سبإ

قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَىٰ بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم ۖ بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ 32 وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا ۚ وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ 33 وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ 34 وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ 35 قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ 36 وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُم بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَىٰ إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ 37 وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُولَٰئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ 38 قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ ۚ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ ۖ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ 39

 

39قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْء فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرّازِقِینَ

40وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ

41قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ

42فَالْیَوْمَ لایَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْض نَفْعاً وَ لا ضَرّاً وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ

 

ترجمه:

39 ـ بگو: «پروردگارم روزى را براى هر کس بخواهد وسعت مى بخشد، و براى هر کس بخواهد تنگ (و محدود) مى سازد; و هر چیزى را (در راه او) انفاق کنید، عوض آن را مى دهد (و جاى آن را پر مى کند); و او بهترین روزى دهندگان است»!

40 ـ (به خاطر بیاور) روزى را که خداوند همه آنها را برمى انگیزد، سپس به فرشتگان مى گوید: «آیا اینها شما را پرستش مى کردند»؟!

41  ـ آنها مى گویند: «منزّهى (از این که همتائى داشته باشى)! تنها تو ولىّ مایى، نه آنها; (آنها ما را پرستش نمى کردند) بلکه جنّ را پرستش مى نمودند; و اکثرشان به آنها  ایمان داشتند»!

42 ـ (آرى) امروز هیچ یک از شما نسبت به دیگرى مالک سود و زیانى نیست! و به ظالمان مى گوئیم: «بچشید عذاب آتشى را که تکذیب مى کردید»!

تفسیر:

بیزارى معبودان از عابدان

بار دیگر در این آیات، به پاسخ گفتار آنها که اموال و اولاد خود را دلیل بر قرب خویش در درگاه خداوند، مى پنداشتند، باز مى گردد، و به عنوان تأکید مى گوید: «بگو: پروردگار من روزى را براى هر کس از بندگانش بخواهد گسترده، یا محدود مى کند» (قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ).

و مى افزاید: «آنچه را در راه خدا انفاق کنید خداوند جاى آن را پر مى کند و او بهترین روزى دهندگان است» (وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْء فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرّازِقِینَ).

گر چه محتواى این آیه، تأکید بر مطلب گذشته است، ولى از دو جهت تازگى دارد:

نخست این که: آیه گذشته که مفهومش همین مفهوم بود، بیشتر ناظر به اموال و اولاد کفار بود، در حالى که تعبیر به «عِباد» (بندگان) در آیه مورد بحث، نشان مى دهد که ناظر به مؤمنان است، یعنى حتى در مورد مؤمنان گاه، روزى را گسترده مى کند ـ آنجا که صلاح مؤمن باشد ـ و گاه روزى را تنگ و محدود مى سازد ـ آنجا که مصلحتش ایجاب کند ـ و به هر حال وسعت و تنگى معیشت دلیل بر هیچ چیزى نمى تواند باشد.

دیگر این که: آیه قبل، وسعت و تنگى معیشت را درباره دو گروه مختلف، بیان مى کرد، در حالى که آیه مورد بحث، ممکن است اشاره به دو حالت مختلف  از یک انسان باشد، که گاه روزیش گسترده، و گاه تنگ و محدود است.

به علاوه، آنچه در آغاز این آیه آمده، در حقیقت مقدمه اى است براى آنچه در پایان آیه است، و آن تشویق به انفاق در راه خدا است.

جمله «فَهُوَ یُخْلِفُهُ» (او جایش را پر مى کند) تعبیر جالبى است که نشان مى دهد: آنچه در راه خدا انفاق گردد، در حقیقت یک تجارت پر سود است; چرا که خداوند عوض آن را بر عهده گرفته، و مى دانیم، هنگامى که شخص کریمى عوض چیزى را بر عهده مى گیرد، رعایت برابرى و مساوات نمى کند، بلکه چند برابر، و گاه، صد چندان مى کند.

البته این وعده الهى، منحصر به آخرت و سراى دیگر نیست، آن در جاى خود مسلم است، در دنیا نیز با انواع برکات، جاى انفاقها را به نحو احسن پر مى کند.

جمله «هُوَ خَیْرُ الرّازِقِینَ» (او بهترین روزى دهندگان است) معناى گسترده اى دارد و از ابعاد مختلف، قابل دقت است.

او از همه روزى دهندگان، بهتر است، به خاطر این که: مى داند چه چیز ببخشد و چه اندازه روزى دهد که مایه فساد و تباهى نگردد، چرا که به همه چیز عالم است.

