فاطر
هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ ۚ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ ۖ وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا ۖ وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا 39 قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا فَهُمْ عَلَىٰ بَيِّنَتٍ مِّنْهُ ۚ بَلْ إِن يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضًا إِلَّا غُرُورًا 40 ۞ إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا ۚ وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ ۚ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا 41 وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءَهُمْ نَذِيرٌ لَّيَكُونُنَّ أَهْدَىٰ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا 42 اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ ۚ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ ۚ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ ۚ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا ۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا 43 أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَكَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً ۚ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِن شَيْءٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ ۚ إِنَّهُ كَانَ عَلِيمًا قَدِيرًا 44
42وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الأُمَمِ فَلَمّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلاّ نُفُوراً
43اسْتِکْباراً فِی الأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لایَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّتَ الأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِیلاً
44أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْء فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الأَرْضِ إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً
ترجمه:
42 ـ آنان با نهایت تأکید به خدا سوگند خوردند که اگر پیامبرى انذارکننده به سراغشان آید، هدایت یافته ترین امتها خواهند بود; اما چون پیامبرى براى آنان آمد، جز فرار و فاصله گرفتن (از حق) چیزى بر آنها نیفزود!
43 ـ اینها همه به خاطر استکبار در زمین و نیرنگ هاى بدشان بود، این نیرنگ ها تنها دامان صاحبانش را مى گیرد; آیا آنها چیزى جز سنت پیشینیان (و عذابهاى دردناک آنان) را انتظار دارند؟! هرگز براى سنت خدا تبدیلى نخواهى یافت، و هرگز براى سنت الهى تغییرى نمى یابى!
44 ـ آیا آنان در زمین نگشتند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنها بودند چگونه بود؟! همانها که از اینان قوى تر (و نیرومندتر) بودند; نه چیزى در آسمان ها و نه چیزى در زمین از حوزه قدرت او بیرون نخواهد رفت; او دانا و توانا است.
شأن نزول:
در تفسیر «درّ المنثور»، «روح المعانى» و «مفاتیح الغیب» و تفاسیر دیگر چنین آمده است: «مشرکان عرب هنگامى که مى شنیدند: بعضى از امتهاى پیشین همچون یهود، پیامبران الهى را تکذیب کردند، و آنها را به شهادت رساندند، مى گفتند: ولى ما چنین نیستیم! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بیاید ما هدایت پذیرترین امتها خواهیم بود! ولى همانها هنگامى که آفتاب عالم تاب اسلام، از افق سرزمینشان طلوع کرد، و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) همراه بزرگترین کتاب آسمانى، به سراغشان آمد، نه تنها نپذیرفتند، بلکه در مقام تکذیب و مبارزه و انواع مکر و فریب بر آمدند».
آیات فوق نازل شد، و آنها را بر این ادعاهاى تو خالى و بى اساس مورد ملامت و سرزنش قرار داد.(1)
* * *
تفسیر:
استکبار و حیله گرى سر چشمه بدبختى هاى آنها بود
در آیات پیشین، سخن از مشرکان و سر نوشت آنها در دنیا و آخرت، در میان بود، آیات مورد بحث نیز، همین مطلب را ادامه مى دهد.
نخستین آیه مى فرماید: «آنها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند، اگر انذار کننده اى به سراغشان بیاید، به طور مسلم از همه امتها هدایت یافته تر خواهند بود» (وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الأُمَمِ).(2)
«أَیْمان» جمع «یمین» به معنى سوگند است، و در اصل «یمین» به معنى دست راست مى باشد، اما از آنجا که به هنگام سوگند و بستن عهد و پیمان دست راست را به هم مى دهند، و قسم یاد مى کنند، این کلمه تدریجاً در معنى سوگند به کار رفته است.
«جَهد» از ماده «جهاد» به معنى تلاش و کوشش است، بنابراین تعبیر «جَهْدَ أَیْمانِهِم» اشاره به سوگند مؤکد است.
