العنكبوت

وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ ۖ وَلَقَدْ جَاءَهُم مُّوسَىٰ بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ 39 فَكُلًّا أَخَذْنَا بِذَنبِهِ ۖ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا ۚ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَٰكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ 40 مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا ۖ وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ ۖ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ 41 إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ 42 وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ ۖ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ 43 خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ 44 اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ ۗ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ 45

45اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللّهِ أَکْبَرُ وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ

 

ترجمه:

45 ـ آنچه را از کتاب (آسمانى) به تو وحى شده تلاوت کن، و نماز را بر پا دار، که نماز (انسان را) از زشتى ها و گناه باز مى دارد و یاد خدا بزرگ تر است; و خداوند مى داند شما چه کارهائى انجام مى دهید!

 

 
تفسیر:

نماز، باز دارنده از زشتى ها و بدى ها

بعد از پایان بخشهاى مختلفى از سرگذشت اقوام پیشین و پیامبران بزرگ، و برخورد نامطلوب آنها با این رهبران الهى، و پایان غم انگیز زندگى آنها، روى سخن را ـ براى دلدارى و تسلى خاطر و تقویت روحیه و ارائه خط مشى کلى و جامع ـ به پیامبر کرده، دو دستور به او مى دهد:

نخست مى گوید: «آنچه را از کتاب آسمانى (قرآن) به تو وحى شده، تلاوت کن» (اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ).

این آیات را بخوان، که هر چه مى خواهى در آن است: علم و حکمت، نصیحت و اندرز، معیار شناخت حق و باطل، وسیله نورانیت قلب و جان، و مسیر حرکت هر گروه و هر جمعیت.

بخوان، و در زندگیت به کار بند، بخوان و از آن الهام بگیر، بخوان و قلبت را به نور تلاوتش روشن کن.  بعد از بیان این دستور، که در حقیقت جنبه آموزش دارد، به دستور دوم مى پردازد که شاخه اصلى پرورش است، مى گوید: «و نماز را بر پا دار» (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ).

سپس، به فلسفه مهم نماز پرداخته، مى گوید: «زیرا نماز انسان را از زشتى ها و منکرات باز مى دارد» (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ).(1)

از آنجا که طبیعت نماز، انسان را به یاد نیرومندترین عامل بازدارنده، یعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مى اندازد، داراى اثر بازدارندگى از فحشاء و منکر است.

انسانى که به نماز مى ایستد، تکبیر، مى گوید، خدا را از همه چیز برتر و بالاتر مى شمرد، به یاد نعمت هاى او مى افتد، حمد و سپاس او مى گوید، او را به رحمانیت و رحیمیت مى ستاید، به یاد روز جزاى او مى افتد، اعتراف به بندگى او مى کند، از او یارى مى جوید، صراط مستقیم از او مى طلبد، راه کسانى که به آنها نعمت داده شده، غضب بر آنها نشده و گمراه نگشته اند (مضمون سوره حمد).

بدون شک در قلب و روح چنین انسانى، جنبشى به سوى حق، و حرکتى به سوى پاکى، و جهشى به سوى تقوا پیدا مى شود.

براى خدا «رکوع» مى کند، و در پیشگاه او پیشانى بر خاک مى نهد، غرق در عظمت او مى شود، و خودخواهى ها و خود برتربینى ها را فراموش مى کند.

شهادت به یگانگى او و گواهى به رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى دهد.

بر پیامبرش درود مى فرستد، و دست به درگاه خداى بر مى دارد که در زمره بندگان صالح او قرار گیرد (تشهد و سلام).

 

همه این امور، موجى از معنویت در وجود او ایجاد مى کند، موجى که سد نیرومندى در برابر گناه، محسوب مى شود.  این عمل، چند بار در شبانه روز، تکرار مى گردد، هنگامى که صبح از خواب برمى خیزد، در یاد او غرق مى شود.

در وسط روز، هنگامى که غرق زندگى مادى شده، ناگهان صداى تکبیر مؤذن را مى شنود، برنامه خود را قطع کرده، به درگاه او مى شتابد، و حتى در پایان روز و آغاز شب، پیش از آن که به بستر استراحت رود، با او راز و نیاز مى کند و دل را مرکز انوار او مى سازد.

از این گذشته، به هنگامى که آماده مقدمات نماز مى شود، خود را شستشو مى دهد، پاک مى کند، حرام و غصب را از خود دور مى سازد، و به بارگاه دوست مى رود، همه این امور، تأثیر بازدارنده در برابر خط فحشاء و منکرات دارد.

