التحريم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ ۖ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ 1 قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ ۚ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ ۖ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ 2 وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَىٰ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ ۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَٰذَا ۖ قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ 3 إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا ۖ وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ ۖ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ 4 عَسَىٰ رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا 5 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ 6 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ ۖ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 7

1یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

 

2قَدْ فَرَضَ اللّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ وَ اللّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ

3وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً فَلَمّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْض فَلَمّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ

4إِنْ تَتُوبا إِلَى اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ

5عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِمات مُؤْمِنات قانِتات تائِبات عابِدات سائِحات ثَیِّبات وَ أَبْکاراً

 

 

 

ترجمه:

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

1 ـ اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام مى کنى؟! و خداوند آمرزنده و رحیم است.

2 ـ خداوند راه گشودن سوگندهایتان را روشن ساخته; و خداوند مولاى شماست و او دانا و حکیم است.

3 ـ (به خاطر بیاورید) هنگامى را که پیامبر یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى که وى آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو کرد و از قسمت دیگر خوددارى نمود; هنگامى که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه کسى تو را از این راز آگاه ساخت»؟! فرمود: «خداوند عالِم و آگاه مرا باخبر ساخت»!

4 ـ اگر از کار خود توبه کنید (به نفع شماست زیرا) دل هایتان از حق منحرف گشته; و اگر بر ضد او دست به دست هم دهید، (کارى از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند.

5 ـ امید است اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کار، عابد، هجرت کننده، زنانى غیر باکره و باکره!

 

شأن نزول:

در شأن نزول آیات فوق، روایات زیادى در کتب تفسیر، حدیث و تاریخ شیعه و اهل سنت نقل شده است، که ما از میان آنها آنچه مشهورتر و مناسب تر به نظر مى رسد انتخاب کرده ایم و آن این که:

پیامبر(صلى الله علیه وآله) گاه که نزد «زینب بنت جحش» (یکى از همسرانش) مى رفت «زینب» او را نگاه مى داشت و از عسلى که تهیه کرده بود خدمت پیامبر (صلى الله علیه وآله)مى آورد، این سخن به گوش «عایشه» رسید، بر او گران آمد، مى گوید: من با «حفصه» (یکى دیگر از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله)) قرار گذاشتیم هر وقت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد یکى از ما آمد، فوراً بگوئیم آیا صمغ «مغافیر» خورده اى؟! («مغافیر» صمغى بود که یکى از درختان «حجاز» به نام «عرفط» (بر وزن هرمز) تراوش مى کرد و بوى نامناسبى داشت) و پیامبر(صلى الله علیه وآله) مقیّد بود که هرگز بوى نامناسبى از دهان یا لباسش شنیده نشود، بلکه به عکس، اصرار داشت همیشه خوشبو و معطر باشد!

به این ترتیب، روزى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد «حفصه» آمد، او این سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفت، حضرت فرمود: من «مغافیر» نخورده ام، بلکه عسلى نزد «زینب بنت جحش» نوشیدم، و من سوگند یاد مى کنم که دیگر از آن عسل ننوشم (نکند زنبور آن عسل، روى گیاه نامناسبى و احتمالاً «مغافیر» نشسته باشد) ولى، این سخن را به کسى مگو (مبادا به گوش مردم برسد، و بگویند: چرا پیامبر غذاى حلالى را بر خود تحریم کرده؟ و یا از کار پیامبر در این مورد و یا مشابه آن تبعیت کنند، و یا به گوش «زینب» برسد و دل شکسته شود).

اما او سرانجام این راز را افشا کرد، و بعداً معلوم شد، اصل این قضیه توطئه اى بوده است، پیامبر(صلى الله علیه وآله) سخت ناراحت شد، آیات فوق نازل گشت و ماجرا را چنان پایان داد که، دیگر این گونه کارها در درون خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) تکرار نشود.(1)

در بعضى از روایات نیز آمده است: پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از این ماجرا یک ماه از همسران خود کناره گیرى کرد(2) و حتى شایعه تصمیم آن حضرت(صلى الله علیه وآله) نسبت به طلاق آنها منتشر شد، به طورى که سخت به وحشت افتادند(3) و از کار خود پشیمان شدند.

