غافر
۞ وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ 41 تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ 42 لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ 43 فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ ۚ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ 44 فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا ۖ وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ 45 النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا ۖ وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ 46 وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّارِ 47 قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ 48 وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ 49
41وَ یا قَوْمِ ما لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِی إِلَى النّارِ
42تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفّارِ
43لاجَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِى الدُّنْیا وَ لا فِى الآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النّارِ
44فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ
45فَوَقاهُ اللّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ
46النّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوّاً وَ عَشِیّاً وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ
ترجمه:
41 ـ اى قوم من! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى کنم، اما شما مرا به سوى آتش فرا مى خوانید؟!
42 ـ مرا دعوت مى کنید که به خداوند یگانه کافر شوم و همتائى که به آن علم ندارم براى او قرار دهم، در حالى که من شما را به سوى خداوند عزیز غفّار دعوت مى کنم!
43 ـ قطعاً آنچه مرا به سوى آن مى خوانید، نه دعوت (و حاکمیتى) در دنیا دارند و نه در آخرت، و تنها بازگشت ما در قیامت به سوى خداست; و مسرفان اهل آتشند.
44 ـ و به زودى آنچه را به شما مى گویم به خاطر خواهید آورد! من کار خود را به خداو وامى گذارم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست»!
45 ـ خداوند او را از نقشه هاى سوء آنها نگه داشت، و عذاب شدید بر آل فرعون وارد شد.
46 ـ (عذاب آنها) آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند; و روزى که قیامت بر پا شود (مى فرماید:) «آل فرعون را در سخت ترین عذابها وارد کنید»!
تفسیر:
آخرین سخن!
در پنجمین و آخرین مقطع، «مؤمن آل فرعون» پرده ها را کنار زد، و بیش از آن نتوانست ایمان خود را مکتوم دارد، آنچه گفتنى بود گفت، و آنها نیز ـ چنان که خواهیم دید ـ تصمیم خطرناکى درباره او گرفتند.
از قرائن بر مى آید که آن قوم لجوج و مغرور و خودخواه، در برابر سخنان این مرد شجاع و با ایمان، سکوت نکردند، و متقابلاً از مزایاى شرک سخن گفتند، و او را به بت پرستى دعوت نمودند.
لذا او فریاد زد: «اى قوم! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى کنم اما شما مرا به سوى آتش مى خوانید»؟! (وَ یا قَوْمِ ما لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِی إِلَى النّارِ).
من، سعادت شما را مى طلبم، و شما بدبختى مرا، من شما را به شاهراه هدایت مى خوانم، و شما مرا به بیراهه مى خوانید.
* * *
آرى، «شما مرا دعوت مى کنید که، به خداى یگانه کافر شوم، و شریکهائى که به آن علم ندارم، براى او قرار دهم، در حالى که من شما را به سوى خداوند عزیز غفّار دعوت مى کنم» (تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفّارِ).
از آیات مختلف قرآن، و نیز تاریخ مردم مصر، به خوبى استفاده مى شود که، آنها علاوه بر پرستش فراعنه، بت هاى فراوانى نیز داشتند، چنان که در آیه 127 سوره «اعراف» مى خوانیم اطرافیان فرعون به او گفتند: أَتَذَرُ مُوسى وَ قَومَهُ لِیُفْسِدُوا فِى الاَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ: «آیا اجازه مى دهى که موسى و قومش در زمین فساد کنند و تو و خدایانت را ترک گویند»؟!
«یوسف» نیز در زندان فراعنه، به هم بندهاى خود گفت: أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ اَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ: «آیا معبودهاى پراکنده، بهترند، یا خداوند یگانه قهار»؟!.(1)
به هر حال، مؤمن آل فرعون، در یک مقایسه روشن به آنها یاد آورى کرد که دعوت شما، دعوت به سوى شرک است، چیزى که حداقل، دلیلى بر آن وجود ندارد، و راهى است تاریک و خطرناک، اما من شما را به راهى روشن، راه خداوند عزیز و توانا، راه خداوند غفّار و بخشنده دعوت مى کنم.
تعبیر به «عزیز» و «غفّار»، از یکسو، اشاره به این مبدأ بزرگ بیم و امید است و از سوى دیگر، اشاره اى به نفى الوهیت بتها و فراعنه، که نه عزتى در آنان است و نه عفو و گذشتى!
