العنكبوت
وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ ۖ وَلَقَدْ جَاءَهُم مُّوسَىٰ بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ 39 فَكُلًّا أَخَذْنَا بِذَنبِهِ ۖ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا ۚ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ 40 مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا ۖ وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ ۖ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ 41 إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ 42 وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ ۖ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ 43 خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ 44 اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ ۗ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ 45
اما آن گروه به جاى این که اندرزهاى این مصلح بزرگ را به گوش جان بشنوند، در مقام مخالفت برآمده، «او را تکذیب کردند» (فَکَذَّبُوهُ).
«این عمل، سبب شد که زلزله شدیدى آنها را فرو گرفت»! (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ).
«و آنها بر اثر این حادثه، در خانه هاى خود به رو افتادند و مردند»! (فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ).
«جاثِم» از ماده «جثم» (بر وزن چشم) به معنى نشستن روى زانو، و توقف در یک مکان است، بعید نیست این تعبیر اشاره به آن باشد که آنها در موقع وقوع این زلزله شدید در خواب بودند، ناگهان به پا خاستند، همین که بر سر زانو نشستند، حادثه به آنها مهلت نداد و با فرو ریختن دیوارها و صاعقه اى که با آن زلزله مرگبار همراه بود، جان خود را از دست دادند.(3)
* * *
آیه بعد، سخن از قوم «عاد» و «ثمود» مى گوید، بى آن که از پیامبر آنها (هودو صالح)، و گفتگوهایشان با این دو قوم سرکش، سخنى به میان آورد، چرا که اقوامى بودند شناخته شده و داستان پیامبرشان در آیات دیگر قرآن کراراً آمده است، مى فرماید: «ما طایفه عاد و ثمود را هلاک کردیم» (وَ عاداً وَ ثَمُوداْ).(4)
آن گاه مى افزاید: «مساکن و جایگاه هاى آنها براى شما آشکار است» (و ویرانه هاى شهرهایشان در سرزمین «حجر و یمن» بر سر راهتان) (وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ).
شما همه سال در مسافرتهایتان براى تجارت، به سوى «یمن» و «شام»، از سرزمین «حجر» که در شمال «جزیره عرب»، و «احقاف» که در جنوب و نزدیکى «یمن» قرار دارد مى گذرید، و ویرانه هاى شهرهاى عاد و ثمود را با چشم خود تماشا مى کنید، چرا عبرت نمى گیرید؟!
سپس، به علت اصلى بدبختى آنها اشاره کرده، مى گوید: «شیطان اعمالشان را براى آنها زینت کرده بود، و در نتیجه آنها را از راه حق بازداشته بود» (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ).
«در حالى که چشم بینا و عقل و خرد داشتند»، فطرت آنها بر توحید و تقوى بود، و پیامبران الهى نیز بقدر کافى راه را به آنها نشان داده بودند (وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ).
بعضى از مفسران، این جمله را به معنى داشتن چشم بینا و عقل و درک کافى، و بعضى به معنى دارا بودن فطرت سالم، و بعضى به معنى استفاده از راهنمائى پیامبران دانسته اند.
و هیچ مانعى ندارد که همه اینها در معنى آیه جمع باشد، اشاره به این که: آنها جاهل قاصر نبودند، بلکه قبلاً به خوبى حق را مى شناختند، وجدان بیدار داشتند، عقل و خرد کافى، و پیامبران به آنها اتمام حجت کردند، ولى با این همه نداى عقل و وجدان، دعوت انبیاء را رها کرده، به دنبال وسوسه هاى شیطانى افتادند و روز به روز اعمال زشت و شومشان در نظرشان زیباتر جلوه کرد، و به جائى رسیدند که راهى براى بازگشت نبود، قانون آفرینش، این چوبهاى خشک و بى بار و بر را به آتش کشید، که: «سزا خود همین است مربى برى را»!