* * *

تفسیر:

سرزنش شدید نسبت به بعضى از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله)

بدون شک، مرد بزرگى همچون پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، تنها به خودش تعلق ندارد، که به تمام جامعه اسلامى و عالم بشریت متعلق است، بنابراین، اگر در داخل خانه او توطئه هائى بر ضد وى، هر چند به ظاهر کوچک و ناچیز، انجام گیرد نباید به سادگى از کنار آن گذشت، حیثیت او نباید نعوذ باللّه بازیچه دست این و آن گردد، و اگر چنین برنامه اى پیش آید، باید با قاطعیت با آن برخورد کرد.

آیات فوق، در حقیقت قاطعیتى است از سوى خداوند بزرگ در برابر چنین حادثه اى، و براى حفظ حیثیت پیامبرش.

نخست، روى سخن را به خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده مى گوید: «اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده، به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود تحریم مى کنى»؟! (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ).

معلوم است این تحریم، تحریم شرعى نبود، بلکه به طورى که از آیات بعد استفاده مى شود، سوگندى از ناحیه پیامبر(صلى الله علیه وآله) یاد شده بود، و مى دانیم: قسم خوردن بر ترک بعضى از مباحات، گناهى ندارد.

بنابراین، جمله: لِمَ تُحَرِّمُ: «چرا بر خود تحریم مى کنى؟» به عنوان عتاب و سرزنش نیست، بلکه نوعى دلسوزى و شفقت است.

درست مثل این که ما به کسى که زحمت زیاد براى تحصیل درآمد مى کشد و خود از آن بهره چندانى نمى گیرد، مى گوئیم: چرا این قدر به خود زحمت مى دهى، و از نتیجه این زحمت بهره نمى گیرى؟.

و در پایان آیه مى افزاید: «خداوند غفور و رحیم است» (وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

این عفو و رحمت، نسبت به همسرانى است که، موجبات آن حادثه را فراهم کردند، که اگر راستى توبه کنند، مشمول آن خواهند بود، یا اشاره به این است که، اولى این بود پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین سوگندى یاد نمى کرد، کارى که احتمالاً موجب جرأت و جسارت بعضى از همسران حضرت(صلى الله علیه وآله) مى شد.

* * *

در آیه بعد، اضافه مى کند: «خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته است» (قَدْ فَرَضَ اللّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ).(4)-(5) به این ترتیب که کفاره قسم را بدهید و خود را آزاد سازید.

باید توجه داشت، اگر سوگند در موردى باشد که ترک کارى رجحان دارد، باید به سوگند عمل کرد، شکستن آن گناه است، و کفاره دارد.

اما اگر در مواردى باشد که ترک آن عمل، مرجوح باشد، (مانند آیه مورد بحث) در این صورت شکستن آن جایز است، ولى براى حفظ احترام قسم، بهتر است کفاره نیز داده شود.(6)

آنگاه، مى افزاید: «خداوند مولاى شما و حافظ و یاور شما است و او علیم و حکیم است» (وَ اللّهُ مَوْلاکُمْ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ).

لذا، راه نجات از این گونه سوگندها را براى شما هموار ساخته، و طبق علم و حکمتش، مشکل را براى شما گشوده است.

از روایات استفاده مى شود: پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از نزول این آیه، برده اى آزاد کرده و آنچه را بر خود از طریق قسم حرام کرده بود، حلال نمود.

* * *

آیه بعد، شرح بیشترى پیرامون این ماجرا داده، مى فرماید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که پیامبر (صلى الله علیه وآله) یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى او رازدارى نکرد و به دیگران خبر داد، و خداوند پیامبرش را از این افشاى

سرّ آگاه ساخت، او قسمتى از آن را براى همسرش بازگو کرد و از قسمت دیگرى خوددارى نمود» (وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً فَلَمّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْض).

