السجدة
وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُو رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ 12 وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَٰكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ 13 فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ ۖ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 14 إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَسَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ ۩ 15 تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ 16 فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ 17 أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا ۚ لَّا يَسْتَوُونَ 18 أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَىٰ نُزُلًا بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ 19 وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ ۖ كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ 20
15إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لایَسْتَکْبِرُونَ
16تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ
17فَلاتَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُن جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ
18أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لایَسْتَوُونَ
19أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنّاتُ الْمَأْوى نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ
20وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ
ترجمه:
15 ـ تنها کسانى به آیات ما ایمان مى آورند که هر وقت این آیات به آنان یاد آورى شود، به سجده مى افتند و تسبیح و حمد پروردگارشان را به جاى مى آورند، و تکبر نمى کنند.
16 ـ پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى شود (و به پا مى خیزند و رو به درگاه خدا مى آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید مى خوانند، و از آنچه به آنان روزى داده ایم انفاق مى کنند!
17 ـ هیچ کس نمى داند چه پاداشهاى مهمّى که مایه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده، این پاداش کارهائى است که انجام مى دادند!
18 ـ آیا کسى که با ایمان باشد همچون کسى است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند.
19 ـ اما کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، باغهاى بهشت جاویدان از آن آنها خواهد بود، این وسیله پذیرائى از آنهاست به پاداش آنچه انجام مى دادند.
20 ـ و اما کسانى که فاسق شدند، جایگاه همیشگى آنها آتش است; هر زمان بخواهند از آن خارج شوند، آنها را به آن باز مى گردانند و به آنان گفته مى شود: «بچشید عذاب آتشى را که انکار مى کردید»!.
تفسیر:
پاداشهاى عظیمى که هیچ کس از آن آگاه نیست!
مى دانیم روش قرآن این است که: بسیارى از حقایق را در مقایسه با یکدیگر بیان مى کند، تا کاملاً مفهوم و دلنشین گردد.
در اینجا نیز بعد از شرحى که درباره مجرمان و کافران در آیات پیشین بیان شد، به صفات برجسته مؤمنان راستین مى پردازد، و اصول عقیدتى و برنامه هاى عملى آنها را به طور فشرده، ضمن دو آیه با ذکر هشت صفت، بیان مى دارد.(1)
نخست مى فرماید: «تنها کسانى به آیات ما ایمان مى آورند که هر وقت این آیات به آنها یاد آورى شود، به سجده مى افتند، و تسبیح و حمد پروردگارشان را به جا مى آورند و تکبر نمى کنند» (إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لایَسْتَکْبِرُونَ).
تعبیر به «انّما» که معمولاً براى حصر است، بیانگر این نکته است که: هر گاه کسى دم از ایمان مى زند، و داراى ویژگى هائى که در این آیات آمده نیست در صف مؤمنان راستین نمى باشد، او فردى ضعیف الایمان است که نمى توان وى را به حساب آورد.
در این آیه چهار قسمت از صفات آنها بیان شده:
1 ـ به محض شنیدن آیات الهى به سجده مى افتند، تعبیر به «خَرُّوا» به جاى «سَجَدُوا» اشاره به نکته لطیفى است که این گروه مؤمنان بیدار دل، به هنگام شنیدن آیات قرآن، چنان شیفته و مجذوب سخنان پروردگار مى شوند که بى اختیار به سجده مى افتند، و دل و جان را در این راه از دست مى دهند.(2)
آرى، نخستین ویژگى آنها همان عشق سوزان و علاقه آتشینشان به کلام محبوب و معبودشان است.
همین ویژگى در بعضى دیگر از آیات قرآن به عنوان یکى از برجسته ترین صفات انبیاء ذکر شده است، چنان که خداوند درباره گروهى از پیامبران بزرگ مى گوید: إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیّاً: «هنگامى که آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى شد، به خاک مى افتادند و سجده مى کردند و گریه شوق سر مى دادند».(3)
گر چه «آیات» در اینجا به طور مطلق ذکر شده، ولى پیدا است که منظور از آن، بیشتر آیاتى است که دعوت به توحید و مبارزه با شرک مى کند.
