الزمر
أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِّن رَّبِّهِ ۚ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ 22 اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاءُ ۚ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ 23 أَفَمَن يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ وَقِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ 24 كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ 25 فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ 26 وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ 27 قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ 28 ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا ۚ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ 29 إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ 30 ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عِندَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ 31
21أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ
22أَ فَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُور مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ أُولئِکَ فِی ضَلال مُبِین
ترجمه:
21 ـ آیا ندیدى که خداوند از آسمان آبى فرستاد و آن را به صورت چشمه هائى در زمین وارد نمود، سپس با آن زراعتى را خارج مى سازد که رنگ هاى مختلف دارد; بعد آن گیاه خشک مى شود به گونه اى که آن را زرد و بى روح مى بینى; سپس آن را در هم مى شکند و خرد مى کند؟! در این مثال تذکّرى است براى خردمندان (از ناپایدارى دنیا)!
22 ـ آیا کسى که خدا سینه اش را براى اسلام گشاده است و بر فراز مرکبى از نور الهى قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه است؟!) واى بر آنان که قلب هائى سخت در برابر ذکر خدا دارند! آنها در گمراهى آشکارى هستند!
تفسیر:
آنها که بر فراز مرکبى از نورند
در این آیات، بار دیگر قرآن به دلائل توحید و معاد باز مى گردد، و بحث هائى را که در آیات گذشته پیرامون کفر و ایمان بود، تکمیل مى کند.
از میان آثار عظمت و ربوبیت پروردگار در نظام جهان هستى، انگشت روى مسأله «نزول باران» از آسمان مى گذارد، آن گاه پرورش «هزاران رنگ» از گیاهان را از این «آب بى رنگ» و طى مراحل حیات، و رسیدن به مرحله نهائى، شرح مى دهد.
روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده، ـ به عنوان سرمشقى براى همه مؤمنان ـ مى فرماید: «آیا ندیدى که خداوند از آسمان آبى را نازل کرد سپس آن را به صورت چشمه هائى در زمین وارد نمود»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ).(1)
قطره هاى حیات بخش باران از آسمان نازل مى شود، قشر «نفوذپذیر» زمین آنها را به درون مى پذیرد تا به قشر «نفوذناپذیر» مى رسد، و پس از آن آنها را متوقف مى سازد و ذخیره مى کند، سپس به صورت چشمه ها و قنات ها و چاه ها بیرون مى فرستد.
جمله «سَلَکَهُ» (آب باران را در مجارى زمین وارد ساخت) اشاره اى است فشرده، به آنچه در بالا گفتیم.
«یَنابِیْع» جمع «ینبوع» از ماده «نبع» به معنى جوشش آب از زمین است.
هر گاه قشر روى زمین نفوذناپذیر بود ذره اى از آب باران را در خود ذخیره نمى کرد، و همه بعد از نزول از آسمان، به دریاها مى ریختند، نه چشمه اى وجود داشت، و نه کاریز و چاهى، و اگر تمام قشر روى آن نفوذپذیر بود، و قشر نفوذناپذیر نداشت، همگى به اعماق زمین فرو مى رفتند به طورى که دسترسى به آن ممکن نبودتنظیم قشر زمین از این دو لایه نفوذپذیر، و نفوذناپذیر، با این فاصله حساب شده، از نشانه هاى قدرت او است، و جالب این که: گاهى به صورت لایه هاى متعدد، نفوذپذیر و نفوذناپذیر روى هم قرار گرفته، که در حفر چاه هاى «سطحى»، «نیمه عمیق» و «عمیق» از آن استفاده مى شود.
بعد مى افزاید: «سپس خداوند به وسیله آن زراعت، گیاهى را خارج مى سازد که الوان مختلف دارد» (ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ).