این چه رازى بود که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به بعضى از همسران خود گفت، که او رازدارى نکرد؟، مطابق آنچه در شأن نزول گفتیم این راز مشتمل بر دو مطلب بود: یکى نوشیدن عسل نزد همسرش «زینب بنت جحش».

و دیگر، تحریم نوشیدن آن بر خود در آینده.

و منظور از همسر غیر رازدارش در این آیه، «حفصه» بود، که او این سخن را شنید و براى «عایشه» بازگو کرد.

پیامبر(صلى الله علیه وآله) چون از طریق وحى، از این افشاى راز، آگاه شده بود، قسمتى از آن را به «حفصه» فرمود، و براى آن که او زیاد شرمنده و خجل نشود، از ذکر قسمت دیگر خوددارى کرد (ممکن است قسمت اول ، اصل نوشیدن عسل باشد و قسمت دوم تحریم آن بر خویشتن).

به هر حال، «هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) این افشاى سرّ را به او (حفصه) خبر داد او گفت: چه کسى تو را از این موضوع آگاه کرد»؟ (فَلَمّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا).

«گفت: خداوند دانا و آگاه مرا با خبر ساخت» (قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ).

از مجموع این آیه، بر مى آید، بعضى از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) نه تنها او را با سخنان خود ناراحت مى کردند، بلکه مسأله رازدارى، که از مهم ترین شرائط یک همسر باوفا است نیز، در آنها نبود، اما به عکس، رفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آنها با تمام این اوصاف، چنان بزرگوارانه بود، که حتى حاضر نشد تمام رازى که افشا کرده بود را به رخ او بکشد، تنها به قسمتى از آن اشاره کرد، و لذا در حدیثى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) آمده است: مَا اسْتَقْصى کَرِیْمٌ قَطُّ، لاَِنَّ اللّهَ یَقُولُ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْض:

«افراد کریم و بزرگوار، هرگز در مقام احقاق حق شخصى خویش، تا آخرین مرحله، پیش نمى روند، زیرا خداوند در اینجا در مورد پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: او قسمتى را خبر داد و از قسمتى خوددارى کرد».(7)

* * *

پس از آن، روى سخن را به این دو همسر که در توطئه بالا دست داشتند کرده، مى گوید: «اگر شما از کار خود توبه کنید، و دست از آزار پیامبر(صلى الله علیه وآله) بردارید به سود شما است، زیرا دل هاى شما با این عمل از حق منحرف گشته، و به گناه آلوده شده» (إِنْ تَتُوبا إِلَى اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُما).

منظور از این دو نفر، به اتفاق مفسران شیعه و اهل سنت، «حفصه» و «عایشه» است که به ترتیب دختران «عمر» و «ابوبکر» بودند.

«صَغَت» از ماده «صغو» (بر وزن عفو) به معنى متمایل شدن به چیزى است لذا مى گویند: صَغَتِ النُّجُومُ: «یعنى ستارگان، متمایل به سوى مغرب شدند»، به همین جهت، واژه «اِصغاء»، به معنى گوش فرا دادن به سخن دیگرى آمده است.

و منظور از «صَغَتْ قُلُوبُکُما» در آیه مورد بحث، انحراف دل هاى آنها از حق، به سوى گناه بوده است.(8) سپس، اضافه مى کند: «اگر شما دو نفر بر ضد او دست به دست هم دهید کارى از پیش نخواهید برد; چرا که خداوند مولى و یاور او است، و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان نیز بعد از آنها پشتیبان او هستند» (وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ).

این تعبیر، نشان مى دهد: تا چه حدّ این ماجرا در قلب پاک پیامبر(صلى الله علیه وآله) و روح عظیم او تأثیر منفى گذاشته، تا آنجا که، خداوند به دفاع از او پرداخته و با این که قدرت خودش از هر نظر کافى است، حمایت «جبرئیل»، مؤمنان صالح و فرشتگان دیگر را نیز اعلام مى دارد.

