يس

۞ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَىٰ قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ 28 إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ 29 يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ 30 أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لَا يَرْجِعُونَ 31 وَإِن كُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ 32 وَآيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ 33 وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ 34 لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ ۖ أَفَلَا يَشْكُرُونَ 35 سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ 36 وَآيَةٌ لَّهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ 37 وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ۚ ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ 38 وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ 39 لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ 40

37وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ

38وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ

39وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ

40لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَک یَسْبَحُونَ

 

ترجمه:

37 ـ شب (نیز) براى آنها نشانه اى است (از عظمت خدا); ما روز را از آن بر مى گیریم، ناگهان تاریکى آنان را فرا مى گیرد.

38 ـ و خورشید (نیز براى آنها آیتى است) که پیوسته به سوى قرارگاهش در حرکت است; این تقدیر خداوند قادر و داناست.

39 ـ و براى ماه منزلگاههائى قرار دادیم، سرانجام به صورت «شاخه کهنه قوسى شکل و زرد رنگ خرما» در مى آید.

40 ـ نه خورشید را سزاست که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشى مى گیرد; و هر کدام در مسیر خود شناورند.

تفسیر:

هر یک از خورشید و ماه آیتى هستند

آیات مورد بحث، بخش دیگرى از نشانه هاى عظمت خدا را در جهان هستى بیان مى کند، و حلقه اى دیگر از حلقه هاى توحید را ـ به دنبال بحثى که در آیات قبل، در مورد معاد و احیاى زمینهاى مرده و پرورش گیاهان و درختان آمده ـ بیان مى دارد.

نخست مى فرماید: «شب براى آنها آیه و نشانه اى است از عظمت خدا» (وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ).

در حالى که، نور آفتاب همه جا را فرا گرفته «ما نور آفتاب و روز را از آن برمى داریم، ناگهان تاریکى همه آنها را فرا مى گیرد» (نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ).   تعبیر «نَسْلَخُ» از ماده «سلخ» (بر وزن بلخ) که در اصل، به معنى «کندن پوست حیوان» است، تعبیر لطیفى است، گوئى روشنائى روز، همچون لباس سفیدى است که بر تن شب پوشانیده شده، به هنگام غروب آفتاب این لباس را از تن او همچون پوستى مى کنند، تا باطن و درون او آشکار گردد.

دقت در این تعبیر، این نکته را بازگو مى کند که: طبیعتِ اصلى کره زمین تاریکى است، نور و روشنائى صفتى است عارضى، که از منبع دیگرى به او داده مى شود، همچون لباس که بر تن کسى بپوشانند، که هر گاه آن لباس را بیرون آورد رنگ طبیعى تن آشکار مى شود!.(1)

در اینجا قرآن مجید روى تاریکى شب، انگشت نهاده، گویا مى خواهد بعد از بیان زنده کردن زمینهاى مرده، که به عنوان آیتى از آیات خداوند، قبلاً گذشت، تبدیل روشنائى روز را به تاریکى شب، به عنوان نمونه اى از مرگ بعد از حیات بیان کند.

به هر حال، هنگامى که انسان در میان ظلمت شب غرق مى شود، به یاد نور و برکاتش، نور و هیجاناتش، نور و منبع وجودش، مى افتد، و با یک مقایسه با «خالق نور و ظلمت» آشنا مى گردد.

* * *

 

سومین آیتى که بعد از آیت شب، به آن اشاره شده، آیت نور، روشنائى و آفتاب است، مى گوید: «خورشید نیز براى آنها آیتى است که پیوسته به سوى قرارگاهش در حرکت است»! (وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرّ لَها).(2)

این آیه، به وضوح حرکت خورشید را به طور مستمر، بیان مى کند، اما در این که: منظور از این حرکت، چیست؟ مفسران بحثهاى فراوان دارند:

گروهى، آن را اشاره، به حرکت ظاهرى خورشید بر گرد زمین مى دانند، که این حرکت تا پایان جهان ـ که در حقیقت قرارگاه خورشید و پایان عمر اوست ـ ادامه دارد.

