الزمر

خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ ۚ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِّن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ 6 إِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنكُمْ ۖ وَلَا يَرْضَىٰ لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ ۖ وَإِن تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ ۗ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۗ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ۚ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ 7 ۞ وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ ۚ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا ۖ إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ 8 أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ ۗ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ 9 قُلْ يَا عِبَادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ ۚ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَٰذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ ۗ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ ۗ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ 10

8وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النّارِ

9أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناء اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لایَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ

 

ترجمه:

8 ـ هنگامى که انسان را زیانى رسد، پروردگار خود را مى خواند و به سوى او باز مى گردد; اما هنگامى که نعمتى از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را مى خواند از یاد مى برد و براى خداوند همتایانى قرار مى دهد تا مردم را از راه او منحرف سازد; بگو: «چند روزى از کفرت بهره گیر که از دوزخیانى»!

9 ـ (آیا چنین کسى با ارزش است) یا کسى که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت مى ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو: «آیا کسانى که مى دانند با کسانى که نمى دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکر مى شوند»

 

 

تفسیر:

آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟!

در آیات گذشته، سخن از توحید استدلالى و معرفت پروردگار، از طریق مطالعه آیات عظمت او در آفاق و انفس بود، آیات مورد بحث، نخست از توحید فطرى سخن به میان مى آورد و روشن مى سازد، آنچه را که انسان از طریق عقل و خرد و مطالعه نظام آفرینش، درک مى کند به صورت فطرى در اعماق جانش وجود دارد، که در تجلیگاه مشکلات، و طوفانهاى حوادث، خود را نشان مى دهد، ولى این انسان فراموشکار، وقتى طوفان حوادث فرو نشست دوباره گرفتار غفلت و غرور مى شود.

مى فرماید: «هنگامى که انسان را زیانى رسد (نور توحید در قلبش درخشیدن مى گیرد) پروردگار خود را مى خواند، در حالى که به سوى او باز مى گردد و از گناه و غفلت خود پشیمان است» (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ).

«اما هنگامى که خدا نعمتى از خودش به او عطا کند، گرفتارى هاى گذشته را ـ که به خاطر آن دست به دامن لطف الهى زده بود ـ به فراموشى مى سپارد» (ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ).(1)

«براى خداوند همتایان و شریکانى درست مى کند، و به پرستش آنها برمى خیزد، تا علاوه بر گمراهى خویش، مردم را نیز از راه خدا منحرف سازد» (وَ جَعَلَ لِلّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ).

منظور از «انسان» در اینجا انسان هاى عادى و تربیت نایافته در پرتو تعلیمات انبیاء است، و گرنه، دست پروردگان مردان حق، همچون خود آنان در «سراء» و «ضراء»، در ناراحتى ها و راحتى ها، در ناکامى ها و کامیابى ها همواره به یاد او هستند، و دست به دامن لطف او دارند.

منظور از «ضُرّ» در اینجا هر گونه گزند و زیان و ناراحتى است، خواه جنبه جسمانى داشته باشد، یا روحى.

«خَوَّلْناهُ» از ماده «خَوَل» (بر وزن عمل) به معنى سرکشى و مراقبت مداوم از چیزى است، و از آنجا که چنین توجه خاصى، مستلزم اعطا و بخشش است این ماده در معنى «بخشیدن» به کار رفته است.

جمعى نیز گفته اند: از «خول» (بر وزن عمل) که به معنى خدمتگزار است آمده، بنابراین «خوله» به معنى خدمتگزارانى به او بخشید مى باشد، و سپس در هر گونه بخشیدن نعمت، به کار رفته است.

بعضى نیز، این ماده را به معنى «فخر و مباهات» دانسته اند، بنابراین جمله فوق، به معنى مفتخر ساختن کسى از طریق اعطاى نعمتى است.(2)

روى هم رفته این جمله، علاوه بر مسأله اعطاء و بخشش، توجه و عنایت مخصوص خداوند را نیز منعکس مى کند.

تعبیر «مُنِیْباً اِلَیْهِ» نشان مى دهد که، انسان در حالات سخت، که تمام پرده هاى غرور و غفلت کنار مى رود، هر چه غیر از خدا است، رها کرده و به سوى او باز مى گردد، و در مفهوم «انابه» و بازگشت، این حقیقت نیز افتاده که جایگاه اصلى انسان و مبدأ و مقصد او، نیز خدا بوده است.

«أَنْداد» جمع «ند» (بر وزن ضد) به معنى «مثل و مانند» است، با این تفاوت که «مثل» مفهوم وسیعى دارد، ولى «ند» تنها به معنى مماثلت در حقیقت و گوهر چیزى است.

