اللّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً).
با گذشتن زمان، طوفان خشم و غضب که غالباً موجب تصمیم هاى ناگهانى در امر طلاق و جدائى مى شود، فرو مى نشیند، و حضور دائمى زن در خانه در کنار مرد در مدت عدّه، و یادآورى عواقب شوم طلاق، مخصوصاً در آنجا که پاى فرزندانى درکار است، و اظهار محبت هر یک نسبت به دیگرى، زمینه ساز رجوع مى گردد، و ابرهاى تیره و تار دشمنى و کدورت را غالباً از آسمان زندگى آنها دور مى سازد.
جالب این که: در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: الْمُطَلَّقَةُ تَکْتَحِلُ وَ تَخْتَضِبُ وَ تُطَیِّبُ وَ تَلْبَسُ ما شاءَتْ مِنَ الثِّیابِ، لاَِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ لَعَلَّ اللّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً لَعَلَّهَا أَنْ تَقَعَ فِی نَفْسِهِ فَیُراجِعَها:
«زن مطلّقه در دوران عده اش مى تواند آرایش کند، سرمه در چشم نماید، موهاى خود را رنگین، و خود را معطر، و هر لباسى که مورد علاقه او است بپوشد، زیرا خداوند مى فرماید: شاید خدا بعد از این ماجرا وضع تازه اى فراهم سازد، و ممکن است از همین راه زن بار دیگر قلب مرد را تسخیر کرده و مرد رجوع کند»!(4)
همان گونه که گفتیم، تصمیم بر جدائى و طلاق، غالباً تحت تأثیر هیجان هاى زودگذر است، که با گذشت زمان و معاشرت مستمرّ مرد و زن در یک مدت نسبتاً طولانى (مدت عدّه) و اندیشه پایان کار، صحنه به کلى دگرگون مى شود، و بسیارى از جدائى ها به آشتى منتهى مى گردد اما به شرط این که دستورهاى اسلامى فوق، یعنى ماندن زن در مدت عدّه در خانه همسر سابق، دقیقاً اجرا شود.
به خواست خدا بعداً خواهیم گفت که همه اینها مربوط به «طلاق رجعى» است
* * *
نکته ها:
1 ـ «طلاق» منفورترین حلال ها
بدون شک، قرارداد زوجیت از جمله قراردادهائى است که باید قابل جدائى باشد; چرا که گاه عللى پیش مى آید که زندگى مشترک زن و مرد را با هم غیر ممکن، یا طاقت فرسا و مملوّ از مفاسد مى کند، و اگر اصرار داشته باشیم این قرارداد تا ابد بماند، سرچشمه مشکلات زیادى مى گردد، لذا اسلام با اصل طلاق موافقت کرده است، و هم اکنون نتیجه ممنوع بودن کامل طلاق در جوامع مسیحى را، ملاحظه مى کنیم که چگونه زنان و مردان زیادى هستند که به حکم قانون تحریف یافته مذهب مسیح(علیه السلام) طلاق را ممنوع مى شمرند و قانوناً همسر یکدیگرند، ولى در عمل جدا از یکدیگر زندگى کرده، و حتى هر کدام براى خود همسرى غیر رسمى انتخاب کرده اند!
بنابراین، اصل مسأله طلاق یک ضرورت است، اما ضرورتى که باید به حداقل ممکن تقلیل یابد، و تا آنجا که راهى براى ادامه زوجیت است، کسى سراغ آن نرود.