2 و 3 ـ نشانه دوم و سوم آنها «تسبیح» و «حمد» پروردگار است، از یکسو، خدا را از نقائص پاک و منزه مى شمرند، و از سوى دیگر، او را به خاطر صفات کمال و جمالش، حمد و ستایش مى نمایند.
4 ـ وصف دیگر آنها تواضع و فروتنى و ترک هرگونه استکبار است; چرا که کبر و غرور نخستین پله نردبان کفر و بى ایمانى است، و تواضع و فروتنى در مقابل حق و حقیقت، نخستین گام ایمان است!
آنها که در راه کبر و خودبینى، گام بر مى دارند، نه در برابر خدا سجده مى کنند، نه تسبیح و حمد او را به جا مى آورند، و نه حق بندگان او را به رسمیت مى شناسند، آنها بت بزرگى دارند و آن خودشان است!
* * *
آن گاه به اوصاف دیگر آنها اشاره کرده مى گوید: «پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى شود» به پا مى خیزند و رو به درگاه خدا مى آورند و به راز و نیاز با او مى پردازند (تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ).(4)
آرى، آنها به هنگامى که چشم غافلان در خواب است، مقدارى از شب را بیدار مى شوند، و در آن هنگام که برنامه هاى عادى زندگى تعطیل است، و شواغل فکرى به حداقل مى رسد، و آرامش و خاموشى، همه جا را گرفته و خطر آلودگى عبادت به ریا کمتر وجود دارد، و خلاصه، بهترین شرائط حضور قلب فراهم است، با تمام وجودشان رو به درگاه معبود مى آورند، و سر بر آستان معشوق مى سایند، و آنچه در دل دارند، با او در میان مى گذارند، با یاد او زنده اند و پیمانه قلب خود را از مهر او لبریز و سرشار دارند.
سپس مى افزاید: «آنها پروردگار خود را با «بیم» و «امید» مى خوانند (یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً).
آرى، دو وصف دیگر آنها «خوف» و «رجا» یا «بیم» و «امید» است.
نه از غضب و عذاب او ایمن مى شوند، و نه از رحمتش مأیوس مى گردند، توازن این بیم و امید، که ضامن تکامل و پیشروى آنها در راه خدا است، همواره در وجودشان حکمفرما است.
چرا که غلبه خوف بر امید، انسان را به یأس و سستى مى کشاند.
و غلبه رجاء و طمع، انسان را به غرور و غفلت وا مى دارد، و این هر دو دشمن حرکت تکاملى انسان در سیر او به سوى خدا است.
آخرین و هشتمین ویژگى آنها این است که: «از آنچه به آنها روزى داده ایم انفاق مى کنند» (وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
نه تنها از اموال خویش، به نیازمندان مى بخشند که از علم و دانش، نیرو و قدرت، رأى صائب و تجربه و اندوخته هاى فکرى خود، از نیازمندان مضایقه ندارند.
کانونى از خیر و برکتند، و چشمه جوشانى از آب زلال نیکیها که تشنه کامان را سیراب و محتاجان را به اندازه توانائى خویش بى نیاز مى سازند.
آرى، اوصاف آنها مجموعه اى است از: عقیده محکم، ایمان قوى، عشق سوزان به اللّه، عبادت و اطاعت، کوشش و حرکت، و کمک در تمام ابعاد به بندگان خدا.
* * *
و در آیه بعد به پاداش عظیم و مهم مؤمنان راستین که داراى نشانه هاى مذکور در دو آیه قبل هستند، پرداخته، با تعبیر جالبى که حکایت از اهمیت فوق العاده پاداش آنان مى کند مى فرماید: «هیچ کس نمى داند چه پاداشهاى مهمى که مایه روشنى چشمها مى گردد براى آنها نهفته شده است»! (فَلاتَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُن).
این پاداش فوق العاده عظیم «جزاى اعمالى است که انجام مى دادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
تعبیر به «هیچ کس نمى داند» و نیز تعبیر به «قُرَّةِ أَعْیُن» (آنچه مایه روشنى چشمها است) بیانگر عظمت بى حساب این مواهب و پاداشها است، مخصوصاً با توجه به این که: «نفس» به صورت نکره در سیاق نفى آمده، و به معنى عموم است، و همه نفوس را شامل مى گردد، حتى فرشتگان مقرب خدا و اولیاى پروردگار.
