لقمان
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ 29 ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ 30 أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُم مِّنْ آيَاتِهِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ 31 وَإِذَا غَشِيَهُم مَّوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ ۚ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ 32 يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَّا يَجْزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئًا ۚ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ 33 إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ ۖ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا ۖ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ 34
33یا أَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لایَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جاز عَنْ والِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ فَلاتَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لایَغُرَّنَّکُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ
34إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْض تَمُوتُ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ
ترجمه:
33 ـ اى مردم! تقواى الهى پیشه کنید، و بترسید از روزى که نه پدر کیفر اعمال فرزندش را تحمل مى کند، و نه فرزند چیزى از کیفر (اعمال) پدرش را، به یقین وعده الهى حق است; پس مبادا زندگانى دنیا شما را بفریبد، و مبادا (شیطان فریبکار)، شما را به (کرم) خدا مغرور سازد.
34 ـ آگاهى از زمان قیام قیامت مخصوص خداست، و اوست که باران را نازل مى کند، و آنچه را که در رحم ها (ى مادران) است مى داند، و هیچ کس نمى داند فردا چه به دست مى آورد، و هیچ کس نمى داند در چه سرزمینى مى میرد؟ به درستى که خداوند عالم و آگاه است!
تفسیر:
وسعت علم خداوند
در این دو آیه که آخرین آیات سوره «لقمان» است، نخست به صورت یک جمع بندى از مواعظ و اندرزهاى گذشته، و دلائل توحید و معاد، همه انسان ها را به خدا و روز قیامت توجه مى دهد، سپس از غرور ناشى از دنیا و شیطان بر حذر مى دارد و بعد به وسعت دامنه علم خداوند و شمول آن نسبت به همه چیز مى پردازد.
مى فرماید: «اى مردم از خدا بپرهیزید» (یا أَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ).
«و از روزى بترسید که نه پدر بار گناه فرزندش را به دوش مى کشد، و نه فرزند چیزى از مسئولیت پدر را تحمل مى کند» (وَ اخْشَوْا یَوْماً لایَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جاز عَنْ والِدِهِ شَیْئاً).
در حقیقت دستور اول، توجه به مبدأ است، و دستور دوم توجه به معاد.
دستور اول، نیروى مراقبت را در انسان زنده مى کند، و دستور دوم، احساس پاداش و کیفر را، و بدون شک، کسى که بداند شخص خبیر و آگاهى تمام اعمال او را مى بیند، و مى داند و ثبت و ضبط مى کند، و از سوى دیگر، محکمه و دادگاه عدلى براى رسیدگى به تمام جزئیات آن تشکیل مى دهد، چنین انسانى کمتر آلوده گناه و فساد مى شود.
جمله «لایَجْزِى» از ماده «جزا» است و جزا از نظر لغت به دو معنى آمده: یکى پاداش و کیفر دادن در برابر چیزى (چنان که گفته مى شود: جَزاهُ اللّهُ خَیْراً: خداوند او را پاداش خیر داد).
و دیگرى کفایت کردن و جانشین شدن و تحمل نمودن، چنان که در آیه مورد بحث آمده است: لایَجْزِى والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ: «هیچ پدرى، مسئولیت اعمال فرزندش را قبول نمى کند، و به جاى او نمى نشیند، و از او کفایت نمى کند».
ممکن است، هر دو به یک ریشه باز گردد، چرا که پاداش و کیفر نیز جانشین عمل مى شود، و به مقدار آن است (دقت کنید).
به هر حال، در آن روز، هر کس چنان به خود مشغول است، و در پیچ و خم اعمال خویش گرفتار، که به دیگرى نمى پردازد، حتى پدر و فرزند که نزدیکترین رابطه ها را با هم دارند، هیچ کدام به فکر دیگرى نیستند.
این آیه نظیر آیه اى است که در آغاز سوره «حج» آمده، که درباره قیامت و زلزله رستاخیز مى گوید: یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَة عَمّا أَرْضَعَتْ: «روزى که مشاهده کنید، مادران شیرده فرزندان شیرخوار خود را فراموش مى کنند».
قابل توجه این که: در مورد «پدر» تعبیر به «لایَجْزِى»، (فعل مضارع) مى کند و در مورد فرزند، تعبیر به «جاز» (اسم فاعل). این تفاوت تعبیر، ممکن است از باب تنوع در سخن باشد، یا اشاره به وظیفه و مسؤلیت فرزند در مقابل پدر، زیرا اسم فاعل دوام و تکرار بیشترى را مى رساند .
