الزمر
وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ 48 فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ ۚ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ 49 قَدْ قَالَهَا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَىٰ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ 50 فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا ۚ وَالَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هَٰؤُلَاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ 51 أَوَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ 52 ۞ قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ 53 وَأَنِيبُوا إِلَىٰ رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ 54 وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ 55 أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ 56
56أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السّاخِرِینَ
57أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ
58أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ
59بَلى قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ
ترجمه:
56 ـ (این دستورها براى آن است که) مبادا کسى روز قیامت بگوید: «افسوس بر من از کوتاهى هائى که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان (آیات او) بودم»!
57 ـ یا بگوید: «اگر خداوند مرا هدایت مى کرد، از پرهیزگاران بودم»!
58 ـ یا هنگامى که عذاب را مى بیند بگوید: «اى کاش بار دیگر (به دنیا) باز مى گشتم و از نیکوکاران بودم»!
59 ـ آرى، آیات من به سراغ تو آمد، اما آن را تکذیب کردى و تکبر نمودى و از کافران بودى!
تفسیر:
آن روز پشیمانى بیهوده است
در آیات گذشته، دستور مؤکدى براى توبه و اصلاح و جبران اعمال گذشته آمده بود، آیات مورد بحث، در تعقیب آن آمده، نخست مى گوید: «این دستورها به خاطر آن داده شد که مبادا کسى روز قیامت بگوید: افسوس بر من از کوتاهى هائى که در اطاعت فرمان خدا کردم! و آیات و رسولان او را به سخریه گرفتم»! (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السّاخِرِینَ).(1)
«یا حَسْرَتا» در اصل «یا حَسْرَتِى» بوده (حسرت به یاء متکلم اضافه شده است) و «حسرت» به معنى اندوه و غم بر چیزهائى است که از دست رفته و پشیمانى به بار آورده است.
«راغب» در «مفردات» مى گوید: این کلمه از ماده «حسر» (بر وزن حبس) به معنى برهنه کردن و کنار زدن لباس است، و از آنجا که در موارد ندامت و اندوه بر گذشته، گوئى پرده هاى جهل کنار رفته، این تعبیر به کار مى رود.
آرى، هنگامى که انسان وارد عرصه «محشر» مى شود و نتیجه تفریط ها، و مسامحه کارى ها و خلافکارى ها، و شوخى گرفتن جدى ها، را در برابر چشم خود مى بیند، فریادش به «وا حَسْرَتا» بلند مى شود، اندوهى سنگین، توأم با ندامتى عمیق بر قلب او سایه مى افکند، و این حالت درونى خود را بر زبان آورده و به صورت جمله هاى فوق بیان مى دارد.
در این که: «جَنْبِ اللّه» در اینجا به چه معنى است؟ مفسران احتمالات فراوانى داده اند.
واقع این است که «جَنْب» در لغت، به معنى پهلو است، و سپس به هر چیزى که در کنار چیزى قرار گرفته باشد، اطلاق مى شود، همان گونه که «یمین» و «یسار» به معنى طرف چپ و راست بدن است، سپس به هر چیزى که در این ناحیه قرار گیرد یمین و یسار گفته مى شود، در اینجا «جَنْبِ اللّه» نیز به معنى تمام امورى است که در جانب پروردگار قرار دارد: فرمان او، اطاعت او، قرب او، کتب آسمانى که از ناحیه او نازل شده است، همه در معنى آن جمع است.
و به این ترتیب، گنهکاران اظهار ندامت و پشیمانى و غم و اندوه و حسرت، نسبت به تمام کوتاهى هائى که در برابر خداوند داشتند مى کنند، مخصوصاً روى مسأله سخریه و استهزا، نسبت به آیات و رسولان او انگشت مى نهند; چرا که عامل اصلى تفریط هاى آنها، همین بى اعتنائى و شوخى پنداشتنِ این حقایق بزرگ بر اثر جهل و غرور و تعصب است.
* * *
و مى افزاید: «و مبادا بگوید: اگر خداوند مرا هدایت مى کرد، از پرهیزگاران بودم» (أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ).
این سخن را گویا زمانى مى گوید، که او را به پاى میزان حساب مى آورندگروهى را مى بیند که با دست پر از حسنات، به سوى بهشت روانه مى شوند، او نیز آرزو مى کند، در صف آنان باشد، و همراه آنان به سوى نعمت هاى الهى برود.
