الروم
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ ۚ كَانَ أَكْثَرُهُم مُّشْرِكِينَ 42 فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ۖ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ 43 مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ ۖ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ 44 لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ 45 وَمِنْ آيَاتِهِ أَن يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِيُذِيقَكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ 46 وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا ۖ وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ 47 اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاءِ كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ ۖ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ 48 وَإِن كَانُوا مِن قَبْلِ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ 49 فَانظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ 50
41ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ
42قُلْ سِیرُوا فِی الأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ
43فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللّهِ یَوْمَئِذ یَصَّدَّعُونَ
44مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ
45لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لایُحِبُّ الْکافِرِینَ
ترجمه:
41 ـ فساد، در خشکى و دریا به خاطر کارهائى که مردم انجام داده اند آشکار شده است; خدا مى خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (به سوى حق) بازگردند!
42 ـ بگو در زمین سیر کنید و بنگرید عاقبت کسانى که قبل از شما بودند چگونه بود! بیشتر آنها مشرک بودند!
43 ـ روى خود را به سوى آئین مستقیم بدار، پیش از آن که روزى فرا رسد که هیچ کس نمى تواند آن را از خدا بازگرداند; در آن روز مردم به گروه هائى تقسیم مى شوند.
44 ـ هر کس کافر شود، کفرش بر زیان خود اوست; و آنها که کار شایسته انجام دهند، به سود خودشان آماده مى سازند.
45 ـ این براى آنست که خداوند کسانى را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، از فضلش پاداش دهد; او کافران را دوست نمى دارد!
تفسیر:
سرچشمه فساد، اعمال خود مردم است!
در آیات گذشته، سخن از «شرک» در میان بود، و مى دانیم ریشه اصلى تمام مفاسد، فراموش کردن اصل توحید و روى آوردن به شرک است، لذا در آیات مورد بحث، نخست سخن از «ظهور فساد در زمین» به خاطر اعمال مردم به میان آورده، مى گوید: «فساد در خشکى و دریا به خاطر کارهائى که مردم انجام داده اند آشکار شده» (ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ).
«خدا مى خواهد عکس العمل کارهاى مردم را به آنها نشان دهد، و نتیجه بعضى از اعمالى را که انجام داده اند، به آنها بچشاند، شاید بیدار شوند، و به سوى حق بازگردند»! (لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
آیه فوق معنى وسیع و گسترده اى را پیرامون ارتباط «فساد» و «گناه» با یکدیگر بیان مى کند، که نه مخصوص سرزمین «مکّه» و «حجاز» است، و نه عصر و زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، بلکه به اصطلاح از قبیل «قضیه حقیقیه» است که پیوند «محمول» و «موضوع» را بیان مى کند، به عبارت دیگر، هر جا فسادى ظاهر شود، بازتاب اعمال مردم است، و در ضمن، یک هدف تربیتى دارد، تا مردم طعم تلخ نتیجه اعمالشان را بچشند، شاید به خود آیند.
بعضى مى گویند: این آیه ناظر به آن قحطى و خشکسالى مى باشد، که به خاطر نفرین پیامبر(صلى الله علیه وآله) دامان مشرکان «مکّه» را گرفت، باران قطع شد، بیابان ها خشکید و خشکیده تر شد، و حتى استفاده از صید دریا (دریاى احمر) براى آنها مشکل گشت.
به فرض، که این سخن از نظر تاریخى صحیح باشد، تنها بیان یک مصداق است، و معنى آیه را در مسأله ارتباط فساد و گناه هرگز محدود نمى کند، نه محدود به آن زمان و مکان، و نه محدود به خشکسالى و کمى باران.
از آنچه در بالا گفتیم، به خوبى روشن مى شود، بسیارى از تفسیرهاى محدود و موضعى که از بعضى از مفسران، ذیل این آیه نقل شده، به هیچ وجه قابل قبول نیست، مثل این که: مراد از فساد در خشکى ها، قتل «هابیل» به دست «قابیل» است، و منظور از فساد در دریا، غصب کشتى ها در عصر «موسى» و «خضر» است.
