النحل
وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ سَكَنًا وَجَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُيُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ ۙ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثًا وَمَتَاعًا إِلَىٰ حِينٍ 80 وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَالًا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْجِبَالِ أَكْنَانًا وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ ۚ كَذَٰلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ 81 فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ 82 يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ 83 وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا ثُمَّ لَا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ 84 وَإِذَا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذَابَ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ 85 وَإِذَا رَأَى الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكَاءَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا هَٰؤُلَاءِ شُرَكَاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُو مِن دُونِكَ ۖ فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكَاذِبُونَ 86 وَأَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ ۖ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ 87
78وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لاتَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الأَبْصارَ وَ الأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ
79أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّرات فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ اللّهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیات لِقَوْم یُؤْمِنُونَ
80وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الأَنْعامِ بُیُوتاً تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى حِین
81وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ
82فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبِینُ
83یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ
ترجمه:
78 ـ و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالى که هیچ چیز نمى دانستید; و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را به جا آورید.
79 ـ آیا آنها به پرندگانى که بر فراز آسمانها نگه داشته شده، نظر نیفکندند؟ هیچ کس جز خدا آنها را نگاه نمى دارد; در این امر، نشانه هائى (از عظمت و قدرت خدا) است براى کسانى که ایمان مى آورند.
80 ـ و خدا براى شما از خانه هایتان محل سکونت (و آرامش) قرار داده; و از پوست چهارپایان نیز براى شما خانه هائى قرار داد که روز کوچ کردن و روز اقامتتان، به آسانى مى توانید آنها را جا به جا کنید; و از پشم و کرک و موى آنها، براى شما اثاث و متاع (وسائل مختلف زندگى) تا زمان معینى قرار داد.
81 ـ و (نیز) خداوند از آنچه آفریده است سایه هائى براى شما قرار داده; و از کوهها پناهگاههائى; و براى شما پیراهنهائى آفریده، که شما را از گرما (و سرما) حفظ مى کند; و پیراهنهائى که به هنگام جنگ، حافظ شماست; این گونه نعمتهایش را بر شما کامل مى کند، شاید تسلیم فرمان او شوید.
82 ـ (با این همه،) اگر روى برتابند، (نگران مباش;) تو فقط وظیفه ابلاغ آشکار دارى.
83 ـ آنها نعمت خدا را مى شناسند; سپس آن را انکار مى کنند، و اکثرشان کافرند.تفسیر:
انواع نعمتهاى مادى و معنوى
بار دیگر قرآن به عنوان یک درس توحید و خداشناسى به مسأله نعمتهاى گوناگون پروردگار باز مى گردد، و در این بخش از نعمتها نخست به نعمت علم و دانش و ابزار شناخت اشاره کرده، مى گوید: «خداوند شما را از شکم مادران بیرون فرستاد در حالى که هیچ نمى دانستید» (وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لاتَعْلَمُونَ شَیْئاً).
البته، در آن محیط محدود و تاریک و وابسته، این جهل و بى خبرى قابل تحمل بود، ولى، به هنگامى که در فراخناى این عالم پهناور گام گذاردید، دیگر ادامه آن جهل امکان پذیر نبود، لذا ابزار درک حقایق و شناخت موجودات، یعنى «گوش و چشم و عقل در اختیار شما گذارد» (وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الأَبْصارَ وَ الأَفْئِدَةَ).
تا این نعمتهاى بزرگ را درک کنید، و حسّ شکرگزارى شما در برابر بخشنده این همه موهبت تحریک گردد «شاید شکر او را به جاى آورید» (لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
* * *
نکته ها:
1 ـ انسان در آغاز هیچ علمى نداشت
این آیه به وضوح مى گوید انسان در آغاز تولد، مطلقا علمى نداشته، بنابراین، هر چه کسب کرده، بعد از تولد و به وسیله ابزارى که خدا در اختیارش قرار داده بوده است.
در اینجا این سؤال پیش مى آید: چگونه قرآن مى گوید: به هنگام خارج شدن از محیط رحم و محل پرورش جنین هیچ چیز نمى دانستید، در حالى که ما داراى یک سلسله علوم فطرى هستیم، مانند آگاهى از توحید و خداشناسى و همچنین مسائل بدیهى (مثل عدم اجتماع نقیضین و یا بزرگتر بودن کلّ از جزء، و یا خوبى و بدى مسائل اجتماعى و اخلاقى مانند حُسن عدالت و قبح ظلم، و امثال اینها) همه اینها علومى هستند که در نهاد ما از آغاز قرار داشته، و با ما از مادر متولد شده است، پس چگونه قرآن مى گوید: در آغاز تولد هیچ نمى دانستید؟!.
آیا حتى علم ما به وجود خویشتن که علم حضورى محسوب مى شود، نیز وجود نداشت و از طریق «سمع و بصر و افئده» (گوش و چشم و عقل) به دست آمد؟!