آرى، آنها هنگامى که تماشاگر صفحات تاریخ گذشته بودند که از بىوفائى ها و ناسپاسى ها و کارشکنى ها و جنایات امتهاى پیشین، مخصوصاً یهود نسبت به پیامبرانشان سخن مى گفت، بسیار تعجب مى کردند و همه گونه ادعا درباره خود داشتند و لافها مى زدند.
اما هنگامى که: «محک تجربه آمد به میان» و کوره امتحان سخت داغ و خواسته آنها عملى شد، نشان دادند که آنها نیز از همان قماشند، به طورى که قرآن در دنباله همین آیه، فرموده: «هنگامى که انذارکننده الهى آمد جز فرار و فاصله گرفتن از حق، چیزى بر آنها نیفزود»! (فَلَمّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلاّ نُفُوراً).
این تعبیر، نشان مى دهد: آنها قبلاً نیز، بر خلاف ادعاهایشان، طرفدار حق نبودند، قسمتى از آئین «ابراهیم»(علیه السلام) را که در میان آنها وجود داشت، محترم نمى شمردند، و هر روز، به بهانه اى آن را زیر پا مى گذاشتند، براى «مستقلات عقلیه» و فرمان خرد نیز، ارج و بهائى قائل نبودند، و با قیام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و جریحه دار شدن تعصب جاهلانه آنها، و به خطر افتادن منافع نامشروعشان، فاصله آنها از حق بیشتر شد، آرى همیشه از حق، فاصله داشتند و اکنون بیش از هر زمان.
* * *
آیه بعد، توضیحى است بر آنچه در آیه قبل گذشت، مى گوید: «دورى آنها از حق، به خاطر این بود که: طریق استکبار در زمین را پیش گرفتند، و هرگز حاضر نشدند در برابر حق تسلیم شوند» (اسْتِکْباراً فِی الأَرْضِ).(3)
«و نیز به خاطر آن بود که حیله گریهاى زشت و بد را پیشه کردند« (وَ مَکْرَ السَّیِّئِ).(4)
«ولى، این حیله گرى هاى سوء تنها دامان صاحبانش را مى گیرد» (وَ لایَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ).
جمله «لایَحِیقُ» از ماده «حاق» به معنى «نازل نمى شود و اصابت نمى کند و احاطه نمى یابد» مى باشد، اشاره به این که: حیله گریها ممکن است موقتاً دامن دیگران را بگیرد، ولى، سرانجام به سراغ صاحب آن مى آید، او را در برابر خلق خدا رسوا و بینوا، و در پیشگاه الهى شرمسار مى کند، همان سرنوشت شومى که مشرکان «مکّه» پیدا کردند.
در حقیقت، این آیه، مى گوید: آنها تنها به فاصله گرفتن از این پیامبر بزرگ الهى قناعت نکردند، بلکه، براى ضربه زدن به آن، از تمام توان و قدرت خود کمک گرفتند، و انگیزه اصلى آن، کبر و غرور، و عدم خضوع در مقابل حق بود.
در دنباله آیه، این گروه مستکبرِ مکار و خیانتکار را با جمله پر معنى و تکان دهنده اى تهدید کرده، مى گوید: «آیا آنها انتظارى جز این دارند که گرفتار همان سرنوشت پیشینیان شوند»؟! (فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّتَ الأَوَّلِینَ).(5)
این جمله کوتاه، اشاره اى به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنکش و طغیان گرى همچون، قوم «نوح»، و «عاد»، و «ثمود»، و قوم «فرعون» است که هر کدام به بلاى عظیمى گرفتار شدند، و قرآن بارها به گوشه هائى از سرنوشت شوم و دردناکشان اشاره کرده، و در اینجا با همین یک جمله کوتاه، تمام آنها را در مقابل چشم این گروه، مجسم مى سازد.
سپس، براى تأکید بیشتر مى افزاید: «هرگز براى سنت الهى تغییر و تبدیلى نمى یابى، و هرگز براى سنت الهى، دگرگونى نخواهى یافت» (فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِیلاً).