یا این که: منظور از فساد دریا و صحرا، زمامداران فاسدى هستند که همه این مناطق را به فساد مى کشند.
البته ممکن است یکى از مصداق هاى فساد این چنین افراد بوده باشند: که بر اثر دنیاپرستى و مجامله، و تن در دادن مردم، به ذلت، بر سر آنها مسلط مى شوند اما مسلماً تمام مفهوم آیه این نیست.
جمعى از مفسران، نیز در معنى «فساد بحر» به گفتگو نشسته اند:
بعضى گفته اند: «بحر» به معنى شهرهائى است که در کنار دریا است، و بعضى گفته اند: «بحر» به معنى مناطق حاصل خیز و پر باغ و زراعت است.
ما دلیلى بر این گونه، تکلفات نمى بینیم، چرا که «بحر» معنى معروفى دارد، که همان «دریا» است و فساد در آن، ممکن است به صورت کمبود مواهب دریائى و یا ناامنى ها و جنگ هائى که در دریاها به وقوع مى پیوست، باشد.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: حَیاتُ دَوابِّ الْبَحْرِ بِالْمَطَرِ فَاِذا کَفَّ الْمَطَرُ ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ، وَ ذلِکَ اِذا کَثُرَتِ الذُّنُوبُ وَ الْمَعاصِى: «زندگى موجودات دریا به وسیله باران است، هنگامى که باران نبارد هم خشکى ها به فساد کشیده مى شود، و هم دریا، و این هنگامى است که گناهان فزونى گیرد»!.(1)
البته آنچه در این روایت آمده، بیان یک مصداق روشن از فساد است، و نیز آنچه در رابطه با نزول باران و حیات حیوانات دریائى در این حدیث ذکر شده، مسأله اى است که دقیقاً به تجربه رسیده، که هر وقت باران کمتر ببارد ماهى در دریا کم خواهد شد، و حتى از بعضى از ساحل نشینان، شنیده ایم مى گفتند: «فایده باران براى دریا بیش از فایده آن براى صحرا است»!
در زمینه رابطه «فساد برّ و بحر» با «گناهان» مردم، تحلیل هاى دیگرى داریم که به خواست خدا در بحث نکات خواهد آمد.
* * *
در آیه بعد، براى این که، مردم شواهد زنده اى را در مسأله ظهور فساد در زمین، به خاطر گناه انسان ها با چشم خود بینند، دستور «سیر در ارض» را مى دهد و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «بگو شما در روى زمین به گردش پردازید، حال امت هاى پیشین را جستجو کنید، و اعمال و سرنوشت آنها را مورد بررسى قرار دهید، ببینید عاقبت کسانى که قبل از شما بودند، به کجا رسید»؟! (قُلْ سِیرُوا فِی الأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ).
قصرها و کاخ هاى ویران شده آنها را بنگرید، خزائن به تاراج رفته آنها را تماشا کنید، جمعیت نیرومند پراکنده آنها را مشاهده نمائید، و سرانجام قبرهاى درهم شکسته و استخوان هاى پوسیده آنها را بنگرید.
ببینید سرانجام ظلم و ستم و گناه و شرک، آنها چه شد؟
ببینید اگر آنها آشیانه مرغان را سوزاندند، چگونه خانه این صیادان نیز به ویرانى کشیده شد؟
آرى، «اکثر آنها مشرک بودند» (کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ).
و شرک «ام الفساد» و مایه تباهى آنها شد.
جالب توجه این که، هنگامى که در آیات قبل، سخن از نعمت هاى خدا بود، نخست آفرینش و خلقت انسان را مطرح کرد، سپس روزى دادن به او را (اللّهُ الَّذِى خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ) ولى در آیات مورد بحث، هنگامى که سخن از مجازات الهى مى گوید: نخست اشاره به زوال نعمت ها بر اثر گناه مى کند، سپس نابودى و هلاکت بر اثر شرک، چرا که به هنگام بخشش، اول موهبت خلقت است و بعد روزى، و به هنگام باز پس گرفتن، نخست زوال نعمت است و بعد هلاکت.