بعضى دیگر، آن را اشاره، به میل شمس در تابستان و زمستان به سوى شمال و جنوب زمین، دانسته اند; زیرا مى دانیم: خورشید از آغاز بهار از خط اعتدالى به سوى شمال متمایل مى شود، و تا مدار 23 درجه شمالى پیش مى رود، و از آغاز تابستان، به عقب باز مى گردد تا در آغاز پائیز باز به خط اعتدالى مى رسد، و همین خط سیر را تا آغاز زمستان به سوى جنوب ادامه مى دهد، و از آغاز زمستان به سوى خط اعتدال حرکت مى کند و در آغاز بهار به آن مى رسد.

البته، تمام این حرکات، در واقع ناشى از حرکت زمین و تمایل محور آن نسبت به سطح مدارش مى باشد، هر چند در ظاهر، و به حسب حسّ، مربوط به حرکت آفتاب است.

بعضى دیگر، آن را اشاره، به حرکت وضعى «کره آفتاب» دانسته اند، زیرا مطالعات دانشمندان به طور قطع ثابت کرده که: خورشید به دور خود گردش  مى کند.(3)

آخرین و جدیدترین تفسیر، براى آیه فوق همانست که اخیراً دانشمندان کشف کرده اند، و آن حرکت خورشید، با مجموعه منظومه شمسى در وسط کهکشان ما، به سوى یک سمت معین و ستاره دور دستى که آن را ستاره «وگا» نامیده اند، مى باشد.

این معانى، منافاتى با هم ندارند و ممکن است جمله «تَجْرِى» اشاره به تمام این حرکتها و حرکتهاى دیگرى که تاکنون علم و دانش ما به آن نرسیده، و شاید در آینده کشف شود، بوده باشد.

به هر حال، حرکت دادن خورشید، این کره بسیار عظیمى که بیش از یک میلیون و دویست هزار مرتبه از کره زمین بزرگتر است، آن هم با حرکت حساب شده در این فضاى بى کران از هیچ کس میسّر نیست، جز از خداوندى که قدرتش فوق همه قدرتها، و علم و دانشش بى انتهاست، و به همین جهت در پایان آیه مى فرماید: «این تقدیر خداوند قادر و داناست» (ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).

آخرین سخن، درباره این آیه، این که: در تعبیرات آن، اشاره اى است پر معنى به نظام سال شمسى که از حرکت خورشید، در برجها حاصل مى گردد، نظامى که به زندگى بشر، نظم و برنامه مى دهد، و جنبه هاى مختلف آن را تنظیم مى کند.

* * *

لذا در آیه بعد، براى تکمیل این بحث، از حرکت ماه و منازل آن که  نظام بخش ایام ماه است، سخن مى گوید، مى فرماید: «ما براى ماه منزلهائى قرار دادیم، و به هنگامى که این منزلها را طى کرد، سرانجام به صورت شاخه کهنه قوسى شکل، زرد رنگ خرما، در مى آید»! (وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ).

منظور از «مَنازِلَ» همان منزلگاه هاى بیست و هشتگانه اى است که ماه قبل از «محاق» و تاریکى مطلق، طى مى کند; زیرا هنگامى که ماه، سى روز تمام باشد، تا شب بیست و هشتم در آسمان قابل رؤیت است، ولى در شب بیست و هشتم به صورت هلال بسیار باریک زرد رنگ، کم نور و کم فروغ در مى آید، و در دو شب باقیمانده قابل رؤیت نیست که آن را «محاق» مى نامند، البته در ماههائى که بیست و نه روز است، تا شب بیست و هفتم معمولاً ماه در آسمان دیده مى شود، و دو شب باقیمانده «محاق» است.

این منزلگاه ها کاملاً دقیق و حساب شده است، به طورى که منجمان از صدها سال قبل، مى توانند طبق محاسبات دقیقى که دارند، آن را پیش بینى کنند!

این نظام عجیب به زندگى انسانها نظم مى بخشد، و یک تقویم طبیعى آسمانى است که با سواد و بى سواد، توانائى خواندن آن را دارد، به طورى که اگر انسان کمى دقت و ممارست در وضع ماه، در شبهاى مختلف کند، مى تواند با نگاه کردن وضع آن، دقیقاً و یا تقریبا بداند آن شب، کدام شب از ماه است (و ما این امر را آزموده ایم).

