فاطر
وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ ۚ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ 4 يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا ۖ وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ 5 إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا ۚ إِنَّمَا يَدْعُو حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ 6 الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۖ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ 7 أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا ۖ فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ ۖ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ 8 وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَىٰ بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ كَذَٰلِكَ النُّشُورُ 9 مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا ۚ إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ ۚ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ۖ وَمَكْرُ أُولَٰئِكَ هُوَ يَبُورُ 10 وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا ۚ وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ ۚ وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتَابٍ ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ 11
8أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرات إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ
9وَ اللّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَد مَیِّت فَأَحْیَیْنا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ
10مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ
ترجمه:
8 ـ آیا کسى که عمل بدش براى او آراسته شده و آن را زیبا مى بیند (همانند کسى است که واقع را مى یابد)؟! خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى سازد و هر کس را بخواهد هدایت مى کند; پس جانت به خاطر شدت تأسف بر آنان از دست نرود; خداوند به آنچه انجام مى دهند داناست!
9 ـ خداوند کسى است که بادها را فرستاد تا ابرهائى را به حرکت در آورند; ما آن را به سوى زمین مرده اى راندیم و به وسیله آن، زمین را پس از مردنش زنده مى کنیم; رستاخیز نیز همین گونه است!
10 ـ کسى که خواهان عزّت است (باید از خدا بخواهد; چرا که) تمام عزّت براى خداست; سخنان پاکیزه به سوى او صعود مى کند، و عمل صالح را بالا مى برد; و آنها که نقشه هاى بد مى کشند، عذاب سختى براى آنهاست و مکر (و تلاش افسادگرانه) آنان نابود مى شود (و به جائى نمى رسد)!
تفسیر:
گفتار و کردار پاک و صالح به سوى خدا مى رود!
از آنجا که در آیات گذشته، مردم به دو گروه تقسیم شدند «گروهى مؤمن» و «گروهى کافر» یا «گروهى حزب اللّه و دشمن شیطان» و «گروهى پیروان و حزب او»، در نخستین آیه مورد بحث، یکى از ویژگیهاى مهم این دو گروه را که در واقع سرچشمه سایر برنامه هاى آنها است بیان کرده، مى گوید: «آیا کسى که زشتى عملش در نظر او زینت داده شده، و آن را زیبا مى بیند، همانند کسى است که واقعیات را آنگونه که هست، زشت و زیبا درک مى کند»؟ (أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً).
در حقیقت، این مسأله کلید همه بدبختى هاى اقوام گمراه و لجوج است، که اعمال زشتشان به خاطر هماهنگ بودن با شهوات و قلبهاى سیاهشان در نظرشان زیباست.
بدیهى است، چنین کسى، نه موعظه اى را پذیرا مى شود، نه آمادگى براى شنیدن انتقاد دارد، و نه هرگز حاضر است مسیر خود را تغییر دهد.
نه پیرامون اعمال خویش به تجزیه و تحلیل مى پردازد، و نه از عواقب آن بیمناک است.
و از آن بالاتر، هنگامى که سخن از زشتى و زیبائى به میان آید، مرجع ضمیر را در زیبائیها خودشان مى دانند، و در زشتیها مؤمنان راستین را! واى بسا کفار لجوج، هنگامى که آیات گذشته را درباره «حزب شیطان» و سرنوشت دردناکشان شنیدند، آن را بر مؤمنان راستین تطبیق کردند، و خود را مصداق «حزب اللّه» شمردند!
و این مصیبت و فاجعه اى است بسیار بزرگ.
اما چه کسى اعمال سوء بدکاران را در نظرشان جلوه مى دهد؟ خداوند؟ یا هواى نفس؟ و یا شیطان؟
بدون شک عامل اصلى، هواى نفس و شیطان است، اما چون خدا این اثر را در اعمال آنها آفریده، مى توان آن را به خدا نسبت داد، زیرا انسانها هنگامى که گناهى را مرتکب مى شوند، در آغاز که فطرتشان پاک و وجدانشان بیدار و عقلشان واقع بین است، از عمل خود ناراحت مى شوند، اما هر قدر آن را تکرار مى کنند از ناراحتى آنها کاسته مى شود.
