الشورى
ذَٰلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ 23 أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا ۖ فَإِن يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَىٰ قَلْبِكَ ۗ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ ۚ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ 24 وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ 25 وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضْلِهِ ۚ وَالْكَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ 26 ۞ وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَلَٰكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَاءُ ۚ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ 27 وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنشُرُ رَحْمَتَهُ ۚ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ 28 وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ 29 وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ 30 وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ ۖ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ 31
21أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللّهُ وَ لَوْلا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِىَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ
22تَرَى الظّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنّاتِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ
23ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ
ترجمه:
21 ـ آیا معبودانى دارند که بى اذن خداوند آئینى براى آنها ساخته اند؟! اگر مهلت معینى براى آنها نبود، در میانشان داورى مى شد (و دستور عذاب صادر مى گشت) و براى ظالمان عذاب دردناکى است!
22 ـ (در آن روز) ستمگران را مى بینى که از اعمالى که انجام داده اند سخت بیمناکند، ولى آنها را فرا مى گیرد! اما کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند در باغ هاى بهشتند، و هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است; این است فضل (و بخشش) بزرگ!
23 ـ این همان چیزى است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند به آن نوید مى دهد. بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [= اهل بیتم]; و هر کس کار نیکى انجام دهد، بر نیکى اش مى افزائیم; چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است».
شأن نزول:
در تفسیر «مجمع البیان»، شأن نزولى براى آیات 23 تا 26 این سوره از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که حاصلش چنین است:
«هنگامى که پیامبر وارد «مدینه» شد و پایه هاى اسلام محکم گردید، انصار گفتند: ما خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى رسیم و عرض مى کنیم: اگر مشکلات مالى پیدا شده، این اموال ما بدون هیچگونه قید و شرط، در اختیار تو قرار دارد، هنگامى که این سخن را خدمتش عرض کردند، آیه قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى: «بگو: من مزدى از شما در برابر رسالت، جز محبت نزدیکانم نمى طلبم» نازل شد، و پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر آنها تلاوت کرد، سپس فرمود: نزدیکان مرا بعد از من دوست دارید، آنها با خوشحالى و رضا و تسلیم از محضرش بیرون آمدند، اما منافقان گفتند: این سخنى است که او بر خدا افترا بسته، و هدفش این است که ما را بعد از خود در برابر خویشاوندانش، ذلیل کند، آیه بعد نازل شد: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللّهِ کَذِباً»، و به آنها پاسخ گفت، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سراغ آنان فرستاد، و آیه را بر آنها تلاوت کرد، گروهى پشیمان شدند و گریه کردند، و سخت ناراحت گشتند، آیه سوم نازل گردید: «وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ».
پیامبر به سراغ آنها فرستاد، و آنها را بشارت داد که توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خدا است.(1)
* * *
تفسیر:
مودّت اهل بیت(علیهم السلام)، پاداش رسالت است
از آنجا که در آیه 13 همین سوره سخن از تشریع دین، از ناحیه پروردگار به وسیله پیامبران «اولوالعزم» بود، در ادامه آن در نخستین آیه مورد بحث، براى نفى تشریع دیگران، و این که هیچ قانونى در برابر قانون الهى رسمیت ندارد، و اصولاً حق قانون گذارى مخصوص خدا است، مى فرماید: «آیا آنها معبودانى دارند که دین و آئینى بى اذن خداوند، براى آنان تشریع کرده اند» (أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللّهُ).
در حالى که خالق و مالک و مدبر عالم هستى تنها او است، و به همین دلیل حق «قانون گذارى» نیز مخصوص ذات پاک او است، و هیچ کس بدون اذن او، نمى تواند در قلمرو تشریع او دخالت کند، بنابراین در برابر تشریع او هر چه باشد باطل است.
به دنبال آن، با لحنى تهدیدآمیز، به تشریع کنندگان باطل، هشدار داده مى گوید: «هر گاه فرمان حتمى خداوند دائر به مهلت دادن به این گونه اشخاص نبود، در میان آنها داورى مى شد» دستور عذابشان صادر مى گشت و مجالى به آنها نمى داد (وَ لَوْلا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِىَ بَیْنَهُمْ).
