البقرة

قُلْ إِن كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِندَ اللَّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ 94 وَلَن يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ 95 وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا ۚ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن يُعَمَّرَ ۗ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ 96 قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ 97 مَن كَانَ عَدُوًّا لِّلَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِينَ 98 وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ ۖ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ 99 أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ 100 وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ 101

گروه از خود راضى

از تاریخ زندگى یهود ـ علاوه بر آیات مختلف قرآن مجید ـ چنین بر مى آید که آنها خود را یک نژاد برتر مى دانستند، و معتقد بودند گل سر سبد جامعه انسانیتند، بهشت به خاطر آنها آفریده شده!، و آتش جهنم با آنها چندان کارى ندارد! آنها فرزندان خدا و دوستان خاص او هستند، و خلاصه آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند!

این خودخواهى ابلهانه در آیات مختلفى از قرآن، که سخن از یهود مى گوید منعکس است.

در آیه 18 سوره «مائده» مى خوانیم: نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُه: «ما فرزندان خدا و دوستان خاص او هستیم».

و در آیه 111 سوره «بقره» مى خوانیم: وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى: «آنها گفتند: کسى در بهشت داخل نمى شود مگر این که یهودى یا نصرانى باشد».

و در آیه 80 سوره «بقره» خواندیم: وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّاماً مَعْدُودَةً: «وگفتند: آتش دوزخ جز چند روزى به ما اصابت نخواهد کرد».

این پندارهاى موهوم از یکسو آنها را به ظلم و جنایت و گناه و طغیان دعوت مى کرد، و از سوى دیگر به کبر و خودپسندى و خود برتربینى.

قرآن مجید در آیات فوق، پاسخ دندانشکنى مى دهد مى گوید: «اگر (آن چنان که شما مدعى هستید) سراى آخرت نزد خدا مخصوص شما است نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى گوئید» (قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدّارُ الآْخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ).

آیا میل ندارید به جوار رحمت خدا پناه برید و نعمت هاى بى پایان بهشت در اختیار شما باشد؟

آیا دوست، آرزوى دیدن محبوب خود را ندارد؟!

یهود با گفتن این سخن ها که بهشت مخصوص ما است یا ما چند روزى بیش در آتش نمى سوزیم، مى خواستند: مسلمانان را نسبت به آئینشان دلسرد کنند.

ولى قرآن پرده از روى دروغ و تزویر آنان بر مى دارد; زیرا آنها به هیچ وجه حاضر به ترک زندگى دنیا نبودند و این خود دلیل محکمى بر کذب آنها است، راستى اگر انسان چنان ایمانى به سراى آخرت داشته باشد چرا این قدر به زندگى این جهان دل ببندد؟ و براى وصول به آن مرتکب هزار گونه جنایت شود؟

* * *

در آیه بعد، قرآن اضافه مى کند: «آنها به خاطر اعمال بدى که پیش از خود فرستادند، هرگز تمناى مرگ نخواهند کرد» (وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ).

و مى افزاید: «و خداوند از ستمگران، آگاه است» (وَ اللّهُ عَلیمٌ بِالظّالِمینَ).

آرى آنها مى دانستند در پرونده اعمالشان چه نقطه هاى سیاه و تاریکى وجود دارد، آنها از اعمال زشت و ننگین خود مطلع بودند، خدا نیز از اعمال این ستمگران آگاه است، بنابراین، سراى آخرت براى آنها سراى عذاب، شکنجه و رسوائى است و به همین دلیل خواهان آن نیستند.

* * *

آخرین آیه مورد بحث، از حرص شدید آنها به مادیات چنین سخن به میان آورده مى فرماید: «تو آنها را حریص ترین مردم بر زندگى مى بینى» (وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النّاسِ عَلى حَیاة).

«حتى حریص تر از مشرکان» (وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا).

حریص در اندوختن مال و ثروت، حریص در قبضه کردن دنیا، و حریص در انحصارطلبى، آنها حتى از مشرکان که طبعاً مى بایست در جمع آورى اموال از همه حریص تر باشند و از هر راه به دست آورند باکى نداشته باشند، حریص ترند!

آن چنان علاقه به دنیا دارند که به طمع جمع ثروت بیشتر یا ترس از مجازات «هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند» (یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة).

آرى، هر یک تمناى عمر هزارساله دارد «ولى این عمر طولانى او را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت» (وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ).

و اگر گمان کنند خداوند از اعمالشان آگاه نیست، اشتباه مى کنند «خداوند نسبت به اعمال آنها بصیر و بینا است» (وَ اللّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ).