تدریجاً به مرحله بى تفاوتى مى رسند، و اگر باز هم تکرار کنند زشتیها در نظرشان زیبا مى شود، تا آنجا که آن را از افتخارات و فضائل خویش مى پندارند، در حالى که در منجلاب بدبختى غوطهور شده اند.
جالب این که: قرآن، هنگامى که: این سؤال را مطرح مى کند: «آیا کسى که زشتى عملش در نظرش تزیین شده، و آن را زیبا مى بیند...» نقطه مقابل آن را صریحاً ذکر نمى کند، گوئى مى خواهد: به شنونده مجال وسیعى بدهد: امور مختلفى را که مى تواند، نقطه مقابل باشد، در نظر خویش مجسم کند و بیشتر و بیشتر بفهمد، گوئى مى خواهد بگوید: آیا چنین کسى همانند افراد واقع بین است؟!...
آیا چنین کسى، همانند پاکدلانى است که همیشه به محاسبه نفس خویش مشغولند؟...
آیا چنین کسى امید نجات براى او هست؟(1)
سپس، قرآن به بیان علت تفاوت این دو گروه پرداخته، مى افزاید: «خداوند هر کس را بخواهد گمراه مى کند، و هر کس را بخواهد هدایت مى نماید» (فَإِنَّ اللّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ).
اگر گروه اول، اعمال زشتشان در نظرشان تزئین شده، این نتیجه اضلال الهى است، اوست که این خاصیت را در تکرار اعمال زشت قرار داده، که نفس انسان به آن خو مى گیرد و عادت مى کند، و همرنگ و هماهنگ آن مى شود.
و اوست که به مؤمنان پاکدل چشمانى نافذ و بینا، و گوشهائى شنوا براى درک حقایق آن چنان که هست، مى بخشد.
روشن است: این مشیت الهى توأم با حکمت اوست، و به هر کس آنچه لایق آن هست مى دهد.
لذا در پایان آیه، مى فرماید: «مبادا بر اثر شدت تأسف و حسرت بر وضع آنها جانت از دست برود» (فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرات).
این تعبیر، همانند تعبیرى است که در آیه 3 سوره «شعراء» آمده است: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ: «گوئى مى خواهى جان خود را از دست دهى که ایمان نمى آورند»
.(2)
تعبیر به «حَسَرات» که به اصطلاح «مفعول لاجله» براى جمله قبل است، اشاره به این است که نه تنها یک حسرت بر آنها مى خورى، بلکه حسرتها بر آنها دارى!
حسرت از دست دادن نعمت هدایت، حسرت ضایع کردن گوهر انسانیت، حسرت از دست دادن حس تشخیص، تا آنجا که زشت را زیبا مى بینند، و بالاخره حسرت گرفتار شدن در آتش قهر و غضب پروردگار!
اما چرا حسرت نخورد؟: «براى این که: خداوند از اعمال آنها آگاه است و آنچه را شایسته آنند به آنها همان مى دهد» (إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ).
از لحن آیه، دلسوزى فوق العاده پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نسبت به گمراهان و منحرفان کاملاً هویداست، و چنین است: حال یک رهبر الهى راستین، که از عدم پذیرش مردم نسبت به حق، و تسلیم در برابر باطل، و پشت پا زدن به تمام وسائل سعادت، آن چنان رنج مى برد که: گوئى مى خواهد قالب تهى کند.
* * *
در آیه بعد، با توجه به بحثهائى که قبلاً پیرامون هدایت و ضلالت و ایمان و کفر گذشت، به بیان کوتاه و روشنى پیرامون «مبدأ» و «معاد» مى پردازد، و اثبات «مبدأ» را با اثبات «معاد» در یک دلیل جالب قرین کرده، مى فرماید: «خداوند همان کسى است که بادها را فرستاد، تا ابرهائى را به حرکت در آورند» (وَ اللّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً).(3)
«سپس ما این ابرها را به سوى سرزمین مرده و خشکى مى رانیم» (فَسُقْناهُ إِلى بَلَد مَیِّت).
«و به وسیله آن، زمین را بعد از مردنش زنده مى کنیم» (فَأَحْیَیْنا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
«آرى، زنده شدن مردگان، بعد از مرگ نیز همین گونه است»! (کَذلِکَ النُّشُورُ).