تعبیر به «جَعَلَ» نشان مى دهد: انسان با پندار و خیال خام خود، مثل و مانندى براى خدا مى تراشد و جعل مى کند، چیزى که به هیچ وجه با واقعیت تطبیق نمى کند.

جمله «لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیْلِهِ» نشان مى دهد: گمراهان مغرور، تنها به گمراهى خویش قناعت نمى کنند، بلکه سعى دارند، دیگران را هم به این وادى بکشانند.

به هر حال، بارها در آیات قرآن مجید، به رابطه «توحید فطرى» و «حوادث سخت زندگى» که تجلّى گاه آن است، اشاره شده، و دگرگونى و کم ظرفیتى این انسان مغرور، که به هنگام وزش طوفانها، رنگ الهى و توحیدى خالص به خود مى گیرد، و به هنگام فرو نشستن طوفان، تغییر رنگ مى دهد و لجوجانه در مسیر شرک گام برمى دارد، منعکس شده است.

و چه بسیارند، این افراد متلون! و چه کمند کسانى که پیروزى ها و نعمت ها و آرامش ها و طوفانها، اقیانوس آرام وجود آنها را دگرگون نسازد!

آرى، یک ظرف آب یا یک استخر کوچک با نسیمى به هم مى خورد ولى «اقیانوس کبیر» به خاطر عظمتش، در مقابل طوفان هاى سخت، آرام است، و از همین جهت نام آرام به خود گرفته است.

در پایان آیه، این گونه افراد را با تهدیدى صریح، قاطع و برنده مخاطب ساخته، مى گوید: «به او بگو: از کفر و کفرانت کمى بهره گیر و چند روزى را به غفلت و غرور طى کن، اما بدان که از اصحاب دوزخى» (قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النّارِ).

مگر چنین انسان کوته فکرِ گمراه و گمراه کننده، سرنوشتى غیر از این مى تواند داشته باشد؟!

* * *

در آیه بعد، از روش مقایسه که روش شناخته شده قرآن، براى تفهیم مسائل مختلف است، استفاده کرده، مى گوید: «آیا چنین کسى، شایسته و با ارزش است یا کسى که در ساعات شب، به عبادت پروردگار و سجده و قیام مشغول است، با او راز و نیاز مى کند، از عذاب آخرت مى ترسد، و به رحمت پروردگارش امید دارد» (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ).(3)

آن انسان مشرک، فراموشکار، متلون، گمراه و گمراه کننده، کجا؟ و این انسان بیدار دل، نورانى و با صفا که در دل شب ـ که چشم غافلان در خواب است ـ پیشانى بر درگاه دوست گذارده، و با خوف و رجاء او را مى خواند، کجا؟!

آنها، نه به هنگام نعمت، از مجازات و کیفر او خود را در امان مى دانند، و نه به هنگام بلا از رحمتش قطع امید مى کنند، و این دو عامل، همواره وجود آنان را در حرکتى مداوم، توأم با هوشیارى و احتیاط، به سوى دوست مى برد.

«قانِت» از ماده «قنوت» به معنى «ملازمت اطاعت توأم با خضوع» است.

«آناء» جمع «انا» (بر وزن صدا و فنا) به معنى ساعت و مقدارى از وقت است.

تکیه روى ساعات شب، به خاطر آن است که در آن ساعات، حضور قلب، بیشتر، و آلودگى به ریا از هر زمان، کمتر است.

مقدم داشتن «ساجِداً» بر «قائِماً» به خاطر آن است که: سجده مرحله بالاتر از عبادت است، و مطلق بودن رحمت و مقید نشدن آن، به آخرت، دلیل بر وسعت رحمت الهى و شمول آن نسبت به دنیا و آخرت است.

در حدیثى که در «علل الشرایع» از امام باقر(علیه السلام) و همچنین در کتاب «کافى» از آن حضرت نقل شده مى خوانیم: که آیه فوق (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ) به نماز شب تفسیر شده است.(4)

روشن است، این تفسیر، مانند بسیارى از تفاسیر دیگر که در ذیل آیات مختلف قرآن بیان شده، از قبیل بیان مصداق روشن است و مفهوم آیه را محدود به نماز شب نمى کند.

در دنباله آیه، پیامبر را مخاطب ساخته مى فرماید: «بگو آیا کسانى که مى دانند، با کسانى که نمى دانند یکسانند»؟! (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لایَعْلَمُونَ).

نه، یکسان نیستند «تنها صاحبان فکر و مغز، متذکر مى شوند» (إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ).