* * *
باز مى افزاید: «و مبادا هنگامى که عذاب الهى را مى بیند بگوید اى کاش! بار دیگر به دنیا باز مى گشتم تا از نیکوکاران باشم»؟! (أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ).
این، هنگامى است که او را به سوى دوزخ مى برند، و چشمش به آتش سوزان، و منظره عذاب دردناک آن مى افتد، آهى از دل بر مى کشد، و آرزو مى کند اى کاش! به او اجازه داده مى شد تا به دنیا بازگردد، تبهکارى هاى گذشته را با اعمال نیکش بشوید و در صف نیکوکاران جاى گیرد.
به این ترتیب، هر یک از این گفتارهاى سه گانه مجرمان، در قیامت در موقفى اظهار مى شود:
با ورود در صحنه «محشر» اظهار حسرت مى کند.
با مشاهده پاداش پرهیزکاران، آرزوى سرنوشت آنها را مى نماید.
و با مشاهده عذاب الهى آرزوى بازگشت به دنیا و جبران گذشته مى کند.
* * *
قرآن، در برابر این سه گفتار تنها به گفتار دوم چنین پاسخ مى گوید: «آرى آیات من به سراغ تو آمد، اما آن را تکذیب کردى، و تکبر ورزیدى، و از کافران بودى» (بَلى قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ).(2)
یعنى این که، مى گوئى: «اگر هدایت الهى به سراغ من آمده بود از پرهیزگاران بودم» هدایت الهى چیست؟ جز این همه کتب آسمانى و فرستادگان خدا و آیات و نشانه هاى حق در آفاق و انفس؟
همه این آیات را دیدى و شنیدى، عکس العمل تو در مقابل آن چه بود؟ تکذیب و استکبار و کفر!
مگر ممکن است، خدا بدون اتمام حجت، کسى را مجازات کند؟ مگر میان تو و هدایت یافتگان، تفاوتى از نظر برنامه هاى تربیتى خداوند، وجود داشت؟ بنابراین، مقصر اصلى، خودت هستى و خود کرده اى که لعنت بر خودت باد!
از میان این سه عمل، «استکبار» ریشه اصلى است، و به دنبال آن «تکذیب آیات الهى» و نتیجه آن «کفر و بى ایمانى» است.
اما چرا از گفتار اول آنها پاسخ نمى دهد؟ زیرا واقعیتى است که گریزى از آن نیست، آنها باید حسرت بخورند، و غرق غم و اندوه باشند.
و اما در مورد گفتار سوم، دائر به تقاضاى بازگشت به دنیا چون در موارد متعددى از آیات قرآن به آن پاسخ داده شده، (از جمله آیه 28 سوره «انعام»: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ: «اگر بازگردند همان اعمال گذشته را تکرار خواهند کرد، و آنها دروغ مى گویند» و همچنین آیه 100 سوره «مؤمنون»)، دیگر نیازى به تکرار نبوده است.
از این گذشته، پاسخى را که از گفتار دوم آنها داده است، مى تواند اشاره اى به پاسخ این سؤال نیز باشد، زیرا هدف از بازگشت به دنیا چیست؟ آیا چیزى جز اتمام حجت است، در حالى که خداوند اتمام حجت بر آنان کرده، و چیزى در این زمینه کم نگذارده است، که بار دوم آن را بیان کند، آن تنبه و بیدارى که مجرمان به هنگام مشاهده عذاب پیدا مى کنند، یک نوع «بیدارى اضطرارى» است که در صورت بازگشت، به حال عادى آثار آن باقى نخواهد ماند، درست همانند مطلبى است که قرآن درباره مشرکان، به هنگام گرفتار شدن در میان امواج دریا، بیان مى کند، که خدا را به اخلاص مى خوانند، اما وقتى که به ساحل نجات رسیدند همه چیز را به دست فراموشى مى سپارند: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ».(3)
* * *
نکته ها:
1 ـ تفریط در جنب اللّه:
گفتیم: «جنب اللّه» در آیات مورد بحث، معنى وسیعى دارد که هر گونه مطلبى را که مربوط به خداوند است شامل مى شود، و به این ترتیب، تفریط در این قسمت شامل تمام انواع تفریط ها در اطاعت فرمان او، و پیروى از کتب آسمانى، و اقتدا به انبیاء و اولیاء، مى گردد.