او هر چه بخواهد، مى تواند اعطاء کند، چرا که به هر چیز قادر است.

او در برابر آنچه مى بخشد، پاداش و جزائى، نمى خواهد، چرا که غنى بالذات است.

او حتى بدون درخواست مى دهد، چرا که از همه چیز با خبر است و حکیم است.

بلکه در حقیقت هیچ کس جز او «روزى دهنده» نیست; چرا که هر کس هر  چه دارد از او است، و هر کس چیزى به دیگرى مى دهد «واسطه انتقال روزى» است، نه روزى دهنده.

این نکته نیز، قابل دقت است که، او در برابر اموال «فانى» نعمتهاى «باقى» مى دهد، و در مقابل «قلیل»، «کثیر» مى بخشد.

* * *

و از آنجا که این گروه، از ثروتمندان ظالم و طاغى در زمره مشرکان بودند و ادعا مى کردند: ما فرشتگان را مى پرستیم و آنها شفیعان ما در قیامت هستند، قرآن به پاسخ این ادعاى بى اساس نیز، پرداخته چنین مى گوید: «به خاطر بیاور روزى را که خداوند همه آنها ـ چه عبادت کنندگان و چه عبادت شوندگان ـ را محشور مى کند، سپس فرشتگان را مخاطب ساخته مى گوید: آیا اینها شما را عبادت مى کردند»؟! (وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ).

بدیهى است، این سؤال، سؤالى نیست که مجهولى را براى ذات پاک خداوند کشف کند; چرا که او به همه چیز عالم است، هدف، این است: از بیان فرشتگان، حقایق گفته شود، تا این گروهِ عبادت کننده، سرافکنده و شرمنده شوند، و بدانند آنها از عمل اینها کاملاً بیزارند، و براى همیشه مأیوس شوند.

ذکر «ملائکه» از میان تمام معبودهائى که مشرکان داشتند، یا به خاطر آن است که: فرشتگان شریف ترین مخلوقى بودند که مشرکان آنها را پرستش مى کردند، جائى که از آنها در قیامت شفاعتى حاصل نشود، از یک مشت سنگ و چوب، یا جنّ و شیاطین چه مى تواند حاصل شود؟!

یا از این نظر است که: بت پرستان سنگ و چوبها را مظهر و سمبل موجودات علوى (فرشتگان و ارواح انبیاء) مى دانستند، و به این عنوان آنها را  پرستش مى کردند، چنان که در تاریخچه بت پرستى در میان قوم عرب، آمده که، «عمرو بن لحى»(1) در سفرى که به «شام» رفته بود، جمعى را در حال بت پرستى دید از آنها در این باره سؤال کرد، گفتند: اینها خدایانى هستند که به شکل موجودات علوى ساخته ایم، از آنها یارى مى جوئیم، و به وسیله آنها تقاضاى باران مى کنیم!

«عمرو بن لحى» این عمل را پسندید و از آنها پیروى کرد، و بتى همراه خود براى «حجاز» به سوغات آورد، و از آن زمان، بت پرستى آغاز شد، و گسترش یافت تا این که، اسلام آمد و آن را ریشه کن ساخت.(2)

* * *

اکنون ببینیم «فرشتگان» در پاسخ سؤال پروردگار، چه مى گویند؟ آنها جامع ترین و مؤدبانه ترین پاسخ را انتخاب کرده چنین «عرض مى کنند: منزهى تو اى پروردگار، از این نسبتهاى ناروا که به ساحت مقدست داده اند» (قالُوا سُبْحانَکَ).

ما به هیچوجه با این گروه ارتباط نداشته ایم، «تنها تو ولىّ ما هستى نه آنها» (أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ).

«آنها ما را پرستش نمى کردند، بلکه جنّ را مى پرستیدند و اکثرشان به جنّیان ایمان داشتند» (بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ).

در این که: مفهوم پاسخ فرشتگان چیست؟ در میان مفسران گفتگو است، و  هر یک تفسیرى براى آن ذکر کرده اند، اما آنچه نزدیکتر به نظر مى رسد این است: منظور از «جنّ» شیطان و سایر موجودات خبیثى است که بت پرستان را به این عمل تشویق مى کردند، و آن را در نظرشان زینت مى دادند، بنابراین مراد از عبادت «جنّ»، همان اطاعت و پیروى از فرمان و پذیرش وسوسه هاى آنها است.