تعبیر به «أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ» با توجه به این که: این سوره «مکّى» است و مسلمانان آن روز در اقلیت قرار داشتند، شاید اشاره به این است که از انبوه مشرکان نهراسید، که خداوند گروه هاى عظیمى از این قبیل افراد را در گذشته هلاک و نابود کرده است، و هم هشدارى است براى این طغیانگران که «سیر در ارض» کنند و پایان کار پیشینیان هم مسلک خود را با چشم ببینند.
* * *
و از آنجا که پند گرفتن و بیدار شدن، و سپس بازگشتن به سوى خدا، همیشه مفید و مؤثر نیست، در آیه بعد روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده، چنین مى گوید: «صورت خود را به سوى دین و آئین مستقیم و پا بر جا (آئین توحید خالص) قرار ده، پیش از آن که روزى فرا رسد که هیچ کس قدرت ندارد آن را از خدا بازگرداند، و برنامه الهى را تعطیل کند، و در آن روز مردم گروه گروه مى شوند و صفوف از هم جدا مى گردد» گروهى در بهشت و گروهى در دوزخ (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللّهِ یَوْمَئِذ یَصَّدَّعُونَ).(2)
توصیف دین به «قیّم» با توجه به این که «قیّم» به معنى ثابت و برپا است، در حقیقت اشاره به دلیل این توجه مستمر به دین است، یعنى چون آئین اسلام آئینى است ثابت و مستقیم، و برپادارنده نظام زندگى مادى و معنوى مردم، هرگز از آن منحرف مشو!
و این که، خطاب را متوجه پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى کند، براى این است که دیگران حساب کار خویش را برسند.
تعبیر به «یَصَّدَّعُون» از ماده «صدع»، در اصل به معنى «شکستن» و «شکافتن ظرف» است، ولى تدریجاً به معنى هرگونه پراکندگى و تفرق به کار رفته است، و در اینجا، اشاره به جدائى صفوف بهشتیان و دوزخیان مى باشد که هر یک از این دو صف، نیز به صفوفى تقسیم مى شوند، به تناسب سلسله مراتب درجات بهشتى، و درکات دوزخى.
* * *
آیه بعد در حقیقت شرحى است براى این جدائى صفوف در قیامت، مى فرماید: «هر کسى کافر شد، کفرش بر زیان خود او است» و وبالش دامنگیر او (مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ).
«و اما آنها که عمل صالحى انجام دادند (پاداش الهى را) به سود خودشان آماده و مهیا مى سازند» (وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ).
«یَمْهَدُونَ» از ماده «مهد» (بر وزن عهد) ـ همان گونه که «راغب» در «مفردات» گفته ـ در اصل به معنى «گاهواره» یا محلى است که براى کودک آماده مى کنند، سپس «مهد» و «مهاد» به معنى وسیعترى یعنى هر مکان مهیا و آماده اى (که نهایت آرامش و آسایش در آن است) گفته شده است، انتخاب این تعبیر براى بهشتیان و مؤمنان صالح، نیز از همین نظر است.
خلاصه این که، گمان نکنید، ایمان و کفر و اعمال زشت و زیباى شما، براى خدا اثرى دارد، این شما هستید که از آن شاد و خشنود، یا ناراحت و غمگین مى شوید.
* * *
جالب این که: در مورد کفار با همان جمله «مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ» قناعت کرده ولى در مورد مؤمنان در آیه بعد، توضیح مى دهد که، نه تنها اعمال خود را در آنجا مى بینند، بلکه خدا مواهب بیشترى که شایسته فضل و کرم او است به آنها مى بخشد مى گوید: «هدف این است که خداوند کسانى را که ایمان آورده، و عمل صالح انجام داده اند از فضلش پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ).
مسلماً این فضل الهى، شامل حال کافران نمى شود، «چرا که خدا کافران را دوست ندارد» (إِنَّهُ لایُحِبُّ الْکافِرِینَ).