در پاسخ این سؤال مى گوئیم: بدون شک حتى این علوم بدیهى، ضرورى و فطرى در آن لحظه به صورت «فعلیت» در انسان نبود، تنها استعداد و قوه آن در نهاد آدمى وجود داشت.
و به تعبیر دیگر، ما، در لحظه تولد از همه چیز غافل بودیم حتى از خویشتن خویش، ولى درک بسیارى از حقایق به صورت بالقوه در ما نهفته بود، کم کم، چشم ما قدرت بینائى پیدا کرد، گوش، قدرت شنوائى، و عقل، قدرت درک و تجزیه و تحلیل یافت و ما از این مواهب سه گانه الهى بهره مند شدیم.
نخست، تصورات بسیارى از اشیاء را از طریق حس درک کردیم، و آن را به عقل سپردیم، پس از آنها مفاهیم کلى، و کلى تر، ساختیم و از طریق «تعمیم» و «تجرید» به حقایق عقلى دست یافتیم.
از آن پس، قدرت تفکر ما به جائى مى رسد که از خویشتن (به عنوان یک علم حضورى آگاه مى شویم) سپس علوم و دانشهائى که بصورت بالقوه در نهاد ما بود، جان مى گیرد و فعلیت پیدا مى کند، و ما این علوم بدیهى و ضرورى را پایه اى قرار مى دهیم براى شناخت علوم نظرى و غیر بدیهى.
بنابراین، عمومیت و کلیت آیه که مى گوید: در آغاز تولد هیچ نمى دانستید تخصیص و استثنائى بر نداشته است.
* * *
2 ـ نعمت ابزار شناخت.
بدون شک، هرگز عالم خارج به درون وجود ما راه نمى یابد، بلکه تصویر و ترسیم و اشکالى از آن با وسائلى در روح ما نقش مى بندد، و به این ترتیب، همیشه شناخت ما نسبت به جهان خارج، به وسیله ابزارى صورت مى گیرد که از همه مهمتر «سَمْع و بَصَر» (چشم و گوش) است.
این ابزار، آنچه را از خارج دریافته اند، به ذهن و فکر ما منتقل مى سازند و ما با نیروى عقل و اندیشه آن را در مى یابیم و به تجزیه و تحلیل آن مى پردازیم.
به همین دلیل، در آیه فوق، پس از بیان عدم آگاهى مطلق، انسان به هنگام گام نهادن در این جهان، مى فرماید: «خداوند چشم و گوش و دل را در اختیارتان گذاشت» (تا حقایق هستى را دریابید).
و اگر مى بینیم نخست، از «گوش» نام مى برد و آن گاه از «چشم»، با این که: چشم ظاهراً دایره فعالیت وسیعترى دارد شاید به خاطر آنست که در نوزاد نخست فعالیت گوش شروع مى شود، و بعد از مدتى چشمها قدرت دید پیدا مى کنند، زیرا چشم در عالم رحم مادر که تاریکى مطلق بر آن حکومت مى کند، در آغاز تولد آمادگى براى پذیرش اشعه نور ندارد.
به همین دلیل، بعد از تولد غالباً بسته است، تدریجاً به نور عادت مى کند، و قدرت دید در آن زنده مى شود، در حالى که گوش انسان، به اعتقاد بعضى، حتى در عالم جنین کم و بیش قدرت شنوائى دارد، و آهنگ قلب مادر را مى شنود و به آن عادت مى کند!
از این گذشته، انسان با چشم، تنها امور حسى را مى بیند در حالى که گوش وسیله اى است براى تعلیم و تربیت در همه زمینه ها، زیرا از طریق شنیدن کلمات به همه حقایق ـ اعم از آنچه در دائره حسّ است و آنچه بیرون از دائره حسّ ـ آشنا مى گردد، اما چشم، این وسعت عمل را ندارد، درست است که انسان با خواندن کلمات، از طریق چشم مى تواند به این مسائل آشنا شود، اما مى دانیم خواندن و سؤاد در مورد همه انسانها جنبه عمومى ندارد، در حالى که شنیدن کلمات، عمومى است.
اما این که: چرا «سَمْع» به صورت مفرد ذکر شده و «أَبْصار» (جمع بَصَر) به صورت جمع؟ دلیل آن را در جلد اول، ذیل آیه 7 سوره «بقره» بیان کرده ایم.
این نکته نیز، قابل توجه است که: «فؤاد» گرچه به معنى قلب (عقل) آمده است، ولى این تفاوت را با قلب دارد، که در معنى فؤاد، جوشش و افروختگى و یا به تعبیر دیگر تجزیه و تحلیل و ابتکار افتاده است.