به همین دلیل، در روایات اسلامى، شدیداً از طلاق مذمت گردیده، و به عنوان مبغوض ترین حلال ها، از آن یاد شده است، چنان که در روایتى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: ما مِنْ شَیْء أَبْغَضُ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ بَیْت یَخْرُبُ فِی الاِْسْلامِ بِالْفُرْقَةِ یَعْنِى الطَّلاقَ: «هیچ عملى منفورتر، نزد خداوند متعال از این نیست که اساس خانه اى در اسلام با جدائى (یعنى طلاق) ویران گردد».(5)
و در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: ما مِنْ شَیْء مِمّا أَحَلَّهُ اللّهُ أَبْغَضَ إِلَیْهِ مِنَ الطَّلاقِ: «چیزى از امور حلال، در پیشگاه خدا مبغوض تر از طلاق نیست».(6)
باز در حدیث دیگرى از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است که فرمود: تَزَوَّجُوا وَ لاتُطَلِّقُوا فَإِنَّ الطَّلاقَ یَهْتَزُّ مِنْهُ الْعَرْشُ!: «ازدواج کنید و طلاق ندهید که طلاق عرش خدا را به لرزه درمى آورد»!(7)
چرا چنین نباشد، در حالى که طلاق مشکلات زیادى براى خانواده ها، زنان و مردان و مخصوصاً فرزندان به وجود مى آورد، که آن را عمدتاً در سه قسمت مى توان خلاصه کرد:
1 ـ مشکلات عاطفى
بدون شک، مرد و زنى که سال ها یا ماه ها با یکدیگر زندگى کرده اند، سپس از هم جدا مى شوند، از نظر عاطفى جریحه دار خواهند شد، و در ازدواج آینده، خاطره ازدواج گذشته، دائماً آنها را نگران مى دارد، و حتى به همسر آینده با یک نوع بدبینى و سوء ظن مى نگرند، آثار زیانبار این امر، بر کسى مخفى نیست، و لذا بسیار دیده شده که این گونه زنان و مردان براى همیشه از ازدواج چشم مى پوشند.
2 ـ مشکلات اجتماعى
بسیارى از زنان بعد از طلاق شانس زیادى براى ازدواج مجدد، آن هم به طور شایسته و دلخواه، ندارند، و از این نظر گرفتار خسران شدید مى شوند، و حتى مردان نیز بعد از طلاق همسر خود، شانس ازدواج مطلوبشان به مراتب کمتر خواهد بود، مخصوصاً اگر پاى فرزندانى در میان باشد، لذا غالباً ناچار مى شوند، تن به ازدواجى در دهند که نظر واقعى آنها را تأمین نمى کند، و از این نظر، تا پایان عمر رنج مى برند.
3 ـ مشکلات فرزندان
از همه اینها مهم تر مشکلات فرزندان است، کمتر دیده شده نامادرى ها همچون مادر، دلسوز و مهربان باشند، و بتوانند خلاء عاطفى فرزندانى را که از آغوش پر مهر مادر بریده شده اند، پر کنند، همان گونه که اگر زن سابق فرزند را با خود ببرد، در مورد ناپدرى نیز این صادق است، البته هستند زنان و مردانى که نسبت به غیر فرزندان خود، پر محبت و وفا دارند، ولى مسلّماً تعداد آنها کم است، و به همین دلیل، فرزندان بعد از طلاق، گرفتار بزرگترین زیان و خسران مى شوند، و شاید غالب آنها، سلامت روانى خود را تا آخر عمر از دست مى دهند.
و این ضایعه اى است نه تنها براى هر خانواده، بلکه براى کل جامعه، چرا که چنین کودکانى که از مهر مادر یا پدر، محروم مى شوند، گاه به صورت افرادى خطرناک درمى آیند، که بدون توجه، تحت تأثیر روح انتقام جوئى قرار گرفته و انتقام خود را از کل جامعه مى گیرند.
اگر اسلام این همه درباره طلاق سخت گیرى کرده، دلیلش همین آثار زیان بار آن در ابعاد مختلف است.