به تعبیر دیگر، از عواطف پدرى انتظار مى رود: حداقل در پاره اى از موارد، تحمل عذاب فرزند را بکند، آن چنان که در دنیا ناملایمات او را به جان مى خرد، ولى، در مورد فرزند انتظار مى رود، مقدار بیشترى از ناملایمات پدر را به خاطر حقوق فراوانى که بر او دارد متحمل شود، در حالى که هیچ یک از این دو، در آن روز، کمترین مشکلى را از دیگرى نمى گشایند، و همه گرفتار اعمال خویشند و سر در گریبان خود.
در پایان آیه، انسان ها را از دو چیز بر حذر مى دارد، مى فرماید: «وعده خدا حق است، مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد، و مبادا شیطان شما را گول زند» (إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ فَلاتَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لایَغُرَّنَّکُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ).
در واقع، در برابر دو امر که در آغاز آیه بود، دو نهى، در اینجا دیده مى شود; زیرا اگر توجه به خدا و ترس از حساب و جزا در انسان زنده شود، ترسى از انحراف و آلودگى در او نیست، مگر از دو راه: یکى این که: زرق و برق دنیا، واقعیتها را در نظر او دگرگون سازد، و قدرت تشخیص را از او بگیرد که حب دنیا ریشه همه گناهان است، دیگر این که: وسوسه هاى شیطانى او را فریب دهد، و مغرور سازد، و از مبدأ و معاد دور کند.
اگر این دو راه نفوذ گناه بسته شود، دیگر، هیچ خطرى او را تهدید نمى کند، و به این ترتیب، چهار دستور فوق مجموعه کاملى از برنامه نجات آدمى را فراهم مى سازد.
* * *
در آخرین آیه این سوره، به تناسب بحثى که پیرامون روز رستاخیز در آیه قبل به میان آمد، سخن از علومى به میان مى آورد که: مخصوص پروردگار است مى گوید: «آگاهى بر زمان قیام قیامت مخصوص خدا است» (إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ).
«و او است که باران را نازل مى کند» و از تمام جزئیات نزول آن آگاه است (وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ).
و نیز «او است که از فرزندانى که در رحم مادرانند (با تمام مشخصات آنها) آگاه است» (وَ یَعْلَمُ ما فِی الأَرْحامِ).
«و هیچ کس نمى داند فردا چه مى کند» (وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً).
«و هیچ کس نمى داند در چه سرزمینى مى میرد»؟ (وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْض تَمُوتُ).
«خداوند عالم و آگاه است» (إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).
گوئى مجموع این آیه، پاسخ به سؤالى است، که در زمینه قیامت مطرح مى شود، همان سؤالى که بارها مشرکان قریش از پیامبر(صلى الله علیه وآله) کردند و گفتند: مَتى هُوَ: «روز قیامت کى خواهد بود».(1)
قرآن در پاسخ آنان مى گوید: هیچ کس جز خدا، از لحظه قیام قیامت آگاه نیست و طبق صریح آیات دیگر، خداوند این علم را از همه مخفى داشته است : إِنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها: «قیامت خواهد آمد، و من مى خواهم آن را پنهان سازم».(2)
تا هرگز غرور و غفلت دامان افراد را نگیرد.
پس از آن مى گوید: نه تنها مسأله قیامت است که از شما پنهان است، در زندگى روزمره شما و در میان نزدیکترین مسائلى که با مرگ و حیاتتان سر و کار دارد، مطالب فراوانى وجود دارد، که شما از آن بى خبرید.
زمان نزول قطرات حیات بخش باران که زندگى همه جانداران به آن بستگى دارد، بر هیچ یک از شما آشکار نیست، و تنها با حدس و تخمین و گمان از آن بحث مى کنید.
همچنین از زمان پیدایش شما در شکم مادر و خصوصیات جنین، احدى آگاه نیست.
و نیز آینده نزدیک، یعنى حوادث فرداى شما و نیز محل مرگ و بدرود حیاتتان بر همه پوشیده است.
شما که از این مسائل نزدیک به زندگى خود، اطلاعى ندارید، چه جاى تعجب، که از لحظه قیام قیامت بى خبر باشید؟.(3)
در تفسیر «درّ المنثور» نقل شده: مردى به نام «وراث» از طائفه «بنى مازن» خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده گفت: اى محمّد! کى قیامت بر پا مى شود؟ به علاوه، شهرهاى ما در خشکسالى فرو رفته، کى فراوانى نعمت مى شود ؟ و نیز هنگامى که آمدم، همسرم باردار بود، کى فرزند مى آورد؟ و نیز من مى دانم امروز چه کرده ام، فردا چه خواهم کرد؟ و بالاخره، من مى دانم در کجا متولد شده ام، بگو ببینم در کدام سرزمین مى میرم؟!
