ص

قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ 84 لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ 85 قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ 86 إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ 87 وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ 88 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ 1 إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ 2 أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ ۚ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَىٰ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ 3 لَّوْ أَرَادَ اللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَىٰ مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ۚ سُبْحَانَهُ ۖ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ 4 خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ ۖ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ ۖ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ۗ أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ 5

84قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ

85لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ

86قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ

87إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ

88وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِین

 

ترجمه:

84 ـ فرمود: «به حق سوگند، و حق مى گویم،

85 ـ که جهنم را از تو و هر کدام از آنان که از تو پیروى کند، پُر خواهم کرد»!

86 ـ (اى پیامبر!) بگو: «من براى دعوت نبوت هیچ پاداشى از شما نمى طلبم، و من از متکلفین نیستم! (سخنانم با دلیل است!).

87 ـ این (قرآن) تذکرى براى همه جهانیان است.

88 ـ و خبر آن را بعد از مدتى مى شنوید!

 

 

تفسیر:

آخرین سخن درباره ابلیس!

این آیات که آخرین آیات سوره «ص» است، در حقیقت، خلاصه اى است از تمام محتواى این سوره، و نتیجه اى است براى بحث هاى مختلفى که در این سوره آمده است.

نخست در پاسخ «ابلیس» که تهدید کرد، تمام انسان ها را به جز «مخلصین» اغوا مى کند، خداوند «فرمود: به حق سوگند، و حق مى گویم» (قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ).(1)

* * *

«که جهنم را از تو و پیروانت همگى، پر خواهم کرد» (لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ).

آنچه از آغاز سوره، تا به اینجا بوده همه حق بوده است، و آنچه پیامبران بزرگى ـ که گوشه اى از زندگانیشان در این سوره آمده ـ و به خاطر آن پیکار و مبارزه کردند، حق بوده، سخن از قیامت و عذاب دردناک طاغیان و انواع مواهب بهشتیان که در این سوره به میان آمده، همه حق است، پایان سوره نیز حق است و خداوند، به حق سوگند یاد مى کند، و حق مى گوید که: جهنم را از شیطان و پیروانش پر مى کند، تا در برابر حرف «ابلیس» در مورد اغواى انسان ها ـ که با قاطعیت ادا شد ـ پاسخ قاطعى بیان فرموده باشد و تکلیف همه را روشن کند.

به هر حال، این دو جمله، مشتمل بر تأکیدات فراوانى است: دو بار روى مسأله «حق» تأکید کرده و سوگند یاد نموده، و جمله «لَأَمْلَأَنَّ» نیز با نون تأکید ثقیله، همراه است، «أَجْمَعِینَ» نیز تأکید مجددى بر همه اینهاست، تا کسى کمترین تردید و شکى در این باره به خود راه ندهد که، براى شیطان و پیروانش راه نجاتى نیست و ادامه خط آنها به «دار البوار» منتهى مى گردد.

* * *

سپس، در پایان این سخن به چهار مطلب مهم، در عباراتى کوتاه و روشن اشاره مى کند:

در مرحله اول مى فرماید: «بگو من از شما هیچ اجر و پاداشى نمى طلبم» (قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر).

و به این ترتیب، به بهانه هاى بهانه جویان، پایان مى دهد، و روشن مى سازد که من تنها طالب نجات و سعادت شما هستم، نه پاداش مادى از شما مى خواهم نه معنوى، نه تقدیر و نه شکرگزارى، نه مقام و نه حکومت. پاداش من تنها بر خداست، همان گونه که در آیات دیگرى از قرآن مجید، از قبیل آیه 47 سوره «سبأ» به آن تصریح شده است «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَى اللّهِ».

این خود، یکى از دلائل صدق پیامبر(صلى الله علیه وآله) است; چرا که مدعى دروغین براى مطامعى دعوى خود را مطرح مى کند، و مطامعش از خلال سخنانش به هر صورت، آشکار خواهد شد.

