ص
وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ 43 وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ ۗ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا ۚ نِّعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ 44 وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ 45 إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ 46 وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ 47 وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ ۖ وَكُلٌّ مِّنَ الْأَخْيَارِ 48 هَٰذَا ذِكْرٌ ۚ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ 49 جَنَّاتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لَّهُمُ الْأَبْوَابُ 50 مُتَّكِئِينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَشَرَابٍ 51 ۞ وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ 52 هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ 53 إِنَّ هَٰذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِن نَّفَادٍ 54 هَٰذَا ۚ وَإِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ 55 جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ 56 هَٰذَا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَغَسَّاقٌ 57 وَآخَرُ مِن شَكْلِهِ أَزْوَاجٌ 58 هَٰذَا فَوْجٌ مُّقْتَحِمٌ مَّعَكُمْ ۖ لَا مَرْحَبًا بِهِمْ ۚ إِنَّهُمْ صَالُو النَّارِ 59 قَالُوا بَلْ أَنتُمْ لَا مَرْحَبًا بِكُمْ ۖ أَنتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا ۖ فَبِئْسَ الْقَرَارُ 60 قَالُوا رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَٰذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِي النَّارِ 61
41وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْب وَ عَذاب
42ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ
43وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنّا وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ
44وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لاتَحْنَثْ إِنّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ
ترجمه:
41 ـ و به خاطر بیاور بنده ما ایوب را، هنگامى که پروردگارش را خواند، (و گفت:) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است.
42 ـ (به او گفتیم:) پاى خود را بر زمین بکوب; این چشمه آبى خنک براى شستشو و نوشیدن است!
43 ـ خانواده اش را به او بخشیدیم، و همانند آنها را بر آنان افزودیم، تا رحمتى از سوى ما باشد و تذکرى براى اندیشمندان.
44 ـ (و به او گفتیم:) بسته اى از ساقه هاى گندم را برگیر و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن! ما او را شکیبا یافتیم; چه بنده خوبى که بسیار بازگشت کننده (به سوى خدا) بود!
تفسیر:
زندگى پر ماجراى ایّوب و مقام صبرش
در آیات گذشته، سخن از سلیمان و حشمت او بود، که قدرت خداداد را نشان مى داد و این خود نویدى بود براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان «مکّه» که آن روز در فشار سختى قرار داشتند.
در آیات مورد بحث، سخن از «ایوب»(علیه السلام) است که الگوى صبر و استقامت مى باشد، تا به مسلمانان آن روز و امروز و فردا درس مقاومت در برابر مشکلات و ناراحتى هاى زندگى دهد، و به پایمردى دعوت کند، و عاقبت محمود این صبر را روشن سازد.
ایوب(علیه السلام) سومین پیامبرى است که در این سوره، گوشه اى از زندگى او مطرح شده، و پیامبر بزرگ ما موظف گردیده سرگذشت او را به یاد آورد، و براى مسلمانان بازگو کند، تا از مشکلات طاقت فرسا نهراسند و از لطف و رحمت خدا هرگز مأیوس نشوند.
نام، یا سرگذشت ایوب(علیه السلام) در چندین سوره از قرآن آمده است: در سوره «نساء» آیه 163، در سوره «انعام» آیه 84، تنها به ذکر نام او در ردیف پیامبران دیگر اکتفا شده که مقام نبوت او را تثبیت و تبیین مى کند، بر خلاف «تورات» کنونى که او را در زمره پیامبران نشمرده، بلکه او را بنده اى متمکن و نیکوکار، داراى اموال و فرزندانِ بسیار مى داند.
در سوره «انبیاء» آیات 83 و 84 توضیح کوتاهى درباره زندگى او آمده، و در آیات مورد بحث از سوره «ص» مشروح تر از هر جاى دیگرِ قرآن شرح حال او ضمن چهار آیه بیان شده است.
نخست مى گوید: «بنده ما ایوب را به یاد آور، هنگامى که پروردگارش را خواند و عرض کرد: شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده» (وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْب وَ عَذاب).