تعبیر به «قُرَّةِ أَعْیُن» بدون اضافه به «نفس» اشاره به این است که: این نعمت هاى الهى که براى سراى آخرت، به عنوان پاداش مؤمنان راستین تعیین شده، چنان است که: مایه روشنائى چشم همگان مى گردد.
«قُرَّة» از ماده «قُرّ» (بر وزن حرّ) به معنى سردى و خنکى است، از آنجا که معروف است اشک شوق، همواره سرد و خنک، و اشک غم و حسرت داغ و سوزان است، تعبیر به «قُرَّةِ أَعْیُن» در لغت عرب، به معنى چیزى است که مایه خنک شدن چشم انسان، مى گردد، یعنى اشک شوق را از دیدگانش جارى مى سازد و این کنایه لطیفى است از نهایت خوشحالى.
ولى، در فارسى این تعبیر وجود ندارد. بلکه مى گوئیم: «مایه روشنى چشم او شد»، ممکن است این تعبیر فارسى امروز از داستان «یوسف» و «یعقوب» از قرآن گرفته شده باشد که به گفته قرآن هنگامى که بشارت دهنده نزد «یعقوب» آمد و پیراهن «یوسف» را بر صورت او افکند، چشمان نابیناى او ناگهان روشن شد!(5) و این تعبیر نیز کنایه از شدت سرور است.
در حدیثى مى خوانیم که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى گوید: اِنَّ اللّهَ یَقُولُ أَعْدَدْتُ لِعِبادِىَ الصّالِحِیْنَ ما لا عَیْنٌ رَأَتْ، وَ لا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَ لا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَر!: «خدا مى فرماید: من براى بندگان صالحم نعمت هائى فراهم کرده ام که هیچ چشمى ندیده، و هیچ گوشى نشنیده، و بر فکر کسى نگذشته است»!.(6)
در اینجا سؤالى پیش مى آید که: مفسر بزرگ مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» آن را مطرح کرده، و آن این که: «چرا این پاداش عظیم مخفى نگاهداشته شده است»؟
سپس سه جواب را براى این سؤال ذکر مى کند:
1 ـ امور مهم و بسیار پر ارزش چنان است که با الفاظ و سخن به آسانى حقیقت آن را نمى توان درک کرد، و با این حال گاهى اخفا و ابهام آن نشاط انگیزتر است و از نظر فصاحت بلیغ تر.
2 ـ اصولاً، چیزى که مایه روشنى چشمها است آن قدر دامنه اش گسترده است که علم و دانش آدمى به تمام خصوصیات آن نمى رسد.
3 ـ چون این پاداش براى نماز شب که مخفى است قرار داده شده است، متناسب این است که جزاى عمل نیز، بزرگ و مخفى باشد (توجه داشته باشید که در آیه قبل جمله «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» اشاره است به مسأله نماز شب).
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: ما مِنْ حَسَنَة اِلاّ وَ لَها ثَوابٌ مُبَیَّنٌ
فِى الْقُرْآنِ، اِلاّ صَلوةَ اللَّیْلِ، فَاِنَّ اللّهَ عَزَّ اسْمُهُ لَمْ یُبَیِّنْ ثَوابَها لِعِظَمِ خَطَرِها، قالَ: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُن:
«هیچ عمل نیکى نیست، مگر این که: ثواب روشنى در قرآن براى آن بیان شده، مگر نماز شب که خداوند بزرگ، ثواب آن را به خاطر اهمیت آن روشن نساخته، لذا فرموده است: هیچ کس نمى داند چه ثواب هائى که مایه روشنائى چشمان است براى آنها نهفته شده است».(7)
ولى از همه اینها گذشته، به طورى که قبلاً نیز اشاره کرده ایم، عالم قیامت عالمى است فوق العاده گسترده تر از این جهان، و حتى گسترده تر از زندگى دنیا، در برابر زندگى جنین در شکم مادر، و اصولاً براى ما محبوسان در چهار دیوار دنیا ابعادش قابل درک نیست، و براى کسى قابل تصور نمى باشد.
