القصص
وَمَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا ۚ وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ 60 أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِيهِ كَمَن مَّتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ 61 وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ 62 قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هَٰؤُلَاءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا ۖ تَبَرَّأْنَا إِلَيْكَ ۖ مَا كَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ 63 وَقِيلَ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَرَأَوُا الْعَذَابَ ۚ لَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَهْتَدُونَ 64 وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ 65 فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنبَاءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لَا يَتَسَاءَلُونَ 66 فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَعَسَىٰ أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ 67 وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ ۗ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ 68 وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ 69 وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَىٰ وَالْآخِرَةِ ۖ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ 70
58وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَة بَطِرَتْ مَعِیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاّ قَلِیلاً وَ کُنّا نَحْنُ الْوارِثِینَ
59وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى حَتّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنّا مُهْلِکِی الْقُرى إِلاّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ
60وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْء فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها وَ ما عِنْدَ اللّه خَیْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلاتَعْقِلُونَ
ترجمه:
58 ـ و چه بسیار از شهرها و آبادى هائى را که بر اثر فراوانى نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاک کردیم! این خانه هاى آنهاست که (ویران شده، و) بعد از آنان جز اندکى کسى در آنها سکونت نکرد; و ما وارث آنان بودیم!
59 ـ پروردگار تو هرگز شهرها و آبادى ها را هلاک نمى کرد تا این که در کانون آنها پیامبرى مبعوث کند که آیات ما را بر آنان بخواند; و ما هرگز آبادى ها و شهرها را هلاک نکردیم مگر آن که اهلش ظالم بودند!
60 ـ آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنیا و زینت آن است; و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است; آیا اندیشه نمى کنید؟!
تفسیر:
دلبستگى هاى دنیا، شما را نفریبد
در آیاتِ گذشته، سخن از این بود: بعضى از کفار «مکّه» متوسل به این عذر مى شدند که: اگر ما ایمان بیاوریم، عرب به ما حمله مى کند، و ما را از سرزمینمان بیرون مى راند، و زندگى ما را مختل مى کند، و در آیات گذشته، یک پاسخ گویا، به این سخن داده شد.
در آیات مورد بحث، دو پاسخ دیگر به آن داده شده است:
نخست مى فرماید: به فرض، که شما ایمان را نپذیرفتید، و در سایه کفر و شرک، زندگى مرفه مادى پیدا کردید، اما فراموش نکنید: «ما بسیارى از شهرهائى را که مست و مغرور نعمت و زندگى مرفه بودند، نابودشان کردیم» (وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَة بَطِرَتْ مَعِیشَتَها).
آرى، غرورِ نعمت، آنها را به طغیان دعوت کرد، و طغیان، سرچشمه ظلم و بیدادگرى شد، و ظلم، ریشه زندگانى آنها را به آتش کشید.
«این خانه ها و دیار آنها است که بعد از آنان، جز مدت قلیلى، کسى در آن سکونت نکرد» (فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاّ قَلِیلاً).
آرى، شهرها و خانه هاى ویران آنها، همچنان خالى و خاموش و بدون صاحب مانده است، و اگر کسانى به سراغ آن آمدند، افراد کم و در مدت کوتاهى بود.
«و ما وارث آنها بودیم»! (وَ کُنّا نَحْنُ الْوارِثِینَ).
آیا شما مشرکان «مکّه» نیز مى خواهید، در سایه کفر، به همان زندگى مرفهى برسید، که پایانش همانست که گفته شد، این چه ارزشى مى تواند داشته باشد؟!
«بَطِرَتْ» از ماده «بطر» (بر وزن بشر) به معنىِ طغیان و غرور، بر اثر فزونى نعمت است.
تعبیر به «تِلْکَ»، که اسم اشاره به دور است و غالباً، در امور قابل مشاهده به کار مى رود، ممکن است، اشاره به سرزمین «عاد»، «ثمود» و «قوم لوط» باشد، که در فاصله اى نه چندان زیاد، با مردم «مکّه» قرار داشت، یعنى در «سرزمین احقاف» (میان یمن و شام) یا در «وادى القرى»، و یا در سرزمین «سدوم»، که همه آنها، در مسیر کاروانهاىِ تجارى اعراب «مکّه» به «شام» بود، و اعراب، با چشم خود، این دیارِ خالى را مى دیدند، که بعد از آنها، کمتر کسى در آنجا سکونت گزیده بود.
جمله «اِلاّ قَلِیْلاً» که به صورت استثناء آمده است، سه احتمال دارد:
نخست این که: استثناء از «ساکنان» باشد، دوم از «مساکن» و «سوم» از «سکونت».
در صورت اول، مفهومش این است که: تنها گروه اندکى، بعد از آنها، ساکن این دیار شد، و در صورت دوم، معنى چنین است که: تنها خانه هاى اندکى از آنها، بعداً مسکون شد، و در صورت سوم، مفهوم آن این است که: تنها زمان کمى در آنها سکونت شده است; چرا که هر کس در این شهرهاى شوم و بلاخیز، سکونت اختیار کرد، به زودى طومارِ زندگانیش، درهم پیچیده شد.
البته، اراده هر سه معنى نیز، طبقِ روش ما مشکلى ایجاد نمى کند، هر چند معنى اول، نزدیک تر به نظر مى رسد.
بعضى، نیز آن را، اشاره به سکونت موقت مسافران، به هنگام رفت و آمدشان از این مناطق دانسته اند، و بعضى «قلیل» را، اشاره به جغدها و حیوانات وحشى دانسته اند، قدرِ مسلّم این است که: این شهرهاى آلوده به گناه و شرک، چنان ویران گشت که دیگر روى آبادى به خود، ندید.