«نُصْب» (بر وزن عسر) و «نَصَب» (بر وزن حسد) هر دو، به معنى بلا و شرّ است.
از این آیه، اولاً مقام والاى ایوب(علیه السلام) در پیشگاه خدا، به عنوان «عَبْدَنا» (بنده ما) به خوبى استفاده مى شود، ثانیاً اشاره سربسته اى است به گرفتاریهاى شدید و طاقت فرسا و درد و رنج فراوان ایوب(علیه السلام).
شرح این ماجرا در قرآن نیامده، ولى در کتب معروف حدیث و در تفاسیر به این صورت نقل شده است:
کسى از امام صادق(علیه السلام) سؤال کرد: بلائى که دامن گیر ایوب شد، براى چه بود؟ (شاید فکر مى کرد، کار خلافى از او سر زده بود که خداوند او را مبتلا ساخت).
امام(علیه السلام) در پاسخ او جواب مشروحى فرمود که خلاصه اش چنین است:
«ایوب به خاطر کفران نعمت، گرفتار آن مصائب عظیم نشد، بلکه به عکس به خاطر شکر نعمت بود، زیرا شیطان به پیشگاه خدا، عرضه داشت: اگر ایوب را شاکر مى بینى به خاطر نعمت فراوانى است که به او داده اى، مسلماً اگر این نعمت ها از او گرفته شود، او هرگز بنده شکرگزارى نخواهد بود!
خداوند، براى این که اخلاص ایوب را بر همگان روشن سازد، و او را الگوئى براى جهانیان قرار دهد، که به هنگام «نعمت» و «رنج»، هر دو «شاکر» و «صابر» باشند، به شیطان اجازه داد که بر دنیاى او مسلط گردد. شیطان از خدا خواست: اموال سرشار ایوب، زراعت و گوسفندانش و همچنین فرزندان او از میان بروند، و آفات و بلاها در مدت کوتاهى آنها را از میان برد، ولى، نه تنها از «مقام شکر ایوب» کاسته نشد، بلکه افزوده گشت!
او از خدا خواست که این بار بر بدن ایوب مسلط گردد، و آن چنان بیمار شود، که از شدت درد و رنجورى به خود بپیچد و اسیر و زندانى بستر، گردد.
این نیز از مقام شکر او چیزى نکاست.
ولى جریانى پیش آمد که قلب ایوب را شکست و روح او را سخت جریحه دار ساخت، و آن این که: جمعى از راهبان «بنى اسرائیل» به دیدنش آمده گفتند: تو چه گناهى کرده اى که به این عذاب الیم گرفتار شده اى؟!
ایوب، در پاسخ گفت: به پروردگارم سوگند که خلافى در کار نبوده، همیشه در طاعت الهى کوشا بوده ام، و هر لقمه غذائى خوردم، یتیم و بینوائى بر سر سفره من حاضر بوده.
درست است که ایوب از این شماتت دوستان، بیش از هر مصیبت دیگرى ناراحت شد، ولى باز رشته صبر را از کف نداد، و آب زلال شکر را به کفران آلوده نساخت، تنها رو به درگاه خدا آورد و جمله هاى بالا را بیان نمود، و چون از عهده امتحانات الهى به خوبى برآمده بود، خداوند درهاى رحمتش را بار دیگر به روى این بنده صابر و شکیبا، گشود، و نعمت هاى از دست رفته را یکى پس از دیگرى، و حتى بیش از آن را به او ارزانى داشت، تا همگان سرانجام نیک صبر و شکیبائى و شکر را دریابند».(1)
بعضى از مفسران بزرگ، احتمال داده اند: رنج و آزار شیطان نسبت به ایوب از ناحیه وسوسه هاى مختلف او بود: گاه، مى گفت: بیمارى تو طولانى شده، خدایت تو را فراموش کرده!
گاه، مى گفت: چه نعمت هاى عظیمى داشتى؟ چه سلامت و قدرت و قوتى؟ همه را از تو گرفت، باز هم شکر او را به جا مى آورى؟!