زیرا در آغاز ماه، نوک هاى هلال رو به طرف بالا است، و تدریجاً بر حجم ماه افزوده مى شود تا هفتم که نیمى از دایره کامل ماه آشکار مى شود، و باز بر آن افزوده مى شود، تا چهاردهم که به صورت بدر کامل در مى آید.

از آن به بعد، از سمت پائین ماه کم مى شود، تا بیست و یکم که باز، به  صورت نیم دایره در مى آید، همچنین از آن کاسته مى شود تا شب بیست و هشتم که به صورت هلال ضعیفِ کم رنگى در مى آید که نوکهاى آن رو به طرف پائین است.

آرى، اساس زندگى انسانها را نظم، تشکیل مى دهد، و نظم، بدون تعیین دقیق زمان، امکان پذیر نیست، و خداوند این تقویم دقیق ماهانه و سالانه را در آسمان براى همین هدف قرار داده است.

و از همین جا مفهوم تعبیر لطیف «کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ»(4) روشن مى شود.

زیرا «عُرْجُون»، به طورى که غالب مفسران و ارباب لغت گفته اند، آن قسمت از خوشه خرماست که به درخت، اتصال دارد.

توضیح این که: خرما به صورت خوشه، بر درخت ظاهر مى شود، پایه این خوشه، به صورت چوب قوسى شکل زرد رنگى است که به درخت متصل است و نوک آن مانند جارو است، و دانه هاى خرما همچون دانه هاى انگور به نخهاى آن متصل اند، هنگامى که خوشه «نخل» را مى برند آن پایه قوسى شکل، بر درخت باقى مى ماند که وقتى مى خشکد و پژمرده مى شود، کاملاً به هلال قبل از محاق، مى ماند; زیرا همان گونه که هلال آخر ماه، که در جانب مشرق آسمان، نزدیک صبحگاهان ظاهر مى شود، خمیده، پژمرده، زرد رنگ، و نوکهاى آن رو به پائین است، «عرجون قدیم» نیز همین گونه است.

در حقیقت، این شباهت در جهات مختلف ظاهر مى شود:

 از نظر هلالى بودن چوب خوشه خرما، از نظر زرد رنگ بودن، از نظر پژمردگى، از نظر تمایل نوک قوس آن به طرف پائین، و از نظر قرار گرفتن در میان توده سبز رنگ شاخه هاى درخت «نخل» که بى شباهت به قرار گرفتن هلال آخرین شب، در میان آسمان تیره رنگ نیست.

و توصیف آن به «قدیم» اشاره به کهنگى آن است; زیرا هر قدر این شاخه ها کهنه تر مى شود، باریکتر، پژمرده تر، و زرد رنگ تر، مى شود و شباهت بیشترى به هلال آخر ماه، پیدا مى کند، سبحان اللّه که در یک تعبیر کوتاه چه ظرافتها و چه زیبائیها نهفته شده است؟!

* * *

آخرین آیه مورد بحث، سخن از ثبات و دوام این نظم سال و ماه، و شب و روز، است، پروردگار، آن چنان برنامه اى براى آنها تنظیم کرده که کمترین دگرگونى در وضع آنها، پیدا نمى شود، و تاریخ بشر، به خاطر همین ثبات، کاملاً تنظیم مى گردد.

مى فرماید: «نه براى خورشید سزاوار است که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشى مى گیرد، و هر کدام از آنها در مسیر خود شناورند»! (لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَک یَسْبَحُونَ).

مى دانیم: خورشید دوران خود را در برجهاى دوازدهگانه در یک سال طى مى کند، در حالى که کره ماه، منزلگاه هاى خویش را در یک ماه طى مى کند.

بنابراین، حرکت دورانى ماه، در مسیرش دوازده بار از حرکت خورشید در مدارش سریعتر است، لذا مى فرماید: خورشید هرگز در حرکت خود، به پاى ماه نمى رسد، تا حرکت یک ساله خود را در یک ماه انجام دهد، و نظام سالیانه بر هم خورد.

 همچنین شب بر روز پیشى نمى گیرد، که بخشى از آن را در کام خود فرو برد، و نظام موجود به هم ریزد، بلکه همه اینها مسیر خود را میلیونها سال بدون کمترین تغییر، ادامه مى دهند.