در عین حال، آنها نباید این حقیقت را فراموش کنند که «براى ظالمان عذاب دردناکى است» (وَ إِنَّ الظّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
منظور از «کَلِمَةُ الْفَصْلِ»، مهلت مقررى است که خداوند به این گونه افراد داده، تا آزادى عمل داشته باشند و اتمام حجت بر آنها بشود.
تعبیر به «ظالِمِین»، درباره مشرکانى که عقیده به تشریع هائى در برابر قوانین الهى داشتند، به خاطر وسعتى است که در مفهوم «ظلم» وجود دارد، و به هر کارى که در غیر موردش صورت گیرد، اطلاق مى گردد.
ظاهر این است که منظور از «عَذابٌ أَلِیم»، عذاب روز قیامت است، چون این تعبیر، در قرآن مجید معمولاً در این معنى به کار مى رود، آیه بعد نیز گواه بر این حقیقت است، و این که بعضى از مفسران آن را اعم از عذاب دنیا و آخرت گرفته اند (مانند قرطبى) بعید به نظر مى رسد.
* * *
سپس به توضیح کوتاهى درباره «عذاب ظالمین» و توضیح بیشترى درباره «پاداش مؤمنان» در مقابل آنها، پرداخته، مى گوید: «در آن روز ستمگران را مى بینى که از اعمالى که انجام داده اند، سخت بیمناکند، اما چه فایده که مجازات اعمالشان آنها را فرو مى گیرد» (تَرَى الظّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ).
«اما کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، در بهترین و سرسبزترین باغ هاى بهشت جاى دارند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنّاتِ).
«رَوْضات»، جمع «روضة» به معنى محلى است که آب و درخت فراوان دارد، لذا به باغ هاى خرم و سرسبز «روضة» اطلاق مى شود، از این تعبیر به خوبى استفاده مى شود که، باغ هاى بهشت متفاوت است، و مؤمنان صالح العمل، در بهترین باغ هاى بهشت جایشان است، و مفهوم این سخن این است که مؤمنان گنهکار، هنگامى که مشمول عفو خدا شوند، به بهشت راه مى یابند، هر چند جاى آنها در «روضات» نیست.
اما فضل الهى، درباره مؤمنان صالح العمل، به همین جا ختم نمى شود، آنها چنان مشمول الطاف او هستند که «هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است» (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
و به این ترتیب، هیچ موازنه اى بین «عمل» و «پاداش آنها» وجود ندارد، بلکه پاداششان از هر نظر نامحدود است; چرا که جمله «لَهُمْ ما یَشاؤُن» گویاى همین حقیقت است.
و از آن جالب تر، تعبیر «عِنْدَ رَبِّهِم» (نزد پروردگارشان) مى باشد، که بیانگر لطف بى حساب خداوند، درباره آنها است، چه موهبتى از این بالاتر که به مقام قرب خدا، راه یابند؟ همان گونه که درباره «شهداء» مى گوید: «بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» درباره مؤمنان صالح العمل، نیز مى فرماید: «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ».
بى جهت نیست، که در پایان آیه مى گوید: «این است فضل بزرگ» (ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ).
بارها گفته ایم، شرح نعمت هاى بهشتى در بیان نمى گنجد، براى ما زندانیان جهان ماده قابل تصور نیست که بدانیم در جمله: «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ»، چه مفاهیمى گنجانیده شده؟ مؤمنان چه چیزها مى خواهند؟ و در جوار قرب خداوند چه الطافى یافت مى شود؟
اصولاً هنگامى که خداوند بزرگ، چیزى را به عنوان «فضل کبیر» توصیف کند، پیداست به قدرى عظمت دارد که، هر چه فکر کنیم از آن بالاتر است.
و به تعبیر دیگر، این بندگان خالص، کارشان به جائى مى رسد، که هر چه اراده کنند، فراهم مى شود، یعنى پرتوى از قدرت بى پایان پروردگار که: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»(2)موهبتى از این بالاتر؟
* * *
در آیه بعد، براى بیان عظمت این پاداش بزرگ، مى افزاید: «این همان چیزى است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده اند، و عمل صالح انجام داده اند، به آن نوید مى دهد» (ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ).
بشارت مى دهد تا رنج هاى طاعت و بندگى، و مبارزه با هواى نفس و جهاد در برابر دشمنان، بر آنها سخت نیاید، و به خاطر آن پاداش هاى عظیم توان و نیروى بیشترى در راه هاى پر فراز و نشیب زندگى، براى رسیدن به رضاى پروردگار پیدا کنند.
