التحريم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ ۖ نُورُهُمْ يَسْعَىٰ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ 8 يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ 9 ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ ۖ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ 10 وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ 11 وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ 12
9یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ
10ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوح وَ امْرَأَتَ لُوط کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِینَ
11وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ
12وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتِینَ
ترجمه:
9 ـ اى پیامبر! با کفار و منافقین پیکار کن و بر آنان سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است، و بد فرجامى است!
10 ـ خداوند براى کسانى که کافر شده اند، به همسر نوح و همسر لوط مَثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى شوند»!
11 ـ و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مَثَل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهائى بخش»!
12 ـ و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت، و ما از روح خود در او دمیدیم; او کلمات پروردگار و کتاب هایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود!
از آنجا که منافقان از افشاى اسرار درونى خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بروز مشاجرات و اختلاف هائى در میان همسران او، که در آیات قبل به آن اشاره شده، قطعاً خوشحال بودند، بلکه، به شایعات در این زمینه دامن مى زدند، شاید به همین مناسبت، در نخستین آیه مورد بحث، دستور شدت عمل درباره آنها داده، مى فرماید: «اى پیامبر با کفار و منافقان پیکار و جهاد کن و بر آنها سخت بگیر جایگاهشان جهنم و بد جایگاهى است» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ). این جهاد در مورد کفار، ممکن است به صورت مسلحانه یا غیر مسلحانه بوده باشد، ولى در مورد منافقان، بدون شک جهاد مسلحانه نیست; زیرا در هیچ تاریخى نقل نشده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) با منافقان پیکار مسلحانه کرده باشد، لذا در حدیثى، از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: إِنَّ رَسُولَ اللّهِ لَمْ یُقاتِلْ مُنافِقاً قَطُّ إِنَّما کانَ یَتَأَلَّفُهُمْ: «رسول خدا هرگز با منافقى جنگ نکرد، بلکه پیوسته در تألیف قلوب آنها مى کوشید».(1) بنابراین، مراد از جهاد با آنها، همان توبیخ، سرزنش، تهدید و انذار و رسوا ساختن آنها، و یا در بعضى از موارد، تألیف قلوب آنها است، چه این که «جهاد» معنى وسیع و گسترده اى دارد، و هرگونه تلاش و کوشش را شامل مى شود ، تعبیر به: وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ: «بر آنها سخت بگیر و خشونت کن» نیز اشاره به خشونت در سخن، افشاگرى و تهدید و مانند آن است. این وضع خاص در مقابل منافقان، با این که آنها خطرناکترین دشمن اسلام بودند، به خاطر این بود که، آنها ظاهراً دم از اسلام مى زدند، و با مسلمانان کاملاً آمیزش داشتند، لذا ممکن نبود همچون یک کافر با آنها رفتار کرد. البته، این در صورتى بود که آنها دست به اسلحه نبرند و اگر این کار را مى کردند، مسلماً با آنها مقابله به مثل مى شد; زیرا در این صورت عنوان «محارب» به خود مى گرفتند. گر چه، این مسأله در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) واقع نشد، ولى بعد از او مخصوصاً در عصر امیر مؤمنان(علیه السلام) روى داد، و او با منافقان مسلح به نبرد برخاست. بعضى گفته اند منظور از «جهاد با منافقان» در آیه فوق، اجراى حدود شرعى در مورد آنهاست; زیرا