ما تنها سخنى از آن، مى شنویم و شبحى از دور مى بینیم، اما تا درک و دید آن جهانى پیدا نکنیم، درک اهمیت آن براى ما ممکن نیست، همان گونه که براى طفل در شکم مادر ـ به فرض که عقل و هوش کامل مى داشت ـ درک نعمت هاى این دنیا غیر ممکن است.
همین تعبیر، در مورد شهیدان راه خدا آمده است که: وقتى شهید روى زمین قرار مى گیرد، زمین مى گوید: آفرین بر روح پاکیزه اى که از بدن پاکیزه اى پرواز مى کند، بشارت باد بر تو: «اِنَّ لَکَ ما لا عَیْنٌ رَأَتْ، وَ لا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَ لا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَر»!.(8)
* * *
آیه بعد، مقایسه اى را که در آیات گذشته بود، به طور صریح تر روشن مى سازد مى گوید: «آیا کسى که مؤمن است همانند کسى است که فاسق است؟! نه هرگز این دو برابر نیستند» (أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لایَسْتَوُونَ).
این جمله، به صورت استفهام انکارى مطرح شده، استفهامى که پاسخ آن از عقل و فطرت هر انسانى مى جوشد که این دو هرگز برابر نیستند، در عین حال براى تأکید، با ذکر جمله «لایَسْتَوُونَ» این نابرابرى را مشخص تر مى کند.
در این آیه، «فاسق» در مقابل «مؤمن» قرار گرفته، و این دلیل بر آن است که «فسق»، مفهوم گسترده اى دارد که هم «کفر» را شامل مى شود، و هم گناهان دیگر را، چرا که این کلمه در اصل، از جمله «فَسَقَتِ الثَّمَرَةُ» (یعنى میوه از پوستش خارج شد و یا در موردى که هسته خرما از گوشت آن جدا مى شود و به بیرون مى افتد) گرفته شده، سپس، به خارج شدن از اطاعت فرمان خدا و عقل، اطلاق گردیده است، و مى دانیم: هر کس کفر مىورزد، و یا مرتکب گناهانى مى شود، از فرمان پروردگار و خرد، خارج شده است.
این نکته نیز قابل توجه است: میوه مادامى که در پوست خود قرار دارد، سالم است، همین که از پوست خارج شد، فاسد مى شود، و بنابراین فاسق شدنش، همان و فاسد شدنش همان!
جمعى از مفسران بزرگ، در ذیل این آیه، نقل کرده اند: روزى «ولید بن عقبه»(9) به «على»(علیه السلام) عرض کرد: أَنَا أَبْسَطُ مِنْکَ لِساناً وَ أَحَدُّ مِنْکَ سِناناً: «من از تو زبانى گسترده تر و فصیح تر و نیزه اى تیزتر دارم»! (اشاره به این که به پندار خودش هم در سخنورى و هم در جنگ جوئى پیشتازتر است).
على(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: لَیْسَ کَما تَقُولُ یا فاسِقُ!: «این چنین نیست که تو مى گوئى اى فاسق»! (اشاره به این که تو همان کسى هستى که در داستان جمع آورى زکات از طایفه «بنى المصطلق» آنها را متهم به قیام بر ضد اسلام کردى و خداوند در آیه 6 سوره «حجرات»: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ
فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنُوا...» تو را تکذیب کرد و فاسق خواند».(10)
بعضى در اینجا افزوده اند: آیه «أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً» بعد از این گفتگو نازل شده، اما با توجه به این که: سوره مورد بحث (سوره سجده) در «مکّه» نازل گردیده، و داستان «ولید» و «بنى المصطلق» در «مدینه» اتفاق افتاد، به نظر مى رسد این از قبیل تطبیق آیه بر یک مصداق روشن باشد.
ولى بنابر قول بعضى از مفسران، که آیه فوق و دو آیه بعد از آن را «مدنى» مى دانند، مشکلى از این نظر باقى نمى ماند و مانعى ندارد که این سه آیه بعد از گفتگوى فوق نازل شده باشد.