و از آنجا که ابلاغ این رسالت، از سوى پیامبر بزرگوار اسلام(صلى الله علیه وآله) گاه این توهم را ایجاد مى کرد که او چه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از مردم مى طلبد، به دنبال این سخن به پیامبر دستور مى دهد: «بگو: من هیچ اجر و پاداشى بر این موضوع، از شما درخواست نمى کنم، جز این که ذوى القرباى مرا دوست دارید» (قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى).
دوستى ذوى القربى، چنان که مشروحاً بیان خواهد شد، بازگشت به مسأله ولایت و قبول رهبرى ائمه معصومین(علیهم السلام) از دودمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى کند، که در حقیقت تداوم خط رهبرى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، و ادامه مسأله ولایت الهیه است، و پر واضح است که قبول این ولایت و رهبرى، همانند نبوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) سبب سعادت خود انسان ها است و نتیجه اش به خود آنها بازگشت مى کند.
توضیح این که:
مفسران در تفسیر این جمله، بحث هاى فراوانى دارند و تفسیرهاى مختلفى، که هر گاه با ذهنِ خالى از پیش داوریها به آنها نگاه کنیم، مى بینیم بر اثر انگیزه هاى مختلفى، از مفهوم اصلى آیه دور شده اند، و احتمالاتى را برگزیده اند که، نه با محتواى آیه سازگار است، و نه با شأن نزول و سایر قرائن تاریخى و روائى.
روى هم رفته چهار تفسیر معروف براى آیه وجود دارد:
1 ـ همان که در بالا اشاره شد، که منظور از ذوى القربى، نزدیکان پیغمبر(صلى الله علیه وآله)است و محبت آنها وسیله اى است براى قبول امامت و رهبرى ائمه معصومین(علیهم السلام) از دودمان آن حضرت، و پشتوانه اى، بر اداى رسالت.
جمعى از مفسران نخستین، و تمام مفسران شیعه، این معنا را برگزیده اند، و روایات فراوانى از طرف شیعه و اهل سنت در این زمینه نقل شده که بعداً به آن اشاره خواهیم کرد.
2 ـ منظور این است که اجر و پاداش رسالت، دوست داشتن امورى است که شما را به «قرب الهى» دعوت مى کند.
این تفسیر را که جمعى از مفسران اهل سنت، انتخاب کرده اند، به هیچ وجه با ظاهر آیه سازگار نیست، زیرا در این صورت معنى آیه چنین مى شود: از شما مى خواهم که اطاعت الهى را دوست بدارید، و مودّت آن را به دل بسپارید، در حالى که باید گفته شود: من از شما اطاعت الهى را مى خواهم (نه مودّت اطاعت الهى).
به علاوه، در میان مخاطبین آیه، کسى وجود نداشت که دوست ندارد به خدا نزدیک شود، حتى مشرکان نیز علاقه داشتند که به خدا نزدیک شوند، و اصولاً عبادت بت ها را وسیله اى براى این کار مى پنداشتند.
3 ـ منظور این است که: شما بستگان خودتان را به عنوان پاداش رسالت دوست دارید و صله رحم به جا آورید.
با این تفسیر هیچ تناسبى در میان رسالت و پاداش آن، وجود ندارد، زیرا دوست داشتن بستگان خود، چه خدمتى مى تواند به پیامبر(صلى الله علیه وآله) بوده باشد؟ و چگونه ممکن است اجر رسالت قرار داده شود؟!
4 ـ منظور این است: پاداش من این است که خویشاوندى مرا نسبت به خود محفوظ دارید، و به خاطر این که با اکثر قبایل شما رابطه خویشاوندى دارم، مرا آزار ندهید (زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله) از طریق نسبى با قبایل قریش ارتباط داشت و از طریق سببى (ازدواج) با بسیارى از قبایل دیگر، و از طریق مادر با جمعى از مردم مدینه از قبیله بنى النجار، و از طرف مادر رضاعى با قبیله بنى سعد).
این تعبیر، بدترین معنائى است که براى آیه شده است; چرا که درخواست اجر رسالت از کسانى است که رسالت او را پذیرا شده اند، و هر گاه کسانى رسالت را پذیرا شوند، دیگر نیازى به این بحث ها نیست، آنها پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به عنوان فرستاده الهى، احترام مى گذارند، احتیاجى ندارد که به خاطر قرابت و خویشاوندیش او را محترم بشمرند، چرا که احترام ناشى از قبول رسالت، ما فوق همه اینها است، در واقع این تفسیر را باید از اشتباهات بزرگى شمرد که دامان بعضى از مفسران را گرفته، و مفهوم آیه را به کلى مسخ کرده است.