چگونه امکان دارد خداوند قوم و جمعیتى را به خاطر اعمالى کیفر دهد، ولى گروه دیگرى را که داراى همان برنامه اند، معاف دارد؟ مگر او حکیم و عادل نیست؟ و همه چیز را از روى حکمت و عدل، انجام نمى دهد؟
نوسان و دگرگونى سنتها درباره کسى تصور مى شود، که آگاهى محدودى دارد، و با گذشت زمان، به مسائلى واقف مى شود که، او را از سنت دیرینه اش باز مى دارد، یا کسى که آگاه است، اما روى میزان حکمت و عدالت رفتار نمى کند، و تمایلات خاصى بر فکر او حاکم است.
ولى، پروردگارى که از همه این امور، منزه و پاک مى باشد، سنتش درباره آیندگان، همانست که درباره پیشینیان بوده است، سنتهایش ثابت و تغییرناپذیر است.
قرآن، در آیات متعددى، روى مسأله تغییرناپذیر بودن سنتهاى الهى، تکیه کرده است که در ذیل آیه 62 سوره «احزاب» (جلد 17) مشروحاً از آن بحث کردیم.
اجمالاً در این جهان در عالم تکوین و تشریع، قوانین ثابت و لایتغیرى است که قرآن از آنها به سنتهاى الهى تعبیر کرده، که هرگز دگرگونى در آنها راه ندارد، این قوانین همان گونه که بر گذشته حاکم بوده، بر امروز و فردا نیز حاکم است، مجازات مستکبران بى ایمان، هنگامى که اندرزهاى الهى سود نبخشد، همچنین یارى رهروان راه حق به هنگامى که دست از تلاش مخلصانه بر ندارند، از این سنتها است و هر دو در گذشته و امروز تغییر ناپذیر بوده و هست.(6)
قابل توجه این که: در بعضى از آیات قرآن مجید تنها سخن از: عدم تبدیل سنتهاى الهى آمده(7) و در بعضى دیگر سخن از: عدم تحویل آنها.(8)
ولى در آیه مورد بحث، هر دو را به صورت تأکید پشت سر هم آورده، مى فرماید: «نه براى سنت الهى تبدیلى مى یابى و نه تحویلى»!
آیا این هر دو، یک معنى را مى رساند که براى تأکید بیان شده است، و یا هر کدام اشاره به معنى مستقلى است؟
با توجه به ریشه این دو واژه، ظاهر این است که: به دو معنى مختلف اشاره مى کند: «تبدیل» آن است که چیزى را به کلى عوض کنند، یعنى آن را بردارند و چیز دیگرى جانشین آن نمایند، ولى «تحویل» آن است که همان موجود را از نظر «کیفى» یا «کمى» دگرگون سازند.
به این ترتیب، سنتهاى الهى نه به کلى عوض مى شود، و نه حتى کم و زیاد و ضعیف و شدید مى شود، از جمله این که: خداوند در مورد گناهان و جرائم مشابه، مجازاتهاى مشابهى از هر جهت قائل مى شود، نه این که: مجازاتى را براى گروهى قائل شود و گروه دیگرى را معاف سازد، و نه این که: مجازات گروهى را کمتر و یا ضعیفتر کند، و چنین است قانونى که از ریشه ثابتى مایه گرفته که: نه تبدیل در آن است و نه دگرگونى و تغییر.(9)
آخرین نکته اى که: در مورد این آیه، به نظر مى رسد این است که: در یک جا «سنت» را به «اللّه» اضافه کرده، و در جاى دیگر از همین آیه «سنت» را به «اولین» و پیشینیان، ممکن است در بدو نظر منافاتى بین این دو تصور شود، ولى چنین نیست، زیرا در آنجا که به «اللّه» نسبت داده شده، اضافه به فاعل است، و در مورد دیگر به مفعول، در مورد اول، سخن از سنت گذار است، و در مورد دوم سخن از کسى است که این سنت الهى درباره او اجرا مى شود.
* * *
آیه بعد، این گروه مشرک و مجرم را به پى گیرى آثار گذشتگان و سرنوشتى که به آن گرفتار شدند، دعوت مى کند، تا آنچه را از تاریخ درباره آنها شنیده اند با چشم در سرزمینهاى متعلق به آنها، و در لابلاى آثارشان ببینند، تا بیان به عیان تبدیل گردد.