در مرحله دوم، مى گوید: «من از متکلفین نیستم» سخنانم مقرون به دلیل و منطق است، و هیچ گونه تکلفى در آن وجود ندارد، عباراتم روشن و سخنانم خالى از هر گونه ابهام و پیچیدگى است (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ).

در حقیقت، جمله اول از اوصاف دعوت کننده، سخن مى گوید، و جمله دوم از چگونگى دعوت و محتواى آن، و در واقع مصداق «آفتاب آمد دلیل آفتاب» است.

* * *

در مرحله سوم، هدف اصلى این دعوت بزرگ و نزول این کتاب آسمانى را بیان کرده مى فرماید: «این قرآن فقط وسیله تذکر و بیدارى براى همه جهانیان است» (إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ).

آرى، مهم آنست که مردم از غفلت به درآیند و به تفکر و اندیشه پردازند،

چرا که، راه، روشن، و نشانه هاى آن آشکار است، و در درون جان انسان، فطرت پاکى است که به او جهت مى دهد، و به خط توحید و تقوا مى کشاند، مهم بیدارى است، و رسالت اصلى پیامبران و کتب آسمانى، همین است.

این تعبیر، که نظیرش در قرآن مجید کم نیست، نشان مى دهد: محتواى دعوت انبیاء، در تمام مراحل، هماهنگ با فطرت خدادادى است و این دو، هم دوش با هم پیش مى روند.

* * *

و در چهارمین و آخرین مرحله، مخالفان را با عبارتى کوتاه و پر معنى تهدید کرده، مى گوید: «خبر آن را بعد از مدتى خواهید شنید»! (وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِین).

ممکن است، شما این سخنان را جدى نگیرید، و بى اعتنا از کنار آن بگذریداما به زودى صدق گفتار من آشکار خواهد شد، هم در این جهان، در میدانهاى نبرد اسلام و کفر، در منطقه نفوذ اجتماعى و فکرى، در مجازاتهاى الهى، و هم در عالم دیگر و مجازاتهاى دردناک خدا خواهید دید، خلاصه، هر چه را به شما گفتم، به موقع آن را با چشم خویش مشاهده خواهید کرد، تازیانه الهى آماده است و به زودى بر گرده مستکبران و ظالمان، فرود خواهد آمد.

* * *

نکته:

متکلف کیست؟

در آیات فوق خواندیم: پیامبر(صلى الله علیه وآله) یکى از افتخارات خود را این مى شمرد که از متکلفان نیست.

در روایات اسلامى بحث هاى فراوانى درباره نشانه هاى «متکلفین» و علائم آنها آمده است:

در حدیثى که در تفسیر «جوامع الجامع» از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده، مى خوانیم: لِلْمُتَکَلِّفِ ثَلاثُ عَلامات: یُنازِعُ مَنْ فَوْقَهُ، وَ یَتَعاطى ما لایَنالُ، وَ یَقُولُ ما لایَعْلَمُ!: «متکلف سه نشانه دارد: پیوسته با کسانى که مافوق او هستند نزاع و پرخاشگرى مى کند، به دنبال امورى است که به آن هرگز نمى رسد، و سخن از مطالبى مى گوید که از آن آگاهى ندارد»!.(2)

همین مضمون، به عبارت دیگرى از امام صادق(علیه السلام) در کلمات «لقمان حکیم» نیز آمده است.

در حدیث دیگرى از وصایاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) مى خوانیم: لِلْمُتَکَلِّفِ ثَلاثُ عَلامات: یَتَمَلَّقُ اِذا حَضَرَ، وَ یَغْتابُ اِذا غابَ، وَ یَشْمَتُ بِالْمُصِیْبَةِ: «متکلف سه نشانه دارد: در حضور تملق مى گوید.

در غیاب غیبت مى کند.