* * *
آیه بعد از سه نفر از گردنکشان که هر کدام نمونه بارزى از یک قدرت شیطانى بودند، نام مى برد مى گوید: «و قارون و فرعون و هامان را نیز هلاک کردیم» (وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ).(5)
«قارون»، مظهر ثروت توأم با غرور و خودخواهى و غفلت، «فرعون» مظهر قدرت استکبارى توأم با شیطنت، و «هامان» الگوئى براى معاونت از ظالمان مستکبر بود.
و مى افزاید: «موسى با دلائل روشن، به سراغ این سه آمد و حجت را بر آنها تمام کرد» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ).
«اما آنها راه استکبار و غرور و سرکشى را در زمین پیش گرفتند» (فَاسْتَکْبَرُوا فِی الأَرْضِ).
قارون تکیه بر ثروت و زینت و گنج ها و علم و دانشش کرد، و فرعون و هامان تکیه بر لشکر و قدرت نظامى و نیروى تبلیغاتى عظیم در میان توده هاى ناآگاه.
ولى «آنها با این همه نتوانستند بر خدا پیشى گیرند، و از چنگال قدرت او فرار کنند» (وَ ما کانُوا سابِقِینَ).
خداوند، فرمان نابودى «قارون» را به زمینى داد که مهد آسایش او بود، و فرمان نابودى «فرعون و هامان» را به آبى که مایه حیات است، خدا براى نابودى آنها لشکرهاى آسمان و زمین را بسیج نکرد، بلکه، آنچه مایه حیات آنها بود فرمان مرگ آنها را اجرا کرد!.(6)
«سابِقِین» جمع «سابق» به معنى کسى است که پیشى مى گیرد و جلو مى افتد، و اگر مى فرماید: آنها پیشى نگرفتند، مفهومش این است آنها نتوانستند از قلمرو قدرت خدا، با امکاناتى که در اختیار داشتند بگریزند، و از عذاب الهى رهائى یابند، بلکه در همان لحظه اى که خداوند اراده کرد، آنها را به دیار عدم با ذلت و زبونى فرستاد.
* * *
چنان که در آیه بعد مى فرماید: «ما هر یک از آنها را به گناهش گرفتیم» (فَکُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ).
و از آنجا که در حقیقت، چهار گروه در دو آیه قبل ذکر شده بود که مجازاتشان بیان نگردیده («قوم عاد و قوم ثمود» «قارون» و «فرعون و هامان») در دنباله آیه، مجازات هاى آنها را به ترتیب بیان کرده و مى گوید:
«بر بعضى از آنها طوفانى شدید و کوبنده توأم با سنگریزه فرستادیم» (فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً).
«حاصِب» به معنى طوفانى است که در آن سنگریزه ها به حرکت در آیند («حصباء» به معنى سنگریزه است).
منظور از این گروه، «قوم عاد» است که بر طبق سوره «ذاریات» و «حاقه» و «قمر»، طوفان شدید و بسیار کوبنده اى در مدت هفت شب و هشت روز بر آنها مسلط گردید، خانه هاشان را درهم کوبید، و جسدهاشان را همچون برگهاى پائیزى به اطراف پراکنده ساخت.(7)
«بعضى دیگر را، صیحه آسمانى فرو گرفت» (وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ).
گفته ایم: «صیحه آسمانى» نتیجه صاعقه ها است که با زمین لرزه در مرکز وقوعش همراه است، و این عذابى بود که براى قوم ثمود، و بعضى اقوام دیگر نازل گردید، چنان که در سوره «هود» آیه 67 درباره قوم «ثمود» مى گوید: وَ أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیارِهِمْ جاثِمِینَ.
«و بعضى دیگر از آنها را در زمین فرو بردیم» (وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الأَرْضَ).
این مجازاتى بود که در مورد «قارون»، ثروتمند، مغرور و مستکبر بنى اسرائیل تحقق یافت که در آیه 81 سوره «قصص» به آن اشاره شده است.