هم انواع آن مختلف است، همچون گندم، جو، برنج و ذرت، و هم کیفیتهاى آن متفاوت، و هم رنگ ظاهرى آن، بعضى سبز تیره، بعضى سبز کمرنگ، بعضى داراى برگهاى پهن و گسترده، و بعضى برگهاى باریک و لطیف و همچنین با توجه به این که: «زرع»، به گیاهى گفته مى شود که: ساقه قوى ندارد، در مقابل «شجر» که غالباً به درختانى که داراى ساقه نیرومندند اطلاق مى شود، «زرع» مفهوم وسیعى دارد که گیاهان غیر غذائى را نیز در بر مى گیرد: انواع گلها و گیاهان زینتى و داروئى و مانند آن، که فوق العاده متنوع، و داراى الوان و چهره هاى گوناگون مى باشد را شامل مى شود، حتى گاه در یک شاخه، بلکه در یک گل، این رنگهاى مختلف، به شکل بسیار جالب و ظریفى در کنار هم قرار گرفته اند، و با زبان بى زبانى نغمه توحید و تسبیح خدا را سر داده اند.
بعد از آن به مراحل دیگر حیات این گیاه، پرداخته مى گوید: «سپس این گیاه خشک مى شود، به گونه اى که آن را زرد و بى روح مى بینى»! (ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا).(2)
تندباد از هر سو مىوزد، و آن را که سست شده است، از جا مى کند، «آن گاه خداوند آن را در هم مى شکند و خرد مى کند» (ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً).
«آرى در این ماجرا تذکر و یادآورى براى صاحب فکران و اندیشمندان است» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ).
تذکرى است از نظام حساب شده و با عظمت عالم هستى، و ربوبیت پروردگار در این صحنه عظیم، و نیز تذکرى است از پایان زندگى و خاموش شدن شعله هاى حیات، و سپس مسأله رستاخیز، و تجدید حیات مردگان.
این صحنه، گر چه در عالم گیاهان است، ولى به انسان ها، هشدار مى دهد که همانند آن، در عمر و حیات شما تکرار مى شود، ممکن است مدت آن متفاوت باشد، اما اصول آن یکى است: تولد، نشاط و جوانى، و بعد پژمردگى و پیرى و سرانجام مرگ!
* * *
به دنبال این درس بزرگ توحید و معاد به مقایسه اى در میان مؤمن و کافر پرداخته تا این حقیقت را روشن سازد که قرآن و وحى آسمانى نیز، همچون دانه هاى باران است که بر سرزمین دلها نازل مى شود، همان گونه که تنها زمین هاى آماده از قطرات حیات بخش باران منتفع مى شود تنها دل هائى از آیات الهى بهره مى گیرد که در سایه لطف او، و خودسازى، آمادگى و گسترش پیدا کرده است، مى فرماید: «آیا کسى که خدا سینه اش را براى پذیرش اسلام، گشاده ساخته، و بر فراز مرکبى از نور الهى قرار گرفته»، همچون سنگدلان بى نورى است که هدایت الهى به قلبشان راه نیافته است؟! (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُور مِنْ رَبِّهِ).(3)
سپس، مى افزاید: «واى بر آنها که قلب هاى سخت و نفوذناپذیرى دارند، و ذکر خدا در آن اثر نمى گذارد» (فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللّهِ).
نه مواعظ سودمند، در آن مؤثر است، نه انذار و بشارت، نه آیات تکان دهنده قرآن آن را به حرکت در مى آورد و نه باران حیات بخش وحى، گل هاى تقوا و فضیلت را در آن مى رویاند، خلاصه، «نه طراوتى، نه برگى، نه گلى و نه سایه دارند»!.
آرى «آنها در ضلال مبین و گمراهى آشکارند» (أُولئِکَ فِی ضَلال مُبِین).
«قاسِیَه» از ماده «قسوة» به معنى خشونت و سختى و نفوذناپذیرى است، لذا سنگهاى خشن را «قاسى» مى گویند، و از همین رو به دل هائى که در برابر نور حق و هدایت انعطافى از خود نشان نمى دهد، و نرم و تسلیم نمى گردد، و نور هدایت در آن نفوذ نمى کند «قلب هاى قاسیه» یا قساوتمند، گفته مى شود، و در فارسى از آن به «سنگدلى» تعبیر مى کنیم.
به هر حال، این تعبیر، در مقابل «شرح صدر»، گشادگى سینه و فراخى روح قرار گرفته، چرا که گستردگى، کنایه از آمادگى براى پذیرش است، یک بیابان و خانه گسترده و وسیع، آماده پذیرش انسان هاى بیشترى است، و یک سینه فراخ و روح گشاده، آماده پذیرش حقایق فزونترى مى باشد.