از آنچه گفتیم، روشن مى شود: منظور از حرکت خورشید در این بحث، حرکت آن به حسب حس ماست، جالب این که: این تعبیر، حتى بعد از آن که ثابت شده خورشید در جاى خود ساکن، و زمین در مدت یک سال یک بار به دور آن مى گردد، نیز به کار مى رود، مثلاً امروز مى گویند: تحویل خورشید به «برج حمل» (رسیدن آن به آغاز فروردین) و یا رسیدن خورشید به دایره نصف النهار، و یا رسیدن به میل کلى، (منظور از میل کل رسیدن خورشید به آخرین نقطه ارتفاع خود، در نیم کره شمالى در آغاز تابستان و یا به عکس آخرین نقطه انخفاض در آغاز زمستان است).

این تعبیرات، همگى نشان مى دهد: حتى بعد از کشف حرکت زمین به دور خورشید، و سکون آن، تعبیرات گذشته راجع به حرکت خورشید، به کار مى رود; چرا که از نظر حسى، چنین به نظر مى آید: که خورشید در حرکت است، و این تعبیرات از همین جا گرفته مى شود.

و به این ترتیب، شناور بودن خورشید و ماه در فلکهاى خود «کُلٌّ فِی فَلَک یَسْبَحُونَ» نیز از همینجا ناشى مى شود.

این احتمال نیز، وجود دارد که: منظور از شناور بودن خورشید در فلک خود، حرکت آن همراه با منظومه شمسى و همراه با کهکشانى که ما در آن قرار داریم باشد; چه این که: امروز، ثابت شده است: منظومه شمسى ما جزئى از  کهکشان عظیمى است که به دور خود در حال گردش است.(5)

زیرا «فَلَک» چنان که ارباب لغت گفته اند: در اصل، به معنى بر آمدن پستان دختران و شکل دورانى به خود گرفتن است، سپس به قطعاتى از زمین که مدور است و یا اشیاء مدور دیگر، اطلاق شده، و از همین رو، به مسیر دورانى کواکب نیز اطلاق مى شود.

جمله «کُلٌّ فِی فَلَک یَسْبَحُونَ»، به عقیده بسیارى از مفسران، اشاره به هر یک از خورشید، ماه و ستارگان است که براى خود، مسیر و مدارى دارند، هر چند، نام ستارگان، قبلاً در آیات ذکر نشده، ولى با توجه به ذکر «لیل» (شب) و قرین بودن ستارگان با ماه و خورشید، فهم این معنى، از جمله مزبور بعید به نظر نمى رسد، به خصوص که «یَسْبَحُونَ» به صورت صیغه جمع آمده است.

این تفسیر، نیز وجود دارد که: این جمله، اشاره به هر یک از خورشید و ماه و شب و روز بوده باشد، چرا که، شب و روز هر کدام براى خود، مدارى دارند، و دقیقاً دور کره زمین گردش مى کنند، تاریکى، نیمى از کره زمین را، همیشه پوشانده، و روشنائى نیم دیگر را، و این دو در بیست و چهار ساعت یک دور تمام به گرد زمین مى گردند.

تعبیر به «یَسْبَحُونَ» از ماده «سباحت» که طبق نقل «راغب» در «مفردات» در اصل به معنى حرکت «سریع» در آب و هوا است(6) اشاره، به حرکت سریع کرات آسمانى مى کند، و آنها را تشبیه به موجودات عاقلى کرده است که، با  سرعت به گردش خود ادامه مى دهند، امروز، نیز این حقیقت ثابت شده که اجرام آسمانى با سرعتهاى بسیار عجیب و گاه سرسام آورى، در مسیر خود حرکت دارند.

* * *

نکته ها:

1 ـ حرکت «دورانى» و «جریانى» خورشید

«دوران» در لغت عرب، به حرکت دایره مانند گفته مى شود، در حالى که «جریان» اشاره به حرکات طولى است، جالب این که: در آیات فوق، براى خورشید هم حرکت جریانى قائل شده، و هم دورانى، یک جا مى گوید: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِى...» و در جاى دیگر، از شناور بودن خورشید در فلک (مسیر دایره مانند) سخن مى گوید «کُلٌّ فِی فَلَک یَسْبَحُونَ ».