مى فرماید: «آیا سیر در زمین نکردند تا بنگرند عاقبت کار کسانى که پیش از آنها بودند چه شد»؟! (أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
اگر اینها چنین تصور مى کنند که: از آنان نیرومندترند، سخت در اشتباهند; چرا که «آنها از اینها قویتر و پر قدرت تر بودند» (وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً).
فرعونیان که، سرزمین «مصر» را جولانگاه قدرت خویش قرار داده بودند و نمرودیان که، با قدرت تمام بر پهنه سرزمین «بابل» و کشورهاى دیگر، حکومت مى کردند آن چنان قوى بودند که: بت پرستان «مکّه» در برابر آنها هیچ به حساب نمى آیند.
به علاوه انسانها، هر قدر نیرومند و قوى باشند، قدرت آنها در برابر قدرت خداوند، صفر است، چرا که: «نه چیزى در آسمان ها، نه در زمین، از حوزه قدرت او فرار نخواهد کرد، و او را عاجز و ناتوان نخواهد ساخت» (وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْء فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الأَرْضِ).(10)
«او هم دانا است و هم توانا» (إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً).
نه چیزى از نظرش مخفى و پنهان مى ماند، و نه کارى در برابر قدرتش مشکل است، و نه کسى بر او چیره مى شود.
این کوردلان مستکبر، و حیله گران مکار، اگر گمان مى کنند: از چنگال قدرتش مى توانند بگریزند، کور خوانده اند، و اگر دست از اعمال زشت و ننگین خود بر ندارند، سرانجام، به همان سرنوشت مرگبار گردنکشان پیشین گرفتار خواهند شد.
بارها در قرآن مجید، به این مطلب بر خورد مى کنیم که: خداوند افراد بى ایمان و سرکش را به «سیر در ارض» و مشاهده آثار اقوامى که گرفتار عذاب الهى شده اند، دعوت مى کند.
در آیه 9 سوره «روم» چنین آمده است:
أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ:
«آیا آنها سیر در زمین نکردند، تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنها بودند به کجا منتهى شد؟ همانها که نیروئى بیشتر از اینان داشتند، و زمین را دگرگون ساختند، و بیش از آنچه اینها آباد کردند آنها عمران نمودند، و پیامبرانشان با دلائل آشکار به سراغشان آمدند، (اما به خیره سرى خود ادامه دادند ، و به مجازات دردناک الهى گرفتار شدند)، خداوند هرگز به آنها ستم نکرد ولى آنها به خویشتن ستم کردند».(11)
این تأکیدهاى مکرر، دلیل بر تأثیر فوق العاده این مشاهدات، در نفوس انسانها است، آنها باید بروند و آنچه را در تاریخ خوانده اند و یا از مردم شنیده اند با چشم ببینند.
بروند، و ملک بر تاراج رفته فراعنه، کاخهاى ویران شده کسراها، قبرهاى درهم ریخته قیصرها، و استخوانهاى پوسیده و خاک شده نمرودها، و سرزمینهاى بلادیده قوم «لوط» و «ثمود» را از نزدیک تماشا کنند، و پندهاى خموشان را بشنوند، و به خروش خفتگان در دل خاک گوش فرا دهند، و آنچه را سرانجام بر سر خودشان خواهد آمد با چشم خود ببینند!.(12)
* * *
1 ـ غالب تفاسیر، ذیل آیات مورد بحث.
2 ـ از آنجا که «إِحْدى» مفرد است، مفهوم آیه در بدو نظر چنین مى شود که: آنها هدایت یافته تر از یکى از امتها خواهند بود که احتمالاً اشاره به قوم «یهود» است (چون مفرد در جمله اثباتیه معنى عموم 2
ندارد) ولى، به طورى که بعضى از مفسران نیز اشاره کرده اند، قرائن حال نشان مى دهد: منظور آنها از این مفرد، عموم بوده است زیرا آنها در مقام مبالغه و تأکید بودند، و مى خواستند: ادعا کنند در صورت مبعوث شدن پیامبرى در میان آنان بر همه امتها پیشى خواهند گرفت.