در روایتى مى خوانیم: «ابن مسعود» مى گوید: از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تفسیر این آیه «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِلإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُور مِنْ رَبِّهِ» را سؤال کردیم که چگونه انسان شرح صدر پیدا مى کند؟
فرمود: اِذا دَخَلَ النُّورُ فِى الْقَلْبِ انْشَرَحَ وَ انْفَتَحَ: «هنگامى که نور به قلب انسان داخل شد، گسترده و باز مى گردد»!
عرض کردیم: اى رسول خدا! نشانه آن چیست؟
فرمود: اَلْاِنابَةُ اِلى دارِ الْخُلُودِ، وَ التَّجافِی عَنْ دارِ الْغُرُورِ، وَ الْاِسْتِعْدادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ: «(نشانه آن) توجه به سراى جاوید، و جدا شدن از سراى غرور، و آماده گشتن براى (استقبال از) مرگ پیش از نزول آن است».(4)
در تفسیر «على بن ابراهیم» مى خوانیم: جمله «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»، درباره امیرمؤمنان على(علیه السلام) نازل شده، و در بعضى از تفاسیر آمده است: جمله «فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ» درباره «ابولهب و فرزندانش» مى باشد.(5)
روشن است: این شأن نزول ها در حقیقت از باب تطبیق مفهوم کلى بر مصداق هاى واضح آن است.
جالب توجه این که: در جمله «فَهُوَ عَلى نُور مِنْ رَبِّهِ»، نور و روشنائى به منزله مرکبى ذکر شده که مؤمنان بر آن سوار مى شوند، که سرعت سیرش عجیب، مسیرش روشن، و قدرت جولانش، همه جهان را فرا مى گیرد.
* * *
نکته:
عوامل «شرح صدر» و «قساوت قلب»
انسان ها در پذیرش حق، و درک مطالب و خودجوشى، یکسان نیستند، بعضى، با یک اشاره لطیف، یا یک کلام کوتاه، حقیقت را به خوبى درک مى کنند، یک تذکر آنها را بیدار مى سازد، و یک موعظه و اندرز در روح آنها طوفانى به پا مى کند.
در حالى که بعضى دیگر، شدیدترین خطابه ها و گویاترین دلائل و نیرومندترین اندرزها و مواعظ، در وجودشان کمترین اثرى نمى گذارد، و این مسأله ساده اى نیست.
قرآن چه تعبیر جالبى در این زمینه دارد که بعضى را صاحب شرح صدر و
گستردگى روح و بعضى را داراى تنگى و ضیق صدر معرفى مى کند، چنان که در آیه 125 سوره «انعام» مى گوید: فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ: «آن کس را که خدا مى خواهد هدایتش کند، سینه اش را براى اسلام گشاده مى سازد، و آن کس را که بخواهد گمراه نماید، سینه اش را چنان تنگ مى کند که گوئى مى خواهد به آسمان بالا رود»!
این موضوعى است که با مطالعه حالات افراد کاملاً مشخص است، بعضى، آن چنان روحشان باز و گشاده است که هر قدر از حقایق در آن وارد شود، به راحتى پذیرا مى شود، اما بعضى، به عکس، آن چنان روح و فکرشان محدود است که گوئى هیچ جائى براى هیچ حقیقتى در آن نیست، گوئى مغزشان را در یک محفظه با دیوارهاى نیرومند آهنى، قرار داده اند.
البته هر یک از این دو عواملى دارد:
مطالعات پى گیر و مستمر، ارتباط مداوم با دانشمندان و علماى صالح، خودسازى و تهذیب نفس، پرهیز از گناه و مخصوصاً غذاى حرام، و یاد خدا از عوامل شرح صدر است.
بر عکس، جهل، گناه، لجاجت، جدال و مراء، همنشینى با بدان و فاجران و مجرمان، دنیاپرستى و هواپرستى باعث تنگى روح و قساوت قلب مى شود.