* * *

 

نکته ها:

 

1 ـ «أَلْفَ سَنَة»

البته باید توجه داشت مقصود از هزار سال، عدد هزار نیست، بلکه کنایه از عمر بسیار طولانى است و به تعبیر دیگر عدد «تکثیر» است نه تعداد.

بعضى از مفسران مى گویند: عدد هزار در آن زمان بزرگ ترین عدد نزد عرب بوده، و اعداد بزرگ تر از آن نام مخصوصى نداشته است، و لذا رساترین تعبیر براى فزونى محسوب مى شده است.(1)

* * *

2 ـ «عَلى حَیاة»

تعبیر به: «عَلى حَیاة» (به صورت نکره) به گفته جمعى از مفسران براى تحقیر است یعنى آنها آن قدر به زندگى دنیا دل بسته اند که حتى پست ترین زندگى این جهان را که در نهایت بدبختى باشد بر سراى آخرت ترجیح مى دهند.(2)

* * *

3 ـ جنایات نژادپرستان

بى شک سرچشمه بسیارى از جنگ ها و خونریزى ها در طول تاریخ بشر، برترى جوئى نژادى بوده است، مخصوصاً در جنگ جهانى اول و دوم که بزرگ ترین رقم تلفات و ویرانى را در تاریخ همراه داشت، عامل آن نژادپرستى آلمان ها (یا حزب نازى) ـ عامل غیر قابل انکارى ـ بود.

و اگر بنا شود نژاد پرستان جهان را رده بندى کنیم بدون شک یهود در رده هاى بالا قرار خواهند گرفت، هم اکنون کشورى را که آنها به نام «اسرائیل» تشکیل داده اند بر مبناى همین مسأله نژاد تأسیس شده، چه جنایت هاى هولناکى که براى تشکیل آن مرتکب شدند! و چه جنایات وحشتناکى که براى نگهدارى آن مرتکب مى شوند!

آنها حتى آئین موسى(علیه السلام) را در نژاد خود محصور ساخته اند، و اگر کسى از غیر نژاد یهود بخواهد این آئین را بپذیرد براى آنها جالب نیست، به همین دلیل تبلیغ و دعوت به سوى آئین خود در میان اقوام دیگر نمى کنند.

همین وضع خاص آنها سبب شده که در انظار جهانیان منفور گردند; چرا که مردم دنیا کسانى را که براى خود امتیازى بر دیگران قائل باشند هرگز دوست ندارند.

اصولاً نژادپرستى، شعبه اى از شرک است و به همین دلیل اسلام شدیداً با آن مبارزه کرده و همه انسان ها را از یک پدر و مادر مى داند که امتیازشان تنها به تقوا و پرهیزکارى است.

* * *

4 ـ ریشه هاى ترس از مرگ

بیشتر مردم از مرگ مى ترسند بلکه وحشت دارند، اما چرا؟ پس از تحلیل و بررسى مى بینیم که ریشه این ترس را یکى از دو چیز تشکیل مى دهد:

1 ـ بسیارى از مردم مرگ را به معنى فنا و نیستى و نابودى تفسیر مى کنند بدیهى است انسان از فنا و نیستى وحشت دارد، اگر انسان مرگ را به این معنى تفسیر کند حتماً از آن گریزان خواهد بود، و لذا حتى در بهترین حالات زندگى و در اوج پیروزى، فکر این مطلب، که روزى این زندگى پایان مى یابد، شهد زندگى را در کام آنان زهر مى کند، و همیشه از این نظر نگرانند.

2 ـ افرادى که مرگ را پایان زندگى نمى دانند و مقدمه اى براى زندگى در سرائى وسیع تر و عالى تر مى بینند اما به خاطر اعمال خود و خلافکارى ها از مرگ وحشت دارند; زیرا مرگ را آغاز رسیدن به نتائج شوم اعمال خود مى بینند، بنابراین، براى فرار از محاسبه الهى و کیفر اعمال، میل دارند هر چه بیشتر مرگ را به عقب بیندازند، آیه بالا اشاره به دسته دوم مى کند.

ولى پیغمبران بزرگ خدا از یکسو ایمان به زندگى جاویدان بعد از مرگ را در دل ها زنده کردند و چهره ظاهرى وحشتناک مرگ را در نظرها دگرگون ساخته، چهره واقعى آن را که دریچه اى به زندگى عالى تر است به مردم نشان دادند.

و از سوى دیگر، دعوت به «پاکى عمل» کردند تا وحشت از مرگ به خاطر کیفر اعمال نیز زائل گردد، بنابراین، مردم با ایمان از پایان زندگى و مرگ به هیچ وجه وحشت ندارند.

* * *


1 ـ «المنار»، جلد اول، صفحه 331.

2 ـ «المیزان»، جلد 1، صفحه 230 ـ «المنار»، جلد 1، صفحه 390.