بدیهى است، با آنها نیز بر طبق عدالت رفتار مى کند، و بیش از استحقاقشان مجازات نخواهد کرد، ولى فضل و موهبتى نیز نصیبشان نخواهد شد.
* * *
نکته ها:
1 ـ رابطه «گناه» و «فساد»!
بدون شک، هر کار خلافى در وضع «جامعه»، و از طریق آن در وضع «افراد» اثر مى گذارد، و موجب نوعى فساد در سازمان اجتماعى مى شود، گناه و کار خلاف و قانون شکنى، همانند یک غذاى ناسالم و مسموم است، که در سازمان بدن انسان، چه بخواهیم، و چه نخواهیم، تأثیر نامطلوب خواهد گذارد، و انسان گرفتار واکنش طبیعى آن مى شود.
«دروغ» سلب اعتماد مى کند.
«خیانت در امانت» روابط اجتماعى را بر هم مى زند.
«ظلم» همیشه منشأ ظلم دیگرى است.
«سوء استفاده از آزادى» به دیکتاتورى مى انجامد، و دیکتاتورى به انفجار.
«ترک حقوق محرومان» کینه و عداوت مى آفریند، و تراکم کینه ها و عداوتها اساس جامعه را متزلزل مى سازد.
خلاصه این که: هر کار نادرست، چه در مقیاس محدود و چه گسترده، عکس العمل نامطلوبى دارد، و یکى از تفسیرهاى آیه «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ» همین است (این رابطه طبیعى «گناه» و «فساد» است).
ولى از روایات اسلامى استفاده مى شود: بسیارى از گناهان علاوه بر اینها، یک سلسله آثار شوم با خود همراه مى آورند، که ارتباط و پیوندشان با آن آثار، لااقل از نظر طبیعى ناشناخته است.
مثلاً در روایات آمده است «قطع رحم» عمر را کوتاه، و «خوردن مال حرام» قلب را تاریک، و «شیوع زنا» سبب فناى انسان ها مى شود و روزى را کم مى کند و....(3)
حتى در روایتى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَمُوتُ بِالآجَالِ: «آنها که به وسیله گناه از دنیا مى روند بیش از کسانى هستند که به مرگ طبیعى مى میرند».(4)
نظیر همین معنى به تعبیر دیگرى در قرآن مجید آمده است، آنجا که مى فرماید: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ: «اگر آنها که در شهرها و آبادى ها زندگى مى کنند، ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، برکات آسمان ها و زمین را به روى آنها مى گشائیم، ولى آیات ما را تکذیب کردند، ما نیز آنها را به مجازات اعمالشان گرفتیم»!.(5)
به این ترتیب، «فساد» در آیه مورد بحث، اعم از مفاسد اجتماعى و بلاها و سلب برکات است.
نکته قابل توجه دیگر این که: از آیه فوق استفاده مى شود که یکى از فلسفه هاى آفات و بلاها، تأثیر تربیتى آنها روى انسان ها است، آنها باید واکنش اعمال خود را ببینند، تا از خواب غفلت بیدار شوند، و به سوى پاکى و تقوا باز گردند.
نمى گوئیم، همه شرور و آفات از این قبیل است، ولى مى گوئیم حداقل، بخشى از آنها داراى چنین فلسفه اى است، و البته فلسفه هاى دیگرى نیز دارد که در جاى خود از آن بحث کرده ایم.(6)
* * *
2 ـ فلسفه سیر در ارض
مسأله گردش در زمین (سیر در ارض) شش بار در قرآن مجید در سوره هاى «آل عمران»، «انعام»، «نحل»، «نمل»، «عنکبوت»، و «روم» آمده، که یک بار از آنها به منظور مطالعه اسرار آفرینش (عنکبوت ـ 20) و پنج بار دیگر به منظور عبرت گرفتن از عواقب دردناک و شوم اقوام ظالم و جبار و ستمگر و آلوده، است.