در اینجا براى این که به حقیقت محتواى آیه آشناتر شویم، بهترین راه آن است که از آیات دیگر قرآن کمک گیریم:
در بسیارى از آیات قرآن مجید مى خوانیم: پیامبران مى گفتند: پاداشى از شما در برابر دعوت رسالت نمى خواهیم، و پاداش ما تنها بر پروردگار عالمیان است «ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر إِنْ أَجْرِىَ إِلاّ عَلى رَبِّ الْعالَمِیْنَ».(3)
و در مورد شخص پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز تعبیرات مختلفى دیده مى شود: در یک جا مى گوید: قُلْ ما سَئَلْتُکُمْ مِنْ أَجْر فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلاّ عَلَى اللّهِ: «بگو پاداشى را که از شما خواستم، تنها به سود شما است اجر و پاداش من فقط بر خداوند است».(4)
و در جاى دیگر مى خوانیم: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیْلاً: «بگو من در برابر ابلاغ رسالت هیچگونه پاداشى از شما مطالبه نمى کنم، مگر کسانى که بخواهند راهى به سوى پروردگارشان رگزینند».(5)
و بالاخره در مورد دیگرى مى گوید: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِیْنَ: «من از شما پاداشى نمى طلبم و چیزى بر شما تحمیل نمى کنم».(6)
هرگاه، این آیات سه گانه را با آیه مورد بحث، در کنار هم بگذاریم نتیجه گیرى از آن آسان است: «در یک جا به کلى نفى اجر و مزد مى کند».
در جاى دیگر مى گوید: «من تنها پاداش از کسى مى خواهم که راهى به سوى خدا مى جوید».
و در مورد سوم، مى گوید: «پاداشى را که از شما خواسته ام براى خود شما است».
و بالاخره در آیه مورد بحث مى افزاید: «مودّت ذوى القربى پاداش رسالت من است، یعنى:
من پاداشى از شما خواسته ام که این ویژگى ها را دارد: مطلقاً چیزى نیست که نفعش عائد من شود، صددرصد به سود خود شما است، و چیزى است که راه شما را به سوى خدا هموار مى سازد.
به این ترتیب، آیا جز مسأله ادامه خط مکتب پیامبر(صلى الله علیه وآله) به وسیله رهبران الهى و جانشینان معصومش، که همگى از خاندان او بوده اند، امر دیگرى مى تواند باشد؟ منتها، چون مسأله مودّت، پایه این ارتباط بوده در این آیه با صراحت آمده است.
جالب این که: غیر از آیه مورد بحث در قرآن مجید، در پانزده مورد دیگر کلمه «القربى» به کار رفته، که در تمام آنها به معنى خویشاوندان و نزدیکان است با این حال معلوم نیست، چرا بعضى اصرار دارند که «قربى» منحصراً در اینجا به معنى «تقرب الى اللّه» بوده باشد، و معنى ظاهر و واضح آن را که در همه جا در قرآن، در آن به کار رفته است کنار بگذارند؟
این نکته نیز، قابل توجه است که در پایان همین آیه مورد بحث، مى افزاید: «آن کس که عمل نیکى انجام دهد، بر نیکى عملش مى افزاییم، چرا که خداوند آمرزنده و شکرگزار است و به اعمال بندگان جزاى مناسب مى دهد» (وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ).
چه حسنه اى از این برتر، که انسان خود را همیشه در زیر پرچم رهبران الهى قرار دهد، حبّ آنها را در دل گیرد، و خط آنها را ادامه دهد، در فهم کلام الهى، آنجا که مسائل براى او ابهام پیدا کند، از آنها توضیح بخواهد، عمل آنها را معیار قرار دهد، و آنها را الگو و اسوه خود سازد.