و به هنگام مصیبت زبان به شماتت مى گشاید»!.(3)

باز در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: المُتَکَلِّفُ مُخْطِىءٌ وَ اِنْ أَصابَ...، وَ المُتَکَلِّفُ لایَسْتَجْلِبُ فِى عاقِبَةِ أَمْرِهِ اَلاَّ الْهَوانَ، وَ فِى الْوَقْتِ اِلاَّ التَّعَبَ وَ الْعَناءَ وَ الشِّقاءَ، وَ المُتَکَلِّفُ ظاهِرُهُ رِیاءٌ وَ باطِنُهُ نِفاقٌ، فَهُما جَناحانِ بِهِما یَطِیْرُ المُتَکَلِّفُ، وَ لَیْسَ فِى الْجُمْلَةِ مِنْ أَخْلاقِ الصّالِحِیْنَ، وَ لا مِنْ شِعارِ الْمُتَّقِیْنَ التَکَلُّفُ فِى أَىِّ باب کان، قالَ اللّهُ تَعالى لِنَبِیِّهِ: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِیْنَ:

«متکلف خطاکار است هر چند ظاهراً به حقیقت رسد.

متکلف در عاقبت کار، جز پستى و خوارى نتیجه اى نخواهد گرفت، و امروز نیز جز رنج و زحمت و ناراحتى بهره اى ندارد.

متکلف ظاهرش ریا، و باطنش نفاق است، و پیوسته با این دو بال پرواز مى کند!

خلاصه تکلف، از اخلاق صالحین و شعار متقین نیست، تکلف در هر چه بوده باشد، خداوند به پیامبرش مى فرماید: بگو من از شما پاداشى نمى طلبم و از متکلفان نیستم».(4)

از مجموع این روایات به خوبى استفاده مى شود، متکلفان کسانى هستند که از جاده حق و عدالت و راستى و درستى قدم بیرون نهاده، واقعیت ها را نادیده مى گیرند، به پندارها روى مى آورند، از امورى که آگاهى ندارند، خبر مى دهند، و در امورى که نمى دانند دخالت مى کنند، ظاهر و باطنشان دوتاست، و حضور و غیابشان متضاد است، خود را به رنج و زحمت مى افکنند، و نتیجه اى جز سرشکستگى و بدبختى به دست نمى آورند، و پرهیزگاران و صالحان از این «صفت» به کلى پاک و منزهند.

* * *

پروردگارا! به ما توفیقى عنایت فرما که تمام آثار تکلف و نفاق و تمرد و طغیان را از خود برانیم

خداوندا! ما را در صف مخلصانى قرار ده، که آنها را در کنف حمایت خودت حفظ مى کنى و شیطان اغواگر از آنها مأیوس است!

بارالها! به ما آن بیدارى و هوشیارى را مرحمت کن که براى احیاى محتواى این قرآن بزرگ به پاخیزیم، نیروهاى مسلمانان را در سراسر جهان بسیج کنیم، یکدل و یک زبان، در راه تو گام برداریم، و دشمنان حق و حقیقت را در هم بشکنیم.

 

آمِیْنَ یا رَبَّ الْعالَمِیْنَ

 

پایان سوره «ص»

دوشنبه 9 / شوّال المعظّم / 1404

18 / 4 / 1363

 


1 ـ در ترکیب این جمله، سخن بسیار است ممکن است: «الحَقّ» مبتدا باشد و «قَسَمِى» که خبر آن است محذوف شده، و نیز ممکن است خبر آن، «قولِى» با شد (فَالْحَقُّ قَوْلِى) این احتمال نیز، وجود دارد که خبر مبتداى محذوفى باشد و در تقدیر (هذا هُوَ الْحَق) یا (أَنَا الْحَق) بوده است.

2 ـ «جوامع الجامع»، مطابق نقل تفسیر «المیزان»، جلد 17، صفحه 243.

3 ـ «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 473.

4 ـ «بحار الانوار»، جلد 73، صفحه 394.