«و بالاخره بعضى دیگر را غرق کردیم» (وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا).
مى دانیم این اشاره به «فرعون و هامان» و اتباع آنها است، که در سوره هاى مختلف قرآن از آن بحث شده است.
به هر حال، با توجه به این بیان، مجازاتهاى چهارگانه فوق به ترتیب براى گروه هاى چهارگانه اى است، که در دو آیه قبل، اشاره به انحراف و گمراهى و گناه آنها شده، بى آن که مجازات آنها ذکر شود.
اما این که: بعضى از مفسران، احتمال داده اند: این مجازات ها شامل اقوام دیگرى نیز بشود (از جمله غرق براى قوم نوح، و باران سنگ براى قوم لوط،) بسیار بعید به نظر مى رسد، زیرا مجازات آنها در همانجا که قرآن شرح حالشان را داده بیان گردید، و نیازى به تکرار نبود، آنچه در این سلسله آیات بیان نشده بود، مجازات گروه هاى چهارگانه اى بود که در دو آیه اخیر آمده است.
در پایان آیه، براى تأکید این واقعیت که اینها همه گرفتار عکس العمل کارهاى خویش شدند، و محصولى را درو مى کردند که بذر آن را خودشان پاشیده بودند، مى فرماید: «خداوند هرگز، به آنها ظلم و ستم نکرد، آنها بودند که بر خویشتن ستم کردند» (وَ ما کانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
آرى، مجازات هاى این جهان و جهان دیگر، بازتاب و تجسمى است از اعمال انسان ها، در آنجا که تمام راههاى اصلاح و بازگشت را به روى خود ببندند.
خدا عادل تر از آنست که کوچکترین ظلم و ستمى درباره انسانى روا دارد.
این آیه، مانند بسیارى دیگر از آیات قرآن، به روشنى اصل آزادى اراده و اختیار انسان را، تثبیت مى کند، و این حقیقت را روشن مى سازد که تصمیم گیریها همه جا از خود انسان است، خدا او را آزاد آفریده و آزاد خواسته است، بنابراین، اعتقاد پیروان مکتب جبر، که متأسفانه در میان مسلمان ها نیز وجود دارند، با این منطق نیرومند قرآن ابطال مى شود.
* * *
1 ـ این جمله عطف بر جمله «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً» و ما بعد آن.
2 ـ درباره «مدین» شرح مبسوطى ذیل آیه 23 سوره «قصص» در همین جلد از تفسیر «نمونه» داشتیم.
3 ـ شرح ماجراى دردناک قوم «شعیب» در ذیل آیات 84 تا 95 سوره «هود» (جلد نهم، صفحه 199 تا 221) آمده است.
4 ـ «عاداً وَ ثَمُودَ» مفعول فعل «أَهْلَکْنا» است که در تقدیر است و از آیه قبل استفاده مى شود، و بعضى آن را مفعول «اذکر» دانسته اند.
5 ـ این سه کلمه نیز مفعول فعل مقدرى است (أَهْلَکْنا) که از آیات گذشته استفاده مى شود و بعضى آنها را مفعول «اذکر» مى دانند.
6 ـ شرح ماجراى زندگى «قارون» در هفت آیه سوره «قصص» از 76 ـ 81 آمده، و هلاکت «فرعون و فرعونیان» در تفسیر سوره «قصص» در همین جلد از تفسیر «نمونه»، و در جلد ششم در تفسیر سوره «اعراف» ذکر شده است.
7 ـ حاقه، آیات 5 تا 7.
36وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الآخِرَ وَ لاتَعْثَوْا فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ
37فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ
38وَ عاداً وَ ثَمُوداْ وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ
39وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الأَرْضِ وَ ما کانُوا سابِقِینَ
40فَکُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما کانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ
ترجمه:
36 ـ و ما به سوى «مدین» برادرشان «شعیب» را فرستادیم; گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستید و به روز بازپسین امیدوار باشید، و در زمین فساد نکنید»!