منتها هر نمازى، به همان اندازه که از شرایط کمال و روح عبادت برخوردار است، نهى از فحشاء و منکر مى کند، گاه، نهى کلى و جامع و گاه، نهى جزئى و محدود.

ممکن نیست، کسى نماز بخواند و هیچ گونه اثرى در او نبخشد، هر چند نمازش صورى باشد، هر چند آلوده گناه باشد، البته این گونه نماز، تأثیرش کم است، این گونه افراد اگر همان نماز را نمى خواندند، از این هم آلوده تر بودند.

روشن تر بگوئیم: نهى از فحشاء و منکر، سلسله مراتب و درجات زیادى دارد و هر نمازى، به نسبت رعایت شرایط، داراى بعضى از این درجات است.

از آنچه در بالا گفتیم، روشن مى شود، سرگردانى جمعى از مفسران، در تفسیر این آیه، و انتخاب تفسیرهاى نامناسب، بى جهت است، شاید آنها به همین دلیل که دیده اند بعضى، نماز مى خوانند و مرتکب گناه مى شوند، و آیه را  در معنى مطلقش بدون سلسله مراتب دیده اند، گرفتار شک و تردید شده اند، و راه هاى دیگرى را در تفسیر آیه برگزیده اند.

از جمله، بعضى گفته اند: نماز انسان را از فحشاء و منکر باز مى دارد، مادام که مشغول نماز است!!

چه حرف عجیبى؟ این مزیتى براى نماز نیست، بسیارى از اعمال چنین است.

بعضى دیگر گفته اند: اعمال و اذکار نماز، به منزله جمله هائى است که هر یک انسان را از فحشاء و منکر نهى مى کند، مثلا تکبیر، تسبیح و تهلیل هر کدام به انسان مى گوید: گناه مکن، حال انسان گوش به این نهى مى دهد، یا نه؟ مطلب دیگرى است.

آنها که آیه فوق را چنین تفسیر کرده اند، از این حقیقت غافل شده اند که نهى در اینجا فقط «نهى تشریعى» نیست، بلکه «نهى تکوینى» است، ظاهر آیه این است که، نماز اثر بازدارنده دارد، و تفسیر اصلى همان است که در بالا گفتیم، البته مانعى ندارد که بگوئیم نماز هم نهى تکوینى از فحشاء و منکر مى کند و هم نهى تشریعى.

* * *

به چند حدیث توجه کنید:

1 ـ در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) چنین مى خوانیم: مَنْ لَمْ تَنْهَهُ صَلاْتُهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللّهِ اِلاّ بُعْداً: «کسى که نمازش او را از فحشاء و منکر باز ندارد، هیچ بهره اى از نماز، جز دورى از خدا نبرده است»!.(2)

2 ـ در حدیث دیگرى از همان حضرت چنین آمده: لا صَلوةَ لِمَنْ لَمْ یُطِعِ  الصَّلوةَ، وَ طاعَةُ الصَّلوةِ أَنْ یَنْتَهِىَ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ: «کسى که اطاعت فرمان نماز نکند، نمازش نماز نیست، و اطاعت نماز آن است که نهى آن از فحشاء و منکر به کار بندد».(3)

3 ـ و در حدیث سومى از همان بزرگوار، چنین مى خوانیم: جوانى از «انصار» نماز را با پیامبر(صلى الله علیه وآله) ادا مى کرد، اما با این حال آلوده گناهان زشتى بود، این ماجرا را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) عرضه داشتند، فرمود: اِنَّ صَلاتَهُ تَنْهاهُ یَوْماً مّا: «سرانجام روزى نمازش او را از این اعمال پاک مى کند».(4)

4ـ این اثر نماز به قدرى اهمیت دارد، که در بعضى از روایات اسلامى به عنوان معیار سنجش نماز مقبول و غیر مقبول از آن یاد شده، چنان که امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَعْلَمَ أَقُبِلَتْ صَلوتُهُ أَمْ لَمْ تُقْبَلْ؟ فَلْیَنْظُرْ: هَلْ مَنَعَتْهُ صَلوتُهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ؟ فَبِقَدْرِ ما مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ!: «کسى که دوست دارد ببیند آیا نمازش مقبول درگاه الهى شده، یا نه؟ باید ببیند آیا این نماز او را از زشتى ها و منکرات باز داشته یا نه؟ به همان مقدار که بازداشته نمازش قبول است»!.(5)

* * *

در دنباله آیه اضافه مى فرماید: «ذکر خدا از آن هم برتر و بالاتر است» (وَ لَذِکْرُ اللّهِ أَکْبَرُ).