قابل توجه این که: در «صحیح بخارى» از «ابن عباس» نقل شده که: «از عمر پرسیدم: آن دو نفر از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) که بر ضد او دست به دست هم داده بودند چه کسانى بودند؟

«عمر» گفت: «حفصه» و «عایشه» بودند، سپس افزود: به خدا سوگند! ما در عصر جاهلیت، براى زنان چیزى قائل نبودیم، تا این که خداوند آیاتى را درباره آنان نازل کرد، و حقوقى براى آنان قرار داد، (و آنها جسور شدند)».(9)

در تفسیر «درّ المنثور» نیز همین معنى، ضمن حدیث مفصلى از «ابن عباس» نقل شده، در آن حدیث آمده است «عمر» مى گوید: بعد از این ماجرا آگاه شدم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از تمام همسرانش کناره گیرى کرده، و در محلى به نام «مشربه ام ابراهیم» اقامت گزیده، خدمتش رسیده عرض کردم: اى رسول خدا! آیا همسرانت را طلاق گفتى؟ فرمود: نه.

گفتم: اللّه اکبر، ما جمعیت «قریش» پیوسته بر زنانمان مسلط بودیم، اما هنگامى که به «مدینه» آمدیم، جمعى را دیدیم که زنانشان بر آنان مسلّط اند، زنان ما نیز از آنها یاد گرفتند! روزى دیدم همسرم با من مشاجره مى کند، من این عمل او را عجیب و زشت شمردم.

گفت: چرا تعجب مى کنى؟ به خدا همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) هم با پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین مى کنند! حتى گاه از او قهر مى نمایند، و من به دخترم «حفصه» سفارش کردم: هرگز چنین کارى را نکند.

و گفتم: اگر همسایه ات (منظور «عایشه» است) چنین مى کند، تو نکن; زیرا شرائط او با تو متفاوت است.(10)

درباره «صالح المؤمنین» بحثى داریم که به خواست خدا در نکات خواهد آمد.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، خداوند روى سخن را به تمام زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله)کرده، با لحنى که خالى از تهدید نیست مى فرماید: «هر گاه او شما را طلاق گوید، امید مى رود پروردگار به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کار، عبادت کننده و مطیع فرمان خدا، زنانى غیر باکره و باکره» (عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِمات مُؤْمِنات قانِتات تائِبات عابِدات سائِحات ثَیِّبات وَ أَبْکاراً).

به این ترتیب، به آنها هشدار مى دهد: تصور نکنند: پیامبر هرگز آنها را طلاق نخواهد داد، و نیز تصور نکنند: اگر آنها را طلاق دهد، همسرانى بهتر جانشین آنها نمى شوند، دست از توطئه و مشاجره و آزار بردارند، و گرنه، از افتخار همسرى پیامبر براى همیشه محروم مى شوند. و زنانى بهتر و با فضیلت تر جاى آنها را خواهند گرفت!.

* * *

نکته ها:

1 ـ اوصاف همسر شایسته

در اینجا قرآن شش وصف، براى همسران خوب شمرده است، که مى تواند الگوئى براى همه مسلمانان به هنگام انتخاب همسر باشد.

نخست «اسلام» و بعد «ایمان»، یعنى اعتقادى که در اعماق قلب انسان نفوذ کند، و آنگاه حالت «قنوت» یعنى تواضع و اطاعت از همسر و بعد از آن «توبه»، یعنى اگر کار خلافى از او سر زند در اشتباه خود اصرار نورزد، و از در عذرخواهى درآید.

و پس از آن «عبادت» خداوند، عبادتى که روح و جان او را بسازد، و پاک و پاکیزه کند، و سپس «اطاعت فرمان خدا» و پرهیز از هرگونه گناه.

قابل توجه این که «سائِحات» جمع «سائح» را بسیارى از مفسران به معنى «صائم» و روزه دار تفسیر کرده اند.