«راغب» در «مفردات» مى گوید: الفُؤادُ کَالْقَلْبِ لکِنْ یُقالُ لَهُ فُؤادٌ اِذَا اعْتُبِرَ فِیْهِ مَعْنَى التَّفَؤُّدِ أَىِ التَّوَقُّدِ: «فؤاد مانند قلب است، و لکن این کلمه در جائى گفته مى شود که افروختگى و پختگى در آن منظور باشد»، و مسلماً این موضوع پس از تجربه کافى به انسان دست مى دهد، و به هر حال، گرچه ابزار شناخت، منحصر به این دو، یا این سه، نیست، ولى مسلماً مهمترین ابزار همین ها است.
زیرا علم انسان یا از طریق «تجربه» حاصل مى شود یا «استدلالات عقلى»، اما تجربه بدون استفاده از چشم و گوش امکان ندارد، و اما استدلالات عقلى از طریق فؤاد، یعنى عقل صورت مى گیرد.
* * *
3 ـ تا شکر او را به جاى آورید (لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ)
از آنجا که، نعمت ابزار شناخت برترین نعمتى است که به انسان داده شده است، چرا که نه تنها با چشم و گوش، آثار خدا را در پهنه هستى مى نگرد و سخنان رهبران الهى را مى شنود، و با دل درک و تجزیه و تحلیل مى کند، بلکه در زندگى مادى او نیز هر گونه پیشرفت و ترقى و تکامل مرهون این سه وسیله است، لذا بلافاصله بعد از آن با جمله «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» اهمیت این سه موضوع را یادآور مى شود، یعنى این وسائل را به شما داد تا عالم و آگاه شوید و سپس شکر این همه آگاهى و علم و دانش که بزرگترین امتیاز شما از حیوانات است به جاى آورید، و بدون شک، هیچ انسانى قادر بر اداى شکر این سه نعمت بزرگ نیست جز این که: عذر تقصیر به درگاه خدا آورد!.
* * *
آیه بعد، اسرار عظمت خدا در پهنه هستى را همچنان ادامه مى دهد و مى گوید: «آیا آنها به پرندگانى که بر فراز آسمان حرکت دارند نظر نیفکندند»؟ (أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّرات فِی جَوِّ السَّماءِ).
«جَوّ» در لغت به معنى «هوا» است ـ آن چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید ـ و یا قسمتى از هوا که از زمین دور است ـ آن چنان که در تفسیر «مجمع البیان» و «المیزان» و «آلوسى» آمده است ـ مى باشد.
و از آنجا که طبیعت اجسام، جذب شدن به سوى زمین است، حرکت پرندگان در بالاى زمین را با عنوان «مُسَخَّرات» (تسخیر شده ها) بیان کرده است، یعنى، خداوند نیروئى در بال و پر آنها و خاصیتى در هوا قرار داده است که به آنها این امکان را مى دهد که: بر خلاف قانون جاذبه به هوا پرواز کنند.
سپس اضافه مى کند «هیچ کس جز خدا آنها را این چنین نگه نمى دارد» (ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ اللّهُ).
درست است که، خاصیت طبیعى بالها و عضلاتى که در آن آفریده شده، و شکل مخصوص پرندگان و ویژگیهائى که در هوا موجود است، دست به دست هم داده و به پرندگان امکان پرواز مى دهند، ولى، چه کسى این شکل و خواص را آفریده؟ و این نظام دقیق و حساب شده را مقرر داشته؟ آیا طبیعت کور و کر؟، یا کسى که از تمام خواص فیزیکى اجسام آگاه است و علم بى پایانش به همه اینها احاطه دارد؟
و اگر مى بینیم این امور، به خدا نسبت داده مى شود، به خاطر همان است که سرچشمه آن از او است، و این تعبیر که خواص اسباب و علل را به خدا نسبت مى دهد، در قرآن فراوان است.
و در پایان آیه مى فرماید: «در این امر نشانه هائى است از عظمت و قدرت خدا براى کسانى که ایمان دارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیات لِقَوْم یُؤْمِنُونَ).
یعنى، با چشم کنجکاو و حقیقت جو، این امور را مى نگرند و به تجزیه و تحلیل آن مى پردازند و در پرتو آن ایمانشان قویتر و راسختر مى گردد.
* * *
نکته ها:
1 ـ اسرار پرواز پرندگان در پهنه آسمان
درک این مسأله آسان است که: چرا بسیارى از شگفتیهاى جهان هستى در نظر ما زیاد جلوه نمى کند؟ زیرا همیشه آن را دیده ایم و به آن خو گرفته ایم، و این عادت و خو گرفتن، در حقیقت حجابى شده است که بر این صحنه هاى شگفت انگیز افتاده، به همین دلیل، اگر بتوانیم ذهن خود را از آنچه به آن خو گرفته ایم تخلیه کنیم، شگفتیهاى فراوانى در اطراف خود مشاهده خواهیم کرد.