و این که: قرآن مى گوید: آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، شرح صدر مى دهد، یا اگر خدا بخواهد گمراه سازد، ضیق صدر مى دهد، این «خواستن» و «نخواستن» بى دلیل نیست، سرچشمه هاى آن از خود ما شروع مى شود.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: أَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى مُوسَى یَا مُوسَى لاتَفْرَحْ بِکَثْرَةِ الْمَالِ وَ لَاتَدَعْ ذِکْرِی عَلَى کُلِّ حَال فَإِنَّ کَثْرَةَ الْمَالِ تُنْسِی الذُّنُوبَ وَ إِنَّ تَرْکَ ذِکْرِی یُقْسِى الْقُلُوبَ: «خداوند متعال به موسى(علیه السلام) وحى فرستاد: اى موسى! از فزونى اموال خوشحال مباش، و یاد مرا در هیچ حال ترک مکن; چرا که فزونى مال (غالباً) موجب فراموش کردن گناهان است، و ترک یاد من، قلب را سخت مى کند»!.(6)
در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان(علیه السلام) آمده است: مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِکَثْرَةِ الذُّنُوبِ!: «اشک ها خشک نمى شوند مگر به خاطر سختى دل ها، و دل ها سخت و سنگین نمى شود، مگر به خاطر فزونى گناه»!.(7)
در حدیث دیگرى آمده: از جمله پیام هاى پروردگار به موسى(علیه السلام) این بود: یَا مُوسَى لَاتُطَوِّلْ فِی الدُّنْیَا أَمَلَکَ فَیَقْسُوَ قَلْبُکَ وَ الْقَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ: «اى موسى! آرزوهایت را در دنیا دراز مکن، که قلبت سخت و انعطاف ناپذیر مى شود، و سنگدلان از من دورند»!.(8)
و بالاخره در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) چنین آمده: لَمَّتَانِ لَمَّةٌ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ لَمَّةٌ مِنَ الْمَلَکِ، فَلَمَّةُ الْمَلَکِ الرِّقَّةُ وَ الْفَهْمُ، وَ لَمَّةُ الشَّیْطَانِ السَّهْوُ وَ الْقَسْوَةُ: «دو گونه القاء وجود دارد: القاى شیطانى و القاى فرشته، القاى فرشته، باعث نرمى قلب و فزونى فهم مى شود، و القاى شیطانى موجب سهو و قساوت قلب مى گردد».(9)
به هر حال، براى به دست آوردنِ شرح صدر، و رهائى از قساوت قلب، باید به درگاه خدا روى آورد تا آن نور الهى که پیامبر وعده داده در قلب بتابد، باید آئینه قلب را از زنگار گناه صیقل داد، و سراى دل را از زباله هاى هوا و هوس پاک کرد، تا آماده پذیرائى محبوب گردد، اشک ریختن از خوف خدا، و از عشق آن محبوب بى مثال، تأثیر عجیبى در رقت قلب و نرمش و گسترش روح دارد، و جمود چشم از نشانه هاى سنگدلى است.
* * *
1 ـ «یَنابِیْع» از نظر ترکیب نحوى «منصوب به نزغ خافض» است، و در اصل «فِى یَنابِیْع» بوده است (تفسیر «روح المعانى» و «روح البیان»).
2 ـ «یَهِیْجُ» از ماده «هیجان» در لغت به دو معنى آمده است: نخست خشک شدن و زرد شدن گیاه، و دیگر، به معنى به حرکت در آمدن و جوش و خروش داشتن، ممکن است این دو معنى به یک ریشه باز گردد; زیرا به هنگامى که گیاه خشک مى شود آماده جدائى، پراکندگى و حرکت و هیجان مى گردد.
3 ـ این آیه محذوفى دارد که به قرینه جمله بعد روشن مى شود و در تقدیر چنین است: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُور مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ هُوَ قاسِى الْقَلْبِ لایَهْتَدِی بِنُور».
4 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 8، صفحه 5691 (تفسیر سوره «زمر»، ذیل آیات مورد بحث) این حدیث با تفاوت مختصرى از «روضة الواعظین» «شیخ مفید» نیز نقل شده است.
5 ـ تفسیر «صافى»، ذیل آیات مورد بحث.
6 ـ «بحار الانوار»، جلد 70، صفحه 55، حدیث 23.
7 ـ «بحار الانوار»، جلد 70، صفحه 55، حدیث 24.
8 و 9 ـ «کافى»، جلد 2، باب القسوة، حدیث 1 و 3.