گر چه سؤال فوق، سؤالى است وسیع و گسترده، و مقایسه اى است آشکار، میان آگاهان و ناآگاهان، و عالمان و جاهلان، ولى، نظر به این که: قبل از ذکر این سؤال، سؤال دیگرى در مورد نابرابرى مشرکان با مؤمنان شب زنده دار، مطرح شده، سؤال دوم، بیشتر به همین مسأله اشاره مى کند، یعنى آیا کسانى که مى دانند آن مشرکان لجوج و کوردل با این مؤمنان پاک و روشن ضمیر و مخلص نابرابرند، با کسانى که از این واقعیت روشن آگاه نیستند، مساویند؟

به هر حال، این جمله که با استفهام انکارى شروع شده، و جزء شعارهاى اساسى اسلام است، عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان، روشن مى سازد، و از آنجا که این نابرابرى، به صورت مطلق ذکر شده، معلوم مى شود این دو گروه نه در پیشگاه خدا یکسانند، و نه در نظر خلق آگاه، نه در دنیا در یک صف قرار دارند، و نه در آخرت، نه در ظاهر، و نه در باطن.

* * *

نکته ها:

در این دو آیه، اشارات لطیفى به نکته هاى جالبى شده است که با کمى دقت روشن مى گردد:

1 ـ در آیه نخست، یکى از فلسفه هاى مهم حوادث تلخ و ناگوار کنار رفتن پرده هاى غرور و غفلت از مقابل چشم دل، و شعلهور گشتن فروغ ایمان، و بازگشت و انابه به سوى پروردگار، ذکر شده، و پاسخى است به آنها که وجود حوادث تلخ زندگى را اشکالى بر مسأله نظام آفرینش یا عدالت پروردگار، مى پندارند.

* * *

2 ـ آیه دوم با عمل و خودسازى، شروع مى شود و با علم و معرفت، پایان مى یابد، چرا که تا خودسازى نباشد نور معرفت بر دل نمى تابد، و اصولاً این دو، از یکدیگر جدا نیستند.

* * *

3 ـ تعبیر به «قانِتٌ آناءَ اللَّیْل» که به صورت اسم فاعل آمده، با توجه به مطلق بودن کلمه «اللَّیْل» دلیل بر تداوم و استمرار عبودیت و خضوع آنها در پیشگاه خدا است، چرا که اگر عمل، مداوم نباشد، تأثیر آن ناچیز است.

* * *

4 ـ علم و آگاهى اضطرارى که به هنگام نزول بلا حاصل مى شود و انسان را به مبدأ آفرینش پیوند مى دهد، در صورتى مصداق حقیقى علم است که بعد از فرو نشستن طوفان حادثه، ادامه یابد، لذا آیات فوق کسانى را که در لحظه بلا بیدار مى شوند و بعد از آن در فراموشى فرو مى روند، در صف جاهلان قرار داده، بنابراین، عالمان واقعى آنها هستند که در همه حال، به او توجه دارند.

* * *

5 ـ جالب این که: در پایان آیه اخیر، مى گوید: تفاوت علم و جهل را نیز «صاحبان مغز» مى فهمند! چرا که جاهل، ارزش علم را هم نمى داند!، در حقیقت هر مرحله اى از علم، مقدمه براى مرحله دیگر است.

* * *

6 ـ علم، در این آیه و آیات دیگر قرآن، به معنى دانستن یک مشت اصطلاحات یا روابط مادى در میان اشیاء، و به اصطلاح «علوم رسمى» نیست، بلکه، منظور از آن، معرفت و آگاهى خاصى است که انسان را به «قنوت» یعنى اطاعت پروردگار، و ترس از دادگاه او، و امید به رحمت خدا دعوت مى کند، این است: حقیقت علم، و علوم رسمى نیز اگر در خدمت چنین معرفتى باشد، علم است، و اگر مایه غرور و غفلت و ظلم و فساد در ارض شود و از آن، «کیفیت و حالى» حاصل نشود، «قیل و قالى» بیش نیست.

* * *

7 ـ بر خلاف آنچه بى خبران مى پندارند، و مذهب را عامل تخدیر، مى شمرند مهمترین دعوت انبیا به سوى علم و دانش بوده است، و بیگانگى خود را با جهل در همه جا اعلام کرده اند، علاوه بر آیات قرآن، که از هر فرصتى براى بیان این حقیقت استفاده مى کند، تعبیراتى در روایات اسلامى دیده مى شود که بالاتر از آن در اهمیت علم، تصور نمى شود.

