فاطر

وَمَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ ۖ وَمِن كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا ۖ وَتَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ 12 يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ ۚ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِيرٍ 13 إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ ۖ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ ۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ 14 ۞ يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ 15 إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ 16 وَمَا ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ 17 وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۚ وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَىٰ حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَىٰ ۗ إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ ۚ وَمَن تَزَكَّىٰ فَإِنَّمَا يَتَزَكَّىٰ لِنَفْسِهِ ۚ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ 18

13یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَل مُسَمّىً ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیر

14إِنْ تَدْعُوهُمْ لایَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَ لایُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیر

 

ترجمه:

13 ـ او شب را در روز داخل مى کند و روز را در شب; و خورشید و ماه را مسخّر (شما) کرده، هر یک تا سرآمد معینى به حرکت خود ادامه مى دهد; این است خداوند، پروردگار شما; حاکمیت (در سراسر عالم) از آن او است. و کسانى را که جز او مى خوانید (و مى پرستید) حتى به اندازه پوست نازک هسته خرما مالک نیستند!

14 ـ اگر آنها را بخوانید صداى شما را نمى شنوند، و اگر بشنوند به شما پاسخ نمى گویند; و روز قیامت، شرک (و پرستش) شما را منکر مى شوند; و هیچ کس مانند (خداوند آگاه و) خبیر تو را (از حقایق) با خبر نمى سازد!

 

تفسیر:

 

این معبودهاى دروغین حتى صداى شما را نمى شنوند!

باز در این آیات، به قسمت دیگرى از آیات توحید و نعمتهاى بى پایان پروردگار اشاره مى کند، تا ضمن آگاهى دادن به انسان، حس شکرگزارى آنان را در مسیر شناخت معبود حقیقى، برانگیزد، و از هر گونه شرک و پرستشهاى خرافى باز دارد، مى فرماید: «او کسى است که شب را در روز، و روز را در شب داخل مى کند» (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ).

«یُولِجُ» از ماده «ایلاج» به معنى داخل کردن است، و ممکن است اشاره به یکى از دو معنى و یا هر دو معنى زیر باشد:

افزایش و کاهش تدریجى شب و روز در طول سال، که مایه پیدایش فصول مختلف با آن همه آثار و برکات مى باشد.

انتقال تدریجى از شب به روز و از روز به شب، به واسطه وجود شفق و بین الطلوعین، که از خطرات انتقال ناگهانى از ظلمت، به نور و از نور، به ظلمت جلوگیرى مى کند، و به انسان آمادگى کافى براى انتقال کاملاً آرام و بى خطر را از یکى به دیگرى فراهم مى سازد.(1)

بعد، به مسأله «تسخیر خورشید و ماه» اشاره کرده، مى گوید: «او خورشید و ماه را مسخر شما نمود» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).

چه تسخیرى از این برتر و بالاتر، که همه آنها در مسیر منافع انسان حرکت مى کنند، و سرچشمه انواع برکات در زندگى بشرند، و ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در کار هستند، تا انسان بتواند زندگى خود را تأمین کرده و در غفلت فرو  نرود، و به یاد منبع اصلى این مواهب باشد.(2)

اما این خورشید و ماه، در عین این که: به طور کاملاً منظم در مسیر خود مى گردند، و خدمتگزار لایق و خوبى براى انسانند، نظامى که حاکم بر آنهاست جاودانى نیست، حتى این سیارات عظیم، با آن همه نور و روشنائى سرانجام تاریک مى شوند و از کار مى افتند.

لذا، به دنبال بحث تسخیر مى افزاید: «هر کدام از این دو، تا زمان مشخصى که براى آنها تعیین شده، به حرکت خود ادامه مى دهند» (کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَل مُسَمّىً).

و به مقتضاى «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ * وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ»(3) سرانجام همگى رو به تاریکى و خاموشى خواهند نهاد.

بعضى از مفسران، تفسیر دیگرى براى «أَجَل مُسَمّى» (سرآمد معین) کرده اند، و آن حرکتِ دوریه خورشید و ماه است، که اولى در یک سال تمام، و دومى در یک ماه پایان مى گیرد.(4)

ولى، با توجه به موارد استعمال این تعبیر در آیات متعددى از آیات قرآن مجید، که به معنى پایان عمر آمده است، روشن مى شود که تفسیر مزبور درست نیست، بلکه همان تفسیر اول، یعنى پایان عمر خورشید و ماه درست است.(5)

سپس، به عنوان نتیجه گیرى از این بحث توحیدى، مى فرماید: «این است خداوند، پروردگار بزرگ شما» (ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ).  خداوندى که نظام نور و ظلمت، و حرکات حساب شده خورشید و ماه را با تمام برکاتشان، مقرّر فرموده است.

«حاکمیت در عالم مخصوص او است» (لَهُ الْمُلْکُ).