فرشتگان ضمن اظهار تنفر و بیزارى و اعلام عدم رضایت به این کار، مى گویند: عامل اصلى این فساد، شیاطین بودند هر چند ظاهراً ما را پرستش مى کردند، باید چهره واقعى این کار را بر ملا کرد.

و به این ترتیب، عبادت کنندگان را به تمام معنى از خود مى رانند و نومید مى کنند.

نظیر این معنى را در سوره «یونس» نیز داشتیم آنجا که مى فرماید: وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیّانا تَعْبُدُونَ: «به خاطر بیاور آن روز، که همه آنها را جمع مى کنیم، پس آن گاه به مشرکان مى گوئیم: شما و معبودهایتان در جاى خود باشید (تا به حسابتان رسیدگى شود) سپس، آنها را از هم جدا مى کنیم، و معبودهایشان به آنها مى گویند: شما هرگز ما را عبادت نمى کردید»!.(3)

یعنى شما در حقیقت هوا و هوس ها و اوهام و پندارهاى خویش را مى پرستیدید نه ما را، و از این گذشته، این عبادت شما نه به امر و فرمان ما بود، و نه به رضایت ما، و عبادتى که چنین باشد، در حقیقت عبادت نیست.

* * *

به این ترتیب، امید مشرکان در آن روز، به نومیدى کامل تبدیل مى شود و به  وضوح این حقیقت براى آنها روشن مى گردد که، معبودان آنها کوچکترین گرهى از کارشان نخواهند گشود، بلکه از آنان متنفّر و بیزارند.

لذا، در آیه بعد، به عنوان یک نتیجه گیرى پر معنى مى گوید: «امروز هیچ یک از شما نسبت به دیگرى مالک سود و زیانى نیست» (فَالْیَوْمَ لایَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْض نَفْعاً وَ لا ضَرّاً).

بنابراین، نه فرشتگان ـ که ظاهراً معبود آنها بودند ـ مى توانند شفاعتى کنند، و نه آنها نسبت به یکدیگر مى توانند کمکى انجام دهند.

اینجاست که «به این ظالمان مى گوئیم: بچشید عذاب آتشى را که آن را تکذیب مى کردید» (وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ).

این، نخستین بار نیست که قرآن، از مشرکان تعبیر به «ظالم» و ستمگر مى کند، بلکه در بسیارى دیگر از آیات قرآن، از «کفر» تعبیر به «ظلم» یا از «کافران و مشرکان» تعبیر به «ظالمان» شده است; چرا که قبل از هر چیز بر خود ستم مى کنند که تاج پرافتخار عبودیت پروردگار را از سر برداشته، و طوق بندگى خفت بار بتها را بر گردن مى نهند، و همه حیثیت، شخصیت و سرنوشت خود را بر باد مى دهند.

در حقیقت آنها در روز قیامت، هم مجازات شرک خود را مى بینند، و هم مجازات انکار معاد را، و در جمله «وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ» هر دو معنى جمع است.

* * *

نکته ها:

1 ـ انفاق مایه فزونى است نه کمبود

 

تعبیرى که در آیات فوق در مورد انفاق خواندیم، که: فرمود هر چیزى را که در راه خدا انفاق کنید، خداوند جاى آن را پر مى کند تعبیرى است بسیار پر معنى.

اولاً: از این نظر که «شىء» به معنى وسیع کلمه، تمام انواع انفاقها را اعم از مادى و معنوى، کوچک و بزرگ، به هر انسان نیازمند، اعم از صغیر و کبیر، همه، را شامل مى شود، مهم این است که انسان از سرمایه هاى موجود خود در راه خدا ببخشد، به هر کیفیت و به هر کمیت باشد.

ثانیاً: انفاق را از مفهوم فنا بیرون مى آورد، و رنگ بقا به آن مى دهد; چرا که خداوند تضمین کرده، با مواهب مادى و معنوى خود، که چندین برابر و گاه هزاران برابر ـ و حداقل ده برابر است ـ جاى آن را پر کند، و به این ترتیب، شخص انفاق کننده، هنگامى که با این روحیه و این عقیده، به میدان مى آید دست و دل بازترى خواهد داشت، او هرگز احساس کمبود، و فکر فقر، به مغز خود راه نمى دهد، بلکه خدا را شکر مى گوید، که او را موفق به چنین تجارت پرسودى کرده است.

همان تعبیرى که قرآن مجید در آیات 10 و 11 سوره «صف» فرموده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَة تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذاب أَلِیم * تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ:

«اى کسانى که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارت پرسودى که از عذاب دردناک رهائیتان مى بخشد راهنمائى بنمایم؟ * ایمان به خدا و پیامبرش بیاورید و در راه خدا با اموال و جان هایتان جهاد کنید، این براى شما بهتر است اگر مى دانستید».

