السجدة

وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُو رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ 12 وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَٰكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ 13 فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ ۖ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 14 إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ ۩ 15 تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ 16 فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ 17 أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا ۚ لَّا يَسْتَوُونَ 18 أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَىٰ نُزُلًا بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ 19 وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ ۖ كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ 20

10وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الأَرْضِ أَ إِنّا لَفِی خَلْق جَدِید بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ

11قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ

12وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنّا مُوقِنُونَ

13وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْس هُداها وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ أَجْمَعِینَ

14فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنّا نَسِیناکُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

 

ترجمه:

10 ـ آنها گفتند: «آیا هنگامى که ما (مُردیم و) در زمین گم شدیم، آفرینش تازه اى خواهیم یافت»؟! ولى آنها لقاى پروردگارشان را انکار مى کنند.

11 ـ بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى گیرد; سپس شما را به سوى پروردگارتان باز مى گردانند».

12 ـ و اگر ببینى مجرمان را هنگامى که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده، مى گویند: «پروردگارا! آنچه وعده کرده بودى دیدیم و شنیدیم; ما را بازگردان تا کار شایسته اى انجام دهیم; ما (به قیامت) یقین داریم»!

13 ـ و اگر مى خواستیم به هر انسانى هدایت لازمش را (از روى اجبار بدهیم) مى دادیم; ولى (من آنها را آزاد گذارده ام) و سخن و وعده ام حق است که دوزخ را (از افراد بى ایمان و گنهکار) از جن و انس همگى پر کنم!

14 ـ (و به آنها مى گویم:) بچشید (عذاب جهنم را)! به خاطر این که دیدار امروزتان را فراموش کردید، ما نیز شما را فراموش کردیم، و بچشید عذاب جاودان را به خاطر اعمالى که انجام مى دادید!

 

تفسیر:

ندامت و تقاضاى بازگشت

این آیات، با بحث گویائى درباره «معاد» آغاز مى شود، سپس حال «مجرمان» را در جهان دیگر بازگو مى کند، و مجموعاً تکمیلى است براى بحثهاى گذشته که پیرامون «مبدأ» سخن مى گفت، زیرا مى دانیم بحث از «مبدأ» و «معاد» در قرآن مجید، غالباً با یکدیگر توأم است.

نخست مى گوید: «آنها گفتند: آیا هنگامى که ما مردیم و خاک شدیم و در زمین گم شدیم، آفرینش تازه اى خواهیم یافت»؟! (وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الأَرْضِ أَ إِنّا لَفِی خَلْق جَدِید).

تعبیر به «گم شدن در زمین» (ضَلَلْنا فِى الأَرْض) اشاره به این است که: انسان پس از مردن، خاک مى شود، همانند سایر خاکها، و هر ذره اى از آن بر اثر عوامل طبیعى و غیر طبیعى، به گوشه اى پرتاب مى شود، و دیگر چیزى از او باقى به نظر نمى رسد، تا آن را در قیامت دو باره بازگردانند.

ولى آنها در حقیقت منکر قدرت خداوند بر این کار آنها نیستند «بلکه آنها لقاى پروردگارشان را انکار مى کنند» (بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ).

آنها مى خواهند مرحله لقاى پروردگار، که مرحله حساب، کتاب، ثواب، و عقاب است را منکر شوند و به دنبال آن آزادى عمل پیدا کنند، تا هر چه مى خواهند انجام دهند!.

در واقع، این آیه شباهت زیادى با آیات نخستین سوره «قیامت» دارد، آنجا که مى گوید: أَ یَحْسَبُ الإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ * بَلى قادِرِینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ * بَلْ یُرِیدُ الإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ * یَسْئَلُ أَیّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ:

«آیا انسان گمان مى کند ما استخوانهاى پراکنده او را جمع نخواهیم کرد؟! * ما قادریم حتى (خطوط) سر انگشتان او را به نظام نخستین بازگردانیم! * ولى هدف انسان این است که ایامى را که در این دنیا در پیش دارد (با انکار قیامت) به گناه و فجور بگذراند * لذا سؤال مى کند روز قیامت کى خواهد بود»؟.(1)

بنابراین، آنها از نظر استدلال لنگ نیستند، بلکه شهوات آنها حجابى بر قلبشان افکنده، و نیات سوءشان، مانع قبول مسأله معاد است، و گرنه همان خداوندى که به یک قطعه آهنربا این اثر را بخشیده که ذرات بسیار کوچک آهن را که در لابلاى خروارها خاک زمین گم شده، با یک گردش در میان خاکها به خود جذب و به سادگى آنها را جمع مى نماید، در میان ذرات بدن یک انسان نیز چنین جاذبه متقابلى را ایجاد فرماید.

