النساء
مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ ۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا 80 وَيَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِندِكَ بَيَّتَ طَائِفَةٌ مِّنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ ۖ وَاللَّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ ۖ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا 81 أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا 82 وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ ۖ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَىٰ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ ۗ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا 83 فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ ۚ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ ۖ عَسَى اللَّهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنكِيلًا 84 مَّن يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً يَكُن لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا ۖ وَمَن يَشْفَعْ شَفَاعَةً سَيِّئَةً يَكُن لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا ۗ وَكَانَ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ مُّقِيتًا 85 وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا 86
هر گونه محبتى را پاسخ گوئید
گرچه بعضى از مفسران معتقدند: پیوند و ارتباط این آیه با آیات قبل، از این نظر است که در آیات گذشته بحث هائى پیرامون جهاد بود و در این آیه دستور مى دهد که اگر دشمنان از درِ دوستى و صلح در آیند، شما نیز پاسخ مناسب دهید، ولى روشن است: این پیوند، مانع از آن نیست که یک حکم کلّى و عمومى در زمینه تمام تحیت ها و اظهار محبت هائى که از طرف افراد مختلف مى شود، بوده باشد.
این آیه در آغاز مى فرماید: «هنگامى که کسى به شما تحیت گوید پاسخ آن را به طرز بهتر بدهید و یا لااقل به طور مساوى پاسخ گوئید» (وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّة فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها).
«تحیّت» در لغت، از ماده «حیات» و به معنى دعا براى حیات دیگرى کردن است، خواه این دعا به صورت سَلامٌ عَلَیْک: «خداوند تو را به سلامت دارد» باشد و یا حَیّاکَ اللّهُ: «خداوند تو را زنده بدارد» و یا مانند آن.
ولى معمولاً از این کلمه هر نوع اظهار محبتى را که افراد به وسیله سخن، با یکدیگر مى نمایند شامل مى شود که روشن ترین مصداق آن، همان موضوع سلام کردن است.
گر چه از پاره اى از روایات، همچنین تفاسیر، استفاده مى شود: اظهار محبت هاى عملى نیز در مفهوم «تحیّت» داخل است، در تفسیر «على بن ابراهیم» از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) چنین نقل شده:
اَلْمُرادُ بِالتَّحِیَّةِ فِى الآیَةِ اَلسَّلامُ وَ غَیْرُهُ مِنَ الْبِرِّ: «منظور از تحیت در آیه، سلام و هر گونه نیکى کردن است».(1)
و نیز در روایتى در کتاب «مناقب» چنین آمده: «کنیزى یک شاخه گل خدمت امام حسن(علیه السلام) هدیه کرد، امام(علیه السلام) در مقابل آن وى را آزاد ساخت، و هنگامى که از علت این کار سوال کردند، فرمود: خداوند این ادب را به ما آموخته آنجا که مى فرماید:
«وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّة فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها» و سپس اضافه فرمود: تحیت بهتر، همان آزاد کردن او است»!(2)
و به این ترتیب، آیه یک حکم کلّى درباره پاسخ گوئى به هر نوع اظهار محبتى، اعم از لفظى و عملى مى باشد.
و در پایان آیه، براى این که: مردم بدانند چگونگى «تحیّت ها» و «پاسخ ها» و برترى یا مساوات آنها، در هر حدّ و مرحله اى، بر خداوند پوشیده و پنهان نیست مى فرماید: «خداوند حساب همه چیز را دارد» (إِنَّ اللّهَ کانَ عَلى کُلِّ شَیْء حَسیباً).
* * *
نکته:
«سلام»، تحیت بزرگ اسلامى
تا آنجا که مى دانیم تمام اقوام جهان هنگامى که به هم مى رسند براى اظهار محبت به یکدیگر، نوعى تحیت دارند که:
گاهى جنبه لفظى دارد.
و گاهى به صورت عملى است که رمز تحیت مى باشد.
در اسلام نیز «سلام» یکى از روشن ترین تحیت ها است، و آیه فوق، همان طور که اشاره شد گرچه معنى وسیعى دارد اما یک مصداق روشن آن سلام کردن است.
بنابراین، طبق این آیه همه مسلمانان موظفند سلام را به طور عالى تر و یا لااقل مساوى جواب گویند.
از آیات قرآن نیز استفاده مى شود که: سلام یک نوع تحیت است.
در سوره «نور» آیه 61 مى خوانیم:
فَاِذا دَخَلْتُمْ بُـیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِنْدِ اللّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً:
«هنگامى که وارد خانه اى شدید، بر یکدیگر تحیت الهى بفرستید، تحیتى پر برکت و پاکیزه».
در این آیه، سلام به عنوان تحیت الهى که هم مبارک است و هم پاکیزه معرفى شده است، و ضمناً مى توان از آن استفاده کرد که معنى «سَلامٌ عَلَیْکُم» در اصل، «سَلامُ اللّهِ عَلَیْکُم» است، یعنى درود پروردگار بر تو باد، یا خداوند تو را به سلامت دارد، و در امن و امان باشى.