* * *
سپس افزود: «قطعاً آنچه مرا به سوى آن مى خوانید، نه دعوتى در دنیا دارد و نه در آخرت (این بتها هرگز رسولانى به سوى مردم نفرستاده اند تا آنها را به سوى خود دعوت کنند، و نه در آخرت مى توانند حاکمیت بر چیزى داشته باشند)» (لاجَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِى الدُّنْیا وَ لا فِى الْآخِرَةِ).(2)
این موجودات بى حس و شعور، هرگز مبدأ حرکتى نبوده اند و نخواهند بود، نه سخنى مى گویند، نه رسولانى دارند، و نه دادگاه و محکمه اى، خلاصه، نه گرهى از کار کسى مى گشایند، و نه مى توانند گرهى در کار کسى بزنند.
و به همین دلیل، باید بدانید: «تنها بازگشت ما در قیامت، به سوى خدا است» (وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللّهِ).
او است که رسولان خود را براى هدایت انسان ها فرستاده، و او است که آنها را در برابر اعمالشان، پاداش و کیفر مى دهد.
و نیز باید بدانید که: «اسراف کاران و متجاوزان اهل دوزخند» (وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النّارِ).
به این ترتیب، «مؤمن آل فرعون» سرانجام ایمان خود را آشکار ساخت، و «خط توحیدى» خویش را از «خط شرک آلود» آن قوم، جدا کرد، دست رد بر سینه آن نامحرمان زد، و یک تنه با منطق گویایش در برابر همه آنها ایستاد.
* * *
و در آخرین سخنش، با تهدیدى پر معنى گفت: «به زودى آنچه را من امروز به شما مى گویم، به خاطر خواهید آورد، و هنگامى که آتش خشم و غضب الهى دامانتان را در این جهان، و آن جهان مى گیرد به صدق گفتار من پى مى برید» (فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ).
اما افسوس، که آن زمان دیر است، اگر در آخرت باشد، راه بازگشت وجود ندارد، و اگر در دنیا باشد، به هنگام نزول عذاب، تمام درهاى توبه بسته مى شود.
سپس افزود: «من تمام کارهاى خود را به خداوند یگانه یکتا، واگذار مى کنم که او نسبت به بندگانش بینا است» (وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ). و به همین دلیل، نه از تهدیدهاى شما مى ترسم، و نه کثرت و قدرت شما و تنهائى من، مرا به وحشت مى افکند، چرا که سر تا پا خود را به کسى سپرده ام که قدرتش بى انتها است و از حال بندگانش به خوبى آگاه است.
این تعبیر، ضمناً دعاى مؤدبانه اى بود از این مرد با ایمان، که در چنگال قومى زورمند، و بى رحم گرفتار بود، تقاضائى بود، مؤدبانه از پیشگاه پروردگار، که در این شرائط او را در کنف حمایت خویش قرار دهد.
* * *
خداوند هم، این بنده مؤمن مجاهد را، تنها نگذاشت، و چنان که در آیه بعد مى خوانیم: «خداوند او را از نقشه هاى شوم و سوء آنها نگه داشت» (فَوَقاهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا).
تعبیر به «سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا» نشان مى دهد که اجمالاً توطئه هاى مختلفى بر ضد او چیدند، اما این توطئه ها چه بود؟ قرآن، سربسته بیان کرده است، طبعاً انواع مجازاتها و شکنجه ها، و سرانجام قتل و اعدام بوده است، اما لطف الهى همه آنها را خنثى کرد.
در بعضى از تفاسیر آمده است که او با استفاده از یک فرصت مناسب، خود را به «موسى»(علیه السلام) رسانید، و همراه «بنى اسرائیل» از دریا عبور کرد، و نیز گفته شده است که وقتى تصمیم بر قتل او گرفتند، او به کوهى متوارى شد، و از نظرها پنهان گشت.(3)
این دو منافاتى با هم ندارند، ممکن است نخست در بیرون شهر مخفى شده باشد، تا بعداً به بنى اسرائیل ملحق گردد.
بخشى از این توطئه ها، ممکن است توطئه تحمیل بت پرستى و بیرون کردن او از خط توحید بوده که خداوند این را هم از او بر طرف ساخت، و او را در مسیر ایمان و توحید و تقوا راسخ قدم کرد.
ولى در مقابل «عذاب هاى شدیدى بر آل فرعون نازل گردید» (وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ).(4)
عذاب و مجازات الهى، همه اش دردناک است، اما تعبیر به «سُوءُ الْعَذابِ» نشان مى دهد که، خداوند عذاب دردناک ترى براى این گروه، انتخاب فرمود این همان چیزى است که در آیه بعد به آن اشاره مى کند.