چه کسى مى تواند انکار کند: که آبهاى موجود در جسم یک انسان (و اکثر جسم انسان آب است) و همچنین مواد غذائى آن هر جزئى از هر کدام مثلاً در هزار سال پیش، در گوشه اى از جهان پراکنده بوده است، هر قطره اى در اقیانوسى و هر ذره اى در اقلیمى، اما آنها از طریق ابر و باران، و دیگر عوامل طبیعى جمع شدند، و سرانجام وجود انسانى را تشکیل دادند، چه جاى تعجب که پس از متلاشى شدن، و بازگشت به حال اول، دوباره گرد هم آیند، و به هم پیوندند؟!

* * *

آیه بعد، پاسخ آنها را از طریق دیگرى بیان مى کند، مى گوید: تصور نکنید شخصیت شما به همین بدن جسمانى شما است، بلکه اساس شخصیتتان را روح شما تشکیل مى دهد، و او محفوظ است «بگو: فرشته مرگ که مأمور شما است (روح) شما را مى گیرد، سپس به سوى پروردگارتان باز مى گردید» (قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ).

با توجه به مفهوم «یَتَوَفّاکُم» که از ماده «توفِّى» (بر وزن تصدّى) که به معنى بازستاندن است، مرگ به معنى فنا و نابودى نخواهد بود، بلکه یک نوع قبض و دریافت فرشتگان نسبت به روح آدمى است، که اساسى ترین بخش وجود انسان را تشکیل مى دهد.

درست است که قرآن از معاد جسمانى سخن مى گوید، و بازگشت روح و جسم مادى را در معاد قطعى مى شمرد، ولى هدف از آیه فوق، بیان این حقیقت است که اساس شخصیت انسان، این اجزاى مادى نیست، که تمام فکر شما را به خود مشغول ساخته، بلکه، همان گوهر روحانى است، که از سوى خدا آمده، و به سوى او باز مى گردد.

و در یک جمع بندى، مى توان چنین گفت: دو آیه فوق به منکران معاد چنین پاسخ مى دهد: اگر مشکل شما پراکندگى اجزاى جسمانى است، که خودتان قدرت خدا را قبول دارید و منکر آن نیستید، و اگر مشکل اضمحلال و نابودى شخصیت انسان بر اثر این پراکندگى است آن نیز درست نیست، چرا که پایه شخصیت انسان بر روح قرار گرفته.

این ایراد، بى شباهت به شبهه معروف «آکل و مأکول» نیست، همان گونه که پاسخ آن نیز در دو مورد با یکدیگر شباهت دارد.(2)

ضمناً، توجه به این نکته نیز لازم است که: در پاره اى از آیات قرآن، «توفى» و «قبض ارواح» به خداوند نسبت داده شده: اللّهُ یَتَوَفَّى الأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها: «خداوند جانها را به هنگام مرگ مى گیرد».(3)

و در بعضى، به مجموعه اى از فرشتگان: الَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ...: «آنها که فرشتگان قبض روحشان مى کنند در حالى که به خود ستم کرده اند...».(4)

و در آیات مورد بحث، قبض ارواح به «ملک الموت» (فرشته مرگ) نسبت داده شده است.

ولى در میان این تعبیرات، هیچگونه منافاتى نیست «ملک الموت» معنى جنس را دارد و به همه فرشتگان اطلاق مى شود، و یا اشاره به رئیس و بزرگتر آنها است، و از آنجا که همه به فرمان خدا قبض روح مى کنند، به خدا نیز نسبت داده شده است.

* * *

پس از آن وضع همین مجرمان کافر و منکران معاد را که در قیامت با مشاهده صحنه هاى مختلف آن، از گذشته خود سخت نادم و پشیمان مى شوند، چنین مجسم کرده مى گوید: «اگر ببینى مجرمان را هنگامى که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده، مى گویند: پروردگارا! آنچه وعده کرده بودى دیدیم و شنیدیم ما پشیمانیم، ما را باز گردان تا عمل صالح به جا آوریم، ما به این جهان قیامت یقین داریم» (در تعجب فرو خواهى رفت) (وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنّا مُوقِنُونَ)(5)

به راستى تعجب مى کنى که آیا این افراد سر به زیر، و نادم و پشیمان، همان مغروران سرکش و چموش هستند که در دنیا در برابر هیچ حقیقتى سر فرود نمى آوردند؟ اما اکنون که صحنه هاى قیامت را مى بینند، و به مقام شهود مى رسند، به کلى تغییر موضع مى دهند، تازه این تغییر موضع، و بیدارى زود گذر است، و طبق آیات دیگر قرآن، اگر به این جهان باز گردند به همان روش خود ادامه مى دهند.(6)

«ناکِس» از ماده «نکس» (بر وزن عکس) به معنى وارونه شدن چیزى است و در اینجا به معنى سر به زیر افکندن است.