مسأله پرواز پرندگان از همین قبیل است، جسم سنگین بر خلاف قانون جاذبه، به آسانى حرکت کند، آن چنان سریع بالا برود که در چند لحظه از نظرها ناپدید گردد، این مسأله ساده اى نیست.
اگر روى ساختمان پرندگان از هر نظر دقت کنیم، خواهیم دید: تمام وجود آنها براى پرواز هماهنگ است:
ساختمان دوکى شکل آنها که مقاومت هوا را بر بدنشان به حداقل مى رساند، پرهاى سبک و تو خالى آنها، به اضافه سینه پهنشان که به آنها امکان سوار شدن بر امواج هوا را مى دهد، ساختمان مخصوص بالها که نیروى بالابر را در آنها ایجاد مى کند.(1)
و ساختمان مخصوص دمها که براى مانوردادن و حرکت سریع به چپ و راست و بالا و پائین (مانند دم هواپیما) به آنها کمک مى کند، و هماهنگى قدرت دید و سایر حواس که آنها را در این برنامه یارى مى دهد، همه امورى هستند که امکان پرواز سریع را براى پرندگان فراهم مى سازند.
از همه اینها گذشته پرورش جنین، به صورت جداگانه از مادر (از طریق تخم گذارى) سبب مى شود: سنگینى دوران باردارى که مسلماً مانعى براى پرواز است، از آنها برداشته شود، و امور فراوان دیگر، که هر کدام دقیقاً از نظر فیزیکى عامل مؤثرى است براى پرواز.
این مجموعه، نشان مى دهد: علم و قدرت فوق العاده اى در پیدایش آن به کار رفته است و به گفته قرآن: «اِنَّ فِى ذلِکَ لَآیات لِقَوْم یُؤْمِنُونَ».
شگفتیهاى جهان پرندگان بیش از آنست که در یک کتاب و چند کتاب بگنجد هم اکنون، پرندگان زیادى را به نام پرندگان مهاجر مى شناسیم که براى ادامه حیات خود به نقاط مختلف جهان سفر مى کنند.
حتى گاهى، فاصله میان قطب شمال و جنوب را که فاصله اى است بسیار طولانى، مى پیمایند، و در این سفر دور و دراز از وسیله هاى راهنمائى مرموزى استفاده مى نمایند، و در پرتو آن، مى توانند راه خود را از میان کوهها، دشتها، دره ها و دریاها، حتى در روزهاى ابرى و احیانا شبهاى تاریک که هیچ انسانى قادر به پیدا کردن راهش نیست پیدا کنند.
گاهى بر فراز آسمان در خوابند و پرواز مى کنند!، گاهى، هفته ها بدون یک لحظه توقف شب و روز به پرواز ادامه مى دهند، بى آن که نیاز به غذا داشته باشند! زیرا قبل از شروع به حرکت، با یک الهام درونى، بیش از اندازه غذا مى خورند، و این غذاها به صورت چربیها در اطراف بدن آنها ذخیره مى شود.
همچنین اسرار دیگرى که پرندگان دارند از جمله: در ساختن خانه، تربیت فرزندان، مبارزه با دشمنان، پیدا کردن غذاهاى لازم، همکارى با یکدیگر و حتى تعاون و همزیستى با غیر جنس خود و مانند اینها که هر کدام داستان طولانى دارد.
آرى، همان گونه که در آیه فوق خواندیم «هر یک از اینها نشانه هائى است از عظمت پروردگار و علم و قدرت بى پایانش».
* * *
2 ـ پیوند آیات
بدون شک، میان آیه فوق، که از پرواز پرندگان سخن مى گوید، و آیه قبل و بعد آن، این پیوند وجود دارد که: همگى از نعمتهاى خدا در جهان آفرینش و ابعاد و قدرت و عظمت او سخن مى گویند.
ولى این احتمال، نیز چندان دور نیست که ذکر پرواز پرندگان، به دنبال بیان ابزار شناخت، اشاره لطیفى به این نکته باشد که، پرواز این پرندگان را در جهان محسوس، با پرواز اندیشه ها در جهان نامحسوس، تشبیه کند که هر کدام با ابزارى که دارند، در جوّ مخصوص به خودشان، به پرواز در مى آیند.
على(علیه السلام) در خطبه «شقشقیه» مى فرماید: یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لایَرْقى إِلَیَّ الطَّیْرُ: «سیلاب علم و دانش از کوهسار وجودم سرازیر مى شود، و اندیشه هاى دور پرواز به قلّه آن نمى رسد»!.