آیه فوق نازل شد گفت: علم همه این امور نزد خدا است.(4)
* * *
نکته ها:
1 ـ انواع غرور و فریب!
آیات فوق، هشدار مى دهد، که زرق و برق زندگى دنیا شما را نفریبد، سپس از فریب شیطان، سخن مى گوید، و نسبت به آن اعلام خطر مى کند، زیرا مردم چند گروهند:
بعضى آن قدر ضعیف و ناتوانند، که تنها مشاهده زرق و برق دنیا براى فریب و غرورشان کافى است.
اما بعضى، که مقاومت بیشترى دارند، وسوسه هاى شیطان نیز باید به آن افزوده شود، و شیطان درون و برون، دست به دست هم دهند تا آنها را بفریبند، تعبیرات آیه فوق، هشدارى است به همه این گروهها.
ذکر این نکته نیز لازم است، که «غرور» (بر وزن جسور) به معنى هر موجود فریبنده است، و این که: آن را به شیطان تفسیر کرده اند، در حقیقت بیان مصداق واضح آن است، و الا هر انسان فریبنده، هر کتاب فریبنده، هر مقام وسوسه گر و هر موجودى، که انسان را گمراه سازد، در مفهوم وسیع این کلمه داخل است، مگر این که: مفهوم شیطان را چنان وسعت دهیم، که همه اینها را شامل شود.
لذا «راغب» در «مفردات» مى گوید: « «غَرور» هر چیزى است که انسان را مغرور سازد و بفریبد، اعم از مال، مقام، شهوت و شیطان، و این که: به شیطان تفسیر شده، به خاطر این است که خبیث ترین فریبندگان است».
و این که: بعضى آن را به دنیا تفسیر کرده اند، به خاطر فریبندگى دنیاست چنان که در «نهج البلاغه» مى خوانیم: تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ: «مى فریبد، و ضرر مى زند، و مى گذرد»!.(5)
* * *
2 ـ فریبندگى دنیا
بدون شک، بسیارى از مظاهر زندگى دنیا، غرورآمیز و غفلت زا است، و گاه چنان انسان را به خویشتن مشغول مى دارد، که از هر چه غیر آن است غافل مى سازد.
به همین دلیل، در بعضى از روایات اسلامى از امیرمؤمنان على(علیه السلام)مى خوانیم: وقتى از آن حضرت پرسیدند: أَیُّ النَّاسِ أَثْبَتُ رَأْیاً: «چه کسى از همه مردم بافکرتر، و از نظر اندیشه ثابت تر است»؟
فرمود: مَنْ لَمْ یَغُرُّهُ النَّاسُ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَمْ تَغُرُّهُ الدُّنْیَا بِتَشْوِیْقِها: «کسى که مردم فریبکار او را نفریبند، و تشویقهاى دنیا نیز او را فریب ندهد».(6)
ولى، با این حال، در لابلاى صحنه هاى مختلف همین دنیاى فریبنده، صحنه هاى گویائى است، که ناپایدارى جهان و تو خالى بودن زرق و برقهاى آن را به روشنترین وجهى بیان مى کند، حوادثى، که هر انسان هوشمندى را مى تواند بیدار کند، بلکه ناهوشمندان را نیز هوشیار مى سازد.
در حدیثى مى خوانیم: امیرمؤمنان على(علیه السلام) از کسى شنید، دنیا را مذمت مى کند، و آن را فریبنده مى شمرد، على(علیه السلام) رو به او کرده فرمود: أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا، الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِیلِهَا، أَ تَغْتَرُّ بِالدُّنْیَا ثُمَّ تَذُمُّهَا؟
أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا أَمْ هِیَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَیْکَ؟
مَتَى اسْتَهْوَتْکَ؟! أَمْ مَتَى غَرَّتْکَ؟ أَ بِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلى؟ أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرى؟!...
إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْق لِمَنْ صَدَقَهَا، وَ دَارُ عَافِیَة لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا، وَ دَارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا، وَ دَارُ مَوْعِظَة لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا، مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ، وَ مُصَلّى مَلائِکَةِ اللَّهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ، وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ...:
«اى کسى که نکوهش دنیا مى کنى! در حالى که تو خود به غرور دنیا گرفتار شده اى، و فریفته باطل هاى آن هستى.