مقدم داشتن «أَبْصَرْنا» (دیدیم) بر «سَمِعْنا» (شنیدیم) به خاطر آنست که در قیامت نخست انسان با صحنه ها روبرو مى شود، و بعد باز خواست الهى و فرشتگانِ او را مى شنود.

ضمناً، از آنچه گفتیم معلوم مى شود، منظور از «مجرمان» در اینجا، کافران و به خصوص منکران قیامت اند.

به هر حال، این نخستین بار نیست که در آیات قرآن، با این مسأله روبرو مى شویم که مجرمان به هنگام مشاهده نتائج اعمال و آثار عذاب الهى، سخت پشیمان مى شوند، و تقاضاى بازگشت به دنیا مى کنند، در حالى که از نظر سنت الهى چنین بازگشتى امکان پذیر نیست، همان گونه که بازگشت نوزاد به رحم مادر، و میوه جدا شده از درخت، به درخت ممکن نخواهد بود.

این نکته نیز قابل توجه است که: تنها تقاضاى مجرمان، بازگشت به دنیا براى انجام عمل صالح است، و از این به خوبى روشن مى شود که تنها سرمایه نجات در قیامت اعمال صالح است، اعمالى که از قلبى پاک و آکنده از ایمان و با خلوص نیت انجام مى گیرد.

* * *

و از آنجا که این همه اصرار و تأکید براى پذیرش ایمان، ممکن است این توهم را ایجاد کند که خداوند توانائى ندارد نور ایمان را در قلب آنها پرتوافکن کند، در آیه بعد مى افزاید: «اگر ما مى خواستیم به هر انسانى (اجباراً) هدایت لازمش را مى دادیم» (وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْس هُداها).

مسلماً ما چنین قدرتى داریم، ولى ایمانى که از طریق اجبار و الزام ما تحقق یابد، ارزش چندانى ندارد، اراده ما بر این تعلق گرفته است که: نوع انسان را به این افتخار نائل کنیم که «مختار» باشد، و راه تکامل را با پاى خویش بسپرد.

لذا، در پایان آیه مى فرماید: «من آنها را آزاد گذاردم ولى مقرر کرده ام که دوزخ را از انسان هاى بى ایمان و گنهکار از جنّ و انس همگى، پر کنم» (وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ أَجْمَعِینَ).

آرى، آنها با سوء اختیار خود، این راه را طى کرده اند، و مستحق مجازاتند، و ما هم اراده قاطع داریم بر این که: دوزخ را از آنان پر کنیم.

با توجه به آنچه در بالا گفتیم، و با توجه به صدها آیه قرآن که انسان را موجودى مختار و صاحب اراده، و مکلف به تکالیف، و مسئول در برابر اعمال خویش، و قابل هدایت به وسیله پیامبران و تهذیب نفس و خودسازى، مى داند، هرگونه توهم، دائر بر این که: آیه فوق دلیل بر جبر است ـ آن چنان که «فخر رازى» و امثال او پنداشته اند ـ منتفى مى شود.

ممکن است جمله قاطع و کوبنده فوق اشاره به این باشد که: مبادا تصور کنید ، رحمانیت و رحیمیت خداوند، مانع از مجازات مجرمان آلوده و ستمگر است، مبادا به آیات رحمت مغرور شوید و خود را از مجازات الهى معاف بشمرید که رحمت او جائى دارد و غضب او جائى.

او مسلماً ـ مخصوصاً با توجه به لام قسم در جمله «لَأَمْلَئَنَّ» و نون تأکید در آخر آن ـ به این وعده خود وفا خواهد کرد، و دوزخ را از این دوزخیان پر مى کند، که اگر نکند بر خلاف حکمت است.

* * *

لذا در آیه بعد مى گوید: ما به این دوزخیان خواهیم گفت: «بچشید عذاب جهنم را به خاطر این که: لقاى امروز خود را فراموش کردید، و ما نیز شما را به دست فراموشى سپردیم»! (فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنّا نَسِیناکُمْ).