به هر حال، نه در ایمان عمیق و ریشه دار امیرمؤمنان على بن ابیطالب(علیه السلام)بحثى است و نه در فسق «ولید» که به هر دو در آیات قرآن اشاره شده است.
* * *
آیه بعد، این عدم مساوات را به صورت گسترده ترى بیان مى کند، مى فرماید: «اما آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت جاویدان از آن آنها خواهد بود» (أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنّاتُ الْمَأْوى).(11)
پس از آن، مى افزاید: «این جنات مأوى، وسیله پذیرائى خداوند از آنها است در مقابل اعمالى که انجام مى دادند» (نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
تعبیر به «نُزُل» که معمولاً به چیزى گفته مى شود که براى پذیرائى مهمان آماده مى کنند، اشاره لطیفى است به این جهت که از مؤمنان در بهشت دائماً همچون میهمان پذیرائى مى شود، در حالى که دوزخیان ـ چنان که در آیه بعد خواهد آمد ـ همچون زندانیانى هستند که هر وقت هوس بیرون آمدن کنند، باز گردانده مى شوند!
و اگر مى بینیم در آیه 102 سوره «کهف» چنین آمده: إِنّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ نُزُلاً: «ما جهنم را براى پذیرائى کافران آماده ساختیم» در حقیقت از قبیل «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذاب أَلِیْم» است، کنایه از این که: به جاى پذیرائى، آنها را مجازات و به جاى بشارت آنها را تهدید مى کند.
بعضى معتقدند «نُزُل» نخستین چیزى است که با آن از میهمان تازه وارد، پذیرائى مى شود (همان چاى و شربت در زمان ما) بنابراین، اشاره لطیفى است به این که: «جنات مأوى» با تمام نعمت ها و برکاتش، نخستین وسیله پذیرائى از این میهمانان الهى است، و به دنبال آن، مواهب و برکات دیگرى است که هیچ کس جز خدا نمى داند!.
تعبیر به «لَهُمْ جَنّات»، مى تواند اشاره به این نکته نیز باشد که: خداوند باغهاى بهشت را عاریتى به آنها نمى دهد، بلکه براى همیشه به آنها تملیک مى کند، به گونه اى که هرگز احتمال زوال این نعمت ها آرامش فکر آنها را بر هم نمى زند.
* * *
و در آیه بعد، به نقطه مقابل آنها پرداخته مى گوید: «اما کسانى که فاسق شدند و از اطاعت پروردگارشان، بیرون رفتند، جایگاه همیشگى آنها آتش دوزخ است» (وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النّارُ).
آنها براى همیشه، در این جایگاه وحشتناک زندانى و محبوسند به گونه اى که: «هر زمان بخواهند از آن خارج شوند آنها را باز مى گردانند» (کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها).
و «به آنها گفته مى شود: بچشید عذاب آتشى را که پیوسته انکار مى کردید» (وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ).
بار دیگر، در اینجا مى بینیم که عذاب الهى در برابر «کفر و تکذیب» قرار گرفته و ثواب و پاداش او در برابر «عمل».
اشاره به این که: «ایمان» به تنهائى کافى نیست، بلکه باید انگیزه بر عمل باشد ولى «کفر» به تنهائى براى عذاب کافى است هر چند عملى همراه آن نباشد.
* * *
نکته:
شب زنده داران!
در توضیح جمله «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» (شبانگاه پهلوهاى آنها از بستر دور مى شود) دو تفسیر در روایات اسلامى وارد شده:
تفسیرى به نماز «عشاء» و اشاره به این که: مؤمنان راستین بعد از نماز مغرب، و قبل از نماز عشاء، به بستر نمى روند مبادا خواب آنها را بگیرد، و نماز عشایشان از دست برود. (زیرا در آن زمان معمول بوده که در آغاز شب به استراحت مى پرداختند و نماز مغرب و عشاء را ـ طبق دستور استحباب جدائى میان نمازهاى پنجگانه ـ از هم جدا مى کردند و هر کدام را در وقت فضیلت خود به جا مى آورند) هر گاه بعد از نماز مغرب و قبل از وقت عشا مى خوابیدند ممکن بود براى نماز عشا بیدار نشوند.