ظاهر جمله فوق این است که: بیان فلسفه مهمترى براى نماز مى باشد، یعنى یکى دیگر از آثار و برکات مهم نماز، که حتى از نهى از فحشاء و منکر مهمتر است، آنست که انسان را به یاد خدا مى اندازد، که ریشه و مایه اصلى هر خیر و  سعادت است، و حتى عامل اصلى نهى از فحشاء و منکر نیز، همین «ذکر اللّه» مى باشد، در واقع برترى آن، به خاطر آنست که علت و ریشه محسوب مى شود.

اصولاً، یاد خدا، مایه حیات قلوب و آرامش دل ها است، و هیچ چیز، به پایه آن نمى رسد: أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ: «آگاه باشید یاد خدا مایه اطمینان دلها است».(6)

اصولاً، روح همه عبادات ـ چه نماز و چه غیر آن ـ ذکر خدا است، اقوال نماز، افعال نماز، مقدمات نماز، تعقیبات نماز، همه و همه، در واقع، یاد خدا را در دل انسان زنده مى کند.

قابل توجه این که: در آیه 14 سوره «طه» اشاره به این فلسفه اساسى نماز شده و خطاب به موسى مى گوید: أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی: «نماز را بر پا دار، تا به یاد من باشى».

ولى مفسران بزرگ، براى جمله بالا تفسیرهاى دیگرى ذکر کرده اند، که در بعضى از روایات اسلامى نیز اشاراتى به آن تفسیرها شده، از جمله این که: منظور از جمله فوق، این است که: «یاد خدا از شما به وسیله رحمت» برتر از «یاد شما از او به وسیله طاعت» است.(7)

دیگر این که: ذکر خدا از نماز برتر و بالاتر است; چرا که روح هر عبادتى ذکر خدا است.

این تفسیرها که بعضاً در روایات اسلامى نیز آمده، ممکن است اشاره به بطون آیه، بوده باشد، و گرنه، ظاهر آن با معنى اول، هماهنگ تر است، زیرا در اکثر مواردى که «ذکر اللّه» به کار رفته، منظور یاد کردن مردم از خدا است، و آیه  فوق، نیز همین معنى را تداعى مى کند، البته یاد کردن خدا از بندگان مى تواند، به عنوان یک نتیجه مستقیم براى یاد بندگان از خدا بوده باشد، و به این ترتیب تضاد میان دو معنى بر طرف مى شود.

در حدیثى از «معاذ بن جبل» چنین آمده: هیچ یک از اعمال آدمى براى نجات او از عذاب الهى، برتر از «ذکر اللّه» نیست، از او پرسیدند: حتى جهاد در راه خدا؟ گفت: آرى، زیرا خداوند مى فرماید: «وَ لَذِکْرُ اللّهِ أَکْبَرُ».

ظاهر این است که، «معاذ بن جبل» این سخن را از کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) استفاده کرده، زیرا خود او نقل مى کند: از پیامبر خدا پرسیدم: کدام عمل از همه اعمال برتر است، فرمود: أَنْ تَمُوتَ وَ لِسانُکَ رَطْبٌ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ: «این که به هنگام مردن، زبانت، به ذکر خداوند بزرگ مشغول باشد».

و از آنجا که نیات انسان ها و میزان حضور قلب آنها در نماز، و سائر عبادات، بسیار متفاوت است، در پایان آیه، مى فرماید: «و خدا مى داند چه کارهائى را انجام مى دهید» (وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ).

چه، اعمالى را که در پنهان انجام مى دهید، یا آشکار، چه، نیاتى را که در دل دارید، و چه سخنانى که بر زبان جارى مى کنید.

* * *

نکته:

تأثیر نماز در تربیت فرد و جامعه

گر چه نماز چیزى نیست که فلسفه اش بر کسى مخفى باشد، ولى دقت در متون آیات و روایات اسلامى، ما را به ریزه کارى هاى بیشترى در این زمینه رهنمون مى گردد:

1 ـ روح و اساس و هدف و پایه و مقدمه و نتیجه و بالاخره، فلسفه نماز

همان یاد خدا است، همان «ذکر اللّه» است که در آیه فوق به عنوان برترین نتیجه بیان شده است.