ولى به طورى که «راغب» در «مفردات» مى گوید: روزه بر دو گونه است: «روزه حقیقى» که به معنى ترک غذا و آمیزش است، و «روزه حکمى» که به معنى نگهدارى اعضاى بدن از گناهان است، و منظور از روزه در اینجا معنى دوم است (این گفته «راغب» با توجه به مناسبت مقام جالب به نظر مى رسد، ولى باید دانست «سائح» را به معنى کسى که در طریق اطاعت خدا سیر مى کند نیز تفسیر کرده اند).(11)

این نیز قابل توجه است که: قرآن روى باکره و غیر باکره بودن زن تکیه نکرده، و براى آن اهمیتى قائل نشده; زیرا در مقابل اوصاف معنوى که ذکر شد، این مسأله اهمیت چندانى ندارد.

* * *

2 ـ منظور از «صالح المؤمنین» کیست؟

بدون شک، «صالح المؤمنین» معنى وسیعى دارد که همه مؤمنان صالح، با تقوا و کامل الایمان را شامل مى شود، هر چند «صالح» در اینجا مفرد است، و نه جمع، ولى چون معنى جنسى دارد، از آن عمومیت استفاده مى شود.(12)

اما، در این که مصداق اتمّ و اکمل آن در اینجا کیست؟ از روایات متعددى استفاده مى شود که، منظور «امیر مؤمنان على»(علیه السلام) است.

در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: لَقَدْ عَرَّفَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) عَلِیّاً(علیه السلام)أَصْحابَهُ مَرَّتَیْنِ: أَمّا مَرَّةً فَحَیْثُ قالَ: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ» وَ أَمَّا الثّانِیَةُ فَحَیْثُ نَزَلَتْ هذِهِ الاْ یَةُ: «فَإِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ...» أَخَذَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) بِیَدِ عَلِىٍّ(علیه السلام) فَقالَ: أَیُّهَا النّاسُ هذا صالِحُ الْمُؤْمِنِیْن!!:

«رسول خدا دو بار على(علیه السلام) را (با صراحت) به یارانش معرفى کرده یک بار آنجا که فرمود: (در غدیر خم): مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى او است»، و اما بار دوم هنگامى که آیه إِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ... نازل شد، رسول خدا دست على(علیه السلام) را گرفت و فرمود: اى مردم این صالح المؤمنین است»!.(13)

این معنى را بسیارى از علماى اهل سنت نیز در کتاب هاى خود نقل کرده اند از جمله علامه «ثعلبى» و علامه «گنجى» در «کفایة الطالب» و «ابو حیان اندلسى» و «سبط ابن جوزى» و غیر آنها.(14)

جمعى از مفسران از جمله: «سیوطى» در «درّ المنثور» ذیل آیه مورد بحث و «قرطبى» در تفسیر معروف خود و همچنین «آلوسى» در «روح المعانى» در تفسیر همین آیه این روایت را نقل کرده اند.

نویسنده «روح البیان» بعد از نقل این روایت از «مجاهد» مى گوید: مؤید این حدیث، حدیث معروف «منزلت» است، که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»، زیرا عنوان «صالحین» در آیات قرآن براى انبیاء آمده است، از جمله در آیه «وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحِینَ»(15) و در آیه «وَ أَلْحِقْنِی بِالصّالِحِینَ»(16) مى باشد (که در اولى عنوان «صالح»، به جمعى از انبیاء، و در دومى به حضرت یوسف اطلاق شده است) هنگامى که على(علیه السلام) به منزله «هارون» باشد، او نیز مصداق صالح است (دقت کنید).

کوتاه سخن این که: احادیث در این زمینه فراوان است، مفسر معروف محدث «بحرانى» در تفسیر «برهان» بعد از ذکر روایتى در این زمینه، از «محمّد بن عباس»(17) نقل مى کند، او 52 حدیث در این زمینه از طرق شیعه و اهل سنت جمع آورى کرده، سپس خود او به نقل قسمتى از آن مى پردازد.(18)

* * *

3 ـ نارضائى پیامبر(صلى الله علیه وآله) از بعضى از همسران خود

در طول تاریخ، بسیارند بزرگانى که همسرانى در شأن خود نداشتند، و از عدم اجتماع شرائط لازم در آنها رنج مى بردند، که در قرآن مجید نیز نمونه هائى از آنها در میان انبیاى بزرگ ذکر شده است.