نظام حساب شده اى که بر حرکت بادها، و سپس حرکت ابرها، و بعد از آن نزول قطره هاى حیات بخش باران، و به دنبال آن، زنده شدن زمینهاى مرده حاکم است، خود بهترین دلیل، و بهترین گواه بر این حقیقت است که، دست قدرت حکیمى در پشت این دستگاه قرار دارد، و آن را تدبیر مى کند.
نخست، به بادهاى گرم و داغ دستور مى دهد،از مناطق استوائى به سوى مناطق سرد حرکت کنند، و در مسیر خود آب دریاها را بخار کرده، به آسمان فرستند، سپس به جریانهاى منظم سرد قطبى که دائماً در جهت مخالف جریان اول، حرکت مى کنند، دستور مى دهد بخارات حاصله را جمع آورى کرده و ابرها را تشکیل دهند.
باز به همان بادها دستور مى دهد، ابرها را بر دوش خود حمل کنند، و به سوى بیابانهاى مرده گسیل دارند، تا قطرات زنده کننده باران، از آنها سرازیر گردد.
آن گاه به شرائط خاص زمین، و بذرهاى گیاهانى که در آن افشانده شده، فرمان پذیرش آب، و نمو و رویش مى دهد، و از موجودى ظاهراً پست و بى ارزش، موجوداتى زنده و بسیار متنوع و زیبا، خرم و سرسبز، مفید و پر بار، به وجود مى آورد، که هم دلیلى است بر قدرت او، و هم گواهى است بر حکمت او، و هم نشانه اى است از رستاخیز بزرگ!
در حقیقت، آیه فوق، از چند جهت دعوت به توحید مى کند:
از نظر «برهان نظم»، و از نظر «برهان حرکت»، که هر موجود متحرکى محرکى مى خواهد، و از نظر بیان نعمتها که از جهت فطرى انگیزه اى است براى شکر منعم.
و از جهاتى نیز دلیل بر مسأله «معاد» است:
از نظر سیر تکاملى موجودات، و از نظر پدیدار شدن چهره حیات از زمین مرده، یعنى اى انسان! صحنه معاد در فصول هر سال در برابر چشم تو و در زیر پاى تو است.
توجه به این نکته، نیز لازم است که، جمله «فَتُثِیرُ» از ماده «اثاره» به معنى منتشر ساختن و پراکندن است، و در اینجا اشاره به تولید ابرها بر اثر وزش بادها بر صفحه اوقیانوسها مى باشد، زیرا مسأله حرکت ابرها در جمله بعد (فَسُقْناهُ إِلى بَلَد مَیِّت) آمده است.
جالب این که: در حدیثى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) چنین مى خوانیم: یکى از اصحاب عرض کرد: یا رَسُولَ اللّهِ کَیْفَ یُحْیِى اللّهُ الْمَوْتى وَ ما آیَةُ ذلِکَ فِى خَلْقِهِ؟: «اى رسول خدا! چگونه پروردگار، مردگان را زنده مى کند، و نشانه و نمونه آن در جهان خلقت چیست»؟!
پیغمبر فرمود: أَما مَرَرْتَ بِوادِى أَهْلِکَ مُمْحِلاً ثُمَّ مرَرْتَ بِهِ یَهْتَزُّ خَضِراً؟ «آیا از سرزمین قبیله ات گذر نکرده اى در حالى که خشک و مرده بوده، و سپس از آنجا عبور کنى در حالى که از خرمى و سرسبزى گوئى به حرکت در آمده»؟
قُلْتُ: نَعَمْ! یا رَسُولَ اللّهِ: «گفتم آرى اى پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)».
قالَ: فَکَذلِکَ یُحْیِى اللّهُ الْمَوْتى وَ تِلْکَ آیَتُهُ فِى خَلْقِهِ: «فرمود: این گونه خداوند مردگان را زنده مى کند و این نمونه و نشانه او در آفرینش است».(4)
در جلد 16 تفسیر «نمونه» ذیل آیه 48 سوره «روم» بحث دیگرى در این زمینه داشته ایم.
* * *
به دنبال این بحث توحیدى، به اشتباه بزرگ مشرکان که عزت خویش را از بتها مى خواستند، و ایمان آوردن به پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مایه پراکندگى مردم از دور خود مى دیدند، و مى گفتند: إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا: «اگر هدایت را با تو پذیرا شویم، دشمنان نیرومند ما را از این سرزمین مى ربایند».(5)
اشاره کرده، مى فرماید: «کسانى که عزت مى خواهند، از خدا بطلبند، چرا که تمام عزت از آن خداست» (مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً).