در روایتى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که فرمود:

 یُنادِى مُناد کُلَّ لَیْلَة لِدُوا لِلْمَوْتِ!

وَ یُنادِى مُناد ابْنُوا لِلْخَرابِ!

وَ یُنادِى مُناد اللّهُمَّ هَبْ لِلْمُنْفِقِ خَلَفاً.

وَ یُنادِى مُناد اللّهُمَّ هَبْ لِلْمُمْسِکِ تَلَفاً!

وَ یُنادِى مُناد لَیْتَ النّاسَ لَمْ یُخْلَقُوا.

وَ یُنادِى مُناد لَیْتَهُمْ إِذْ خُلِقُوا فَکَّرُوا فِیْما لَهُ خُلِقُوا!:

«در هر شب منادى آسمانى ندا مى دهد: بزائید براى مردن!

و منادى دیگرى ندا مى دهد: بنا کنید براى ویرانى!

و منادى ندا مى دهد: خداوندا! براى آنها که انفاق مى کنند عوضى قرار ده.

و منادى دیگرى ندا مى کند: خداوندا! براى آنها که امساک مى کنند تلفى قرار ده!

و منادى دیگرى مى گوید: اى کاش مردم آفریده نمى شدند!

و منادى دیگرى صدا مى زند: اى کاش اکنون که آفریده شدند، اندیشه مى کردند که براى چه آفریده شده اند»؟.(4)

(منظور از این منادى ها که ندا مى دهند، فرشتگان اند که به فرمان خدا تدبیر امور این عالم مى کنند).

در حدیث دیگرى از آن حضرت مى خوانیم: مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ سَخَتْ نَفْسُهُ بِالنَّفَقَةِ!: «کسى که یقین به عوض و جانشین داشته باشد، در انفاق کردن سخاوتمند خواهد بود».(5)

 همین معنى از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام)، نیز نقل شده است.

اما مسأله مهم، این است که: انفاق از اموال حلال و مشروع باشد که خدا غیر آن را قبول نمى کند، و برکت نمى دهد.

لذا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: شخصى خدمتش عرض کرد، دو آیه در قرآن است که هر چه من به سراغ آن مى روم آن را نمى یابم (و به محتواى آن نمى رسم).

امام فرمود کدام آیه است؟

عرض کرد: نخست این سخن خداوند بزرگ است که مى گوید: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ: «مرا بخوانید تا دعاى شما را مستجاب کنم» من خدا را مى خوانم اما دعایم مستجاب نمى شود!

فرمود: آیا فکر مى کنى، خداوند عز و جل وعده خود را تخلف کرده؟.

عرض کرد: نه.

فرمود: پس علت آن چیست؟

عرض کرد: نمى دانم.

فرمود: ولى من به تو خبر مى دهم: مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فِیمَا أَمَرَهُ مِنْ دُعائِهِ مِنْ جِهَةِ الدُّعَاءِ أَجَابَهُ: «کسى که اطاعت خداوند متعال کند در آنچه امر به دعا کرده، و جهت دعا را در آن رعایت کند، اجابت خواهد کرد».

عرض کرد: جهت دعا چیست؟ فرمود: نخست حمد خدا مى کنى، و نعمت او را یادآور مى شوى، پس از آن شکر مى کنى، بعد درود بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرستى، آن گاه گناهانت را به خاطر مى آورى، اقرار مى کنى، و از آنها به خدا پناه مى برى، و توبه مى نمائى، این است جهت دعا!

سپس فرمود: آیه دیگر کدام است؟

 عرض کرد: این آیه است که مى فرماید: «وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْء فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرّازِقِینَ» اما من در راه خدا انفاق مى کنم، ولى چیزى که جاى آن را پر کند عائد من نمى شود!

امام(علیه السلام) فرمود: فکر مى کنى، خداوند از وعده خود تخلف کرده؟!

عرض کرد: نه.

فرمود: پس چرا چنین است؟

عرض کرد: نمى دانم.