و در کلمات قصارش در بیان فضیلت «مالک اشتر» آن افسر جانباز مى خوانیم: لایَرْتَقِیْهِ الْحافِرُ وَ لایُوفی عَلَیْهِ الطّائِرُ: «هیچ مرکبى نمى تواند از کوهسار وجودش بالا رود و هیچ پرنده اندیشه به اوج او راه نمى یابد».(2)
* * *
همان گونه که در آغاز این سوره گفتیم یکى از نامهاى این سوره، سوره نعمتها است به خاطر این که: به نعمتهاى گوناگون مادى و معنوى پروردگار که بالغ بر پنجاه نعمت مى شود در این سوره اشاره شده است، تا هم دلیلى بر شناسائى ذات پاک او باشد و هم انگیزه اى بر شکر نعمتش.
در سومین آیه مورد بحث، نیز مسأله ادامه یافته، مى فرماید: «خداوند براى شما از خانه هایتان محل سکونت قرار داد» (وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً).
و حقاً نعمت مسکن، از مهمترین نعمتها است، که تا آن نباشد، بقیه گوارا نخواهد بود.
کلمه «بُیُوت» جمع «بیت» به معنى اطاق یا خانه است، و ماده «بیتوته» که این کلمه از آن گرفته شده است در اصل، به معنى توقف شبانه مى باشد، و از آنجا که انسان از اطاق و خانه خود، بیشتر براى آرامش در شب استفاده مى کند، کلمه «بیت» به آن اطلاق شده است.
توجه به این نکته نیز لازم است که: قرآن نمى گوید: خانه شما را محل سکونتتان قرار داد، بلکه، با ذکر کلمه «مِنْ» که براى تبعیض است مى گوید: قسمتى از خانه و اطاقهاى شما را محل سکونت قرار داد و این تعبیر کاملاً دقیقى است; چرا که یک خانه کامل، خانه اى است که داراى مرافق مختلف باشد از محل سکونت گرفته، تا محل توقف مرکب و انبار، براى ذخیره هاى لازم و سایر نیازمندیها.
و به دنبال ذکر خانه هاى ثابت سخن از خانه هاى سیار به میان آورده مى گوید: «خداوند براى شما از پوست چهارپایان خانه هائى قرار داد» (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الأَنْعامِ بُیُوتاً).(3)
«خانه هائى که بسیار سبک و کم وزن است، و به هنگام کوچ کردن و موقع اقامت به آسانى آن را جا به جا مى کنید» (تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ).
علاوه بر این «از پشم ها و کرکها و موهاى این چهار پایان براى شما، اثاث و متاع و وسائل مختلف زندگى تا زمان معینى قرار داد» (وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى حِین).
مى دانیم موهائى که بر بدن چهار پایان مى روید بعضى کاملاً خشن است، مانند موهاى بز که عرب آن را «شَعْر» مى گوید (و جمع آن أشعار است) و گاهى کمى نرمتر است که آن را پشم مى گوئیم و عرب آن را «صُوف» مى نامد (و جمع آن أصواف است) و گاهى از آن هم نرمتر است که آن را «کرک» مى نامیم که عرب آن را «وَبَر» (بر وزن ظفر) جمع آن أوبار مى گوید بدیهى است این تفاوت ساختمان موها سبب مى شود که از هر کدام براى مصرف خاصى استفاده شود، از یکى فرش درست کنند، از دیگرى لباس، از دیگرى خیمه و مانند آن.
در این که: منظور از «أَثاث» و «متاع» در این آیه چیست؟ مفسران احتمالاتى داده اند.
روى هم رفته «اثاث» به معنى وسائل خانه است و در اصل از ماده «اثّ» به معنى کثرت و درهم پیچیدگى گرفته شده و از آنجا که وسائل خانه معمولاً زیاد است به آن اثاث گفته اند.
«متاع» به هر گونه چیزى مى گویند که انسان از آن متمتع و بهره مند مى شود (بنابراین، هر دو تعبیر یک مطلب را از دو زاویه مختلف نشان مى دهد).
و با توجه به آنچه گفته شد، ذکر این دو تعبیر، پشت سر هم ممکن است اشاره به این باشد که: شما مى توانید از پشم و کرک و موى چهار پایان، وسائل زیادى براى خانه خود فراهم سازید و از آن متمتع گردید.
بعضى دیگر مانند: «فخر رازى» این احتمال را داده اند که منظور از «اثاث»، پوشش و لباس است، و «متاع» اشاره به فرش است، ولى، هیچگونه دلیلى براى اثبات این موضوع ذکر نکرده اند.
«آلوسى» در «روح المعانى» این احتمال را نیز نقل مى کند که: «اثاث» اشاره به وسائل منزل بوده باشد، و «متاع» به وسائلى که به عنوان مال التجاره از آن استفاده مى کنند.
ولى آنچه ابتدا گفتیم نزدیکتر به نظر مى رسد.
براى کلمه «اِلى حِین» نیز تفسیرهاى متعددى ذکر کرده اند، اما، ظاهراً منظور این است: در این جهان و تا پایان زندگى از این وسائل بهره مى گیرید، اشاره به این که: عمر زندگى این جهان و وسائل و ابزار آن جاودان نیست، و هر چه باشد محدود است.