«عِزَّت» به گفته «راغب» در «مفردات» در اصل، آن حالتى است که انسان را مقاوم، و شکست ناپذیر مى سازد، به زمینهاى صلب و محکم نیز به همین جهت «عزاز» (بر وزن اساس) مى گویند.
از آنجا که تنها ذات پاک اوست که شکست ناپذیر است، و گر نه همه مخلوقات به حکم محدودیتشان، قابل شکستند، لذا تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتى کسب مى کند، از برکت دریاى بى انتهاى اوست.
در حدیثى از «انس» نقل شده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: إِنَّ رَبَّکُمْ یَقُولُ کُلَّ یَوْم أَنَا الْعَزِیزُ، فَمَنْ أَرادَ عِزَّ الدّارَیْنِ فَلْیُطِعِ الْعَزِیزَ!: «پروردگار شما همه روزه مى گوید: منم عزیز! و هر کس عزت دو جهان خواهد، باید اطاعت عزیز کند»!.(6)
در حقیقت، انسان آگاه، باید آب را از سرچشمه بگیرد، که آب زلال و فراوان آنجاست، نه از ظروف کوچک و مختصرى که هم محدود است و هم آلوده، و در دست این و آن مى باشد.
در حالات امام حسن بن على(علیهما السلام) مى خوانیم: در ساعات آخر عمرش، هنگامى که یکى از یاران به نام «جنادة بن ابى سفیان» از او اندرز خواست، نصایح ارزنده و مؤثرى براى او بیان فرمود، از جمله این بود: وَ إِذا أَرَدْتَ عِزّاً بِلا عَشِیرَة وَ هَیْبَةً بِلا سُلْطان فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیَةِ اللّهِ إِلَى عِزِّ طاعَةِ اللّهِ: «هر گاه بخواهى بدون داشتن قبیله عزیز باشى، و بدون قدرت حکومت، هیبت داشته باشى، از سایه ذلت معصیت خدا بدر آى، و در پناه عزت اطاعت او قرار گیر»!.(7)
و اگر مى بینیم در بعضى از آیات قرآن، «عزت» را علاوه بر خداوند، براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان قرار مى دهد: «وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِیْنَ».(8)
به خاطر آنست که، آنها نیز از پرتو عزت پروردگار، کسب عزت کرده اند، و در مسیر طاعت او گام بر مى دارند.
آن گاه راه وصول به «عزت» را چنین تشریح مى کند: «سخنان پاکیزه به سوى او صعود مى کند» (إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ).
«و عمل صالح را بالا مى برد» ( وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ).
«الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» به معنى سخنان پاکیزه است، و پاکیزگى سخن به پاکیزگى محتواى آن است، و پاکیزگى محتوا، به خاطر مفاهیمى است که بر واقعیتهاى عینى پاک و درخشان تطبیق مى کند، و چه واقعیتى بالاتر از ذات پاک خدا، و آئین حق و عدالت او، و نیکان و پاکانى که در راه نشر آن گام بر مى دارند؟
لذا «الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» را به «اعتقادات صحیح» نسبت به مبدأ و معاد، و آئین خداوند تفسیر کرده اند.
آرى، یک چنین عقیده پاکى است که: به سوى خدا اوج مى گیرد، و دارنده اش را نیز پرواز مى دهد، تا در جوار قرب حق قرار گیرد، و غرق در عزت خداوند عزیز شود.
مسلماً از این ریشه پاک، شاخه هائى مى روید، که میوه آن عمل صالح است، هر کار شایسته و مفید و سازنده، چه دعوت به سوى حق باشد، چه حمایت از مظلوم، چه مبارزه با ظالم و ستمگر، چه خودسازى و عبادت، چه آموزش و پرورش، و خلاصه هر چیز که در این مفهوم وسیع و گسترده داخل است، اگر براى خدا و به خاطر رضاى او انجام شود، آن هم اوج مى گیرد، و به آسمان لطف پروردگار عروج مى کند، و مایه معراج و تکامل صاحب آن، و برخوردارى از عزت حق مى شود.