آیات فوق، نشان مى دهد، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نسبت به بعضى از همسرانش چنین بود، آنها به خاطر رقابت هائى که با یکدیگر داشتند:

گاه روح پاک حضرتش را جریحه دار مى کردند.

و گاه به اعتراض نسبت به او و یا افشاء سرّش مى پرداختند، تا آنجا که خداوند، به سرزنش آنان و دفاع از پیامبرش پرداخته، و مؤکدترین بیان را در این زمینه فرموده، و حتى آنها را تهدید به طلاق مى کند، و چنان که دیدیم، بعد از ماجراى آیات فوق، پیامبر(صلى الله علیه وآله) حدود یک ماه از همسرانش قهر کرد، شاید خود را اصلاح کنند!

اصولاً، تاریخ زندگى آن حضرت(صلى الله علیه وآله) به خوبى نشان مى دهد: بعضى از همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) نه تنها معرفت لازم را نسبت به مقام نبوت نداشتند، که، گاه او را همچون یک فرد عادى مورد بازخواست، و حتى خداى نکرده، مورد اهانت قرار مى دادند! بنابراین، اصرار بر این معنا که همه آنها افرادى شایسته و کاملى بوده اند، بى دلیل به نظر مى رسد، آن هم با توجه به صراحت آیات فوق.

تاریخ اسلام، نسبت به زنان بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مخصوصاً داستان جنگ «جمل» نیز نشان داد که، این معنى نه تنها در عصر آن حضرت(صلى الله علیه وآله)، که بعد از او نسبت به جانشینانش نیز تکرار شده است، که اینجا جاى شرح همه این مسائل نیست.

اصولاً، تعبیر آیات فوق که مى گوید: «هر گاه پیامبر شما را طلاق دهد، خداوند زنانى از شما بهتر که واجد صفات ششگانه مذکور در آیه باشند به او مى دهد» بیانگر این واقعیت است که، لااقل بعضى از همسران حضرت واجد این شرایط نبودند.

مراجعه به آیات سوره «احزاب» درباره زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز نظر فوق را تأئید مى کند.

* * *

4 ـ افشاى سرّ

«رازدارى» نه تنها از صفات مؤمنان حقیقى است، که هر انسان با شخصیتى باید رازدار باشد، این معنى در مورد دوستان نزدیک و همسر اهمیت بیشترى دارد، در آیات فوق، خواندیم، چگونه خداوند بعضى از همسران پیامبر (صلى الله علیه وآله) را به خاطر ترک رازدارى، شدیداً ملامت و سرزنش مى کند.

على(علیه السلام) در حدیثى مى فرماید: جُمِعَ خَیْرُ الدُّنْیَا وَ الاْ خِرَةِ فِی کِتْمانِ السِّرِّ وَ مُصادَقَةِ الاْ َخْیارِ، وَ جُمِعَ الشَّرُّ فِی الاِْذاعَةِ وَ مُؤاخاةِ الاْ َشْرارِ:

«تمام خیر دنیا و آخرت در این دو چیز نهفته شده: کتمان سرّ و دوستى با نیکان و تمام شرّ در این دو چیز نهفته شده: افشاى اسرار و دوستى با اشرار».(19)

* * *

5 ـ نباید حلال خدا را بر خود حرام کنید

امورى که از سوى خداوند حلال یا حرام شده، همه طبق مصالح دقیقى بوده، و به همین دلیل، جاى آن ندارد که انسان حلالى را بر خود حرام، و یا حرامى را بر خود حلال نماید، حتى اگر سوگندى در این زمینه یاد کند ـ چنان که در آیات فوق آمده است ـ آن قسم را مى توان شکست.

آرى، اگر مباحى که سوگند بر ترک آن خورده، عمل مکروهى بوده باشد، یا از جهتى ترک آن اولى باشد، در این صورت باید به قسم پاى بند بود.

* * *


1 ـ اصل این حدیث را «بخارى» در جلد 6، از صحیح خود، صفحه 194 نقل کرده، و توضیحاتى که در پرانتز ذکر کردیم از کتب دیگر استفاده مى شود.