شاید این تفسیر به خاطر آن باشد که تسلط شیطان را بر پیامبرى همچون ایوب و بر جان و مال و فرزندش، بعید دانسته اند، اما با توجه به این که: این سلطه اولاً به فرمان خدا بوده، و ثانیاً محدود و موقتى بوده و ثالثاً براى آزمایش این پیامبر بزرگ و ترفیع درجه او صورت گرفته، مشکلى ایجاد نمى کند.
به هر حال، مى گویند: ناراحتى و رنج و بیمارى او هفت سال و به روایتى هیجده سال، طول کشید و کار به جائى رسید که حتى نزدیک ترین یاران و اصحابش او را ترک گفتند، تنها همسرش بود که در وفادارى نسبت به ایوب، استقامت به خرج داد.
و این خود شاهدى است بر وفادارى بعضى از همسران!
اما در میان تمام ناراحتى ها و رنج ها، آنچه بیشتر «روح ایوب» را آزار مى داد مسأله شماتت دشمنان بود، لذا در حدیثى مى خوانیم: بعد از آن که ایوب سلامت خود را بازیافت و درهاى رحمت الهى به روى او گشوده شد، از او سؤال کردند: بدترین درد و رنج تو چه بود؟
گفت: شماتت دشمنان!.
* * *
سرانجام، ایوب از بوته داغ این آزمایش الهى، سالم به درآمد، و فرمان رحمت خدا از اینجا آغاز شد که به او دستور داد: «پاى خود را بر زمین بکوب، چشمه آبى مى جوشد که هم خنک است براى شستشوى تنت، و هم گواراست براى نوشیدن» (ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ).
«ارْکُض» از ماده «رکض» (بر وزن مکث) به معنى کوبیدن پا بر زمین، و گاه، به معنى دویدن آمده است، و در اینجا به معنى اول است.
همان خداوندى که چشمه زمزم را در آن بیابان خشک و سوزان، از زیر پاشنه پاى «اسماعیل» شیرخوار، بیرون آورد، و همان خداوندى که هر حرکت و هر سکونى، هر نعمت و هر موهبتى، از ناحیه اوست، این فرمان را نیز در مورد ایوب صادر کرد، چشمه آب جوشیدن گرفت، چشمه اى خنک، گوارا و شفابخش از بیمارى هاى «برون» و «درون».
بعضى معتقدند: این چشمه داراى یک نوع آب معدنى بوده که هم براى نوشیدن گوارا بوده، و هم اثرات شفابخش از نظر بیمارى ها داشته، هر چه بود، لطف و رحمت الهى بود، درباره پیامبرى صابر و شکیبا.
«مُغْتَسَل» به معنى آبى است که با آن شستشو مى کنند، و بعضى آن را به معنى محل شستشو دانسته اند، ولى معنى اول صحیح تر به نظر مى رسد، و به هر حال توصیف آن آب، به خنک بودن شاید اشاره اى به تأثیر مخصوص شستشو با آب سرد براى بهبود و سلامت تن باشد، همان گونه که در طب امروز، نیز ثابت شده است.
و نیز اشاره لطیفى است بر این که: کمال آب شستشو در آن است که از نظر پاکى و نظافت همچون آب نوشیدنى باشد!
شاهد این سخن این که: در دستورهاى اسلامى نیز آمده، «قبل از آن که با آبى غسل کنید جرعه اى از آن بنوشید»!.(2)
* * *
نخستین و مهمترین نعمت الهى که عافیت و بهبودى و سلامت بود، به ایوب(علیه السلام) بازگشت، نوبت بازگشت مواهب و نعمت هاى دیگر رسید، در این زمینه قرآن مى گوید: «ما خانواده اش را به او بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ).
«و همانند آنها را با آنها قرار دادیم» (وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
«تا رحمتى از سوى ما باشد، و هم تذکرى براى صاحبان فکر و اندیشه» (رَحْمَةً مِنّا وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ).