* * *
روایاتى که در تفسیر این آیه آمده است
شاهد گویاى دیگر، براى تفسیر فوق این که روایات فراوانى در منابع اهل سنت و شیعه از شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده که، نشان مى دهد منظور از «قربى» اهل بیت و نزدیکان و خاصان پیامبرند، به عنوان نمونه:
1 ـ «احمد» در «فضائل الصحابه» با سند خود از «سعید بن جبیر» از «عامر» چنین نقل مى کند: لَمّا نَزَلَتْ قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى قالُوا: یا رَسُولَ اللّهِ! مَنْ قَرابَتُکَ؟ مَنْ هؤُلاءِ الَّذِیْنَ وَجَبَتْ عَلَیْنا مَوَدَّتُهُمْ؟ قالَ: عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ وَ ابْناهُما(علیهم السلام) وَ قالَها ثَلاثاً: «هنگامى که آیه «قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى» نازل شد، اصحاب عرض کردند اى رسول خدا! خویشاوندان تو که مودّت آنها بر ما واجب است، کیانند؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آن دو، این سخن را سه بار تکرار فرمود!.(7)
2 ـ در «مستدرک الصحیحین» از امام «على بن الحسین»(علیه السلام) نقل شده که: وقتى امیرمؤمنان على(علیه السلام) به شهادت رسید، حسن بن على(علیه السلام) در میان مردم خطبه خواند، که بخشى از آن این بود: أَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ الَّذِیْنَ إِفْتَرَضَ اللّهُ مَوَدَّتَهُمْ عَلى کُلِّ مُسْلِم فَقالَ تَبارَکَ وَ تَعالى لِنَبِیِّهِ(صلى الله علیه وآله) قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَة نَزِدْ لَهُ فِیْها حُسْناً فَاقْتِرافُ الْحَسَنَةِ مَوَدَّتُنا أَهْلَ الْبَیْتِ: «من از خاندانى هستم که خداوند مودّت آنها را بر هر مسلمانى واجب کرده است، و به پیامبرش فرموده: قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ ... منظور خداوند از «اکتساب حسنه» مودّت ما اهل بیت است».(8)
3 ـ «سیوطى» در «الدُرّ المنثور» در ذیل آیه مورد بحث، از «مجاهد» از «ابن عباس» نقل کرده که در تفسیر آیه «قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى» گفت: أَنْ تَحْفَظُونِی فِی أَهْلِ بَیْتِی وَ تَوَدُّوهُمْ بِی: «منظور این است که حق مرا در اهل بیتم حفظ کنید، و آنها را به سبب من دوست دارید».(9)
و از اینجا روشن مى شود، آنچه از «ابن عباس» به طریق دیگر، نقل شده که منظور عدم آزار پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خاطر قرابتش با قبائل مختلف عرب بوده، مسلّم نیست، زیرا چنان که دیدیم، مخالف آن نیز از «ابن عباس» نقل شده است.
4 ـ «ابن جریر طبرى» در تفسیرش با سند خود از «سعید بن جبیر» و با سند دیگرى از «عمر بن شعیب» نقل مى کند، که منظور از این آیه، «هِىَ قُرْبى رَسِولِ اللّهِ» (نزدیکان رسول خدا) مى باشد.(10)
5 ـ مرحوم «طبرسى» مفسر معروف از «شواهد التنزیل» «حاکم حسکانى»، که از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است از «ابى امامه باهلى» چنین نقل مى کند: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود: إِنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ الاَنْبِیاءَ مِنْ أَشْجار شَتّى، وَ خُلِقَتْ أَنَا وَ عَلِىٌّ(علیه السلام) مِنْ شَجَرَة واحِدَة، فَأَنَا أَصْلُها، وَ عَلِىٌّ(علیه السلام) فَرْعُها، وَ فاطِمَةُ(علیها السلام) لِقاحُها، وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ثِمارُها، وَ أَشْیاعُنا أَوْراقُها ـ تا آنجا که فرمود ـ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبْدَاللّهِ بَیْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ أَلْفَ عام، ثُمَّ ألْفَ عام، ثُمَّ ألْفَ عام، حَتّى یَصِیْرُ کَالْشَّنِّ الْبالِی، ثُمَّ لَمْ یُدْرِکْ مَحَبَّتَنا کَبَّهُ اللّهَ عَلى مِنْخَرَیْهِ فِى النّارِ، ثُمَّ تَلا: قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً: خداوند انبیاء را از درختان مختلفى آفرید، ولى من و على(علیه السلام) را از درخت واحدى، من اصل آنم، و على شاخه آن، فاطمه موجب بارورى آن است، و حسن و حسین میوه هاى آن، و شیعیان ما برگ هاى آنند... سپس افزود: اگر کسى خدا را در میان صفا و مروه هزار سال، و سپس هزار سال، و از آن پس هزار سال، عبادت کند، تا همچون مشک کهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد، خداوند او را به صورت در آتش مى افکند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى».