2 ـ تفسیر «قرطبى» و تفسیرهاى دیگر، ذیل آیات مورد بحث.

3 ـ تفسیر «فى ظلال»، جلد 8، صفحه 163.

4 ـ «راغب» در «مفردات» مى گوید: در هر مورد «فرض» با «عَلى» همراه باشد، به معنى «وجوب» است، و هر جا با «لام» باشد، به معنى «عدم ممنوعیت» بنابراین، در آیه مورد بحث فرض به معنى وجوب نیست، بلکه به معنى اجازه است.

5 ـ «تَحِلَّة» (مصدر باب تفعیل) به معنى حلال کردن است و یا به تعبیر دیگر کارى که گره قسم را بگشاید یعنى «کفاره».

6 ـ «کفاره قسم» به طورى که از آیه 89 سوره «مائده» استفاده مى شود عبارت است از اطعام ده مسکین، یا پوشاندن لباس بر ده نفر، یا آزاد کردن یک بنده، و کسى که هیچ کدام از اینها را نداشته باشد، سه روز روزه مى گیرد (به جلد پنجم تفسیر «نمونه»، صفحه 61 مراجعه کنید).

7 ـ «المیزان»، جلد 19، صفحه 392.

8 ـ طبق تفسیرى که در بالا ذکر کردیم و بسیارى از مفسران آن را برگزیده اند، آیه، محذوفى دارد و در تقدیر چنین است: «إِنْ تَتُوبا إِلَى اللّهِ کانَتْ خَیْراً لَکُما» (یا «إِنْ تَتُوبا یَتُبْ عَلَیْکُما» ـ اعراب القرآن، جلد 10، صفحه 133) (یا تقدیر دیگرى شبیه به این معنى).

ولى بعضى احتمال داده اند آیه محذوفى نداشته باشد و جمله «صَغَتْ قُلُوبُکُما» جزاى شرط باشد (با این قید که مفهوم جمله تمایل به سوى حق باشد، نه باطل).

اما این احتمال بسیار بعید است; زیرا شرط به صورت فعل مضارع است و جزاء به صورت فعل ماضى، و این به عقیده اکثر نحویین جایز نیست، ضمناً ذکر «قُلُوبُکُما» به صیغه جمع، نه تثنیه، به خاطر آن است که دو تثنیه در کنار هم از نظر فصاحت ناخوشایند است و لذا به صورت جمع ذکر شده و معنى آن تثنیه است.

9 ـ «صحیح بخارى»، جلد 6، صفحه 195، ذیل سوره «تحریم».

10 ـ «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 243 (با تلخیص).

11 ـ «سائِح» از ماده «سیاحت» در اصل به جهانگردانى مى گفتند که بدون زاد و توشه راه مى افتادند، و با کمک هاى مردم زندگى مى کردند، و از آنجا که روزه دار از غذا امساک مى کند تا وقت افطار فرا رسد، و از این نظر شبیه سیاحت کنندگان است، این واژه به شخص «صائم» اطلاق شده است.

12 ـ بعضى «صالح» را در اینجا جمع دانسته گفته اند: نظر به این که واو «صالِحُوا» به هنگام اضافه حذف مى شود در رسم الخط قرآن نیز نیامده است، ولى، این معنى بعید به نظر مى رسد.

13 ـ تفسیر «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 316.

14 ـ براى توضیح بیشتر به جلد 3، «احقاق الحق»، صفحه 311 مراجعه فرمائید.

15 ـ انبیاء، آیه 72.

16 ـ یوسف، آیه 101.

17 ـ به نظر مى رسد که «محمّد بن عباس» در اینجا همان «ابو عبداللّه» معروف به «ابن الحجام» است، نویسنده کتاب «ما نزل من القرآن من اهل بیت» که جمعى از علماء گفته اند: کتابى است که همچون آن تا کنون تألیف نیافته (جامع الرواة، جلد 2، صفحه 134).

18 ـ تفسیر «برهان»، جلد 4، صفحه 353، ذیل حدیث 2.

19 ـ «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 469، ماده «کتم».