«و نیز بچشید عذاب همیشگى را به سبب اعمالى که انجام مى دادید» (وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

بار دیگر، از این آیه استفاده مى شود که: فراموش کردن دادگاه عدل قیامت سرچشمه اصلى بدبختیهاى آدمى است، و در این صورت است که خود را در برابر قانون شکنى ها و مظالم آزاد مى بیند، و نیز از این آیه، به خوبى روشن مى شود که مجازات ابدى در برابر اعمالى است که انسان انجام مى دهد، و نه چیز دیگر.(7)

ضمناً، منظور از فراموش کردن پروردگار، نسبت به بندگانش، بى اعتنائى، و ترک حمایت و فریادرسى است و گر نه همه عالم همیشه نزد پروردگار است و فراموشى درباره او معنى ندارد.

* * *

نکته ها:

1 ـ استقلال روح و اصالت آن

دومین آیه از آیات فوق که دلالت بر قبض ارواح به وسیله فرشته مرگ دارد از دلائل استقلال روح آدمى است.

زیرا تعبیر به «توفّى» که همان دریافت داشتن و قبض کردن است، نشان مى دهد: روح، پس از جدائى از بدن باقى مى ماند، و نابود نمى شود، و اصولاً تعبیر از انسان در آیات دیگر به «روح» یا «نفس» گواه دیگرى بر این معنى است زیرا طبق عقیده مادیین، روح چیزى جز خواص «فیزیکوشیمیائى» سلولهاى مغزى نیست که با فناى بدن نابود مى شود، درست مانند از بین رفتن حرکات عقربه ساعت بعد از نابودى آن.

طبق این عقیده، روح چیزى نیست که حافظ شخصیت انسان باشد، بلکه جزئى از خواص جسم او است که با متلاشى شدن جسم، از بین مى رود.

دلائل فلسفى متعددى بر اصالت و استقلال روح در دست داریم که ما گوشه اى از آن را ذیل آیه 85 سوره «اسراء»(8) آوردیم، و منظور در اینجا، بیان دلیل نقلى بر این موضوع بود که آیه فوق، از آن آیات دال بر این معنى محسوب مى شود.

* * *

2 ـ فرشته مرگ (ملک الموت)

از آیات مختلف قرآن مجید استفاده مى شود: خداوند امور این جهان را به وسیله گروهى از فرشتگان تدبیر مى کند، چنان که در آیه 5 سوره «نازعات» مى فرماید: فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً: «سوگند به فرشتگانى که به فرمان خدا تدبیر امور مى کنند».

مى دانیم، سنت الهى بر این است که مشیت خود را از طریق اسباب پیاده کند.

و گروهى از این فرشتگان، فرشتگان قبض ارواحند که در آیات 28 و 33 سوره «نحل» و بعضى دیگر از آیات قرآن به آنها اشاره شده است، و در رأس آنها «ملک الموت» قرار دارد.

احادیث زیادى در این زمینه، نقل شده که اشاره به بعضى از آنها از جهاتى لازم به نظر مى رسد:

1 ـ در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: الأَمْراضُ وَ الأَوْجاعُ کُلُّها بَرِیْدٌ لِلْمَوْتِ وَ رُسُلٌ لِلْمَوْتِ! فَاِذا حانَ الأَجَلُ أَتى مَلَکُ الْمَوْتِ بِنَفْسِهِ فَقالَ یا أَیُّهَا الْعَبْدُ! کَمْ خَبَر بَعْدَ خَبَر؟ وَ کَمْ رَسُول بَعْدَ رَسُول؟ وَ کَمْ بَرِیْد بَعْدَ بَرِیْد؟ أَنَا الَْخَبُر الَّذِى لَیْسَ بَعْدِى خَبَرٌ!:

«بیماریها و دردها همگى قاصدان مرگ و فرستادگان او هستند، هنگامى که عمر انسان به سر مى رسد، فرشته مرگ مى آید (بیمار از دیدن فرشته مرگ وحشت مى کند و آن را بى مقدمه مى پندارد ولى) به او مى گوید: اى بنده خدا چه اندازه خبر بعد از خبر، و رسول بعد از رسول، و پیک بعد از پیک، براى تو فرستادم؟ اما من آخرین خبرم، و بعد از من، خبرى نیست»!