جالب این که، این حدیث آنچنان اشتهار یافته بود، که شاعر معروف «کُمیت» در اشعارش به آن اشاره کرده، مى گوید:
وَجَدْنا لَکُمْ فِی آلَ حم آیَةً *** تَأَوَّلَها مِنّا تَقِىٌّ وَ مُعْرِبٌ
«ما براى شما (خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)) در سوره هاى حامیم، آیه اى یافتیم.
که گروه تقیه کننده آن را تأویل کرده، و گروه آشکارکننده، آن را آشکارا بیان کرده اند».(11)
6 ـ و نیز «سیوطى» در «الدرّ المنثور» از «ابن جریر» از «ابى الدیلم» چنین نقل مى کند: هنگامى که على بن الحسین(علیه السلام) را به اسارت آوردند، و بر در دروازه دمشق نگه داشتند، مردى از اهل شام گفت: أَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی قَتَلَکُمْ وَ اسْتَأْصَلَکُمْ!: «خدا را شکر که شما را کشت، و ریشه کن ساخت»!
على بن الحسین(علیه السلام) فرمود: آیا قرآن را خوانده اى؟ گفت آرى، فرمود: سوره هاى «حامیم» را خوانده اى؟ عرض کرد: نه، فرمود: آیا این آیه را نخوانده اى «قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى»؟!
گفت: آیا شما همانها هستید که در این آیه اشاره شده؟ فرمود: آرى.(12)
7 ـ «زمخشرى» در «کشاف» حدیثى نقل کرده که «فخر رازى» و «قرطبى» نیز، در تفسیرشان از او اقتباس کرده اند: حدیث مزبور به وضوح مقام آل محمّد(صلى الله علیه وآله) و اهمیت حبّ آنها را بیان مى دارد، مى گوید: رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ محمّد ماتَ شَهِیْداً.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ محمّد(صلى الله علیه وآله) ماتَ مَغْفُوراً لَهُ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ محمّد(صلى الله علیه وآله) ماتَ تائِباً.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ محمّد(صلى الله علیه وآله) ماتَ مُؤْمِناً مُسْتَکْمِلَ الْإِیْمانِ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ محمّد(صلى الله علیه وآله) بَشَّرَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْکَرٌ وَ نَکِیْرٌ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ محمّد(صلى الله علیه وآله) یَزِفُّ إِلَى الْجَنَّةِ کَما تَزِفُّ الْعَرُوسِ إِلى بَیْتِ زَوْجِها.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ محمّد(صلى الله علیه وآله) فُتِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ بابانِ اِلَى الْجَنَّةِ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ محمّد(صلى الله علیه وآله) جَعَلَ اللّهُ قَبْرَهُ مَزارَ مَلائِکَةِ الرَّحْمَةِ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ محمّد(صلى الله علیه وآله) ماتَ عَلَى السُّنَّةِ وَ الْجَماعَةَ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ محمّد(صلى الله علیه وآله) جاءَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مَکْتِوباً بَیْنَ عَیْنَیْهِ آیِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ محمّد(صلى الله علیه وآله) ماتَ کافِراً.
أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ محمّد(صلى الله علیه وآله) لَمْ یَشُمَّ رائِحَةَ الْجَنَّةِ:
«هر کس با محبت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) بمیرد، شهید از دنیا رفته».
«آگاه باشید! هر کس با محبت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) از دنیا رود، بخشوده است».
«آگاه باشید! هر کس با محبت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) از دنیا رود، با توبه از دنیا رفته».
«آگاه باشید! هر کس با محبت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) از دنیا رود، مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته».
«آگاه باشید! هر کس با محبت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) از دنیا رود، فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مى دهد، و سپس منکر و نکیر (فرشتگان مأمور سؤال در برزخ) به او بشارت دهند».
«آگاه باشید! هر کس با محبت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) از دنیا رود، او را با احترام به سوى بهشت مى برند آنچنان که عروس به خانه داماد».
«آگاه باشید! هر کس با محبت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) از دنیا رود، در قبر او دو در به سوى بهشت گشوده مى شود».