به همین جهت، سلام کردن یک نوع اعلام دوستى و صلح و ترک مخاصمه و جنگ محسوب مى شود.
از پاره اى از آیات قرآن نیز استفاده مى شود که: تحیت اهل بهشت نیز سلام است، مى فرماید:
أُولئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً:
«اهل بهشت در برابر استقامتشان از غرفه هاى بهشتى بهره مند مى شوند و تحیت و سلام به آنها نثار مى شود».(3)
و در آیه 23 سوره «ابراهیم» و آیه 10 سوره «یونس» نیز درباره بهشتیان مى خوانیم: تَحِیَّـتُهُمْ فِیْها سَلامٌ: «تحیت آنها در بهشت سلام است».
همچنین از آیات قرآن استفاده مى شود که: تحیت به معنى سلام (یا چیزى معادل آن) در اقوام پیشین بوده است، در سوره «ذاریات» آیه 25 در داستان ابراهیم(علیه السلام) مى گوید: «هنگامى که فرشتگانِ مأمور مجازات قوم لوط به صورت ناشناس بر او وارد شدند به او سلام کردند و او هم پاسخ آنها را با سلام داد» (اِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ).
از اشعار عرب جاهلى نیز استفاده مى شود که تحیت به وسیله سلام در آن دوران بوده است.(4)
هر گاه بى طرفانه این تحیت اسلامى را که محتوى توجه به خدا و دعا براى سلامت طرف و اعلام صلح و امنیت است، با تحیت هاى دیگرى که در میان اقوام مختلف معمول است مقایسه کنیم، ارزش آن براى ما روشن تر مى گردد.
در روایات اسلامى تأکید زیادى روى سلام شده تا آنجا که از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده:
مَنْ بَدَءَ بِالْکَلامِ قَبْلَ السَّلامِ فَلا تُجِیْبُوهُ: «کسى که پیش از سلام آغاز به سخن کند پاسخ او را نگوئید».(5)
و نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که خداوند مى فرماید:
اَلْبَخِیْلُ مَنْ یَبْخَلُ بِالسَّلامِ: «بخیل کسى است که حتى از سلام کردن بخل ورزد».(6)
و در حدیث دیگرى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم:
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یُحِبُّ اِفْشاءَ السَّلامِ: «خداوند افشاء سلام را دوست دارد».(7)
منظور از افشاى سلام، سلام کردن به افراد مختلف است.
در احادیث اسلامى، آداب فراوانى درباره سلام وارد شده از جمله این که:
سلام تنها مخصوص کسانى نیست که انسان با آنها آشنائى خاصى دارد، چنان که در حدیثى داریم که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) سؤال شد: أَىُّ الْعَمَلِ خَیْرٌ؟: «کدام عمل بهتر است»؟ فرمود:
تُطْعِمُ الطَّعامَ وَ تَقْرَءُ السَّلامَ عَلى مَنْ عَرَفْتَ وَ مَنْ لَمْ تَعْرِفْ:
«عمل نیک آن است که اطعام طعام کنى و سلام نمائى به کسانى که مى شناسى و کسانى که نمى شناسى».(8)
و نیز در احادیث وارد شده: سواره بر پیاده، و آنها که مرکب گران قیمت ترى دارند، به کسانى که مرکب ارزان تر دارند، سلام کنند.(9)
گویا این دستور یک نوع مبارزه با تکبر ناشى از ثروت و موقعیت هاى خاص مادّى است.
و این درست نقطه مقابل چیزى است که امروز دیده مى شود که تحیت و سلام را وظیفه افراد پائین تر مى دانند و شکلى از استعمار، استعباد و بت پرستى به آن مى دهند، لذا در حالات پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: او به همه، حتى به کودکان سلام مى کرد.(10)
البته این سخن منافات با دستورى که در بعضى از روایات وارد شده که افراد کوچک تر از نظر سن بر بزرگ تر سلام کنند ندارد;(11) زیرا این یک نوع ادب و تواضع انسانى است و ارتباطى با مسأله اختلاف طبقاتى و تفاوت در ثروت و موقعیت هاى مادّى ندارد.
در پاره اى از روایات دستور داده شده است: به افراد رباخوار، فاسق، منحرف و مانند آنها سلام نکنید و این خود یک نوع مبارزه با فساد است،(12) مگر این که سلام کردن به آنها وسیله اى باشد براى آشنائى و دعوت به ترک منکر.
ضمناً باید توجه داشت منظور از تحیت به احسن آن است که سلام را با عبارات دیگرى مانند «وَ رَحْمَةُ اللّهِ» و مانند «وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ» تعقیب کنند.
در تفسیر «درّ المنثور» مى خوانیم: شخصى به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ».
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ».
دیگرى عرض کرد: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ».
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «وَ عَلَیْکَ اَلسَّلامُ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ».
نفر دیگرى گفت: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ».
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «وَ عَلَیْکَ».
هنگامى که سؤال کرد: چرا جواب مرا کوتاه بیان کردید؟
فرمود: قرآن مى گوید: تحیت را به طرز نیکوترى پاسخ گوئید، اما تو چیزى باقى نگذاشتى!(13)
در حقیقت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد نفر اول و دوم تحیت به نحو احسن گفت، اما در مورد شخص سوم به مساوى; زیرا جمله «عَلَیْکَ» مفهومش این است که تمام آنچه گفتى بر تو نیز باشد.