این همان چیزى است که در سوره «ابراهیم» آیات 24 و 25 به آن اشاره شده: أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَة طَیِّبَة أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ * تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِین بِإِذْنِ رَبِّها:
«آیا ندیدى خداوند چگونه براى سخن پاکیزه، مثالى زده است؟ همانند درختى پاک که ریشه آن ثابت و برقرار، و شاخه آن در آسمان افراشته * هر زمان میوه هاى خود را به اذن پروردگارش به مشتاقان مى دهد».
از آنچه گفتیم روشن مى شود، این که: بعضى از مفسران «کلمه طیبه» را به لا إِلهَ إِلاَّ اللّه، و بعضى دیگر به سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أَکْبَرُ، و بعضى بعد از توحید محمّد رسول اللّه، و على ولى اللّه و خلیفة رسوله، تفسیر کرده اند، و یا در بعضى از روایات «اَلْکَلِمُ الطَیِّبُ» و «اَلْعَمَلُ الصّالِحُ» به «ولایت اهل بیت»(علیهم السلام) یا مانند آن تفسیر شده، همه، از قبیل بیان مصداقهاى روشن براى آن مفهوم وسیع و گسترده است، و محدودیتى در مفهوم آن ایجاد نمى کند، چرا که هر سخنى که محتواى پاک و عالى داشته باشد، همه، در این عنوان جمع است.
به هر حال، همان خداوندى که به مقتضاى آیه گذشته، زمین مرده را با قطره هاى حیاتبخش باران زنده مى کند، «کلام طیب» و «عمل صالح» را نیز پرورش مى دهد، و به جوار قرب و رحمت خود مى رساند.
سپس، به نقطه مقابل آن پرداخته، مى گوید: «کسانى که نقشه سوء مى کشند، عذاب شدیدى براى آنهاست» (وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ).
«و تلاش و کوشش آلوده و ناپاک و فاسدشان نابود مى گردد، و به جائى نمى رسد» (وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ).
گر چه این فاسدان مفسد، چنین مى پندارند که: با ظلم و ستم و دروغ و تقلب مى توانند عزتى براى خود کسب کنند، و مال و ثروت و قدرتى، اما در پایان کار، هم عذاب الهى را براى خود فراهم ساخته اند، و هم تلاشهاى آنها بر باد مى رود.
کسانى بودند که: به گفته قرآن «خدایان ساختگى را مایه عزت خود مى پنداشتند» (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً).(9)
منافقانى بودند که: خود را عزیز، و مؤمنان را ذلیل فکر مى کردند، و «مى گفتند: اگر به مدینه باز گردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد»! (یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الأَعَزُّ مِنْهَا الأَذَلَّ).(10)
افراد دیگرى بودند که، قرب فراعنه را مایه عزت خویش تصور مى کردند، یا از گناه و ظلم و ستم آبرو مى طلبیدند، اما همگى سقوط کردند، و تنها ایمان و عمل صالح است که به سوى خداوند عزیز بالا مى رود!
«مَکر» گر چه در لغت به معنى «هر گونه چاره اندیشى» است، اما در مواردى به معنى چاره اندیشى هاى توأم با فساد به کار مى رود که آیه مورد بحث، از آنهاست.
«سَیِّئات» در آیه فوق، همه زشتیها و بدیها را اعم از بدیهاى عقیدتى یا عملى شامل مى شود.
و این که: بعضى آن را به توطئه هاى مشرکان براى کشتن یا تبعید کردن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از «مکّه» تفسیر کرده اند، در واقع یکى از مصادیق آن را بیان کرده اند، نه تمام مفهوم آن را.
جمله «یَبُورُ» از ماده «بوار» و «بوران» در اصل به معنى «کسادى مفرط» است، و از آنجا که این چنین کسادى، مایه نابودى است، این کلمه به معنى هلاک و نابودى به کار مى رود، ضرب المثل معرفى است: کَسَدَ حَتّى فَسَدَ: «آن قدر کساد شد که فاسد گردید»!
* * *
نکته ها:
1 ـ تمام «عزّت» از آن خدا است!
حقیقت عزّت چیست؟ آیا چیزى جز رسیدن به مرحله «شکست ناپذیرى» مى باشد،؟ اگر چنین است، عزّت را در کجا باید جستجو کرد، و چه چیز مى تواند به انسان عزت دهد؟
در یک تحلیل روشن، به اینجا مى رسیم که: حقیقت عزت در درجه نخست، قدرتى است که در دل و جان انسان ظاهر مى شود، و او را از خضوع و تسلیم و سازش در برابر طاغیان و یاغیان، باز مى دارد.