«آگاه باشید! هر کس با محبت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) از دنیا رود، خداوند قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت، قرار مى دهد».
«آگاه باشید! هر کس با محبت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) از دنیا رود، بر سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته».
«آگاه باشید! هر کس با عداوت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) از دنیا رود، روز قیامت در حالى وارد عرصه محشر مى شود که در پیشانى او نوشته شده: مأیوس از رحمت خدا»!
«آگاه باشید! هر کس با بغض آل محمّد(صلى الله علیه وآله) از دنیا رود، کافر از دنیا رفته».
«آگاه باشید! هر کس با عداوت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) از دنیا رود، بوى بهشت را استشمام نخواهد کرد».(13)
جالب این که: «فخر رازى» بعد از ذکر این حدیث شریف، که «صاحب کشاف» آن را به صورت ارسال مسلّم، ذکر کرده است مى افزاید:
آل محمّد(صلى الله علیه وآله) کسانى هستند که بازگشت امرشان به او است، کسانى که ارتباطشان محکمتر و کاملتر باشد «آل» محسوب مى شوند، و شک نیست که فاطمه و على و حسن و حسین، محکم ترین پیوند را با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) داشتند، و این از مسلّمات و مستفاد از احادیث متواتر است، بنابراین لازم است که آنها را «آل پیامبر»(صلى الله علیه وآله) بدانیم.
سپس مى افزاید: گروهى در مفهوم «آل» اختلاف کرده اند، بعضى آنها را خویشاوندان نزدیک پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى دانند، و بعضى گفته اند: آنها امت پیامبرند، اگر این واژه را بر معنى اول، حمل کنیم آل پیامبر(صلى الله علیه وآله) تنها آنها هستند، و اگر به معنى امت که دعوت او را پذیرفتند بدانیم، باز هم خویشاوندان نزدیک رسول خدا(صلى الله علیه وآله)آل او محسوب مى شوند، بنابراین به هر تقدیر، آنها آل هستند و اما غیر آنها در لفظ «آل» داخلند یا نه؟ محل اختلاف است.
سپس «فخر رازى» از «صاحب کشاف» چنین نقل مى کند: «وقتى این آیه نازل شد، عرض کردند: «اى رسول خدا! خویشاوندان تو کیانند، که مودّتشان بر ما واجب است»؟ فرمود: «على و فاطمه و دو فرزندشان».
بنابراین ثابت مى شود، که این چهار تن، ذى القرباى پیغمبرند، و هنگامى که این معنى ثابت شد، واجب است از احترام فوق العاده اى برخوردار باشند.
«فخر رازى» مى افزاید: دلائل مختلفى بر این مسأله دلالت مى کند:
1 ـ جمله «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى» که طرز استدلال به آن بیان شد.
2 ـ شک نیست که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فاطمه(علیها السلام) را دوست مى داشت و درباره او فرمود: فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِیْنِی ما یُؤْذِیْها: «فاطمه پاره تن من است آنچه او را آزار دهد مرا آزار داده است»! و با احادیث متواتر از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ثابت شده که او، على و حسن و حسین را دوست مى داشت، و هنگامى که این معنى ثابت شود محبت آنها بر تمام امت، واجب است چون خداوند فرموده: وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ
تَهْتَدُونَ: «از او پیروى کنید تا هدایت شوید»(14)فَلْیَحْذَرِ الَّذِیْنَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ: «کسانى که فرمان او را مخالفت مى کنند از عذاب الهى بترسند»(15)قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ: «بگو: اگر خدا را دوست مى دارید از من پیروى کنید، تا خدا شما را دوست دارد»(16)فرموده: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ: «براى شما در زندگى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سرمشق نیکوئى بود».(17)
3 ـ دعاى براى «آل» افتخار بزرگى است و لذا این دعا خاتمه تشهد در نماز قرار داده شده: «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ عَلى آلِ مُحَمَّد، وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلِ مُحَمَّد»، و چنین تعظیم و احترامى در حق غیر آل، دیده نشده است، بنابراین همه این دلائل نشان مى دهد که محبت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) واجب است.