* * *
سایه ها، مسکن ها، و پوشش ها
سپس، به سراغ یکى دیگر از نعمتهاى الهى مى رود و مى گوید: «خداوند از آنچه آفریده است سایه هائى براى شما قرار داد» (وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمّا خَلَقَ ظِلالاً).
«و از کوهها، براى شما پناهگاههائى» (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً).
«أَکْنان» جمع «کِنّ» (بر وزن جنّ) به معنى وسیله پوشش و حفظ و نگهدارى است، و به همین جهت به مخفیگاهها و غارها و پناهگاههائى که در کوهها وجود دارد، «أَکْنان» گفته مى شود.
در اینجا به وضوح مى بینیم که سایه ها اعم از سایه درختان و اشیاء دیگر و یا سایه هاى غارها و پناهگاههاى کوهستانى، به عنوان یک نعمت قابل ملاحظه الهى بیان شده است، و حقیقت نیز همین است; زیرا همان گونه که انسان در زندگى خود نیاز به تابش نور دارد، در بسیارى از اوقات نیاز به سایه دارد، چرا که اگر نور یکنواخت بتابد، زندگى غیر ممکن خواهد بود.
مى دانیم بزرگترین سایه براى ما ساکنان زمین، سایه کره زمین است که شب نام دارد و نیمى از سطح زمین را مى پوشاند، نقش این سایه بزرگ، در زندگى انسانها براى هیچ کس پوشیده نیست، همچنین نقش سایه هاى کوچکتر و کوچکتر به هنگام روز در مناطق مختلف.
ذکر نعمت «سایه ها» و «پناهگاههاى کوهستانى» پس از ذکر نعمت «خانه ها» و «خیمه ها» که در آیه قبل گذشت گویا اشاره به این است که انسانها از سه گروه خارج نیستند: گروهى، در شهرها و آبادیها زندگى مى کنند و از خانه ها بهره مى گیرند، گروهى دیگر، که در سفرند و خیمه با خود دارند از خیمه ها استفاده مى کنند، اما خداوند گروه سوم یعنى مسافرانى که حتى خیمه با خود ندارند، محروم نگذاشته، و در مسیر راه پناهگاههائى براى آنها تهیه دیده است.
ممکن است اهمیت غارها و پناهگاههاى کوهستانى براى شهرنشینان آسوده خاطر، هرگز روشن نباشد، ولى بیابانگردها، مسافران بى دفاع، چوپانها و خلاصه، همه کسانى که از نعمت خانه هاى ثابت و سیار محرومند و در یک آفتاب داغ تابستان و یا سوز سرماى زمستان گرفتار مى شوند مى دانند تا چه اندازه وجود یک پناهگاه کوهستانى، اهمیت حیاتى دارد و گاهى انسانها و حیوانات زیادى را از مرگ حتمى نجات مى بخشد، به خصوص این که: این گونه پناهگاهها معمولاً در زمستان گرم، و در تابستان سرد است.
آن گاه، در تعقیب این سایبانهاى طبیعى و مصنوعى به سراغ پوششهاى تن انسان مى رود و مى گوید: «خداوند براى شما پیراهنهائى قرار داد که شما را از گرما حفظ مى کند» (وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ).
«و همچنین پیراهنهاى مخصوص پر مقاومتى که حافظ شما به هنگام جنگ است» (وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ).
«سَرابِیل» جمع «سِربال» (بر وزن مثقال) به گفته «راغب» در «مفردات» به معنى پیراهن است، از هر جنسى که باشد، سایر مفسرین نیز همین معنى را تأیید کرده اند، و بعضى آن را به معنى هر گونه لباس و پوشش دانسته اند، اما مشهور همان معنى اول است.
البته، پوشش و لباس تنها فایده اش این نیست که: انسان را از گرما و سرما حفظ کند، بلکه هم شکوهى است براى انسان، و هم در برابر بسیارى از خطراتى که متوجه جسم او مى شود، لباس، یک وسیله دفاعى است، چرا که اگر انسان برهنه بود، شاید هر روز گوشه اى از بدنش مجروح مى شد، ولى در آیه فوق روى خاصیت اول از نظر اهمیت تکیه شده است.
قابل توجه این که: تنها «دفاع در مقابل گرما» در آیه ذکر شده، این تعبیر شاید به خاطر آنست که عرب در بسیارى از موارد، از دو ضد یکى را به عنوان اختصار ذکر مى کند که دومى به قرینه اولى روشن مى شود و یا به این جهت است که در آن مناطق که قرآن نازل گردید، دفاع در برابر گرما از اهمیت بیشترى برخوردار بود.
این احتمال نیز وجود دارد که: خطرات گرمازدگى و سوختگى در برابر آفتاب سریعتر و خطرناکتر است.