اکثر کسانى که حدّ بر آنها جارى مى شد از منافقان بودند، ولى، هیچ دلیلى براى این تفسیر، و بر این ادعا که حدود شرعى در آن عصر غالباً بر آنها واقع شده، در دست نیست. قابل توجه این که: آیه فوق، عیناً و بدون هیچ کم و زیاد، در سوره «توبه» آیه 73 نیز آمده است. * * * آنگاه، بار دیگر به ماجراى همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) بازمى گردد، و براى این که درس عملى زنده اى به آنها بدهد، به ذکر سرنوشت فشرده دو نفر از زنان بى تقوا، که در خانه دو پیامبر بزرگ خدا بودند، و سرنوشت دو زن مؤمن و ایثارگر، که یکى از آنها در خانه یکى از جبارترین مردان تاریخ بود مى پردازد. نخست مى فرماید: «خداوند مثلى براى کافران زده است، مثلى به همسر نوح و همسر لوط» (ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوح وَ امْرَأَتَ لُوط).(2) «آنها تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند» (کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما). «اما ارتباط آنها با این دو پیامبر بزرگ، سودى به حالشان در برابر عذاب الهى نداشت، و به آنها گفته شد که وارد در آتش شوید همراه کسانى که وارد مى شوند» (فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِینَ). و به این ترتیب، به دو همسر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) که در ماجراى افشاى اسرار و آزار آن حضرت (صلى الله علیه وآله) دخالت داشتند هشدار مى دهد: گمان نکنند همسرى پیامبر(صلى الله علیه وآله)به تنهائى مى تواند مانع کیفر آنها باشد، همان گونه که رابطه همسران نوح و لوط، به خاطر خیانت، از خاندان نبوت و وحى قطع شد، و گرفتار عذاب الهى شدند. و در ضمن، هشدارى است به همه مؤمنان در تمام قشرها، که پیوندهاى خود را با اولیاء اللّه در صورت گناه و عصیان، مانع عذاب الهى نپندارند. در بعضى از کلمات مفسران آمده است: اسم همسر حضرت نوح «والهة» و اسم همسر حضرت لوط «والعة» بوده است آ(3) و بعضى عکس این را نوشته اند، یعنى نام همسر نوح را «والعه» و همسر لوط را «والهه» یا «واهله» گفته اند.(4) به هر حال، این دو زن به این دو پیامبر بزرگ خیانت کردند، البته خیانت آنها هرگز انحراف از جاده عفت نبود; زیرا هرگز همسر هیچ پیامبرى، آلوده به بى عفتى نشده است، چنان که در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) صریحاً آمده است: ما بَغَتْ إِمْرَأَةُ نَبِىٍّ قَطُّ: «همسر هیچ پیامبرى هرگز آلوده عمل منافى عفت نشد».(5) خیانت همسر «لوط» این بود که، با دشمنان آن پیامبر(علیه السلام) همکارى مى کرد، و اسرار خانه او را به دشمن مى سپرد، و همسر «نوح» نیز چنین بود. «راغب» در «مفردات» مى گوید: «خیانت» و «نفاق» یک حقیقت است، جز این که «خیانت» در مقابل «عهد و امانت» گفته مى شود، و «نفاق» در «مسائل دینى». تناسب این داستان، با داستان افشاى اسرار خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز ایجاب مى کند که، منظور از خیانت همین باشد. به هر حال، آیه فوق، امیدهاى کاذب افرادى را که گمان مى کنند تنها ارتباط با شخص بزرگى همچون پیامبر(صلى الله علیه وآله)، مى تواند مایه نجات آنها گردد (هر چند در عمل آلوده باشند) قطع مى کند، تا هیچ کس از این نظر، براى خود مصونیتى قائل نشود، لذا، در پایان آیه مى گوید: «به آنها گفته مى شود با سایر دوزخیان وارد جهنم شوید» یعنى میان شما و دیگران از این نظر هیچ امتیازى نیست!. * * * پس از آن، دو مثال براى افراد باایمان ذکر کرده، مى گوید: «خداوند مثلى براى مؤمنان ذکر کرده: همسر فرعون را، در آن زمان که به پیشگاه خدا عرضه داشت: پروردگار من! خانه اى برایم در جوار قربت در بهشت بنا کن، و مرا از فرعون و کارهایش رهائى بخش، و مرا از این قوم ظالم نجات ده» (وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ). معروف این است: نام همسر فرعون «آسیه» و نام پدرش «مزاحم» بوده است، گفته اند: هنگامى که معجزه موسى(علیه السلام) را در مقابل ساحران مشاهده کرد، اعماق قلبش به نور ایمان روشن شد، و از همان لحظه، به موسى(علیه السلام) ایمان آورد، او پیوسته ایمان خود را مکتوم مى داشت، ولى ایمان و عشق به خدا چیزى نیست که بتوان آن را همیشه کتمان کرد، هنگامى که فرعون از ایمان او با خبر شد، بارها او را نهى کرد، و اصرار داشت دست از دامن آئین موسى(علیه السلام) بردارد، و خداى او را رها کند، ولى این زن با استقامت، هرگز تسلیم خواسته فرعون نشد. سرانجام، فرعون دستور داد، دست و پاهایش را با میخ ها بسته، در زیر آفتاب سوزان قرار دهند، و سنگ عظیمى بر سینه او بیفکنند، هنگامى که آخرین لحظه هاى عمر خود را مى گذارند، دعایش این بود: «پروردگارا! براى من خانه اى در بهشت، در جوار خودت بنا کن و مرا از فرعون و اعمالش رهائى بخش و مرا از این قوم ظالم نجات ده»! خداوند نیز، دعاى این زن مؤمن پاکباز فداکار را اجابت فرمود، و او را در ردیف بهترین زنان جهان، مانند «مریم» قرار داد. چنان که در همین آیات در ردیف او قرار گرفته است. در روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: أَفْضَلُ نِساءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ خَدِیْجَةُ بِنْتِ خُوَیْلِد، وَ فاطِمَةُ بِنْتِ مُحَمَّد(صلى الله علیه وآله)، وَ مَرْیَمُ بِنْتِ عِمْران، وَ آسِیَهُ بِنْتِ مُزاحِم، إِمْرَأَةُ فِرْعَوْنَ!: «برترین زنان اهل بهشت (چهار نفرند) خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمّد(صلى الله علیه وآله)، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون».(6) جالب این که: همسر فرعون، با این سخن، کاخ عظیم فرعون را تحقیر مى کند، و آن را در برابر خانه اى در جوار رحمت خدا به هیچ مى شمرد، و به این وسیله، به آنها که او را نصیحت مى کردند که: این همه امکانات چشمگیرى که از طریق «ملکه مصر بودن» در اختیار تو است، با ایمان به مرد شبانى همچون موسى(علیه السلام) از دست نده! پاسخ مى گوید. و با جمله «وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ» بیزارى خود را، هم از خود فرعون و هم از مظالم و جنایاتش، اعلام مى دارد. و با جمله «وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ» ناهم رنگى خود را با محیط آلوده و بیگانگى خویش را از جنایات آنها برملا مى کند، و چقدر حساب شده است این جمله هاى سه گانه اى که این زن با معرفت و ایثارگر، در واپسین لحظه هاى عمرش بیان کرد! جمله هائى که مى تواند براى همه زنان و مردان مؤمن جهان الهام بخش باشد، جمله هائى که بهانه هاى واهى را از دست تمام کسانى که فشار محیط، یا همسر را، مجوزى براى ترک اطاعت خدا و تقوا مى شمرند، مى گیرد. مسلّماً، زرق و برق و جلال و جبروتى برتر از دستگاه فرعونى وجود نداشت، همان طور که فشار و شکنجه اى فراتر از شکنجه هاى فرعون جنایت کار نبود، ولى، نه آن زرق و برق، و نه این فشار و شکنجه، آن زن مؤمن را به زانو در نیاورد، و همچنان به راه خود در مسیر رضاى خدا ادامه داد، تا جان خویش را در راه معشوق حقیقى فدا کرد. قابل توجه این که: تقاضا مى کند خداوند خانه اى در بهشت، و در نزد خودش، براى او بنا کند، که در بهشت بودن، جنبه جسمانى آن است، و نزد خدا بودن، جنبه روحانى آن، و او هر دو را در یک عبارت کوتاه، جمع کرده است. * * * سپس، به دومین زن با شخصیت، که الگوئى براى افراد باایمان محسوب مى شود اشاره کرده، مى فرماید: «و نیز خداوند مثلى زده است مریم دختر عمران را که دامان خود را پاک نگاه داشت» (وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها).(7) «و ما از روح خود در او دمیدیم» (فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا). و او به فرمان خدا بدون داشتن همسر، فرزندى آورد که پیامبر اولو العزم پروردگار شد. و مى افزاید: «او سخنان پروردگار و کتاب هایش را تصدیق کرد، و به همه آنها ایمان آورد» (وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ). «و او از مطیعان فرمان خدا بود» (وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتِینَ). از نظر ایمان، در سر حدّ اعلى قرار داشت، و به تمام کتب آسمانى و اوامر الهى مؤمن، و از نظر عمل، پیوسته مطیع اوامر الهى بود، بنده اى بود جان و دل بر کف، و چشم بر امر و گوش بر فرمان داشت. تفاوت «کَلِمات» و «کُتُب» ممکن است از این نظر باشد که: تعبیر به «کُتُب» اشاره به تمام کتاب هاى آسمانى است که بر پیامبران نازل شده و تعبیر به «کَلِمات» ناظر به وحى هائى است که صورت کتاب آسمانى نداشته است. «مریم» آن چنان نسبت به این کلمات و کتب مؤمن بود که، قرآن در آیه 75 سوره «مائده» به عنوان «صدیقه» (بسیار تصدیق کننده) از او یاد کرده است. در آیات مختلف قرآن، مطالب زیادى درباره شخصیت این زن باایمان و مقام والاى او دیده مى شود، که قسمت مهمى از آن در همان سوره اى است که به نام او نامیده شده (جمعى نیز «صدیقه» را به معنى بسیار راستگو توصیف کرده اند). به هر حال، قرآن با این تعبیرات، دامان «مریم» را از سخنان ناروائى که جمعى از یهودیان آلوده و جنایتکار، درباره او مى گفتند، و شخصیت، و حتى پاک دامنى او را زیر سؤال مى بردند، پاک مى شمرد، و مشت محکمى بر دهان بدگویان مى کوبد. تعبیر به: فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا: «از روح خود در او دمیدیم» چنان که قبلاً نیز اشاره کرده ایم، منظور از آن یک روح با عظمت و متعالى است، یا به تعبیر دیگر، اضافه «روح» به «خداوند»، «اضافه تشریفیه» است، که براى بیان عظمت چیزى مى آید، مانند اضافه «خانه» به «خدا» در تعبیر «بیت اللّه» و گرنه، خداوند نه روح دارد، و نه خانه و بیت. عجب این که: بعضى از مفسران، حدیثى درباره زنان با شخصیت و والامقام در نزد خداوند نقل کرده اند که: «عایشه» را برترین آنها شمرده اند! چه خوب بود این حدیث را در تفسیر سوره «تحریم» ذکر نمى کردند; چرا که این سوره با صداى رسا، پیامى بر خلاف این حدیث ساختگى مى دهد، و چنان که دیدیم، بسیارى از مفسران اهل سنت و مورخان تصریح کرده اند: آن دو زن که آیات این سوره آنها را شدیداً ملامت مى کند و مایه خشم خدا و رسولش شدند، «حفصه» و «عایشه» بودند، و این معنى، صریحاً در «صحیح بخارى» نیز آمده است.(8) ما از تمام کسانى که آزاد مى اندیشند، مى خواهیم بار دیگر آیات این سوره را مرور کنند، و سپس ارزش چنین احادیثى را روشن سازند. * * * خداوندا! ما را از حبّ و بغض هاى بى دلیل، و تعصب آمیز حفظ فرما، و چنان کن که در برابر آیات قرآن مجیدت با تمام وجود تسلیم و خاضع باشیم! پروردگارا! مباد آن روزى که پیامبر بزرگت از اعمال ما ناخشنود، و از روش زندگى ما ناراضى گردد! بارالها! به ما چنان استقامتى مرحمت کن که فشارها و شکنجه هاى فراعنه زمان، در سراسر جهان در روح و ایمان ما کمترین اثر نگذارد! آمِیْنَ یا رَبَّ العالَمِیْنَ پایان سوره تحریم 1 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 319. 2 ـ «ضَرَبَ» در اینجا دو مفعول گرفته «امْرَأَتَ نُوح» مفعول اول است که مؤخر شده و «مَثَلاً» مفعول دوم. این احتمال نیز داده شده است که «ضَرَبَ» یک مفعول داشته باشد و آن «مَثَلاً» است، و «امْرَأَتَ نُوح» بدل آن مى باشد (البیان فى غریب القرآن، جلد 2، صفحه 499). 3 ـ «قرطبى»، جلد 10، صفحه 6680. 4 ـ «روح المعانى»، جلد 28، صفحه 142 (بعضى نیز نام همسر نوح را «واغله» یا «والغه» گفته اند). 5 ـ «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 245. 6 ـ «درّ المنثور»، جلد 6، صفحه 246. 7 ـ درباره این که منظور از تعبیر «فَرْج» چیست؟ شرح مبسوطى در جلد 13 تفسیر «نمونه»، صفحه 494، ذیل آیه 91 سوره «انبیاء» داشتیم. 8 ـ «صحیح بخارى»، جلد 6، صفحه 195.
تفسیر:
الگوهائى از زنان مؤمن و کافر