تو خود مغرور به دنیا شده اى، سپس از آن مذمت مى کنى؟
تو از جرم دنیا شکایت دارى؟ یا دنیا باید از جرم تو شکایت کند؟
کى دنیا تو را گول زده؟، و چه موقع تو را فریب داده است؟! آیا به محل سقوط پدرانت در دامن فنا، و یا به خوابگاه مادرانت در زیر خاک، تو را فریب داده است؟...
اما بدان! این دنیا جایگاه صدق و راستى است، براى آن کسى که با آن به راستى رفتار کند، و خانه تندرستى است، براى آن کس که از آن چیزى بفهمد، و سراى بى نیازى است، براى آن کس که از آن توشه بر گیرد، و محل اندرز است، براى آن که از آن اندرز گیرد، دنیا مسجد دوستان خداست، و نمازگاه فرشتگان پروردگار، و محل نزول وحى الهى، و تجارتخانه اولیاء حق!...».(7)
* * *
3 ـ این علوم پنج گانه مخصوص خدا است
گذشته از این که: لحن آیه فوق، حکایت از این دارد که: آگاهى از قیامت و نزول باران و چگونگى جنین در رحم مادر، و امورى را که انسان در آینده انجام مى دهد، و محل مرگ او، در اختیار خداوند است و دیگران را به آن راهى نیست، روایاتى که در تفسیر آیه نیز وارد شده، این حقیقت را تأکید مى کند.
از جمله در حدیثى مى خوانیم: اِنَّ مَفاتِیْحَ الْغَیْبِ خَمْسٌ لایَعْلَمُهُنَّ اِلاَّ اللّهُ وَ قَرَأَ هذِهِ الآیَةَ: «کلیدهاى غیب پنج است، که هیچ کس جز خدا نمى داند، سپس آیه فوق را تلاوت فرمود».(8)
در روایت دیگرى که در «نهج البلاغه» آمده، مى خوانیم: هنگامى که على(علیه السلام)از بعضى حوادث آینده خبر مى داد، یکى از یاران عرض کرد: اى امیرمؤمنان! از غیب سخن مى گوئى؟ و به علم غیب آشنائى؟
امام خندید، و به آن مرد که از طایفه «بنى کلب» بود فرمود: یَا أَخَا کَلْب! لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب، وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم، وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ... فَیَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الأَرْحَامِ، مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثَى، وَ قَبِیح أَوْ جَمِیل، وَ سَخِیّ أَوْ بَخِیل، وَ شَقِیّ أَوْ سَعِید، وَ مَنْ یَکُونُ فِی النَّارِ حَطَباً أَوْ فِی الْجِنَانِ لِلنَّبِیِّینَ مُرَافِقاً، فَهَذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لایَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلاَّ اللَّهُ، وَ مَا سِوَى ذَلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِیَّهُ فَعَلَّمَنِیهِ وَ دَعَا لِی بِأَنْ یَعِیَهُ صَدْرِی وَ تَضْطَمَّ عَلَیْهِ جَوَانِحِی:
«اى برادر کلبى! این علم غیب نیست، این فرا گرفته اى است از عالمى (یعنى پیامبر(صلى الله علیه وآله))، علم غیب تنها علم قیامت است، و آنچه خداوند سبحان در این آیه بر شمرده... و بعد از ذکر آیه شریفه فرمود: خداوند سبحان از آنچه در رحمها قرار دارد آگاه است، پسر است یا دختر؟ زشت است یا زیبا؟ سخاوتمند است یا بخیل؟ سعادتمند است یا شقى؟ چه کسى آتش گیره دوزخ است، و چه کسى در بهشت، دوست پیامبران؟... اینها علوم غیبیه اى است، که غیر از خدا کسى نمى داند، و غیر از آن علومى است که خداوند به پیامبرش تعلیم کرده، و او به من آموخته است، و برایم دعا نموده که خدا آن را در سینه ام جاى دهد، و اعضاى پیکرم را از آن مالامال سازد».(9)
از این روایت، به خوبى بر مى آید، که: منظور از عدم آگاهى مردم از این امور پنج گانه، تمام خصوصیات آنها است، فى المثل، اگر روزى وسائلى در اختیار بشر قرار گیرد ـ که هنوز آن روز فرا نرسیده است ـ و از پسر یا دختر بودن جنین به طور قطع آگاه شوند، باز این امر مسأله اى ایجاد نمى کند، چرا که آگاهى از جنین به آن است که تمام خصوصیات جسمانى، زشتى و زیبائى، سلامت و بیمارى، استعدادهاى درونى، ذوق علمى و فلسفى و ادبى، و سایر صفات و کیفیات روحى را بدانیم، و این امر براى غیر خدا امکان پذیر نیست!