و نیز به همین دلیل، قرآن مجید صریحاً دستور مى دهد: هر گاه اختلافى میان زن و مرد پیدا شود، بستگان دو طرف در اصلاح آن دو بکوشند، و از طریق تشکیل «محکمه صلح خانوادگى» از کشیده شدن دو همسر به دادگاه شرع، یا به مسأله طلاق و جدائى، مانع شوند.(8)
و باز به همین دلیل، آنچه به خوشبینى زن و مرد، و تحکیم پایه هاى علائق خانوادگى، کمک کند، از نظر اسلام مطلوب، و آنچه آن را متزلزل سازد، مبغوض و منفور است.
* * *
2 ـ انگیزه طلاق
طلاق مانند هر پدیده دیگر اجتماعى، داراى ریشه هاى مختلفى است که بدون بررسى دقیق و مقابله با آن، جلوگیرى از بروز چنین حادثه اى مشکل است، و لذا قبل از هر چیز، باید به سراغ عوامل طلاق برویم و ریشه هاى آن را در جامعه بخشکانیم، این عوامل بسیار زیاد است که امور زیر از مهم ترین آنها است:
الف ـ توقعات نامحدود زن یا مرد، از مهم ترین عوامل جدائى است، و اگر هر کدام دامنه توقع خویش را محدود سازند، و از عالم رؤیاها و پندارها بیرون آیند، و طرف مقابل خود را به خوبى درک کنند، و در حدودى که ممکن است توقع داشته باشند، جلوى بسیارى از طلاق ها گرفته خواهد شد.
ب ـ حاکم شدن روح تجمل پرستى و اسراف و تبذیر بر خانواده ها عامل مهم دیگرى است که، مخصوصاً زنان را در یک حالت نارضائى دائم نگه مى دارد، و با انواع بهانه گیرى ها راه طلاق و جدائى را صاف مى کند.
ج ـ دخالت هاى بى جاى اقوام و بستگان و آشنایان در زندگى خصوصى دو همسر، و مخصوصاً در اختلافات آنها، عامل مهم دیگرى محسوب مى شود.
تجربه نشان داده است، اگر هنگام بروز اختلافات در میان دو همسر، آنها را به حال خود رها کنند و با جانبدارى از این یا از آن دامن به آتش این اختلاف نزنند، چیزى نمى گذرد که خاموش مى شود، ولى دخالت کسان دو طرف که غالباً با تعصب و محبت هاى ناروا همراه است، کار را روز به روز مشکل تر و پیچیده تر مى سازد.
البته، این به آن معنا نیست که نزدیکان همیشه خود را از این اختلافات دور دارند، بلکه منظور این است: آنها را در اختلافات جزئى به حال خود رها کنند، ولى هرگاه اختلاف به صورت کلى و ریشه دار درآمد، با توجه به مصلحت طرفین، و اجتناب و پرهیز از هرگونه موضع گیرى یک جانبه و تعصب آمیز دخالت کنند، و مقدمات صلحشان را فراهم سازند.
د ـ بى اعتنائى زن و مرد به خواست یکدیگر، مخصوصاً آنچه به مسائل عاطفى و جنسى برمى گردد، مثلاً هر مردى انتظار دارد که همسرش پاکیزه و جذاب باشد، همچنین هر زن نیز چنین انتظارى از شوهرش دارد، ولى این از امورى است که غالباً حاضر به اظهار آن نیستند، اینجا است که بى اعتنائى طرف مقابل و نرسیدن به وضع ظاهر خویش و ترک تزیین لازم، و ژولیده و کثیف بودن، همسر او را از ادامه چنین ازدواجى سیر مى کند، مخصوصاً اگر در محیط زندگانى آنها افرادى باشند که این امور را رعایت کنند و آنها بى اعتنا از کنار این مسأله بگذرند.