البته، ذکرى که مقدمه فکر، و فکرى که انگیزه عمل بوده باشد، چنان که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده که در تفسیر جمله «وَ لَذِکْرُ اللّهِ أَکْبَرُ» فرمود: ذِکْرُ اللّهِ عِنْدَ ما أَحَلَّ وَ حَرَّمَ: «یاد خدا کردن به هنگام انجام حلال و حرام» (یعنى به یاد خدا بیفتد به سراغ حلال برود و از حرام چشم بپوشد).(8)

2 ـ نماز وسیله شستشوى از گناهان و مغفرت و آمرزش الهى است; چرا که خواه ناخواه، نماز انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته مى کند، لذا در حدیثى مى خوانیم: پیامبر(صلى الله علیه وآله) از یاران خود سؤال کرد: لَوْ کَانَ عَلَى بَابِ دَارِ أَحَدِکُمْ نَهْرٌ فَاغْتَسَلَ فِی کُلِّ یَوْم مِنْهُ خَمْسَ مَرَّات أَ کَانَ یَبْقَى فِی جَسَدِهِ مِنَ الدَّرَنِ شَیْءٌ؟ قُلْنَا: لا، قَالَ: فَإِنَّ مَثَلَ الصَّلاةِ کَمَثَلِ النَّهْرِ الْجَارِی کُلَّمَا صَلّى صَلاةً کَفَّرَتْ مَا بَیْنَهُمَا مِنَ الذُّنُوبِ: «اگر بر در خانه یکى از شما نهرى از آب صاف و پاکیزه باشد، و در هر روز، پنج بار خود را در آن شستشو دهد، آیا چیزى از آلودگى و کثافت در بدن او مى ماند»؟.

در پاسخ عرض کردند: نه، فرمود: «نماز درست همانند این آب جارى است، هر زمان که انسان نمازى مى خواند، گناهانى که در میان دو نماز انجام شده است از میان مى رود».(9)

و به این ترتیب، جراحاتى که بر روح و جان انسان از گناه، مى نشیند، با مرهم نماز، التیام مى یابد، و زنگارهائى که بر قلب مى نشیند، زدوده مى شود.

3 ـ نماز سدّى در برابر گناهان آینده است، چرا که روح ایمان را در انسان  تقویت مى کند، و نهال تقوى را در دل پرورش مى دهد، و مى دانیم «ایمان» و «تقوا» نیرومندترین سدّ در برابر گناه است، و این، همان چیزى است که در آیه فوق به عنوان نهى از فحشاء و منکر، بیان شده است، و همان است که در احادیث متعددى، مى خوانیم: افراد گناهکارى بودند که شرح حال آنها را براى پیشوایان اسلام بیان کردند، فرمودند: غم مخورید، نماز آنها را اصلاح مى کند، و کرد.

4 ـ نماز، غفلت زدا است، بزرگترین مصیبت براى رهروان راه حق آن است که هدف آفرینش خود را فراموش کنند، و غرق در زندگى مادى و لذائذ زود گذر گردند، اما نماز، به حکم این که: در فواصل مختلف، و در هر شبانه روز پنج بار انجام مى شود، مرتباً به انسان اخطار مى کند، هشدار مى دهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان مى سازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد مى کند، و این نعمت بزرگى است که انسان، وسیله اى در اختیار داشته باشد، که در هر شبانه روز چند مرتبه قویّاً به او بیدار باش گوید.

5 ـ نماز خود بینى و کبر را در هم مى شکند، چرا که انسان در هر شبانه روز، هفده رکعت، و در هر رکعت، دو بار پیشانى بر خاک در برابر خدا مى گذارد، خود را ذره کوچکى، در برابر عظمت او مى بیند، بلکه صفرى در برابر بى نهایت.

پرده هاى غرور و خود خواهى را کنار مى زند، تکبر و برترى جوئى را در هم مى کوبد.