آن روز، که این آیات نازل شد، فرضیه هیئت «بطلمیوس» با قدرت هر چه تمام تر، بر محافل علمى حاکم بود، طبق این فرضیه، اجرام آسمانى به خودى خود گردشى نداشتند، بلکه در دل افلاک که اجسامى بلورین و متراکم روى هم، همچون طبقات پوست پیاز بودند، میخ کوب شده بودند، و حرکت آنها، تابع حرکت افلاکشان بود، بنابراین، در آن روز نه شناور بودن خورشید، مفهومى داشت، و نه حرکت طولى و جریانى آن.

اما بعد از فرو ریختن پایه هاى فرضیه «بطلمیوس» در پرتو کشفیات قرون اخیر، و آزاد شدن اجرام آسمانى از قید و بند افلاک بلورین، این نظریه قوت گرفت که: خورشید در مرکز منظومه شمسى ثابت و بى حرکت است، و تمام منظومه شمسى پروانهوار به گرد او مى چرخند.

در اینجا باز مفهوم تعبیرات آیات فوق که حرکت طولى و دورانى را به  خورشید نسبت مى داد، روشن نبود.

تا این که: باز علم به پیشرفت خود ادامه داد، و در این اواخر چند نوع حرکت براى خورشید ثابت شد:

حرکت وضعى آن به دور خودش.

حرکت طولى آن، همراه منظومه شمسى به سوى نقطه مشخصى از آسمان.

حرکت دورانى آن، همراه مجموعه کهکشانى که جزئى از آن است.

و به این ترتیب، یک معجزه دیگر علمى قرآن، به ثبوت رسید.

براى روشن تر شدن این مسأله، قسمتى از بحثى را که در یکى از «دائرة المعارفها» پیرامون حرکت خورشید آمده است، در اینجا مى آوریم:

خورشید داراى حرکات «ظاهرى» (حرکت یومى و حرکت سالیانه) و حرکات «واقعى» است.

خورشید، در حرکت یومى و حرکت ظاهرىِ کره آسمان شرکت دارد، در نیم کره ما از مشرق طلوع مى کند، در طرف جنوب از نصف النهار محل مى گذرد و در مغرب غروب مى کند، عبور آن از نصف النهار، ظهر حقیقى را مشخص مى سازد.

خورشید، حرکت (ظاهرى) سالیانه اى به دور زمین نیز دارد که هر «روز» آن را قریب یک درجه از مغرب به طرف مشرق مى برد، در این حرکت، خورشید سالى یک بار از مقابل برج ها مى گذرد، مدار این حرکت، در صفحه «دائرة البروج» واقع است، این حرکت، در تاریخ نجوم اهمیت فراوان داشته است، «اعتدالین»، «انقلاب» و «میل کلى» مربوط به آن، و سال شمسى مبتنى بر آن است.

علاوه بر این حرکات ظاهرى، حرکت دورانى کهکشان، خورشید را با سرعت حدود یک میلیون و یکصد و سى هزار کیلومتر در ساعت! در فضا  مى گرداند، اما در داخل کهکشان هم، خورشید ثابت نیست، بلکه، با سرعتى قریب هفتاد و دو هزار و چهارصد کیلومتر در ساعت! به جانب صورت فلکى «جاثِى عَلى رُکْبَتَیْهِ»(7) حرکت مى کند.

و این که: ما از این حرکت سریع خورشید در فضا بى خبریم، به سبب دورى اجرام فلکى است که مأخذ تشخیص این حرکت وضعى خاص، نیز هست.

دوره حرکت وضعى خورشید، در استواى آن، حدود بیست و پنج شبانه روز مى باشد.(8)-(9)

* * *

2 ـ تعبیر به «تدرک» و «سابق»:

تعبیرات قرآن، به اندازه اى حساب شده است که ریزه کارى ها و دقت هاى آن قابل احصا نیست، در آیات فوق، هنگامى که سخن از حرکت ظاهرى ماه و خورشید در مسیر ماهانه و سالیانه در میان است، مى گوید: «براى خورشید سزاوار نیست که به پاى ماه برسد (لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ) چرا که ماه مسیر خود را در یک ماه طى مى کند، و خورشید در یک سال، این تفاوت سرعت، به اندازه اى است که تعبیر مى کند، این هرگز به پاى او نمى رسد.