* * *
و مى فرماید «مجازات دردناک آنها، همان آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند» (النّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا).(5)
«و روزى که قیامت برپا مى گردد، دستور مى دهد آل فرعون را در اشدّ عذاب وارد کنید» (وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ).
قابل توجه این که اولاً، تعبیر به «آل فرعون» مى کند که اشاره به خاندان و اطرافیان و اصحاب گمراه او است، جائى که آنها گرفتار چنین سرنوشتى شوند، تکلیف خود «فرعون» روشن است.
ثانیاً: مى گوید: آنها صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند، اما در قیامت آنها را وارد اشدّ عذاب مى کند، این به خوبى دلالت دارد که، عذاب اول، عذاب برزخى است که بعد از این دنیا و قبل از قیام قیامت است و کیفیت آن عرضه و نزدیکى به آتش دوزخ است، عرضه اى که هم روح و جان را به لرزه در مى آورد و هم جسم را تحت تأثیر قرار مى دهد.
ثالثاً: تعبیر به «غدو» و «عشى» (صبح و شام)، یا اشاره به دوام این عذاب است، چنان که مى گوئیم فلان کس، صبح و شام مزاحم ما است، یعنى همواره و همیشه، و یا اشاره به انقطاع عذاب برزخى است که تنها در مواقع صبح و شام که مواقع قدرت نمائى فراعنه، و عیش و نوش آنها بوده، به آن گرفتار مى شوند.
از تعبیر «غدو» و «عشى» (صبح و شام) نیز نباید تعجب کرد، که مگر در عالم برزخ، چنین امورى هست؟ زیرا از آیات قرآن استفاده مى شود که حتى در قیامت نیز صبح و شام وجود دارد، چنان که در آیه 62 سوره «مریم» مى خوانیم: وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیْها بُکْرَةً وَ عَشِیّاً: «براى آنها (بهشتیان) صبح و شام روزى مخصوصى است».
این منافات با دائمى بودن نعمتهاى بهشتى ندارد، چنان که در آیه 35 سوره «رعد» آمده است: «أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها» زیرا ممکن است در عین دوام نعمت، روزى ها و الطاف مخصوصى در این دو وقت نصیب بهشتیان گردد.
* * *
نکته ها:
1 - سرگذشت مؤمن آل فرعون یک درس بزرگ مبارزه با طاغوت ها
ادیان الهى، و مکتب هاى آسمانى، که در برابر طاغوت ها و جبّاران ظاهر شدند، در آغاز، به وسیله گروه اندکى عرضه شد، آنها اگر مى خواستند از کمى نفرات وحشت کنند، و کثرت مخالفان را دلیل بر حقّانیّت آنها بشمرند، هرگز این مکتب ها رشد نمى کرد.
اصل اساسى که بر تمام برنامه هاى آنها حاکم بود، همان است که امیرمؤمنان على(علیه السلام) در گفتار پرمحتوایش بیان فرموده: أَیُّهَا النّاسُ لاتَسْتَوحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدى لِقِلَّةِ اَهْلِهِ: «اى مردم در طریق هدایت، از کمى نفرات هرگز وحشت نکنید».(6)
«مؤمن آل فرعون» سمبلى بود از این مکتب، و رهروى بود از پیشقدمان این راه، و نشان داد که، یک انسان با عزم و اراده راسخ ناشى از ایمان، مى تواند حتى در اراده فراعنه جبّار، اثر بگذارد و پیامبر بزرگى را از خطر برهاند.
تاریخ زندگى این مرد شجاع و هوشیار، نشان مى دهد که همیشه باید حرکات طرفداران حق، حساب شده باشد، گاه باید ایمان را اظهار کرد و فریاد کشید، گاه باید براى هدفهاى «کوتاه مدت» و «دراز مدت» ایمان را مکتوم داشت،و «تقیه» چیزى جز این نیست که انسان به خاطر هدفهاى مقدسش، اعتقاد خود را در مقطع خاصى مکتوم دارد.
همان گونه که مجهز بودن به سلاح ظاهرى، براى درهم کوبیدن دشمن لازم است، سلاح برنده منطق نیز ضرورى است که تأثیرش از سلاح ظاهر، به مراتب بیشتر است; لذا کارى را که «مؤمن آل فرعون» با منطق خود انجام داد در آن شرائط خاص از هیچ سلاحى ساخته نبود.
و بالاخره، داستان «مؤمن آل فرعون» نشان مى دهد که، خدا این گونه افراد با ایمان را تنها نمى گذارد، و در برابر خطرات، در پناه لطف خودش قرار مى دهد.