در این که: چگونه خاندان او به او بازگشتند؟ تفسیرهاى متعددى وجود دارد: مشهور این است: آنها مرده بودند، خداوند بار دیگر آنها را به زندگى و حیات بازگرداند.
ولى بعضى گفته اند: آنها بر اثر بیمارى ممتد ایوب، از گرد او پراکنده شده بودند، هنگامى که ایوب سلامت و نشاط خود را بازیافت، بار دیگر گرد او جمع شدند.
این احتمال نیز داده شده است: همه، یا عده اى از آنها نیز گرفتار انواع بیماریها شده بودند، رحمت الهى شامل حال آنها نیز شد، و همگى سلامت خود را بازیافتند، و همچون پروانگانى گرد شمع وجود پدر، جمع گشتند.
افزودن «همانند آنها بر آنها» اشاره به این است که: خداوند کانون خانوادگى او را گرم تر از گذشته ساخت و فرزندان بیشترى به او مرحمت فرمود.
گر چه، در مورد اموال ایوب، در این آیات سخنى به میان نیامده است، ولى، قرائن حال، نشان مى دهد: خداوند آنها را به صورت کامل تر نیز به او بازگرداند.
قابل توجه این که: ذیل آیه فوق، هدف بازگشت مواهب الهى به ایوب را دو چیز مى شمرد: یکى «رحمت الهى بر او» که جنبه فردى دارد، و در حقیقت پاداش و جائزه اى است که از سوى خداوند به این بنده صابر و شکیبا، و دیگر «دادن درس عبرتى به همه صاحبان عقل و هوش در تمام طول تاریخ» تا در مشکلات و حوادث سخت، رشته صبر و شکیبائى را از دست ندهند، و همواره به رحمت الهى امیدوار باشند.
* * *
تنها مشکلى که براى ایوب مانده بود، سوگندى بود که در مورد همسرش خورده بود، و آن این که: تخلفى از او دید و در آن حال بیمارى سوگند یاد کرد: هر گاه قدرت پیدا کند، یک صد ضربه یا کمتر بر او بزند، اما بعد از بهبودى
مى خواست به پاس وفادارى ها و خدماتش، او را ببخشد، ولى مسأله سوگند و نام خدا در میان بود.
خداوند، این مشکل را نیز براى او حل کرد، و چنان که قرآن مى گوید: فرمود: «بسته اى از ساقه هاى گندم (یا مانند آن) را برگیر، و به او بزن و سوگند خود را مشکن»! (وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لاتَحْنَثْ).
«ضِغْث» (بر وزن حرص) به معنى دسته اى از چوبهاى نازک ساقه گندم و جو و یا رشته هاى خوشه خرما و یا دسته گل و مانند آن است.
در این که: تخلف همسر ایوب که طبق روایتى نامش «لیا» دختر «یعقوب» بود، چه بوده است؟ باز در میان مفسران گفتگو است:
از «ابن عباس» مفسر معروف نقل شده: شیطان (یا شیطان صفتى) به صورت طبیعى بر همسرش ظاهر شده گفت: من شوهر تو را معالجه مى کنم تنها به این شرط که وقتى بهبودى یافت، به من بگوید: تنها عامل بهبودیش من بوده ام، و هیچ مزد دیگرى نمى خواهم!
همسرش که از ادامه بیمارى شوهر سخت ناراحت بود، پذیرفت و این پیشنهاد را به ایوب کرد، ایوب که متوجه دام شیطان بود، سخت برآشفت و سوگند یاد کرد، همسرش را تنبیه کند.
بعضى دیگر گفته اند: ایوب او را دنبال انجام کارى فرستاد، و او دیر کرد، او که از بیمارى رنج مى برد، سخت ناراحت شد و چنان سوگندى یاد کرد.
ولى به هر حال، اگر او از یک نظر مستحق چنین کیفرى بوده، از نظر وفاداریش در طول خدمت و پرستارى، استحقاق چنان عفوى را نیز داشته است.