این تفسیر را «ابن عباس» طبق نقل «درّ المنثور» از «پیامبر اسلام»(صلى الله علیه وآله) نقل کرده، و در «امالى» شیخ نیز از «امام صادق»(علیه السلام) نقل شده است.(12)
اما در بیشتر روایات و کلمات مفسران، به برخاستن از بستر، براى اداء نماز شب تفسیر شده است.
در روایتى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم که به یکى از یارانش فرمود: أَ لا أُخْبِرُکَ بِالإِسْلَامِ أَصْلِهِ وَ فَرْعِهِ وَ ذِرْوَةِ سَنَامِهِ: «آیا ریشه و شاخه و بلندترین قله اسلام را به تو معرفى کنم»؟.
راوى عرض کرد: بفرمائید، فدایت شوم!.
فرمود: أَمَّا أَصْلُهُ: فَالصَّلاةُ، وَ فَرْعُهُ الزَّکَاةُ، وَ ذِرْوَةُ سَنَامِهِ الْجِهَادُ!: «ریشه اش نماز است و شاخه اش زکات، و قلّه مرتفعش جهاد».
سپس افزود: اگر بخواهى تمام ابواب خیر را به تو معرفى کنم.
راوى مى گوید: بفرمائید فدایت شوم!.
امام فرمود: الصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ، وَ الصَّدَقَةُ تَذْهَبُ بِالْخَطِیئَةِ، وَ قِیَامُ الرَّجُلِ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ بِذِکْرِ اللَّهِ، ثُمَّ قَرَأَ: «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ»:
«روزه سپرى است در مقابل آتش، و صدقه محو کننده گناه است، و برخاستن انسان در دل شب، او را به یاد خدا مى اندازد، سپس آیه «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» را تلاوت فرمود».(13)
در تفسیر «مجمع البیان» از «معاذ بن جبل» چنین نقل شده: در غزوه «تبوک» در خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بودم، گرما همه را سخت ناراحت کرده بود، هر کس به گوشه اى پناه مى برد، ناگهان دیدم: پیامبر(صلى الله علیه وآله) از همه، به من نزدیکتر است، خدمتش رفتم، عرض کردم : اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)! عملى به من بیاموز که مرا وارد بهشت کند، و از آتش دوزخ دور سازد.
فرمود: سؤال بزرگى کردى، اما پاسخ آن براى کسى که خدا بر او آسان کرده است، مشکل نیست، سپس افزود: تَعْبُدِ اللّهَ وَ لاتُشْرِکْ بِهِ شَیْئاً وَ تُقِیْمُ الصَّلوةَ الْمَکْتُوبَةَ وَ تُؤَدِّى الزَّکوةَ الْمَفْرُوضَةَ وَ تَصُومُ شَهْرَ رَمَضانَ: «خدا را پرستش کن، و چیزى را شریک او قرار نده نمازهاى واجب را انجام ده و زکات واجب ـ حق مستمندان ـ را اداء کن و ماه رمضان را روزه بگیر».
بعد فرمود: و اگر بخواهى از ابواب خیرات به تو خبر مى دهم عرض کردم اى پیامبر بفرمائید فرمود: الصَّوْمُ جَنَّةٌ مِنَ النّارِ وَ الصَّدَقَهُ تُکَفِّرُ الْخَطِیْئَهَ وَ قِیامُ الرَّجُلِ فِى جَوْفِ الْلَّیْلِ یَبْتَغِى وَجْهَ اللّهِ ثُمَّ قَرَأَ هذِهِ الآیَةَ: تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ: «روزه سپرى است در برابر آتش، و انفاق در راه خدا کفاره گناهان است، و قیام انسان در دل شب براى خشنودى خدا سپس آیه «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ» را قرائت فرمود».(14)
گر چه هیچ مانعى ندارد که آیه مفهوم وسیعى داشته باشد، هم بیدار ماندن در آغاز شب را براى نماز عشاء شامل شود، و هم بر خاستن در سحرگاه را براى نماز شب، ولى دقت در مفهوم «تَتَجافى» معنى دوم را بیشتر در ذهن منعکس مى کند، زیرا ظاهر جمله این است که: قبلاً پهلوها در بستر آرام گرفته سپس از آن دور مى شود و این مناسب قیام در آخر شب براى انجام نماز است، بنابراین دسته اول از روایات از قبیل توسعه در مفهوم و الغاء خصوصیت است.