به تعبیر دیگر تحمل انسان در مقابل گرما و تابش شدید آفتاب، کمتر از مقاومت او در برابر سرما است، چرا که حرارت درونى انسان در سرما تا حد زیادى مى تواند او را حفظ کند، ولى دفاع بدن در مقابل گرما کمتر است.
و در پایان آیه، به عنوان یک تذکر و هشدار مى گوید: «این گونه خداوند نعمتش را بر شما تمام مى کند شاید در برابر فرمان او تسلیم شوید» (کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ).
این طبیعى است که: انسان با بررسى نعمتهاى مختلفى که وجودش را احاطه کرده، بى اختیار به یاد آفریننده نعمت مى افتد، و اگر کمترین حسّ قدردانى و شکرگزارى در درونش باشد، بیدار مى گردد و به سراغ بخشنده نعمت مى رود و به شناخت او مى پردازد.
گرچه، بعضى از مفسران، کلمه «نعمت» که در آیه فوق آمده را محدود به بعضى از نعمتها مانند: نعمت آفرینش و تکامل عقل و یا توحید و یا نعمت وجود پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دانسته اند، اما روشن است: نعمت در این آیه، معنى وسیعى دارد همه اینها و غیر اینها را شامل مى شود، و این تفسیرهاى محدود از قبیل تفسیر به مصداق واضح و روشن است.
* * *
بعد از ذکر این نعمتهاى آشکار و نهان مى فرماید: «با این همه اگر آنها روى برتابند و تسلیم دعوت حق نشوند، نگران مباش چرا که وظیفه تو فقط ابلاغ آشکار است» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
منطق و سخن گوینده، هر قدر مستدل و گیرا و جذاب باشد، تا شنونده آمادگى نداشته باشد، اثر نخواهد کرد، به تعبیر دیگر، قابلیت محل نیز شرط است، و هر سخنى اهلى دارد.
بنابراین، اگر کوردلان لجوج تسلیم دعوت تو نشوند، چیز تازه اى نیست، مهم آنست که تو در «بلاغ مبین» کوتاهى نکنى، و دعوتت را آشکار براى همگان بیان نمائى.
این جمله، در حقیقت، براى دلدارى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و تسلّى خاطر او است.
* * *
و براى تکمیل این گفتار اضافه مى کند که: «آنان نعمت خدا را مى شناسند و به ابعاد آن آشنا هستند و به عمقش پى برده اند ولى با این حال باز انکار مى کنند» (یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها).
بنابراین، دلیل کفر آنها را در عدم آگاهى نباید جستجو کرد، چرا که به قدر کافى آگاه شده اند، عامل این کفر را در صفات زشت دیگر آنها که سدّ راه ایمانشان شده است، باید یافت، و آن: تعصب کورکورانه، لجاجت، دشمنى با حق ، مقدم شمردن منافع کوتاه مدت مادى بر همه چیز، آلوده بودن به انواع شهوات و بالاخره تکبر و خود برتر بینى است.
و شاید به همین دلیل در پایان آیه اضافه مى کند: «و اکثر آنها کافرند» (وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ).
کلمه «أَکْثَرُهُمُ» توجه بسیارى از مفسران را به خود جلب کرده است و از خود سؤال کرده اند: چرا تعبیر به «أکثر» مى کند؟
هر یک براى آن تفسیرى ذکر کرده اند ، ولى آنچه به نظر از همه نزدیکتر مى رسد همانست که در بالا اشاره شد یعنى اکثریت این کفار لجوج و معاند و متعصبند و کسانى که در اشتباه باشند، اقلیتى را تشکیل مى دهند.
اطلاق کفر، به این نوع از کفر که از استکبار سرچشمه مى گیرد در سایر آیات قرآن نیز دیده مى شود از جمله درباره شیطان مى خوانیم: أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ: «شیطان از اطاعت فرمان خدا سر باز زد و استکبار کرد و از کافران بود».(4)
این احتمال را نیز داده اند که: منظور از «أَکْثَر» آنهائى هستند که اتمام حجت در حقشان شده است، و در برابر آنها اقلیتى بوده اند که هنوز اتمام حجت بر آنها نشده بود، این معنى را نیز مى توان به معنى اول باز گرداند.
* * *
نکته ها:
1 ـ نِعْمَتَ اللّهِ چیست؟
در این که: منظور از «نِعْمَتَ اللّهِ» در این آیه، چیست؟ با تفسیرهاى متعددى در کلمات مفسران برخورد مى کنیم که: غالباً از قبیل تفسیر به مصداق است، در حالى که مفهوم «نِعْمَتَ اللّهِ» آن چنان وسیع و گسترده است که همه نعمتهاى مادى و معنوى را شامل مى شود، و حتى وجود شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) را.