لذا، در روایات اسلامى اهمیت زیادى به این معنى داده شده، چنان که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: لایَنْبَغِی لِلْمَرْأَةِ أَنْ تُعَطِّلَ نَفْسَها: «سزاوار نیست زن زینت و آرایش براى شوهرش را تعطیل کند».(9)
و در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که فرمود: وَ لَقَدْ خَرَجْنَ نِساءٌ مِنَ الْعِفافِ إِلَى الْفُجُورِ ما أَخْرَجَهُنَّ إِلاّ قِلَّةُ تَهْیِئَةِ أَزْواجِهِنَّ! «زنانى از جاده عفت خارج شدند و علتى جز این نداشت که مردان آنها به خودشان نمى رسیدند»!(10)
هـ ـ عدم تناسب فرهنگ خانوادگى و روحیات زن و مرد با یکدیگر نیز از عوامل مهم طلاق است، و این مسأله اى است که باید قبل از اختیار همسر دقیقاً مورد توجه قرار گیرد که، آن دو علاوه بر این که «کفو شرعى» یعنى مسلمان باشند، «کفو عرفى» نیز باشند، یعنى تنها تناسب هاى لازم از جهات مختلف در میان آن دو رعایت شود، در غیر این صورت باید از به هم خوردن چنین ازدواج هائى تعجب نکرد.
* * *
3 ـ فلسفه نگهداشتن عدّه
بدون شک، «عدّه» دو فلسفه اساسى دارد، که در قرآن مجید و اخبار اسلامى به آن اشاره شده است:
نخست، مسأله حفظ نسل و مشخص شدن وضع زن از نظر باردارى و عدم باردارى.
و دیگر، وجود وسیله اى براى بازگشت به زندگى اول، و از بین بردن عوامل جدائى که در آیه فوق اشاره لطیفى به آن شده بود، به خصوص این که اسلام روى این مسأله تأکید مى کند که زنان در دوران عدّه باید در خانه مرد بمانند، و طبعاً یک معاشرت دائمى چند ماهه خواهند داشت، که به آنها مجال مى دهد، مسأله جدائى را دور از هیجانات زودگذر، مجدداً مورد بررسى قرار دهند.
مخصوصاً در مورد «طلاق رجعى»،(11) که بازگشت به زوجیت، نیازى به هیچ گونه تشریفات ندارد، و هر کار و یا سخنى که دلیل بر تمایل مرد به بازگشت باشد رجوع محسوب مى شود، حتى اگر دست بر بدن زن یا شهوت و یا بدون شهوت بگذارد، هر چند قصد رجوع هم نداشته باشد، رجوع محسوب مى شود.
به این ترتیب، اگر این مدت، با شرائطى که در بالا گفتیم، بگذرد و آن دو با هم آشتى نکنند، معلوم مى شود به راستى آمادگى ادامه زندگى مشترک را ندارند، مصلحت در این است که از هم جدا شوند.
در این زمینه شرح دیگرى در جلد دوم تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 228 سوره «بقره» داده ایم.
* * *
1 ـ این روایات در کتاب «الطلاق» از «صحیح مسلم»، جلد 2، صفحه 1903 به بعد آمده است.
2 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 15، صفحه 348، باب «کیفیة طلاق العدّه».
3 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحات 350 و 351، احادیث 17، 18، 19 و 20.
4 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 352، حدیث 24
5 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 15، صفحه 266، حدیث 1 (جلد 22، صفحه 8، چاپ آل البیت).
6 ـ همان مدرک، حدیث 5 (جلد 22، صفحه 8، چاپ آل البیت).
7 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 15، صفحه 268، حدیث 7 (جلد 22، صفحه 8، چاپ آل البیت).
8 ـ شرح «محکمه صلح» را در جلد سوم، صفحه 375 به بعد، ذیل آیه 35 سوره «نساء» داده ایم.
9 و 10 ـ «مکارم الاخلاق»، صفحات 81 و 94.
11 ـ منظور از «طلاق رجعى» طلاقى است که براى اولین و یا دومین بار صورت مى گیرد، و تصمیم بر جدائى از ناحیه مرد است به طورى که زن نه مهر خود را بذل مى کند نه مال دیگر را!.