اما در مورد شب و روز، چون با هم فاصله چندانى ندارند، و دقیقاً پشت سر  هم قرار گرفته اند، مى گوید: «شب از روز پیشى نمى گیرد».

مى بینیم این دو تعبیر در اینجا بسیار حساب شده است.

* * *

3 ـ نظام نور و ظلمت در زندگى بشر

در آیات فوق، اشاره به دو موضوع که از مهمترین مسائل زندگى انسانهاست به عنوان دو آیت از آیات الهى شده است: موضوع تاریکى شب، و موضوع خورشید و نور آفتاب.

پیش از این گفته ایم: نور، لطیف ترین و پر برکت ترین موجودات جهان ماده است، نه تنها روشنائى و زندگى ما، که هر حرکت و جنبشى بستگى به نور آفتاب دارد، نزول قطرات باران، نمو گیاهان، شکفتن غنچه ها، رسیدن میوه ها، زمزمه جویبارها، رنگین شدن سفره انسانها از انواع مواد غذائى، حتى حرکت چرخهاى عظیم کارخانه ها، و تولید برق و انواع محصولات صنعتى، بازگشت به این منبع بزرگ انرژى، یعنى نور آفتاب مى کند.

خلاصه این که: تمام انرژیهاى روى کره زمین (جز انرژى ناشى از شکستن هسته اتم ها) همه از نور آفتاب مدد، مى گیرد که اگر او نبود، همه جا خاموش، بى روح، بى نور و بى حرکت و مرده بود.

تاریکى شب، با این که: بوى مرگ و فنا مى دهد، از نظر تعدیل نور آفتاب، و تأثیر عمیق آن در آرامش جسم و جان، و جلوگیرى از خطرات تابش یک نواخت نور خورشید نیز، یک امر حیاتى براى انسانها محسوب مى شود، که اگر تناوب شب و روز نبود، حرارت در کره زمین آن چنان بالا مى رفت که: همه چیز را آتش مى زد، چنان که در کره ماه که شبها و روزهاى طولانى دارد (هر کدام به اندازه پانزده شبانه روز کره زمین است) روزهایش گرمائى کشنده، و شبهایش  سرمائى نابودکننده دارد.

بنابراین، هر یک از این دو (نور و ظلمت) آیتى است عظیم از آیات الهى.

از این گذشته، نظم بسیار دقیقى که بر این دو حاکم است به وجود آورنده تاریخ منظم زندگى انسانهاست، تاریخى که اگر نبود، روابط اجتماعى به هم مى ریخت، و زندگى براى انسان بسیار مشکل مى شد، از این نظر نیز این دو از آیات الهى هستند.

جالب این که: قرآن در این آیات، مى گوید: «شب از روز پیشى نمى گیرد» این تعبیر نشان مى دهد: روز، قبل از شب آفریده شده، و شب به دنبال آن است درست است که اگر کسى از بیرون، به کره زمین نگاه کند، این دو را مانند دو موجود سیاه و سفید مى بیند، که مرتباً بر گرد کره زمین مى چرخند، و در این حرکت دایره مانند، قبل و بعدى تصور نمى شود.

اما اگر توجه کنیم که: این کره زمین ما نخست جزء آفتاب بوده، و در آن روز، همه جا روز بود و شبى وجود نداشت، اما به محض این که: از آن جدا و دور شد، و سایه مخروطى شکل آن، در جهت مخالف نور آفتاب افتاد، شب پدید آمد، شبى که به دنبال روز، در حرکت است، دقت و ظرافت این تعبیر روشن مى شود.

و همان گونه که گفتیم، نه تنها خورشید و ماه در این فضاى بى کران شناورند که شب و روز هم در این فضا بر گرد کره زمین شنا مى کنند، و هر یک براى خود مدار و مسیر دورانى دارند.