درست است که زدن یک دسته ساقه گندم یا رشته هاى خوشه خرما، مصداق واقعى سوگند او نبوده است، ولى، براى حفظ احترام نام خدا، و عدم اشاعه قانون شکنى او این کار را انجام داد، و این، تنها در موردى است که طرف مستحق عفو باشد و انسان بخواهد در عین عفو، حفظ ظاهر قانون را نیز بکند، و گرنه در مواردى که استحقاق عفو نباشد، هرگز چنین کارى مجاز نیست.(3)
و بالاخره، در آخرین جمله از آیات مورد بحث، که در واقع عصاره اى است از آغاز و پایان این داستان، مى فرماید: «ما او را صابر و شکیبا یافتیم، چه بنده خوبى بود ایوب که بسیار بازگشت کننده به سوى ما بود» (إِنّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ).
ناگفته پیداست، دعاى او به درگاه خدا، و تقاضاى دفع وسوسه هاى شیطان، و رنج و محنت و بیمارى، منافات با مقام صبر و شکیبائى ندارد، آن هم بعد از هفت سال یا به روایتى هیجده سال، با درد و بیمارى و فقر و نادارى ساختن و تحمل کردن و شاکر بودن.
قابل توجه این که: در این جمله، حضرت ایوب(علیه السلام) به سه وصف مهم توصیف شده است که در هر کس باشد انسان کاملى است:
1 ـ مقام عبودیت 2 ـ صبر، شکیبائى و استقامت 3 ـ بازگشت پى درپى به
* * *
نکته ها:
1 ـ درسهاى مهمى از داستان ایوب
با این که: مجموع سرگذشت این پیامبر شکیبا تنها در چهار آیه این سوره آمده، اما همین مقدار که قرآن بیان داشته الهام بخش حقایق مهمى است:
الف: آزمون الهى آن قدر وسیع و گسترده است که حتى انبیاء بزرگ با شدیدترین و سخت ترین آزمایشها آزموده مى شوند، چرا که طبیعت زندگى این جهان، بر این اساس گذارده شده، و اصولاً بدون آزمایش هاى سخت، استعدادهاى نهفته انسان ها شکوفا نمى شود.
ب: «فرج بعد از شدت» نکته دیگرى است که در این ماجرا نهفته است، هنگامى که امواج حوادث و بلا از هر سو انسان را در فشار قرار مى دهد، نه تنها نباید مأیوس و نومید گشت، بلکه باید آن را نشانه و مقدمه اى بر گشوده شدن درهاى رحمت الهى دانست، چنان که امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید:
عِنْدَ تَنَاهِی الشِّدَّةِ تَکُونُ الْفَرْجَةُ وَ عِنْدَ تَضَایُقِ حَلَقِ الْبَلَاءِ یَکُونُ الرَّخَاءُ: «هنگامى که سختى ها به اوج خود مى رسد فرج نزدیک است، و هنگامى که حلقه هاى بلا تنگ تر مى شود، راحتى و آسودگى فرا مى رسد».(4)
ج: از این ماجرا به خوبى بعضى از فلسفه هاى بلاها و حوادث سخت زندگى روشن مى شود، و به آنها که وجود آفات و بلاها را ماده نقضى بر ضد «برهان نظم» در بحث توحید مى شمرند، پاسخ مى دهد، که وجود این حوادث سخت، گاه در زندگى انسان ها از پیامبران بزرگ خدا گرفته، تا افراد عادى، یک ضرورت است، ضرورت امتحان و آزمایش و شکوفا شدن استعدادهاى نهفته، و بالاخره، تکامل وجود انسان.
لذا در بعضى از روایات اسلامى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ الَّذِى یَلُونَهُم الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ: «بیش از همه مردم، پیامبران الهى گرفتار حوادث سخت مى شوند، سپس، کسانى که پشت سر آنها قرار دارند به تناسب شخصیت و مقامشان».(5)
و نیز از همان امام بزرگوار(علیه السلام) نقل شده که فرمود: إِنَّ فِی الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً لَا یَبْلُغُهَا عَبْدٌ إِلَّا بِالِابْتِلَاءِ: «در بهشت مقامى هست که هیچ کس به آن نمى رسد، مگر در پرتو ابتلائات و گرفتارى هائى که پیدا مى کند».(6)
د: این ماجرا درس شکیبائى به همه مؤمنان راستین، در تمام طول زندگى مى دهد، همان صبر و شکیبائى که سرانجامش پیروزى در تمام زمینه هاست، و نتیجه اش داشتن «مقام محمود» و «منزلت والا» در پیشگاه پروردگار است.