همچنین این که: باران در چه موقع نازل مى شود؟ و کدام منطقه را زیر پوشش قرار مى دهد؟ و دقیقاً چه مقدار در دریا و چه مقدار در صحرا و دره و کوه و بیابان مى بارد؟ جز خدا کسى نمى داند!
در مورد حوادث فردا، و فرداها، و خصوصیات و جزئیات آنها، نیز همین گونه است.
و از اینجا پاسخ سؤالى که غالباً در اینجا مطرح مى شود، به خوبى روشن مى گردد، که مى گویند: ما، در تواریخ و روایات متعددى مى خوانیم، ائمه اهلبیت(علیهم السلام) و حتى بعضى از اولیاء اللّه غیر از امامان، از مرگ خود خبر دادند، و یا محل دفن خود را بیان کردند، از جمله، در حوادث مربوط به کربلا، بارها در روایات خوانده ایم، که پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا امیرمؤمنان(علیه السلام) و انبیاى سلف از وقوع شهادت «امام حسین»(علیه السلام) و یارانش در این سرزمین خبر داده اند.
و در کتاب «اصول کافى» بابى در زمینه آگاهى ائمه(علیهم السلام) از زمان وفاتشان دیده مى شود.(10)
پاسخ این است: آگاهى بر پاره اى از این امور به صورت علم اجمالى ـ آن هم از طریق تعلیم الهى ـ هیچ منافاتى با اختصاص علم تفصیلى آنها به ذات پاک خداوند ندارد.
و تازه همان گونه که گفتیم، همین اجمال نیز ذاتى و استقلالى نیست، بلکه جنبه عرضى و تعلیمى دارد، و از طریق تعلیم الهى است، به مقدارى که خدا مى خواهد، و صلاح مى داند.
لذا در حدیثى مى خوانیم: یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) سؤال کرد: آیا امام علم غیب مى داند؟ قَالَ: لا، وَ لَکِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ الشَّیْءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِکَ:
«فرمود: نه، امام علم غیب را (ذاتاً) نمى داند، ولى هنگامى که اراده کند چیزى را بداند، خدا به او تعلیم مى دهد».(11)
در زمینه علم غیب و چگونگى آگاهى انبیا و امامان از آن، روایات فراوانى وارد شده که در ذیل آیات مناسب از آن بحث خواهیم کرد، ولى مسلّم است: در این میان علومى وجود دارد که غیر از خدا هیچ کس از آن آگاه نیست.(12)
* * *
آمِیْنَ یا رَبَّ الْعالَمِیْنَ
پایان سوره لقمان(13)
15 / ذى الحجة / 1403
1 / 7 / 1362
1 ـ اسراء، آیه 51.
2 ـ طه، آیه 15.
3 ـ درست است که در آیات فوق در جمله «یُنَزِّلُ الْغَیْث» (خدا باران را نازل مى کند) سخنى از مسأله علم خدا در میان نیست، و به همین جهت، بعضى این جمله را استثناءً در میان این جمله ها به منظور بیان قدرت خدا دانسته اند، نه علم او، ولى هماهنگى پنج جمله با یکدیگر از یکسو، و روایات متعددى که در «نهج البلاغه» و کتب دیگر آمده است (و به زودى به آن اشاره خواهیم کرد) از سوى دیگر، قرینه بر این است که: آن نیز مربوط به علم خداوند است.
4 ـ تفسیر «درّ المنثور»، طبق نقل تفسیر «المیزان»، جلد 16، صفحه 254.
5 ـ جمله «تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ» در مورد دنیا در «نهج البلاغه» در کلمات قصار امیرمؤمنان على(علیه السلام)، حکمت 415 آمده است.
6 ـ «من لایحضره الفقیه»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 217.
7 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، جمله 131.
8 ـ «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 324، ذیل آیه مورد بحث.
9 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 128.
10 ـ «اصول کافى»، جلد 1، صفحه 202، باب ان الائمة یعلمون متى یموتون.
11 ـ «اصول کافى»، جلد 1، صفحه 201، باب نادر فیه ذکر الغیب.
12 ـ در کتاب «اصول کافى» روایات متعددى داریم که خداوند علمى دارد که جز او کسى از آن آگاه نیست، و علمى که به ملائکه و پیامبران و امامان تعلیم داده است، جلد اول، صفحه 199، باب ان الائمة(علیهم السلام)یعلمون جمیع العلوم التى خرجت الى الملائکة.
13 ـ تصحیح: 18 / 9 / 1382.