فرمود: لَوْ أَنَّ أَحَدَکُمُ اکْتَسَبَ الْمَالَ مِنْ حِلِّهِ وَ أَنْفَقَهُ فِی حِلِّهِ لَمْ یُنْفِقْ دِرْهَماً إِلاّ أَخْلَفَ عَلَیْهِ: «اگر کسى از شما مال حلالى به دست آورد، و در راه حلال انفاق کند، هیچ درهمى را انفاق نمى کند، مگر این که، خدا عوضش را به او مى دهد».(6)

* * *

2 ـ اموال خود را بیمه الهى کنید

یکى از مفسران در اینجا تحلیل جالبى دارد، مى گوید:

عجب این است: تاجر هنگامى که بداند یکى از اموالش در معرض تلف است، حاضر است آن را حتى به صورت نسیه، بفروشد، هر چند طرف فقیر باشد، مى گوید: این بهتر از این است که بگذارم و نابود شود.

و اگر تاجرى در چنین شرایطى اقدام به فروش اموالش نکند، تا نابود شود، او را «خطاکار» مى شمرند!

و اگر در چنین شرائطى، خریدارِ سرمایه دارى پیدا شود، و به او نفروشد او را «بى عقل» معرفى مى کنند.

 و اگر علاوه بر همه اینها، خریدار با داشتن تمکن مالى همه گونه وثیقه بسپارد، و سند قابل اطمینانى نیز بنویسد، در عین حال به او نفروشد «دیوانه»اش مى خوانند!

ولى تعجب در این است که، همه ما این کارها را انجام مى دهیم، و هیچ کس آن را جنون نمى شمرد!

زیرا تمام اموال ما قطعاً در معرض زوال است، و خواه ناخواه از دست ما بیرون خواهد رفت، و انفاق کردن در راه خدا، یک نوع وام دادن به او است، و ضامنى بسیار معتبر، یعنى خداوند بزرگ فرموده: وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْء فَهُوَ یُخْلِفُهُ: «هر چه را انفاق کنید عوضش را مى دهد» و در عین حال، املاک خود را نزد ما گروگان گذاشته; چرا که هر چه در دست انسان است عاریتى از ناحیه اوست (و محکمترین سندها از کتب آسمانى در این زمینه در اختیار ما نهاده).

اما با همه اینها، بسیارى از ما اموال خود را انفاق نمى کنیم و مى گذاریم از دستمان برود، نه اجرى داریم و نه شکرى.(7)

* * *

3 ـ وسعت مفهوم انفاق

براى این که: بدانیم مفهوم «انفاق» تا چه حد در اسلام گسترده است، کافى است حدیث زیر را مورد توجه قرار دهیم:

پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود: کُلُّ مَعْرُوف صَدَقَهٌ، وَ ما أَنْفَقَ الرَّجُلُ عَلى نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ کُتِبَ لَهُ صَدَقَةٌ، وَ ما وَقى بِهِ الرَّجُلُ عِرْضَهُ فَهُوَ صَدَقَةٌ، وَ ما أَنْفَقَ الرَّجُلُ مِنْ نَفَقَة فَعَلَى اللّهِ خَلَفُها، إِلاّ ما کانَ مِنْ نَفَقَه فِى بُنْیان أَوْ مَعْصِیَة: «هر  کار نیکى به هر صورت باشد، صدقه و انفاق در راه خدا محسوب مى شود (و منحصر به انفاقهاى مالى نیست).

و هر چه انسان براى حوائج زندگى خود، و خانواده خود صرف مى کند، صدقه نوشته مى شود.

و آنچه را که انسان آبروى خود را با آن حفظ مى کند، صدقه محسوب مى گردد.

و آنچه را انسان در راه خدا انفاق مى کند، عوض آن را به او خواهد داد مگر چیزى که صرف بنا شود (همچون بناى خانه!) یا در راه معصیت صرف گردد».(8)

استثناء خانه، ممکن است از این نظر باشد که، عین آن باقى است، به علاوه مردم بیشترین توجهشان به آن است.

* * *


1 ـ «عمرو بن لحى» از سرشناسان «مکّه» بود («لحى» به ضم لام و فتح حاء و تشدید یاء).

2 ـ تفسیر «روح المعانى»، جلد 22، صفحه 140، ذیل آیه مورد بحث ـ در «سیره ابن هشام» همین معنى با تفاوت مختصرى آمده است، و در آنجا مى خوانیم: او بت «هبل» را از «شام» با خود آورد (سیره ابن هشام، جلد 1، صفحه 79).

3 ـ یونس، آیه 28.

4 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث.

5 ـ «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 340.

6 ـ تفسیر «برهان»، جلد 3، صفحه 353.

7 ـ تفسیر «فخر رازى»، جلد 25، صفحه 263، ذیل آیات مورد بحث.

8 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 6، صفحه 5389، ذیل آیه مورد بحث.