3 ـ بسیارى از مفسران گفته اند: «استِکباراً» از نظر ترکیب نحوى «مفعول له» مى باشد، و بیان علت «نُفُور» و فاصله گیرى آنان از حق است، و «مَکْرَ السَّیِّئ» را عطف بر آن مى دانند و بعضى عطف بر «نفوراً» دانسته اند.
4 ـ « وَ مَکْرَ السَّیِّئِ» از قبیل اضافه جنس به نوع است، مانند: «علم الفقه»، زیرا «مکر» به معنى هر گونه چاره اندیشى است خواه بد باشد یا خوب، لذا گاهى به خداوند نیز نسبت داده شده است، «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّهُ» (سوره آل عمران، آیه 54) ولى «سَّیِّئِ» نوع خاصى از مکر است که همان حیله گرى باشد.
5 ـ «نظر» و «انتظار» چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید، گاه به یک معنى مى آید.
6 ـ در این زمینه علاوه بر جلد 17، ذیل آیه 62 سوره «احزاب»، در جلد 12، ذیل آیه 77 سوره «اسراء» نیز بحث کرده ایم (جلد 12، صفحه 218).
7 ـ احزاب، آیه 62.
8 ـ اسراء، آیه 77.
9 ـ جمعى از مفسران «تحویل» را در اینجا به معنى «نقل مکان عذاب» تفسیر کرده اند به این معنى که: خداوند، مجازاتش را از کسى بردارد و بر دیگرى بگذارد، ولى این تفسیر با آیه فوق، مناسب به نظر نمى رسد، زیرا سخن از این نیست که کسى را به جاى دیگرى مجازات کنند، بلکه سخن از این است که: مجازات کم و زیاد و تغییر و تبدیل پیدا نمى کند، گویا، این مفسران، ماده «تحول» را با «تحویل» اشتباه گرفته اند، در بعضى، از متون لغت مانند: «مجمع البحرین» چنین آمده است: «التَّحوِیلُ: تَصْییرُ الشَّىءِ عَلى خِلافِ ما کانَ وَ التَّحَوُّلُ: التَّنَقُّلُ مِنْ مَوْضِع إِلى مَوْضَع»!
10 ـ جمله «لِیُعْجِزَهُ» همان گونه که قبلاً گفته ایم: از ماده «اعجاز» به معنى ناتوان ساختن است و به همین علت، در بسیارى از موارد، به معنى گریختن از قلمرو قدرت یا دست نیافتن بر کسى آمده است.
11 ـ شبیه همین معنى در سوره «یوسف» آیه 109، «حج» آیه 46، «غافر» آیات 21 و 82، و سوره «انعام» آیه 11 و بعضى دیگر از سوره هاى قرآن آمده است.
12 ـ یکى از شعراى معاصر اشعار جالبى در این زمینه سروده و این حقیقت قرآنى را بعد از سفر به «مصر» و مشاهده آثار «فراعنه» با تعبیرهائى بسیار لطیف و جذاب، در اشعار تکان دهنده خود آورده است، مى گوید:
به «مصر» رفتم و آثار باستان دیدم *** به «مصر» آنچه شنیدم ز داستان، دیدم
بسى چنین و چنان خوانده بودم، از تاریخ *** به «مصر»، از تو چه پنهان، که بر عیان، دیدم
تو کاخ دیدى و من خفتگان در دل خاک *** هنوز در طلب ملکِ جاودان، دیدم
تو تاج دیدى و من ملک رفته، بر تاراج *** تو عاج دیدى و من، مشت استخوان دیدم
تو تخت دیدى، و من بخت واژگون از تخت *** تو صخره دیدى و من سخره زمان دیدم
گذشته، در دل آینده آنچنان پنهان داشت *** به «مصر» از تو چه پنهان که بر عیان دیدم
در زمینه «سیر در ارض» و مطالعه در آثار تکوینى خدا و همچنین آثار گذشتگان و اثرات فوق العاده آن در ساختن روح انسان، بحث مشروحى ذیل آیه 137 سوره «آل عمران»، جلد 3، صفحه 102 داشته ایم.