قرآن براى مسائل عینى و حسى، که آثار آن کاملاً قابل لمس است، در امور تربیتى اهمیت خاصى قائل است، مخصوصاً به مسلمانان دستور مى دهد: از محیط محدود زندگى خود در آیند، و به سیر و سیاحت این جهان پهناور بپردازند، در اعمال و رفتار اقوام دیگر و پایان کار آنها بیندیشند، و از این رهگذر اندوخته پر ارزشى از آگاهى و عبرت فراهم سازند.
قدرت هاى شیطانى در دنیاى امروز براى گسترش دامنه استثمار خود، در سراسر جهان، تمام کشورها و سرزمین ها و اقوام مختلف را بررسى کرده و طرز فرهنگ و نقاط قوت و ضعف و صنایع مادى آنها را به خوبى برآورد کرده اند.
قرآن مى گوید: به جاى این جباران، شما سیر در ارض کنید، و به جاى تصمیم هاى شیطانى آنها درس هاى رحمانى بیاموزید.
عبرت گرفتن از زندگى دیگران، از تجربه هاى شخصى مهم تر و پرارزش تر است، زیرا در این تجربه ها باید انسان زیان هائى متحمل شود تا مسائلى بیاموزد، ولى در عبرت گرفتن از زندگى و تجارب دیگران، انسان بى آن که متحمل سوخت و زیانى شود، توشه گران بهائى مى اندوزد.
دستور قرآن در زمینه «سیر در ارض» منطبق بر کامل ترین شیوه هائى است که امروز بشر براى مطالعات خود به دست آورده، و آن این که: پس از فرا گرفتن مسائل در کتاب ها دست شاگردان را مى گیرند، و به سیر در ارض و مطالعه شواهد عینى آنچه خوانده اند، مى برند.
البته امروز نوع دیگرى از «سیر در ارض» تحت عنوان «جهانگردى» از طرف تمدن هاى شیطانى براى جلب مال و ثروت حرام رائج شده است، که غالباً هدف هاى انحرافى دارد، مانند انتقال فرهنگ هاى ناسالم، عیاشى، هوسرانى، بى بند و بارى و سرگرمى هاى ناسالم دیگر، این همان جهانگردى ویرانگر است.
اسلام طرفدار آن نوع جهانگردى است که وسیله انتقال فرهنگ هاى سالم، تراکم تجربه ها، آگاهى از اسرار آفرینش در جهان انسانیت و جهان طبیعت، و گرفتن درس هاى عبرت از سرنوشت دردناک اقوام فاسد و ستمگر است.
ذکر این نکته نیز بى تناسب نیست که، در اسلام، نوع دیگرى از جهانگردى تحت عنوان «سیاحت» مورد نهى واقع شده، چنان که در حدیثى مى خوانیم: لا سِیاحَةَ فِى الاِسْلامِ: «سیاحت در اسلام نیست»(7) و منظور از آن، زندگى کسانى است که براى تمام عمر، یا مدتى، از زندگى اجتماعى به کلى جدا مى شدند، و بى آن که فعالیتى داشته باشند، در روى زمین به حرکت مى پرداختند، و همچون رهبان ها زندگى مى کردند و سربار اجتماع بودند.
به تعبیر دیگر کار آنها «رهبانیت سیّار» بود در مقابل «رهبان هاى ثابتى» که در دیرها منزوى بودند، و از جامعه برکنار، و از آنجا که اسلام با رهبانیت و انزواى اجتماعى مخالف است، این نوع «سیاحت» را نیز محکوم مى کند.
* * *
3 ـ دین قیّم (آئین پا بر جا)
در آیات فوق، به پیامبر دستور داده شده که تمام توجه خویش را به آئینى معطوف دارد که مستقیم و ثابت و استوار است، هیچ گونه انحرافى به کجى ها ندارد و هیچ گونه تزلزلى در پایه هاى آن نیست.
قابل توجه این که، در آیات دیگر قرآن مجید تعبیرات دیگرى درباره «دین» آمده است:
در آیه 105 سوره «یونس» توصیف به «حنیف» (دینى که از هرگونه انحراف بر کنار است).
در آیه 3 سوره «زمر» توصیف به «خالص» (أَلا لِلّهِ الدِّیْنُ الْخالِصُ).