به همین دلیل «على»(علیه السلام) در آن حدیث معروفى که فلسفه هاى عبادات اسلامى در آن منعکس شده است، بعد از ایمان، نخستین عبادت را که نماز است با همین هدف، تبیین مى کند مى فرماید: فَرَضَ اللَّهُ الإِیمَانَ تَطْهِیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْرِ...: «خداوند ایمان را براى پاکسازى انسانها از شرک  واجب کرده است، و نماز را براى پاکسازى از کبر».(10)

6 ـ نماز وسیله پرورش، فضائل اخلاق و تکامل معنوى انسان است، چرا که انسان را از جهان محدودِ ماده، و چهار دیوار عالم طبیعت بیرون مى برد، به ملکوت آسمان ها دعوت مى کند، و با فرشتگان هم صدا و هم راز مى سازد، خود را بدون نیاز به هیچ واسطه در برابر خدا مى بیند و با او به گفتگو برمى خیزد.

تکرار این عمل، در شبانه روز، آن هم با تکیه روى صفات خدا، رحمانیت و رحیمیت و عظمت او، مخصوصاً با کمک گرفتن از سوره هاى مختلف قرآن بعد از «حمد»، که بهترین دعوت کننده به سوى نیکى ها و پاکى ها است، اثر قابل ملاحظه اى در پرورش فضائل اخلاقى در وجود انسان دارد.

لذا در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم، که در فلسفه نماز فرمود: الصَّلاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیّ: «نماز وسیله تقرب هر پرهیزکارى، به خدا است».(11)

7 ـ نماز به سائر اعمال انسان ارزش و روح مى دهد ـ چرا که نماز روح اخلاص را زنده مى کند، زیرا نماز مجموعه اى است از نیت خالص و گفتار پاک و اعمال خالصانه، تکرار این مجموع، در شبانه روز، بذر سایر اعمال نیک را در جان انسان مى پاشد، و روح اخلاص را تقویت مى کند.

لذا در حدیث معروفى مى خوانیم، که امیرمؤمنان على(علیه السلام) در وصایاى خود بعد از آن که فرق مبارکش با شمشیر «ابن ملجم» جنایتکار شکافته شد، فرمود: وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الصَّلاةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِینِکُمْ: «خدا را خدا را درباره نماز، چرا که ستون دین شما است».(12)

مى دانیم، هنگامى که عمود خیمه، در هم بشکند، یا سقوط کند، هر قدر  طناب ها و میخ هاى اطراف محکم باشد، اثرى ندارد، همچنین هنگامى که ارتباط بندگان با خدا، از طریق نماز، از میان برود اعمال دیگر اثر خود را از دست خواهد داد.

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: أَوَّلُ ما یُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلوةُ فَاِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ، وَ اِنْ رُدَّتْ رُدَّ عَلَیْهِ سائِرُ عَمَلِهِ: «نخستین چیزى که در قیامت از بندگان حساب مى شود نماز است، اگر مقبول افتاد سائر اعمالشان قبول مى شود، و اگر مردود شد سائر اعمال نیز، مردود مى شود»!(13)

شاید دلیل این سخن، آن باشد که، نماز رمز ارتباط خلق و خالق است، اگر به طور صحیح انجام گردد، قصد قربت و اخلاص که وسیله قبولى سائر اعمال است در او زنده مى شود، و گرنه، بقیه اعمال او مشوب و آلوده مى گردد، و از درجه اعتبار ساقط مى شود.

8 ـ نماز قطع نظر از محتواى خودش، با توجه به شرائط صحت، دعوت به پاکسازى زندگى مى کند; چرا که مى دانیم مکان نمازگزار، لباس نمازگزار، فرشى که بر آن نماز مى خواند، آبى که با آن وضو مى گیرد و غسل مى کند، محلى که در آن غسل و وضو انجام مى شود، باید از هر گونه غصب و تجاوز به حقوق دیگران پاک باشد، کسى که آلوده به تجاوز و ظلم، ربا، غصب، کم فروشى، رشوه خوارى و کسب اموال حرام باشد، چگونه مى تواند مقدمات نماز را فراهم سازد؟ بنابراین تکرار نماز، در پنج نوبت در شبانه روز خود دعوتى است به رعایت حقوق دیگران.

9 ـ نماز علاوه بر شرائط صحت، شرائط قبول، یا به تعبیر دیگر شرائط کمال دارد، که رعایت آنها نیز یک عامل مؤثر دیگر، براى ترک بسیارى از گناهان  است.