در روایات اهل بیت(علیهم السلام) مى خوانیم: منظور از «نِعْمَتَ اللّهِ» همان نعمت وجود ائمه و رهبران معصوم(علیهم السلام) است.
در روایتى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: نَحْنُ وَ اللّهِ نِعْمَةُ اللّهِ الَّتِی أَنْعَمَ بِهاعَلى عِبادِهِ وَ بِنا فازَ مَنْ فازَ: «به خدا سوگند نعمت اللّه که خداوند به وسیله آن، بندگانش را مشمول لطف خود قرار داده مائیم، و سعادتمندان به وسیله ما سعادتمند مى شوند».(5)
روشن است: سعادت و پیروزى بدون استفاده از رهبرى رهبران راستین، امکان پذیر نیست و این از روشنترین نعمتهاى الهى است که به عنوان بیان یک مصداق آشکار در اینجا ذکر شده است.
* * *
2 ـ در کشاکش نیروى حق و باطل
بعضى از مفسران، نظر خود را متوجه این نکته کرده اند که: چرا در آیات فوق، در جمله «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها»، کلمه «ثُمَّ» که معمولاً براى عطف کردن توأم با فاصله به کار مى رود، ذکر شده، و نشان مى دهد در میان آگاهى آنها نسبت به نعمتهاى الهى و سپس انکار کردن فاصله اى بوده است، و گفته اند: هدف از این تعبیر، بیان این نکته است که: سزاوار این بوده آنها با شناخت نعمت خدا، صمیمانه اعتراف کنند، و به سوى او بیایند، اما راه انکار را پوئیدند، قرآن عمل آنها را مستبعد شمرده و با «ثُمَّ» از آن تعبیر کرده است!.
ولى ما احتمال مى دهیم: «ثُمَّ» در اینجا اشاره به نکته ظریفترى باشد و آن این که: هنگامى که دعوت حق با اصول منطقیش در درون جان انسان پرتو افکن شد، با عوامل نفى و بطلان که احیاناً در آن وجود دارد، درگیر مى شود، این طوفان و جدال مدتى طول مى کشد، که مقدار آن متناسب با قدرت و ضعف عوامل نفى است، اگر عوامل نفى و انکار قویتر بود بعد از مدتى غلبه با آنها خواهد شد و به این ترتیب، تعبیر به «ثُمَّ» کاملاً متناسب خواهد بود.
در آیات سوره «انبیاء» نیز ضمن بیان سرگذشت ابراهیم(علیه السلام) مى خوانیم: هنگامى که منطق نیرومندش را پس از شکستن بتها براى بت پرستان آشکار کرد، آنها لحظات کوتاهى در خود فرو رفتند و خویشتن را ملامت کردند، و نزدیک بود بیدارى گرایش به حق سراسر وجودشان را روشن کند، اما عوامل منفى یعنى تعصب و استکبار و لجاجت بر دعوت حق غلبه کرد، این لحظات پایان یافت و مجدداً به انکار برخاستند (در اینجا نیز کلمه «ثُمَّ» به چشم مى خورد): «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظّالِمُونَ * ثُمَّ نُکِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ».(6)
ضمناً، از این بیان هماهنگى آنچه در معنى کافرون در اینجا گفتیم با «ثُمَّ» روشنتر مى شود.
* * *
1 ـ «نیروى بالابر» اصطلاح فیزیک جدید است که در مورد هواپیماها از آن استفاده مى شود، و خلاصه آن این است: اگر جسمى داراى دو سطح متفاوت باشد (مانند بال هواپیما که سطح زیرینش صاف و سطح روئینش انحنا و برآمدگى دارد) و به طور افقى حرکت کند نیروى خاصى در آن پیدا مى شود که آن را به سطح بالا مى برد، این نیرو به خاطر آن است که فشار هوا بر سطح زیرین بیشتر از سطح روئین است; زیرا سطح زیرین کوتاهتر و سطح روئین طولانى تر است، این مسأله مهمى است که اساس حرکت هواپیماها بر آن استوار است و اگر به بالهاى پرندگان دقت کنیم این موضوع را به وضوح مى توان در آنها دید (دقت کنید).
و اصولاً باید گفت: ساختمان هواپیما در جنبه هاى مختلف تقلیدى است از ساختمان پرندگان!.
2 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، شماره 443.
3 ـ گر چه در عصر و زمان ما خیمه هائى که از پوست بسازند کم است، ولى آیه فوق نشان مى دهد که در آن عصر و زمان خیمه هاى چرمى از بهترین خیمه ها محسوب مى شده که قرآن نخست روى آن انگشت گذارده است. شاید به این دلیل که در برابر بادهاى سوزان بیابان هاى حجاز این گونه خیمه ها از همه امن تر بوده است.
4 ـ بقره، آیه 34.
5 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 72، حدیث 166.
6 ـ انبیاء، آیات 64 و 65.