این نکته نیز قابل توجه است که «مؤمن آل فرعون»، طبق بعضى از روایات سرانجام به شهادت رسید، و این که قرآن مى گوید: خداوند او را از توطئه هاى شوم فرعونیان رهائى بخشید، منظور این است که او را از انحراف عقیده و تحمیل کفر و شرک بر او، حفظ کرد.(7)
* * *
2 - تفویض کار به خدا
درباره اهمیت واگذارى کار خویش به خدا، و توکل بر پروردگار، همین بس که در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده است: أَلاِیمانُ لَهُ أَرْکانٌ أَرْبَعَةٌ التَّوَکُّلُ عَلَى اللّهِ وَ تَفْوِیضُ الاَمْرِ إِلَى اللّهِ وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَ التَّسْلِیْمُ لِأَمْرِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ: «ایمان چهار رکن دارد: توکل بر خدا، واگذارى کار خویش به او، و راضى بودن به قضاى الهى، و تسلیم در برابر فرمان خداوند».(8)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: الْمُفَوِّضُ أَمْرَهُ إِلَى اللّهِ فِی راحَةِ الاَبَدِ، وَ الْعَیْشُ الدّائِمُ الرَّغَدُ، وَ الْمُفَوِّضُ حَقّاً هُوَ الْعالِی عَنْ کُلِّ هِمَّة دُونَ اللّهِ: «کسى که کار خود را به خدا واگذارد، در راحت ابدى و زندگى جاودانه پر برکت است، و کسى که حقیقتاً کار خود را به خدا واگذارد، برتر از آن است که به غیر او بیندیشد».(9)
«تفویض» چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید: به معنى «رد کردن» است، بنابر این، «تفویض امر به خدا» به معنى واگذار نمودن کار خویش به او است، نه به این معنى که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد، که این به طور مسلم تحریفى است در معنى «تفویض»، بلکه به این معنى است که نهایت کوشش و تلاش و جهاد را به کار گیرد، و هنگامى که در برابر موانع سخت قرار گرفت، وحشت نکند، دست پاچه نشود، و دلسرد نگردد، بلکه کار خود را به خدا واگذارد، و با عزمى راسخ به جهاد و تلاش ادامه دهد.
«تفویض» گر چه از نظر مفهوم، با «توکل» شباهت زیادى دارد، ولى مرحله اى برتر از آن است، چرا که «حقیقت توکل» خدا را وکیل خویش دانستن است، ولى «تفویض» مفهومش واگذارى مطلق به او است، زیرا بسیار مى شود که انسان وکیلى انتخاب مى کند ولى به نظارت خویش نیز ادامه مى دهد، اما در مقام تفویض هیچ نظرى از خود ندارد.
* * *
3 - عالم برزخ
«برزخ»، چنان که از نامش پیدا است، عالمى است واسطه، در میان این جهان و جهان دیگر، در قرآن مجید، به همان اندازه که درباره عالم قیامت فراوان صحبت شده، درباره برزخ بحث کمى دیده مى شود، به همین دلیل هاله اى از ابهام آن را فرا گرفته، و خصوصیات و جزئیات آن چندان روشن نیست.
حقیقت این است که، آگاهى بر خصوصیات برزخ، تأثیر زیادى بر مسائل اعتقادى نمى گذارد و شاید به همین جهت کمتر درباره آن در کتاب اللّه، بحث شده است، ولى این نکته را نباید فراموش کرد که قرآن، اصل وجود عالم برزخ را با صراحت بیان داشته است.
از جمله آیاتى که به وضوح از وجود چنین عالمى خبر مى دهد، آیات مورد بحث است آنجا که مى گوید: «آل فرعون قبل از قیام قیامت هر صبح و شام از طریق عرضه شدن بر آتش، مجازات مى شوند» این چیزى جز «عذاب برزخى» نیست.
از سوى دیگر، آیاتى که درباره حیات جاویدان شهیدان، بعد از مرگ سخن مى گوید، و از پاداش هاى فوق العاده آنها بحث مى کند، گواه بر وجود «نعمت هاى برزخى» است.