به همین دلیل، در روایات متعددى از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) مى خوانیم که: «جنب اللّه» به امامان تفسیر شده است، از جمله، در «اصول کافى» از امام موسى بن جعفر(علیه السلام) در تفسیر «یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّهِ» چنین آمده: جَنْبُ اللَّهِ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) وَ کَذَلِکَ مَا کَانَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ بِالْمَکَانِ الرَّفِیعِ إِلَى أَنْ یَنْتَهِیَ الْأَمْرُ إِلَى آخِرِهِمْ: «جنب اللّه امیرمؤمنان(علیه السلام) و همچنین اوصیاى بعد از او هستند که مقام والائى دارند، تا به آخرین نفر آنها برسد» (که حضرت مهدى ارواحنا فداه مى باشد).(4)
و نیز در تفسیر «على بن ابراهیم» از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: نَحْنُ جَنْبُ اللّهِ: «جنب اللّه مائیم».(5)
همین معنى در روایات دیگرى از ائمه دیگر(علیهم السلام) نقل شده است.
همان گونه که بارها گفته ایم: این تفسیرها از قبیل بیان مصداق هاى روشن است، چرا که مسلم است پیروى از مکتب امامان، پیروى از پیامبر، و اطاعت فرمان خدا است چرا که آنها از خود چیزى نمى گویند.
در حدیث دیگرى مصداق روشن حسرت داران روز قیامت را «عالمان بى عمل» معرفى مى کند، در کتاب «محاسن» از امام باقر(علیه السلام) آمده است: أِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ الَّذِیْنَ وَصَفُوا الْعَدْلَ ثُمَّ خالَفُوهُ، وَ هُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلى ما فَرَّطْتُ فِى جَنْبِ اللّهِ: «از همه مردم متأسف تر در روز قیامت، کسانى هستند که طریقه حق و عدالت را براى مردم توصیف کردند، سپس خود به مخالفت برخاستند، و این همان است که خداوند متعال مى گوید: أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلى ما فَرَّطْتَ فِى جَنْبِ اللّهِ».(6)
* * *
2 ـ در آستانه مرگ یا در قیامت؟
آیا این گفتگوهاى سه گانه اى که مجرمان، بعد از مشاهده عذاب الهى دارند مربوط به عذاب «استیصال» در پایان عمرشان است؟ یا مربوط به زمان ورود در صحنه قیامت؟
معنى دوم صحیح تر به نظر مى رسد، هر چند آیات قبل از آن مربوط به عذاب «استیصال» است، و آیه بعد از آن مربوط به قیامت، شاهد این سخن آیه 31 سوره «انعام» است که مى فرماید: قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّى إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِیها: «آنها که لقاى پروردگار را انکار کردند گرفتار زیان شدند، وضع آنها به همین منوال ادامه مى یابد، تا زمانى که قیامت به طور ناگهانى فرا رسد، مى گویند: اى افسوس! که درباره آن کوتاهى کردیم».
در روایات فوق نیز شاهدى بر این معنى داشتیم.
* * *
1 ـ آغاز این آیه محذوفى دارد که آن را با آیات قبل پیوند مى دهد، و در تقدیر چنین است: «لِئَلّا تَقُولَ نَفْسٌ» یا «حَذَراً أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ...»، در صورت دوم «مفعول له» براى «أَنِیْبُوا و أَسْلِمُوا و اتَّبِعوا» خواهد بود ـ «اِن» در جمله «وَ اِنْ کُنْتُ لَمِنَ السّاخِرِیْن» مخففه از مثقله است و در اصل «اِنِّی کُنْتُ لَمِنَ السّاخِرِین» بوده است.
2 ـ گر چه قائل در آیات گذشته «نفس» بوده، و آن مؤنث است، و کراراً در آیات قرآن اوصاف و افعال مربوط به آن به صورت مؤنث آمده، ولى در آیه مورد بحث ضمیر «کَذَّبْتَ» و ما بعد آن به صورت مذکر آمده است، این به خاطر آن است که در اینجا منظور از آن انسان و مانند آن مى باشد بعضى نیز گفته اند: که نفسس به مذکر و مؤنث هر دو اطلاق مى شود.
3 ـ عنکبوت، آیه 65.
4 و 5 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 495.
6 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 496.