در روایات متعددى که از طرق اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده، نیز به این معنى تصریح شده است که خداوند روز را قبل از شب آفرید.

در روایتى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: خُلِقَ النَّهارُ قَبْلَ اللَّیْلِ: «روز قبل از  شب آفریده شده».(10)

و در روایت دیگرى از امام «على بن موسى الرضا»(علیهما السلام) آمده است : «فَالنَّهارُ خُلِقَ قَبْلَ اللَّیْلِ» سپس امام(علیه السلام) به آیه «لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ» در این زمینه استدلال فرمود.(11)

همین معنى از امام باقر(علیه السلام) نیز به صورت زیر نقل شده است: إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ الشَّمْسَ قَبْلَ الْقَمَرِ وَ خَلَقَ النُّورَ قَبْلَ الظُّلْمَةِ: «خداوند بزرگ خورشید را قبل از ماه، و نور را قبل از ظلمت آفرید».(12)

* * *

 


1 ـ «راغب» در «مفردات» مى گوید: «سلخ» به معنى کندن پوست حیوان است، و به کندن «زره» از تن، و پایان یافتن ماه، نیز اطلاق شده است.

ولى بعضى از مفسران مى گویند: این، در صورتى است که «سلخ» با «عَن» متعدى شود و اگر با «مِن» متعدى گردد به معنى خارج ساختن است، ولى، دلیل روشنى براى این تفاوت در کتب لغت نیافتیم هر چند در «لسان العرب» آمده است: «ِنْسَلَخَ النَّهارُ مِنَ اللَّیْلِ خَرَجَ مِنْهُ خُرُوجاً» ولى، ظاهر این است که این از همان معنى اول گرفته شده.

2 ـ در ترکیب این جمله، دو احتمال وجود دارد: نخست این که: عطف بر «اللَّیْل» باشد و معنا چنین مى شود: «وَ آیَة لَهُمُ الشَّمْسُ»، دیگر این که: «الشَّمْس» مبتدا و «تَجْرِى» خبر آن باشد و ما احتمال اول را برگزیدیم.

3 ـ مطابق این تفسیر «لام» در «لِمُسْتَقَرّ لَها» به معنى «فِى» مى باشد.

4 ـ «عُرْجُونِ» به عقیده جمعى از ارباب لغت، از ماده «انعراج» به معنى «اعوجاج» و «انعطاف»، گرفته شده و بنابراین، «نون» و «واو» آن زائده است، و بر وزن «فعلون» مى باشد، ولى به عقیده جمعى دیگر، از ماده «عرجن» گرفته شده، و نون آن اصلى است، و به معنى پایه شاخه اى است که کج مى شود و بر درخت خرما باقى مى ماند، و «قدیم» به معنى هر چیز کهنه است که زمانى بر آن بگذرد.

5 ـ این حرکت، غیر از حرکت مجموعه منظومه شمسى در دل کهکشان است، که به سوى ستاره «وگا» در حرکت مى باشد، و اخیراً به آن اشاره کردیم.

6 ـ این که ذکر خدا و عبادت او را «تسبیح» مى گویند، نیز از همین جا ناشى شده، چرا که آن هم یک نوع حرکت سریع در طریق اطاعت وعبادت پرودرگار است (مفردات راغب، ماده سبح).

7 ـ «جاثِى عَلى رُکْبَتَیْهِ» مجموعه اى از ستارگان است که یک صورت فلکى را تشکیل مى دهد، و شبیه کسى است که بر سر زانو نشسته و آماده برخاستن است; و این تعبیر از همین معنى گرفته شده است.

8 ـ یعنى خورشید در بیست و پنج شبانه روز ما، یک بار به دور خود مى گردد، این مسأله را دانشمندان از مطالعه روى «کلف ها» (لکه هاى سطحى) خورشید به دست آورده اند، زیرا دیده اند این «کلف ها» جا به جا مى شوند و بعد از بیست و پنج روز کاملاً به جاى خود باز مى گردند.

9 ـ نقل از دائرة المعارف «دهخدا»، ماده «خورشید»، جلد 22.

10 ـ «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 387.

11 ـ «احتجاج طبرسى»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 387.

12 ـ «روضه کافى»، مطابق نقل «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 387.