پس آن گاه مى گوید: «دعوت پروردگارت را اجابت کن! خواه از روى میل و خواه از روى اکراه»! و هنگامى که فرشته مرگ روح او را قبض مى کند، فریاد بستگان بلند مى شود، او صدا مى زند: عَلى مَنْ تَصْرَخُونَ؟ وَ عَلى مَنْ تَبْکُونَ؟ فَوَ اللّهِ ما ظَلَمْتُ لَهُ أَجَلاً وَ لا أَکَلْتُ لَهُ رِزْقاً بَلْ دَعاهُ رَبُّهُ: «بر چه کسى فریاد مى کشید؟ و براى چه کسى اشک مى ریزید؟ به خدا سوگند وقت او به پایان رسیده بود، و تمام روزى خود را دریافت داشته بود، پروردگارش از او دعوت کرد و او دعوت حق را اجابت نمود».

فَلْیَبْکِ الْباکِى عَلى نَفْسِهِ، فَاِنَّ لِى فِیْکُمْ عَوْدات وَ عَوْدات حَتّى لاأَبْقى مِنْکُمْ أَحَداً: «اگر مى خواهید گریه کنید، بر خویشتن بگریید!، من باز هم کراراً به میان شما مى آیم! تا یک نفر از شما را باقى نگذاریم»!.(9)

یک بار دیگر این حدیث تکان دهنده را مطالعه کنید که حقایق بسیارى در آن نهفته است.

2 ـ در حدیث دیگرى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) براى عیادت مردى از «انصار» به خانه او رفت، فرشته مرگ را بالاى سر او دید، فرمود: با این دوست من با مدارا و لطف رفتار کن; چرا که او مردى با ایمان است.

عرض کرد: اى محمّد! بشارت بر تو باد، که من نسبت به همه مؤمنان با محبّتم و بدان اى محمّد! به هنگامى که قبض روح بعضى از فرزندان آدم را مى کنم خانواده او فریاد مى کشند، من در کنار خانه مى ایستم، مى گویم: من گناهى ندارم (عمر او پایان یافته بود) من باز کراراً به میان شما بر مى گردم! به هوش باشید، به هوش!

سپس مى افزاید: ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مَدَر وَ لاْ شَعْر وَ لا وَبَر، فِى بَرٍّ وَ لا بَحْر اِلاّ وَ أَنَا أَتَصَفَّحُهُمْ فِى کُلِّ یَوْم وَ لَیْلَة خَمْسَ مَرّات حَتّى أَنِّى لَأَعْرَفُ بِصَغِیْرِهِمْ وَ کَبِیْرِهِمْ مِنْهُمْ بِأَنْفُسِهِمْ: «خدا هیچ انسانى را از ساکنان شهر و بیابان، خانه و خیمه، در خشکى و دریا، نیافریده، مگر این که من در هر شبانه روز پنج بار دقیقاً به آنها نگاه مى کنم تا آنجا که من صغیر و کبیر آنها را بهتر از خودشان مى شناسم»!.(10)

روایات دیگرى نیز به همین مضمون، در منابع مختلف اسلامى آمده است که مطالعه مجموع آنها، هشدارى است براى همه انسان ها که بدانند میان آنان و مرگ، فاصله زیادى نیست!، و در یک لحظه کوتاه، ممکن است همه چیز پایان گیرد.

آیا با این حال، جاى این است که، انسان به زرق و برق این جهان مغرور گردد؟ و آلوده انواع ظلم و گناه شود؟ و از عاقبت کار غافل بماند؟

* * *

 


1 ـ قیامت، آیات 3 ـ 6.

2 ـ براى توضیح بیشتر در زمینه شبهه «آکل و مأکول» و پاسخ مشروح آن به جلد دوم تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 260 سوره «بقره» مراجعه فرمائید.

3 ـ زمر، آیه 42.

4 ـ نحل، آیه 28.

5 ـ «لَو» در آیه شریفه «شرطیه» است و جمله «تَرَى...» شرط آن مى باشد و جزاى آن محذوف است، و در تقدیر چنین است: «وَ لَوْ تَرى اِذِ الْمُجْرِمُونَ...لَرَأَیْتَ عَجَباً» ـ جمله «رَبَّنا أَبْصَرْنا» نیز محذوفى دارد و تقدیر آن: «یَقُولُونَ رَبَّنا أَبْصَرْنا» مى باشد.

6 ـ انعام، آیه 28.

7 ـ درباه «فلسفه خلود و عذاب جاویدان» بحث مشروحى در جلد نهم، صفحه 239 به بعد، ذیل آیه 107 سوره «هود» داشته ایم.

8 ـ جلد 12، صفحه 254.

9 ـ «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 329، ذیل آیه مورد بحث.

10 ـ تفسیر «درّ المنثور»، طبق نقل «المیزان»، جلد 16، صفحه 268.