هـ : آزمونى که براى یک انسان پیش مى آید، در عین حال آزمونى است براى دوستان و اطرافیان او، تا میزان صداقت و دوستى آنها، به محک زده شود که تا چه حد وفادارند، ایوب(علیه السلام)، هنگامى که اموال، ثروت و سلامت خود را از دست داد، دوستانش نیز خسته و پراکنده شدند، و دوستان و دشمنان زبان به شماتت و ملامت گشودند، و بهتر از هر زمان، خود را نشان دادند، و دیدیم که رنج ایوب(علیه السلام) از زبان آنها بیش از هر رنج دیگر بود; چرا که طبق مثل معروف، «زخم هاى نیزه و شمشیر التیام مى یابد، ولى زخمى که زبان بر دل مى زند التیام پذیر نیست».
و: دوستان خدا کسانى نیستند که تنها به هنگام روى آوردن نعمت، به یاد او باشند، دوستان واقعى کسانى هستند که در «سراء» و «ضراء» در بلا و نعمت، در بیمارى و عافیت، و در فقر و غنا، به یاد او باشند، و دگرگونى هاى زندگى مادى، ایمان و افکار آنها را دگرگون نسازد.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) در آن «خطبه غرا» و پرشورى که در اوصاف پرهیزگاران براى دوست باصفایش «همّام» بیان کرد، و بیش از یکصد صفت را براى متقین برشمرد، یکى از اوصاف مهمشان را این مى شمرد:
نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ: «روح آنها به هنگام بلا همانند حالت آسایش و آرامش است» (و تحولات زندگى آنها را دگرگون نمى سازد).
ز: این ماجرا بار دیگر این حقیقت را تأکید مى کند: نه از دست رفتن امکانات مادى و روى آوردن مصائب و مشکلات و فقر، دلیل بر بى لطفى خداوند نسبت به انسان است، و نه داشتن امکانات مادى دلیل بر دورى از ساحت قرب پروردگار، بلکه انسان مى تواند با داشتن همه این امکانات بنده خاص او باشد، مشروط بر این که: اسیر مال و مقام و فرزند نگردد، و با از دست دادن آن، زمام صبر از دست ندهد.
* * *
2 ـ «ایوب» در قرآن و تورات
چهره پاک این پیامبر بزرگ را که مظهر صبر و شکیبائى است، تا آن پایه که «صبر ایوب» در میان همه، ضرب المثل است، در قرآن مجید دیدیم، که چگونه خداوند در آغاز و پایان این داستان، بهترین تجلیل را از او به عمل مى آورد.
ولى متأسفانه، سرگذشت این پیامبر بزرگ نیز، از دستبرد جاهلان و یا دشمنان دانا مصون نمانده، و خرافاتى بر آن بسته اند که ساحت قدس او از آن پاک و منزه است، از جمله این که: ایوب به هنگام بیمارى بدنش کرم برداشت، و آن قدر متعفن و بدبو شد، که اهل قریه او را از آبادى بیرون کردند!
بدون شک، چنین روایتى مجعول است، هر چند در لابلاى کتب حدیث ذکر شده باشد، زیرا رسالت پیامبران ایجاب مى کند: مردم در هر زمان بتوانند با میل و رغبت با آنها تماس گیرند، و آنچه موجب تنفر و بیزارى مردم و فاصله گرفتن افراد از آنها مى شود، خواه بیمارى هاى تنفرآمیز باشد، و یا عیوب جسمانى، و یا خشونت اخلاقى، در آنها نخواهد بود، چرا که با فلسفه رسالت آنها تضاد دارد.