قدرتى که با داشتن آن، هرگز اسیر شهوات نمى شود، و در برابر هوا و هوس سر فرود نمى آورد.
قدرتى که او را به مرحله نفوذناپذیرى در برابر «زر» و «زور» ارتقا مى دهد.
آیا این قدرت، جز از ایمان به خدا، یعنى ارتباط با منبع اصلى قدرت و عزت سرچشمه مى گیرد؟
این در مرحله فکر، و عقیده و روح و جان، و اما در مرحله عمل، عزت از اعمالى سرچشمه مى گیرد، که داراى ریشه صحیح و برنامه و روش حساب شده باشد، و به تعبیر دیگر، آن را در عمل صالح، مى توان خلاصه کرد، این دو است که به انسان سر بلندى و عظمت مى دهد، و به او عزت و شکست ناپذیرى مى بخشد.
«ساحران دنیاپرست» معاصر فرعون، نیرنگهاى خود را به نام و به عزت او آغاز کردند: وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ: «گفتند به عزت فرعون سوگند، که ما پیروز خواهیم شد».(11)
اما به زودى از عصاى چوپانى موسى(علیه السلام)، شکست خوردند، ولى همانها هنگامى که از زیر پرچم مذلت بار «فرعون» بیرون آمدند، و در سایه توحید قرار گرفتند و ایمان آوردند، چنان نیرومند و شکست ناپذیر شدند، که سخت ترین تهدیدهاى فرعون، در آنها مؤثر نیفتاد، دست و پا و حتى جان خویش را عاشقانه در راه خدا دادند، و شربت شهادت نوشیدند، و با این عمل، نشان دادند که در برابر زر و زور تسلیم نمى شوند، و شکست ناپذیرند، و تاریخ پر افتخار آنها امروز براى ما یک دنیا درس آموزنده است.
* * *
2 ـ فرق میان «کلام طیب» و «عمل صالح»
ممکن است سؤال شود: چرا آیه فوق در مورد «کلام طیب» مى گوید: «خودش به سوى پروردگار اوج مى گیرد»، اما در مورد «عمل صالح» مى گوید: «خدا آن را بالا مى برد»؟
این سؤال را چنین مى توان پاسخ گفت: «کلام طیب»، همان گونه که گفتیم اشاره به ایمان و اعتقاد پاک است، و آن عین اوج گرفتن به سوى خداست، که حقیقت ایمان چیزى جز این نیست، ولى «عمل صالح» را او پذیرا مى شود و قبول مى کند و اجر مضاعف مى دهد، و بقاء و دوام مى بخشد و اوج مى دهد (دقت کنید).
* * *
1 ـ از اینجا روشن شد: که آیه، جمله اى در تقدیر دارد که ممکن است چنین باشد «کَمَنْ لَیْسَ کَذلِکَ... کَمَنْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ وَ یَرَى الْقَبِیْحَ قَبِیحا... هَلْ یُرْجى لَهُ صَلاحٌ وَ مَتابٌ».
2 ـ براى آیه فوق، تفسیر دیگرى نیز ذکر کرده اند و آن این که: منظور این است: پیامبر از شدت آزارها و مخالفت هاى آنان ناراحت نشود; چرا که خداوند اعمال آنها را به خوبى مى داند و به موقع از آنها انتقام مى گیرد.
3 ـ درباره این که: چرا فعل اول به صورت «ماضى» (أَرْسَلَ) و فعل دوم به صورت «مضارع» (فَتَثِیرُ)، یکى به صورت «غائب» است (أَرْسَلَ) و دیگرى به صورت «متکلم» است (فَسُقْناه)، مفسران وجوهى ذکر کرده اند، ولى چون دقیق به نظر نرسید از آن صرف نظر شد، ممکن است براى تفنّن در بیان و تنوع در سخن بوده باشد.
4 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 8، صفحه 5409، ذیل آیات مورد بحث.
5 ـ قصص، آیه 57.
6 ـ «بحار الانوار»، جلد 65، صفحه 120.
7 ـ «بحار الانوار»، جلد 44، صفحه 139.
8 ـ منافقون، آیه 8.
9 ـ مریم، آیه 81.
10 ـ منافقون، آیه 8.
11 ـ شعراء، آیه 44.