در آیه 52 سوره «نحل» توصیف به «واصب» آئینى که غیر قابل تغییر و خالى از فنا و زوال است (وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً).
و در آیه 78 سوره «حج» اسلام را به عنوان آئینى که خالى از هرگونه سختگیرى است توصیف کرده (وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَج).
و نظیر اینها.
هر یک از این امور، یکى از ابعاد آئین اسلام را تشکیل مى دهد، که در عین حال، لازم و ملزوم یکدیگرند، آرى، این چنین دینى را باید انتخاب کرد، و در راه شناختش کوشید، و در حفظش تا پاى جان ایستاد.
* * *
4 ـ بازگشتى در قیامت نیست
در آیات فوق، درباره قیامت خواندیم: یَوْمٌ لامَرَدَّ لَهُ مِنَ اللّهِ: «روزى است که هیچ کس نمى تواند آن را از خدا بازدارد، و از وقوع آن جلوگیرى کند» و یا راهى براى بازگشت به سوى دنیا بگشاید.
شبیه این تعبیر، در آیات دیگر قرآن نیز به چشم مى خورد، از جمله در آیه 44 سوره «شورى» مى خوانیم: وقتى ظالمان، عذاب دردناک الهى را مى بینند مى گویند: هَلْ إِلى مَرَدّ مِنْ سَبِیل: «آیا راهى به سوى بازگشت هست»؟
و در آیه 47 سوره «شورى» نیز قیامت به عنوان «یَوْمٌ لامَرَدَّ لَهُ مِنَ اللّهِ» توصیف شده است.
حقیقت این است که، عالم هستى داراى مراحلى است که هرگز بازگشت از مرحله بعد، به قبل در آن ممکن نیست، و این یک سنت تخلف ناپذیر پروردگار است.
آیا هرگز طفل ـ خواه کامل متولد شده باشد یا ناقص ـ ممکن است به عالم جنین بازگردد؟ آیا میوه اى که از درخت جدا شده ـ خواه رسیده خواه نارس ـ امکان دارد بار دیگر به شاخه ها بپیوندد؟
انتقال انسان از این جهان به جهان دیگر نیز، همین گونه است، یعنى هیچ راهى به سوى بازگشت نیست، و این حقیقتى است که پشت انسان را مى لرزاند، و به انسان بیدارباش مى دهد.
* * *
1 ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، طبق نقل تفسیر «مجمع البیان»، جلد 4، صفحه 190.
2 ـ کلمه «مَرَدَّ» در جمله «لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللّهِ» مصدر میمى است، و در اینجا مصدر به معنى اسم فاعل به کار رفته، بنابراین، معنى چنین مى شود: هیچ کس نمى تواند آن روز را از خداوند بازگرداند، یعنى جلو دادرسى و کیفر و پاداش خدا را با تعطیل کردن آن روز بگیرد، خلاصه این که، نه خداوند از وعده خود تخلف مى کند تا آن روز را باز گرداند، و نه غیر او قدرت چنین کارى را دارد، پس وقوع آن روز حتمى است (دقت کنید).
3 ـ در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «زنا شش عقوبت دارد: سه عقوبت در دنیا، و سه عقوبت در آخرت، و اما در دنیا، نورانیت را از انسان سلب مى کند، مرگ زودرس مى آورد، و روزى را قطع مى نماید، و اما در آخرت باعث سخت گیرى در حساب و خشم پروردگار، و خلود در آتش است» (سفینة البحار، ماده زنى).
4 ـ «سفینة البحار»، ماده ذنب.
5 ـ اعراف، آیه 96.
6 ـ «آفریدگار جهان»، بحث آفات و بلاها.
7 ـ «مجمع البحرین»، ماده «سیح» ـ در حدیث دیگرى در همین کتاب از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) آمده است که فرمود: سِیاحَةُ أُمَّتِى الغَزْوُ وَ الْجِهادُ: «اگر امت من مى خواهند به زندگى مادى پشت کنند، چرا به جهاد نروند، چرا در بیابان ها بیهوده بمیرند».