قرآن مجید در مورد پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى گوید: فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیْظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ: «در پرتو رحمت الهى براى آنها نرم و مهربان شدى که اگر خشن و سنگدل بودى از گرد تو پراکنده مى شدند».(7)
این آیه دلیل بر آن است که: پیامبر نباید چنان باشد که از اطرافش پراکنده شوند.
ولى در «تورات» کتاب مفصلى درباره «ایّوب» دیده مى شود، که قبل از «مزامیر داود» قرار دارد، این کتاب، مشتمل بر 42 فصل است، و در هر فصل بحث هاى مشروحى وجود دارد، در بعضى از این فصول، مطالب زننده اى به چشم مى خورد، از جمله: در فصل سوم مى گوید: «ایّوب» زبان به شکایت باز کرد و شکوه بسیار نمود، در حالى که قرآن او را به مقام صبر و شکیبائى ستوده است.
* * *
3 ـ توصیف پیامبران بزرگ به اوّاب
در همین سوره (ص) سه نفر از پیامبران بزرگ به عنوان «اوّاب» توصیف شده اند: «داود»، «سلیمان» و «ایوب»، و در سوره «ق» آیه 32 این وصف براى همه بهشتیان ذکر شده است: «هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوّاب حَفِیظ».
این تعبیرات، نشان مى دهد که مقام «اوابین» مقام والا و ارجمندى است، و هنگامى که به منابع لغت، مراجعه مى کنیم مى بینیم: «اوّاب» از ماده «اَوْب» (بر وزن قول ) به معنى «رجوع و بازگشت» است.
این رجوع و بازگشت ـ مخصوصاً با توجه به صیغه «اوّاب» که صیغه مبالغه است دلالت بر تکرار و کثرت دارد ـ اشاره به این است که: «اوّابین» در برابر عواملى که آنها را از خدا دور مى سازد، اعم از زرق و برق جهان ماده، یا وسوسه هاى نفس و شیاطین، حساسیت بسیار دارند، اگر لحظه اى دور شوند، بلافاصله متذکر شده، به سوى او بازمى گردند، و اگر لحظه اى غافل گردند، به یاد او مى افتند و جبران مى کنند.
این بازگشت، مى تواند به معنى بازگشت به اوامر و نواهى الهى باشد، یعنى مرجع و تکیه گاه آنها همه جا فرمان هاى اوست، و از همه جا به سوى او باز مى گردند.
از آیه «یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ»(8) که درباره «داود» است معنى دیگرى نیز براى «اوّاب» استفاده مى شود و آن همصدا شدن و هم آواز گردیدن است، زیرا مى گوید: «اى کوه ها و اى پرندگان! با «داود» همصدا شوید»، بنابراین «اوّاب» کسى است که همصدا و هماهنگ با قوانین آفرینش، اوامر الهى و حمد و تسبیح عمومى موجودات جهان باشد، و اتفاقاً یکى از معانى «ایّوب» نیز «اوّاب» است.
1 ـ این روایت در تفسیر «نور الثقلین»، از تفسیر «على بن ابراهیم» نقل شده، و همین مضمون در تفسیر «قرطبى» و تفسیر «فخر رازى» و تفسیر «صافى» و تفاسیر دیگر و «اعلام القرآن» با تفاوت هائى آمده است، در کتب «عهد عتیق» در کتاب «ایّوب» مطالبى شبیه آن دیده مى شود هر چند تفاوت هائى با آنچه در منابع اسلامى آمده است دارد.
2 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 1، باب 13 از ابواب آداب الحمام، حدیث 1.
3 ـ نظیر این معنى در باب حدود اسلامى و اجراى آن در مورد بیماران خطاکار نیز آمده است (کتاب «الحدود» ابواب حد الزنا).
سوى خدا.
4 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، جمله 351.
5 و 6 ـ «سفینة البحار»، ماده «بلا»، جلد 1، صفحه 105.
7 ـ آل عمران، آیه 159.
8 ـ سبا، آیه 10.