* * *
1 ـ تفسیر «على بن ابراهیم قمى»، جلد 1، صفحه 145، مؤسسه دار الکتاب قم، طبع سوم، 1404 هـ ق ـ «مستدرک»، جلد 8، صفحه 359، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 73، صفحه 7 و جلد 81، صفحه 273 ـ «مجمع البیان»، جلد 3، صفحه 148، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 524، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق. 2 ـ «مناقب آل ابى طالب»، جلد 3، صفحه 183، مطبعة محمّد کاظم الحیدرى نجف، 1376 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 43، صفحه 343 و جلد 44، صفحه 195 ـ «کشف الغمة»، جلد 2، صفحه 31، مکتبة بنى هاشم تبریز، 1381 هـ ق (در بعضى از این کتب، این حدیث از امام حسین(علیه السلام) نقل شده است). 3 ـ فرقان، آیه 75. 4 ـوَ لَوْ أَنَّ لَیْلَى الأَخْیَلِیَّةِ سَلَّمَتْ *** عَلَىَّ وَ دُونِى جَنْدَلٌ وَ صَفایِحُ لَسَلَّمْتُ تَسْلِیْمَ الْبَشاشَةِ أَوْ زَقا *** اِلَیْها صدىً مِنْ جانِبِ الْقَبْرِ صائِحٌ شعر از یکى از شعراى جاهلیت به نام «نوبه» است. 5 ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 644، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 12، صفحات 56 و 57، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 73، صفحه 3 و جلد 75، صفحه 243 (پاورقى) ـ «مستدرک»، جلد 8،صفحه 357، چاپ آل البیت. 6 ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 645، دار الکتب الاسلامیة ـ «شرح اصول کافى»، جلد 11، صفحه 109 ـ «بحار الانوار»، جلد 70، صفحه 350 و جلد 73، صفحه 5 و جلد 75، صفحه 120 ـ «معانى الاخبار»، صفحه 246، انتشارات جامعه مدرسین، 1361 هـ ق ـ «وسائل الشیعه»، جلد 12، صفحات 58 و 60، چاپ آل البیت. 7 ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 645، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 12، صفحه 58، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 75، صفحه 181 ـ تفسیر «صافى»، جلد 1، صفحه 477، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق. 8 ـ «فى ظلال القرآن»، جلد 2، صفحه 472، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1386 هـ ق ـ«صحیح بخارى»، جلد 1، صفحات 9 و 13 و جلد 7، صفحه 128، دار الفکر بیروت، 1401 هـ ق ـ«مسند احمد»، جلد 2، صفحه 169، دار صادر بیروت ـ «الغدیر»، جلد 6، صفحه 315، دار الکتاب العربى، بیروت، طبع چهارم، 1397 هـ ق. 9 ـ «کافى»، جلد 2، صفحات 646 و 647، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 12، صفحات 74 و 75، چاپ آل البیت ـ «مستدرک»، جلد 8، صفحات 371 و 372، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 73، صفحه 7 و جلد 81، صفحه 277 ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 526، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «مسند احمد»، جلد 2، صفحه 510 و جلد 6، صفحه 19، دار صادر بیروت ـ «صحیح بخارى»، جلد 7، صفحه 127، دار الفکر بیروت، 1401 هـ ق ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 5، صفحه 299، مؤسسة التاریخ العربى، بیروت، 1405 هـ ق. 10 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 12، صفحه 62، باب 35: باب استحباب التسلیم على الصبیان و جلد 24، صفحه 256، چاپ آل البیت ـ «مستدرک»، جلد 8، صفحه 364، باب 34: باب استحباب التسلیم على الصبیان، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 16، صفحات 215 و 229 و جلد 63، صفحه 425 و جلد 71، صفحه 140 و جلد 73، صفحات 10 و 67 ـ «صحیح بخارى»، جلد 7، صفحه 131، دار الفکر بیروت، 1401 هـ ق ـ «فتح البارى»، جلد 11، صفحه 28، دار المعرفة بیروت، طبع دوم. 11 ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 646، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 12، صفحه 73، باب 45: باب استحباب تسلیم الصغیر على الکبیر و...، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 81، صفحه 277 ـ «صحیح بخارى»، جلد 7، صفحات 127 و 128، دار الفکر بیروت، 1401 هـ ق ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 526، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ «سنن ترمذى»، جلد 4، صفحه 164، دار الفکر بیروت، طبع دوم، 1403 هـ ق. 12 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 7، صفحه 270 و جلد 12، صفحه 51، چاپ آل البیت ـ «مستدرک»، جلد 1، صفحه 382، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 73، صفحه 9 و جلد 81، صفحه 309 ـ «نور الثقلین»،جلد 1، صفحه 526، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ تفسیر «صافى»، جلد 1، صفحه 478، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق. 13 ـ «درّ المنثور»، جلد 2، صفحه 8 (جلد 2، صفحه 188، دار المعرفة، طبع اول، 1365 هـ ق).