در کتب فقهى و منابع حدیث، امور زیادى به عنوان موانع قبول نماز، ذکر شده است، از جمله مسأله شرب خمر است که در روایات آمده: لاتُقْبَلُ صَلوةُ شارِبِ الْمُسْکِرِ أَرْبَعِیْنَ یَوْماً اِلاّ أَنْ یَتِوبَ: «نماز شرابخوار تا چهل روز مقبول نخواهد شد، مگر این که توبه کند».(14)

و در روایات متعددى مى خوانیم: «از جمله کسانى که نماز آنها قبول نخواهد شد، پیشواى ستمگر است».(15)

و در بعضى از روایات دیگر، تصریح شده است: نماز کسى که زکات نمى پردازد قبول نخواهد شد، و همچنین روایات دیگرى که مى گوید: خوردن غذاى حرام یا عجب و خود بینى از موانع قبول نماز است، پیدا است فراهم کردن این شرایط قبولى، تا چه حد سازنده است؟

10 ـ نماز روح انضباط را در انسان تقویت مى کند، چرا که دقیقاً باید در اوقات معینى انجام گیرد، که تأخیر و تقدیم آن هر دو، موجب بطلان نماز است، همچنین آداب و احکام دیگر در مورد نیت، قیام، قعود، رکوع، سجود و مانند آن که رعایت آنها، پذیرش انضباط را در برنامه هاى زندگى کاملاً آسان مى سازد.

همه اینها، فوائدى است که در نماز، قطع نظر از مسأله جماعت وجود دارد، و اگر ویژگى جماعت را بر آن بیفزائیم ـ که روح نماز همان جماعت است ـ برکات بى شمار دیگرى دارد که اینجا جاى شرح آن نیست، به علاوه کم و بیش همه از آن آگاهیم.

گفتار خود را در زمینه فلسفه و اسرار نماز، با حدیث جامعى که از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) نقل شده پایان مى دهیم:  

امام(علیه السلام)، در پاسخ نامه اى که از فلسفه نماز در آن سؤال شده بود، چنین فرمود:

«علت تشریع نماز این است که، توجه و اقرار به ربوبیت پروردگار است، مبارزه با شرک و بت پرستى، و قیام در پیشگاه پروردگار در نهایت خضوع و نهایت تواضع، اعتراف به گناهان و تقاضاى بخشش از معاصى گذشته، و نهادن پیشانى بر زمین، همه روز، براى تعظیم پروردگار!

و نیز هدف این است که: انسان همواره هشیار و متذکر باشد، گرد و غبار فراموشکارى بر دل او ننشیند، مست و مغرور نشود، خاشع و خاضع باشد، طالب و علاقمند افزونى در مواهب دین و دنیا گردد.

علاوه بر این که، مداومت ذکر خداوند در شب و روز، که در پرتو نماز حاصل مى گردد، سبب مى شود: انسان مولا و مدبر و خالق خود را فراموش نکند، روح سرکشى و طغیانگرى بر او غلبه ننماید.

و همین توجه به خداوند، و قیام در برابر او، انسان را از معاصى باز مى دارد و از انواع فساد جلوگیرى مى کند».(16)

* * *


1 ـ فرق میان «فحشاء» و «منکر» در جلد 11 صفحه 370، ذیل آیه 90 سوره «نحل» آمده است که در یک عبارت کوتاه مى توان گفت: «فحشاء» اشاره به گناهان بزرگ پنهانى، و «منکر» گناهان بزرگ آشکار است، و یا «فحشاء» گناهانى است که بر اثر غلبه قواى شهویه، و «منکر» بر اثر غلبه قوه غضبیه صورت مى گیرد.

2 ـ «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 285، ذیل آیه مورد بحث (حدیث اخیر اشعار به نهى تشریعى دارد).

3 و 4 و 5 ـ «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 285، ذیل آیه مورد بحث (حدیث اخیر اشعار به نهى تشریعى دارد).

6 ـ رعد، آیه 28.

7 ـ طبق این تفسیر «اللّه» در اینجا «فاعل» مى باشد، اما طبق تفسیر گذشته «مفعول» براى مصدر مذکور در آیه است.

8 ـ «بحار الانوار»، جلد 82، صفحه 200.

9 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 3، صفحه 7، باب 2 از ابواب اعداد الفرائض، حدیث 3.

10 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، جمله 252.

11 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، جمله 136.

12 ـ «نهج البلاغه»، نامه ها (وصیت) 47.

13 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 4، صفحه 34 (چاپ آل البیت).

14 ـ «بحار الانوار»، جلد 84، صفحه 317 و 320.

15 ـ «بحار الانوار»، جلد 84، صفحه 317.

16 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 3، صفحه 4.