تعبیر به «کُنّا نَحْنُ الْوارِثِینَ» اشاره به خالى ماندن آن دیار است، و نیز اشاره اى است به مالکیت حقیقى خداوند، نسبت به همه چیز، که اگر مالکیت اعتبارى بعضى اشیاء را، موقتاً به بعضى انسانها واگذار کند، چیزى نمى گذرد که همه زائل مى گردد، و او وارث همگان خواهد بود.
* * *
آیه بعد، در حقیقت، جواب سؤال مقدرى است، و آن این که: اگر چنین است که خداوند، طغیانگران را نابود مى کند، پس چرا مشرکان «مکّه و حجاز» را، که طغیانگرى را به حدّ اعلا رسانیده بودند، و جهل و جنایتى نبود که مرتکب نشوند، با عذابش نابود نکرد؟
قرآن مى گوید: «پروردگار تو، هرگز شهرها و آبادیها را هلاک نمى کرد، تا این که: در کانون و مرکز آنها، پیامبرى بفرستد، که آیات ما را بر آنان بخواند» (وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى حَتّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا).
آرى، تا اتمامِ حجت نکنیم، و پیامبران را با دستورات صریح نفرستیم، مجازات نخواهیم کرد.
تازه، بعد از اتمامِ حجت، مراقب اعمال آنها هستیم، اگر ظلم و ستمى از آنها سر زد، و مستوجب عذاب شدند، مجازاتشان مى کنیم «و ما هرگز شهرهائى را هلاک نمى کردیم، مگر آن که اهلش ظالم و ستمگر باشند» (وَ ما کُنّا مُهْلِکِی الْقُرى إِلاّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ).
تعبیر «ما کانَ رَبُّکَ» یا «ما کُنّا»، دلیل بر این است که، این سنت همیشگى و جاودانگى خدا بوده و هست، که بدون اتمام حجتِ کافى، کیفر نمى دهد.
جمله «حَتّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولاً» (تا در مرکز این شهرها پیامبرى مبعوث کند) اشاره به این است که: لزومى ندارد در هر شهر و روستا پیامبرى مبعوث شود، همین اندازه که در یک کانون بزرگ، که مرکز پخش اخبار و محل اندیشمندان و متفکران یک قوم است، پیامبرى مبعوث گردد، کافى است، زیرا مردم تمام آن منطقه، بر اثر نیازهاى زندگى، مرتباً به آنجا رفت و آمد دارند، و هر خبرى در آنجا باشد، به سرعت در تمام منطقه و نقاط دور و نزدیک پخش مى گردد، همان گونه که آوازه قیام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در سرزمین «مکّه»، در مدت کوتاهى، در تمام «شبه جزیره عربستان» پیچیده، و از آن هم فراتر رفت، چون «مکّه»، «اُمّ القرى» بود، هم مرکزِ روحانى، و هم مرکز تجارى «حجاز» بود، و حتى در مدت کوتاهى، به مراکز مهم تمدن آن زمان رسید.
بنابراین، آیه یک حکم کلى و عمومى را بیان مى کند، و این که: بعضى از مفسران، آن را اشاره به «مکّه» دانسته اند، کاملاً بى دلیل است، و تعبیر به «فِى أُمِّها» نیز، یک تعبیرِ عام است، چرا که «أُم»، به معنى «مادر» و «مرکز اصلى» است، و اختصاصى به «مکّه» ندارد.(1)
* * *
آخرین آیه مورد بحث، پاسخِ سومى است براى گفتار بهانه جویانى که مى گفتند: «اگر ایمان بیاوریم، عرب بر ما هجوم مى کند، و زندگى ما را به هم مى ریزد»، قرآن مى گوید: «آنچه را از این رهگذر به دست مى آورید، متاعِ بى ارزش زندگى دنیا و زینتِ آن است» (وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْء فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها).
«ولى آنچه نزد خدا است (از نعمتهاى بى پایان جهان دیگر، و مواهب معنویش در این دنیا) بهتر و پایدارتر است» (وَ ما عِنْدَ اللّه خَیْرٌ وَ أَبْقى).
چرا که تمام نعمتهاى مادى دنیا، داراى عوارض ناگوار و مشکلات گوناگونى است، و هیچ نعمت مادى خالص از ضرر و خطر یافت نمى شود.
به علاوه، با نعمت هائى که در نزد خدا است; ـ به خاطر جاودانگى آنها و زودگذر بودن مواهب این دنیا ـ قابل مقایسه نیست، بنابراین، هم بهتر و هم پایدارتر است.
به این ترتیب، در یک مقایسه ساده، هر انسان عاقلى مى فهمد که نباید آن را فداى این کرد، لذا در پایان آیه، مى فرماید: «آیا تعقل نمى کنید»؟! (أَ فَلاتَعْقِلُونَ).
«فخر رازى»، از یکى از فقها، چنین نقل مى کند: اگر کسى وصیت کند، ثلث مالش را به عاقل ترین مردم بدهند، فتواى من این است که: این ثلث را به کسانى بدهند، که اطاعت فرمان حق مى کنند، زیرا عاقل ترینِ مردم، کسى است که متاعِ اندک (زودگذرى) را بدهد، و سرمایه فراوان (پایدارى) را بگیرد، و این، تنها در مورد مطیعان فرمان خدا صادق است.
سپس، «فخر رازى» اضافه مى کند: گویا او این حکم فقهى را، از آیه مورد بحث استفاده کرده است.(2)
* * *
1 ـ در مورد این که آیا این آیه، شامل «مستقلات عقلیه» نیز مى شود یا نه؟ در جلد 12، صفحه 51 (ذیل آیه 15 سوره «اسراء») بحثى داشتیم.
2 ـ تفسیر «کبیر فخر رازى»، جلد 25، صفحه 6.