«و معبودهائى را که شما جز او مى خوانید، حتى حاکمیت و مالکیت به اندازه پوست نازکى که روى هسته خرما کشیده شده، در سرتاسر عالم هستى ندارند» (وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیر).(6)

«قِطْمِیر» بنا به گفته «راغب» در «مفردات»: اثرى است که در پشت هسته خرما وجود دارد، (فرورفتگى کوچکى است) و به گفته «طبرسى» در «مجمع البیان» و «قرطبى» در تفسیرش، پوسته نازک سفید رنگى است که سراسر هسته را پوشانده، و در هر حال، کنایه از موجودات بسیار کوچک و کم ارزش است.

آرى، این بتها نه مبدأ سودى هستند، و نه منشاء زیانى، نه از شما دفاع مى کنند، و نه از خویشتن، نه حاکمیت دارند، و نه مالکیت، حتى بر پوسته هسته خرمائى! با این حال، چگونه شما بى خردان آن را پرستش مى کنید و حلّ مشکلاتتان را از آنها مى خواهید؟!

* * *

سپس مى افزاید: «اگر آنها را براى حل مشکلات خود بخوانید، هرگز صداى شما را نمى شنوند» (إِنْ تَدْعُوهُمْ لایَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ).

چرا که قطعاتى از سنگ و چوب بیش نیستند، جمادند و بى شعور!

«و به فرض که ناله و اصرار و الحاح شما را بشنوند، هرگز توانائى پاسخ گوئى به نیازهاى شما ندارند» (وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ).

 چرا که روشن شد، حتى به اندازه پوست نازک هسته خرمائى، مالک سود و زیانى در جهان هستى نیستند، با این حال چگونه انتظار دارید که براى شما کارى صورت دهند، یا گرهى را بگشایند؟

و از این بالاتر: «روز قیامت که مى شود، آنها پرستش و شرک شما را منکر مى شوند» (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ).

و مى گویند: خداوندا اینها پرستش ما نمى کردند، بلکه هواى نفس خویش را در حقیقت مى پرستیدند.

این شهادت و گواهى، یا به زبان حال است، که هر کس به بتها بنگرد با گوش هوش، این سخن را از آنان مى شنود، و یا این که: همان خداوندى که در آن روز اعضاء و جوارح و پوست تن انسان را به سخن در مى آورد، به آنها فرمان سخن گفتن مى دهد، تا شهادت دهند که: این بت پرستان منحرف، اوهام و شهوات خود را در حقیقت پرستش مى کرده اند.

این آیه شبیه چیزى است که در آیه 28 سوره «یونس» آمده است، آنجا که مى فرماید: وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیّانا تَعْبُدُونَ: «به خاطر بیاورید، روزى را که همه آنها را جمع مى کنیم، آن گاه به مشرکان مى گوئیم: شما و معبودهایتان در جاى خود باشید (تا به حسابتان رسیدگى شود) سپس آنها را از هم جدا مى کنیم (تا از هر یک، جداگانه سؤال شود) در اینجا معبودهایشان به آنها مى گویند: شما هرگز ما را عبادت نمى کردید»؟!

جمعى از مفسران، احتمال داده اند که: این تعبیرات در مورد معبودهائى همچون «فرشتگان» و حضرت مسیح(علیه السلام) باشد; چرا که سخن گفتن روز قیامت تنها از آنها ساخته است و جمله «إِنْ تَدْعُوهُمْ لایَسْمَعُوا  دُعاءَکُمْ» اشاره به این  است که: آنها آن چنان به خود مشغولند که، اگر آنها را بخوانید سخنان شما را نمى شنوند.(7)

ولى، با توجه به وسعت مفهوم «وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ»، ظاهر این است که: منظور بتها است، به خصوص این که: جمله «إِنْ تَدْعُوهُمْ لایَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ» (اگر آنها را بخوانید صداى شما را نمى شنوند) ظاهراً مربوط به دنیاست.

در پایان آیه، براى تأکید بیشتر، مى فرماید: «هیچ کس مانند خداوندى که از همه چیز آگاه است، تو را با خبر نمى سازد» (وَ لایُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیر).

اگر مى گوید: بتها در قیامت پرستش شما را انکار مى کنند، و از شما بیزارى مى جویند، تعجب نکنید، زیرا کسى از این موضوع خبر مى دهد که از تمام عالم هستى و ذره ذره آن آگاه است، آینده همچون گذشته، و حال در پیشگاه علم او روشن و آشکار است.

گر چه مخاطب در این جمله ظاهراً شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، ولى پیداست، نظر به همه انسانها است.

* * *

نکته:

سوء استفاده از آیات و تفسیرهاى انحرافى

گر چه در خلال تفسیر آیات، روشن شد که منظور از آخرین آیه مورد بحث «إِنْ تَدْعُوهُمْ لایَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ...» بتها است، که نه گوش شنوائى براى تقاضاهاى عابدان خود دارند، و نه اگر مى داشتند قادر بر حل مشکلى بودند، و نه  در جهان هستى سر سوزنى مالکیت و حاکمیت دارند.

ولى جمعى از «وهابیین قشرى»، براى بریدن ارتباط مسلمین از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و پیشوایان بزرگ از طریق توسل و شفاعت طلبیدن، به این آیه و مانند آن تمسک جسته، گفته اند: قرآن مى گوید: تمام کسانى را که غیر از خدا مى خوانید ـ حتى پیامبران! ـ سخن شما را نمى شنوند، و اگر بشنوند اجابت نمى کنند.