در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: لا خَیْرَ فِی الْعَیْشِ إِلاّ لِرَجُلَیْنِ عَالِم مُطَاع أَوْ مُسْتَمِع وَاع: «زندگى جز براى دو کس فایده ندارد: دانشمندى که نظرات او اجرا گردد، و دانش طلبانى که گوش به سخن دانشمندى دهند».(5)

در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَیْء مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ الْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَف عُدُولًا یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجَاهِلِینَ:

«دانشمندان وارثان پیامبرانند، چرا که پیامبران درهم و دینارى از خود به یادگار نگذاشتند، بلکه علوم و احادیثى از آنها به یادگار ماند، هر کس بهره اى از آن داشته باشد، بهره فراوانى از میراث پیامبران دارد، (سپس امام مى افزاید:) بنگرید علم خود را از چه کسى مى گیرید (از علماى واقعى، یا عالم نماها؟) بدانید! در میان ما اهل بیت(علیهم السلام) در هر عصرى، افراد عادل و مورد اعتمادى هستند که تحریف تندروان، و ادعاهاى بى اساس منحرفان، و توجیهات جاهلان را از این آئین پاک، نفى مى کنند».(6)

* * *

8 ـ در آیه اخیر، از سه گروه سخن به میان آمده: عالمان، جاهلان و اولوالالباب، در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این سه گروه مى خوانیم: نَحْنُ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ عَدُوُّنَا الَّذِینَ لایَعْلَمُونَ وَ شِیعَتُنَا أُولُو الْأَلْبَابِ: «مائیم عالمان، دشمنان ما جاهلانند و شیعیان ما اولوالالباب هستند».(7)

روشن است: این تفسیر به عنوان بیان مصداق هاى واضح آیه است و عمومیت مفهوم آیه را نفى نمى کند.

* * *

9 ـ در حدیثى آمده است: امیرمؤمنان على(علیه السلام) شبى از مسجد «کوفه» به سوى خانه خویش حرکت کرد، در حالى که «کمیل بن زیاد» ـ از دوستان خاص آن حضرت ـ او را همراهى مى کرد، در اثناء راه از کنار خانه مردى گذشتند که صداى تلاوت قرآنش بلند بود، و این آیه را: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ...» با صداى دلنشین و حزین مى خواند، «کمیل» در دل از حال این مرد، بسیار لذت برد، و از روحانیت او خوشحال شد، بى آن که چیزى بر زبان براند، امام(علیه السلام) رو به سوى او کرد فرمود: سر و صداى این مرد مایه اعجاب تو نشود او اهل دوزخ است! و به زودى خبر آن را به تو خواهم داد!

«کمیل» سخت در تعجب فرو رفت، نخست این که: امام(علیه السلام) از فکر و نیت او آگاه گشت و دیگر این که: شهادت به دوزخى بودن این مرد ظاهر الصلاح داد، مدتى گذشت تا سرانجام کار «خوارج» به آنجا رسید که در مقابل امیرمؤمنان(علیه السلام)ایستادند، و حضرت با آنها پیکار کرد، در حالى که قرآن را آن گونه که نازل شده بود حفظ داشتند، امیرمؤمنان على(علیه السلام) رو به «کمیل» کرد، در حالى که شمشیر در دست حضرت بود، و سرهاى آن کافران طغیانگر بر زمین افتاده بود، با نوک شمشیر به یکى از آن سرها اشاره کرد فرمود: اى «کمیل»! «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ» یعنى این همان شخصى است، که در آن شب تلاوت قرآن مى نمود، و حال او اعجاب تو را برانگیخت، «کمیل» حضرت را بوسید و استغفار کرد.(8)

* * *


1 ـ در این که: «ما» در جمله «نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ» چه معنى مى دهد؟ در میان مفسران مورد گفتگو است: جمعى معتقدند: «موصوله اسمیه» است، و اشاره به «ضُرّ» مى باشد (این معنى از همه معانى مناسب تر به نظر مى رسد، و در بالا همان را انتخاب کرده ایم) وبعضى به معنى «اللّه» مى دانند، بعضى نیز آن را «مصدریه» و به معنى «دعاء» گرفته اند، دقت در آیه 12 سوره «یونس» (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى ضُرّ مَسَّهُ) شاهد گویائى بر معنى اول است.

2 ـ به «لسان العرب»، «مفردات راغب» و تفسیر «روح المعانى» مراجعه شود.

3 ـ این جمله محذوفى دارد و در تقدیر چنین است: «أَ هذَا الَّذِی ذَکَرْناهُ خَیْرٌ أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ...».

4 ـ «علل الشرایع» و «کافى»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 479.

5 ـ «کافى»، جلد اول، باب صفة العلم و فضله، حدیث 7.

6 ـ «کافى»، جلد اول، باب صفة العلم و فضله، حدیث 2.

7 ـ «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 461، ذیل آیات مورد بحث.

8 ـ «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 496، حالات «کمیل».