37 ـ (ولى) آنها او را تکذیب کردند، و به این سبب زلزله آنان را فرا گرفت و بامدادان در خانه هاى خود به رو در افتاده و مرده بودند.
38 ـ ما طایفه «عاد» و «ثمود» را نیز (هلاک کردیم)، و مساکن (ویران شده) آنان براى شما آشکار است; شیطان اعمالشان را براى آنان آراسته بود، از این رو آنان را از راه (خدا) بازداشت در حالى که بینا بودند!
39 ـ و «قارون» و «فرعون» و «هامان» را نیز (هلاک کردیم); موسى با دلائل روشن به سراغشان آمد اما آنان در زمین برترى جوئى کردند، ولى نتوانستند (بر خدا) پیشى گیرند!
40 ـ ما هر یک از آنان را به گناهشان گرفتیم، بر بعضى از آنها طوفانى از سنگریزه فرستادیم، و بعضى از آنان را صیحه آسمانى فرو گرفت، و بعضى دیگر را در زمین فرو بردیم، و بعضى را غرق کردیم; خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، ولى آنها خودشان بر خود ستم مى کردند!
تفسیر:
هر گروه ستمگر، به نوعى مجازات شدند
بعد از داستان «لوط» و قومش، نوبت به اقوام دیگرى همچون «قوم شعیب» و «عاد» و «ثمود» و «قارون» و «فرعون» مى رسد، که در آیات مورد بحث به هر کدام اشاره فشرده و کوتاهى براى یک نتیجه گیرى کلى شده است.
نخست مى گوید: «ما به سوى «مدین» برادرشان شعیب را فرستادیم» (وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً).(1)
تعبیر به «برادر»، چنان که بارها گفته ایم، اشاره به نهایت محبت این پیامبران نسبت به امتهایشان و عدم سلطه جوئى است، البته این پیامبران غالباً پیوند خویشاوندى با اقوامشان نیز داشتند.
«مدین» شهرى است در جنوب غربى «اردن» که امروز به نام «معان» خوانده مى شود، در شرق «خلیج عقبه» قرار گرفته، و حضرت شعیب(علیه السلام) و قومش در آنجا مى زیستند.(2)
«شعیب»(علیه السلام) مانند سایر پیامبران بزرگ خدا، دعوت خود را از اعتقاد به مبدأ و معاد، که پایه و اساس هر دین و آئین است، آغاز کرد «گفت: اى قوم من! خدا را بپرستید و به روز قیامت امیدوار باشید» (فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الآخِرَ).
ایمان به مبدأ، سبب مى شود که انسان احساس مراقبت دقیقى به طور دائم از ناحیه پروردگار بر اعمال خود داشته باشد، و ایمان به معاد، انسان را به یاد دادگاه عظیمى مى اندازد که همه چیز بى کم و کاست در آن مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
اعتقاد به این دو اصل، مسلماً در تربیت و اصلاح انسان، تأثیر فوق العاده اى خواهد داشت.
دستور سوم «شعیب» یک دستور جامع عملى بود که، تمام برنامه هاى اجتماعى را در برمى گیرد گفت: «سعى در فساد در زمین مکنید» (وَ لاتَعْثَوْا فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ).
«فساد» مفهوم وسیعى دارد که هرگونه نابسامانى و ویرانگرى و انحراف و ظلم را در بر مى گیرد، و نقطه مقابل آن صلاح و اصلاح است که تمام برنامه هاى سازنده در مفهوم آن جمع است.
«تَعْثَوا» از ماده «عثى» به معنى تولید فساد کردن است، منتها این تعبیر بیشتر در مورد مفاسد اخلاقى گفته مى شود، بنابراین ذکر کلمه «مُفْسِدِین» بعد از آن جنبه تأکید دارد.
* * *