و یا چنان که در آیه 197 سوره «اعراف» آمده: وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لایَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لاأَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ: «کسانى را که غیر از خدا مى خوانید، نمى توانند شما را یارى کنند، و نه حتى خویشتن را در برابر مشکلات یارى دهند» و مانند این گونه آیات.

و به این ترتیب، هرگونه توسل به ارواح پیامبران و امامان را نفى مى کنند، و آن را مخالف توحید مى شمرند!

در حالى که، یک نگاه ساده به آیاتى که قبل از این آیات، و بعد از آن است، براى درک این حقیقت کافى است که، منظور از آن بتها مى باشد، چرا که در همه اینها سخن از بتها در میان است، سخن از سنگ و چوبهائى است که آنها را شریک خدا مى پنداشتند، و براى آنها قدرتى در برابر قدرت خدا قائل بودند.

ولى، چه کسى است که نداند: انبیاء و اولیاء، همچون شهداى راه خدا که قرآن با صراحت از حیات آنها سخن مى گوید، داراى حیات برزخى هستند، و مى دانیم در حیات برزخى فعالیت روح گسترده تر و وسیعتر است; چرا که از حواجب مادى و تعلقات دنیوى، رهائى یافته، این از یک سو.

از سوى دیگر، بدون شک، توسل به این ارواح پاک نه به این معنى است که براى آنها در مقابل خداوند، استقلالى قائل شویم، بلکه هدف آن است که از آبرو و جاه آنها در پیشگاه خدا مدد بطلبیم، و از احترام و عظمتى که در درگاه خدا  دارند، کمک بخواهیم، که، این عین توحید و عبودیت پروردگار است (دقت کنید).

بنابراین، همان گونه که قرآن صریحاً در مسأله «شفاعت» مى گوید: آنها به اذن و فرمان خدا شفاعت مى کنند: مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ: «چه کسى است که بتواند در درگاه خدا، جز به فرمان او شفاعت کند»(8) همچنین توسل به آنان، نیز از همین طریق و همین رهگذر است.

چه کسى مى تواند آیات صریح توسل را انکار کند؟ و یا آن را شرک بپندارد و در مقابل قرآن بایستد و دم از توحید زند؟ جز جاهلان مغرورى که این نغمه هاى شوم را، که منجر به ایجاد تفرقه بین مسلمین است، سر داده اند!

لذا در حالات صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: آنها در مشکلات به کنار قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى آمدند، و توسل مى جستند، و از روح پاک او در درگاه خدا یارى مى طلبیدند.

چنان که «بیهقى» محدث معروف اهل سنت، نقل مى کند: در زمان خلیفه دوم خشکسالى و قحطى شد، «بلال» به همراه عده اى از صحابه به کنار قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و چنین گفت: یا رَسُولَ اللّهِ اسْتَقِ لِأُمَّتِکَ... فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَکُوا...: «اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) براى امتت باران بخواه... که هلاک شدند».(9)

بعضى از مفسران اهل سنت، مانند «آلوسى» احادیث زیادى در این زمینه نقل کرده، و پس از گفتگو و سخت گیرى در مورد این احادیث، سرانجام چنین مى گوید : بعد از تمام این گفتگوها، من مانعى در توسل به پیشگاه خداوند به مقام پیامبر (صلى الله علیه وآله) نمى بینم، چه در حال حیات، و چه بعد از ممات... سپس کسان  دیگرى را که در پیشگاه خدا مقامى دارند، نیز، بر آن افزوده و اعتراف به جواز توسل به آنها مى کند.(10)

بحث مشروح دیگرى نیز در این زمینه در جلد چهارم صفحه 366 ذیل آیه 35 سوره «مائده» داشته ایم.

* * *


1 ـ در زمینه تغییر تدریجى شب و روز در جلد دوم، صفحه 367، ذیل آیه 27 سوره «آل عمران» بحث کرده ایم.

2 ـ در زمینه تسخیر خورشید و ماه بحث مشروحى در جلد دهم ذیل آیه 2 سوره «رعد» و 33 «ابراهیم»، صفحات 120 و 354 داشتیم.

3 ـ تکویر، آیات 1 و 2.

4 ـ تفسیر «روح البیان»، و «ابوالفتوح رازى».

5 ـ به آیات 61 نحل ـ 45 فاطر ـ 42 زمر ـ 4 نور و 67 غافر مراجعه فرمائید.

6 ـ تعبیر به «الَّذِین» که معمولاً براى جمع مذکر عاقل است، در مورد بتها به خاطر توهّمى است که آنها از این موجودات بى جان داشتند که قرآن، همان تعبیر آنان را ذکر کرده و سپس شدیداً رد مى کند.

7 ـ این احتمال در تفسیر «مجمع البیان» و تفسیر «آلوسى» و «قرطبى» آمده است.

8 ـ بقره، آیه 255.

9 ـ از کتاب «التوصل الى حقیقة التوسل».

10 ـ «روح المعانى».