گر چه درباره اهمیت این نماز پر برکت، همان چند روایت فوق کافى به نظر مى رسد، ولى این نکته قابل ذکر است که در روایات اسلامى آن قدر اهمیت به این عبادت داده شده که، درباره کمتر عبادتى چنین سخن گفته شده است.
دوستان حق، و رهروان راه فضیلت به این عبادت بى ریا که قلب را روشنائى، و دل را نور و صفا مى بخشد، همواره اهمیت بسیار مى دادند.
ممکن است بعضى همیشه توفیق بهره گیرى از این عبادت پر برکت را نداشته باشند، ولى چه مانعى دارد که در بعضى از شبها که این توفیق حاصل است بهره گیرند، و در آن هنگام که خاموشى همه جا را فرا گرفته، و اشتغالات روزانه همه تعطیل است، کودکان در خواب، و محیط آماده حضور قلب و راز و نیاز با خدا است، بر خیزند و به در خانه خدا روند و دل را به نور عشق دوست روشن سازند.(15)
* * *
1 ـ باید توجه داشت: آیه نخست، نخستین آیه «سجده واجب» در قرآن مجید است، و چنانکه کسى تمام آن را تلاوت کند یا از دیگرى بشنود واجب است سجده کند، البته وضو در آن واجب نیست، ولى احتیاط واجب آنست که پیشانى بر چیزى بگذارند که سجده بر آن صحیح است.
2 ـ «راغب» در «مفردات» مى گوید: «خَرُّوا» در اصل از ماده «خریر» است که به معنى صداى آب و مانند آن مى باشد که از بلندى به زیر مى ریزد، و به کار بردن این تعبیر در مورد سجده کنندگان، اشاره به این است که: آنها در همان لحظه که براى سجده به زمین مى افتند، صدایشان به تسبیح بلند است.
3 ـ مریم، آیه 58.
4 ـ «تَتَجافى» از ماده «جفا» در اصل به معنى برداشتن و دور ساختن است «جنوب» جمع «جنب» به معنى پهلو است و «مَضاجِع» جمع «مضجع» به معنى بستر است، و دور شدن پهلو از بستر، کنایه از برخاستن از خواب و پرداختن به عبادت پروردگار در دل شب است.
5 ـ یوسف، آیه 96.
6 ـ این حدیث را بسیارى از مفسران از جمله «طبرسى» در «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 331 و «آلوسى» در «روح المعانى» و «قرطبى» در تفسیرش نقل کرده اند. محدثان مشهور «بخارى» و «مسلم» نیز آن را در کتب خود آورده اند.
7 ـ «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 331، ذیل آیات مورد بحث.
8 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیه 171 «آل عمران»، و تفسیر «نمونه»، جلد 3، صفحه 172.
10 ـ این روایت را مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» و «قرطبى» در تفسیرش و «فاضل برسوئى» در «روح البیان» آورده اند.
قابل توجه این که: در کتاب «اسد الغابة فى معرفة الصحابه» مى خوانیم: در میان آگاهان از تفسیر قرآن، اختلافى نیست که آیه «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإ» در مورد «ولید بن عقبه» در داستان طایفه «بنى المصطلق» نازل شده است.
11 ـ «مَأوى» از ماده «أَوِىّ» (بر وزن قوىّ) به معنى انضمام چیزى به چیز دیگر است، سپس، به مکان و مسکن و جایگاه گفته شده است.
12 ـ «درّ المنثور» و «امالى شیخ» طبق تفسیر «المیزان»، جلد 16، صفحه 283.
13 ـ «اصول کافى»، جلد 2، باب دعائم الاسلام، حدیث 15، صفحه 20، و مدرک قبل.
14 ـ «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 331، ذیل آیات مورد بحث، و تفسیر «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 229.
15 ـ درباره اهمیت نماز شب و طریقه آن بحث دیگرى در جلد 12، صفحه 227 به بعد، ذیل آیه 79 سوره «اسراء» داشته ایم.