قابل توجه این که، در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: إِنَّ أَحَدَکُمْ إِذا ماتَ عُرِضَ عَلَیْهِ مَقْعَدُهُ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِىِّ، إِنْ کانَ مِنَ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَمِنَ الْجَنَّةِ، وَ إِنْ کانَ مِنْ أَهْلِ النّارِ فَمِنَ النّارِ، یُقالُ هذا مَقْعَدُکَ حَتّى یَبْعَثُکَ اللّهُ یَومَ القِیامَةِ!: «هنگامى که یکى از شما از دنیا مى رود، جایگاه او هر صبح و شام به او عرضه مى شود، اگر بهشتى باشد جایگاهش را در بهشت، و اگر دوزخى باشد جایگاهش را در آتش، و به او مى گویند: این جایگاه تو در روز قیامت است» (و همین امر باعث شادى یا عذاب روح او مى شود).(10)
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: ذلِکَ فِى الدُّنْیا قَبْلَ یَومِ الْقِیامَةِ لِأَنَّ فِی نارِ الْقِیامَةِ لایَکُونُ غُدُوٌّ وَ عَشِىٌّ، ثُمَّ قالَ إِنْ کانُوا یُعَذَّبُونَ فِى النّارِ غُدُوّاً وَ عَشِیّاً فَفِی ما بَیْنَ ذلِکَ هُمْ مِنَ السُّعَداءِ، لا وَ لکِنْ هذا فِى الْبَرْزَخِ قَبْلَ یَومِ الْقِیامَةِ أَ لَمْ تَسْمَعْ قَولَهُ عَزَّوَجَلَّ: وَ یَومَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَونَ أَشَدَّ الْعَذابِ: «این در دنیا قبل از روز قیامت است، زیرا آتش قیامت صبح و شام ندارد. سپس فرمود: اگر آنها در قیامت تنها صبح و شام در آتش دوزخ، عذاب شوند، در میان این دو باید سعادتمند باشند، چنین نیست، این، مربوط به برزخ است پیش از روز قیامت، آیا سخن خدا را (بعد از این جمله) نشنیده اى که مى فرماید: هنگامى که قیامت برپا مى گردد فرمان داده مى شود، آل فرعون را در اشد عذاب وارد کنید».(11)
امام نمى فرماید: در قیامت صبح و شام نیست، بلکه مى فرماید: آتش دوزخ جاودانه است و صبح و شام ندارد، آنچه مجازاتش صبح و شام دارد، عالم برزخ است، سپس به جمله بعد که سخن از قیامت مى گوید، به عنوان قرینه اى بر این که جمله قبل، مربوط به برزخ است، استدلال مى فرماید.
درباره برزخ و دلائل آن در جلد 14 صفحه 314 به بعد (ذیل آیه 100 سوره مؤمنون) به طور مشروح بحث کرده ایم.
* * *
1 ـ یوسف، آیه 39.
2 ـ «لاجَرَمَ» چنان که قبلاً هم گفته ایم، ترکیبى است از کلمه «لا» و «جرم» (بر وزن حرم) که در اصل به معنى قطع کردن و چیدن میوه، است، این ترکیب مفهومش این است که چیزى نمى تواند این کار را قطع کند و مانع از آن شود، لذا روى هم رفته به معنى «قطعاً» و «ناچار» و گاه به معنى «سوگند» به کار مى رود.
3 ـ «مجمع البیان» جلد 8، صفحه 818، ذیل آیات مورد بحث.
4 ـ «حاقَ» به معنى «اصابت کرد» و «نازل شد» تفسیر شده است، ولى این احتمال را نیز داده اند که اصل آن «حق» بوده که یک «قاف» آن تبدیل به «الف» شده و «حاق» (مفردات راغب ماده حاق) ضمناً «سوء العذاب» از قبیل اضافه صفت به موصوف است، و در اصل «العذاب السوء» بوده است.
5 ـ «النار» بدل از «سوء العذاب» است.
6 ـ «نهج البلاغه» خطبه 201.
7 ـ در کتاب «محاسن برقى» آمده است از «امام صادق»(علیه السلام) درباره تفسیر «فَوَقاهُ اللّه سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا» سؤال کردند، فرمود: «اَما لَقَدْ سَطَوا عَلَیْهِ وَ قَتَلُوهُ وَ لکِنْ اَتَدْرُونَ ما وَقاهُ؟ وَقاهُ اَنْ یَفْتِنُوهُ فِی دینِهِ» (نور الثقلین، جلد 4، صفحه 521).
8 ـ «بحار الانوار»، جلد 68، صفحه 341 ـ «اصول کافى»، جلد 2، صفحه 56.
9 ـ «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 387، ماده «فوض».
10 ـ این روایت را «بخارى» و «مسلم» در «صحیح» خود نقل کرده اند (طبق نقل طبرسى و دُرّ المنثور و قرطبى ذیل آیات مورد بحث) در «صحیح مسلم» بابى براى این موضوع منعقد شده، و در آن روایات متعددى آمده است به جلد چهار «صحیح مسلم»، صفحه 2199 مراجعه شود.
11 ـ «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 818.