سرانجام «فخر رازى» سخنان خود را در این مسأله، با اشعار معروف «شافعى» پایان مى دهد:
یا راکِباً قِفْ بِالْمَحَصَّبِ مِنْ مِنى *** وَ اهْتِفْ بِساکِنِ خِیْفِها وَ النّاهِضِ
سَحْراً إِذا فاضَ الْحَجِیْجُ إِلى مِنى *** فَیْضاً کِما نُظِمَ الْفُراتُ الْفائِضُ
إِنْ کانَ رَفْضاً حُبُّ آلِ مُحَمَّد! *** فَلْیَشْهَدِ الثَّقَلانِ أَنِّی رافِضِىٌّ!!
اى سوارى که عازم حج هستى! در آنجا که در نزدیکى منى ریگ براى «رمى جمرات» جمع مى کنند و مرکز بزرگ اجتماع زائران خانه خداست، بایست، و فریاد بزن، به تمام کسانى که در «مسجد خیف»، مشغول عبادتند و یا در حال حرکت مى باشند.
فریاد بزن! به هنگام سحرگاه، که حاجیان از «مشعر» به سوى «منى» کوچ مى کنند، و همچون نهرى عظیم و خروشان وارد سرزمین «منى» مى شوند.
آرى، فریاد بزن و بگو: اگر محبت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) رفض و ترک است، همه جن و انس شهادت دهند، که من رافضیم»!.(18)
آرى، این است مقام آل محمّد(صلى الله علیه وآله) که ما به دامانشان چنگ زده ایم، و آنها را رهبر خویش و راهنماى دین و دنیا پذیرفته ایم، الگو و اسوه خویش مى دانیم و تداوم خط نبوت را با امامت آنها مى بینیم.
البته، غیر از احادیث فوق، روایات فراوان دیگرى در منابع اسلامى نقل شده که از نظر رعایت اختصار، و قناعت به جنبه هاى تفسیرى، به هفت روایت فوق اکتفا کردیم، ولى ذکر این نکته را مناسب مى دانیم، که در بعضى از منابع کلامى مانند «احقاق الحق» و شرح مبسوط آن، حدیث معروف فوق در مورد تفسیر آیه «قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى»، از حدود پنجاه کتاب از کتب اهل سنت نقل شده است که نشان مى دهد، تا چه اندازه نقل این روایت، گسترده و مشهور بوده است، قطع نظر از منابع فراوانى که از طرق اهل بیت(علیهم السلام) این حدیث را نقل مى کند.
* * *
نکته ها:
1 ـ سخنى با مفسر معروف «آلوسى»
در اینجا سؤالى براى جمعى مطرح است که «آلوسى» مفسر معروف در «روح المعانى» آن را به صورت ایرادى بر شیعه مطرح کرده، و ما آن را به صورت یک سؤال در اینجا عنوان کرده، مورد بررسى قرار مى دهیم، خلاصه کلام او چنین است:
بعضى از شیعه، آیه را در مقام استدلال بر امامت على(علیه السلام) ذکر کرده و گفته اند: على(علیه السلام) واجِبُ الْمَحَبَّة است، و هر واجِبُ الْمَحَبَّتِی واجِبُ الطّاعَة، است، و هر واجِبُ الطّاعَتِی داراى مقام امامت است، و از آن نتیجه گرفته اند، که على(علیه السلام)داراى مقام امامت مى باشد و آیه را دلیل بر این موضوع شمرده اند.
اما سخن آنها از چند جهت قابل ایراد است:
اولاً استدلال به آیه بر وجوب محبت، فرع بر این است که آیه را به معنى محبت خویشاوندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) بدانیم، در حالى که جمع کثیرى از مفسران این تفسیر را نپذیرفته اند، و گفته اند: این مناسب مقام نبوت نیست، زیرا پیامبر(صلى الله علیه وآله) را متهم مى سازد، چه این که شبیه کار دنیاپرستانى است که فعالیت هائى را شروع مى کنند، سپس منافعى در برابر آن براى فرزندان و بستگان خود، مطالبه مى نمایند. به علاوه، با آیه «وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر» (تو پاداشى از آنها مطالبه نمى کنى) منافات دارد.(19)
ثانیاً قبول نداریم که وجوب محبت، دلیل بر وجوب اطاعت است، لذا «ابن بابویه» در کتاب «اعتقادات» مى گوید: امامیه اتفاق دارند که محبت علویین لازم است، در حالى که همه را واجب الاطاعت نمى دانند!
ثالثاً قبول نداریم که هر شخص واجب الاطاعه اى، داراى مقام امامت یعنى زعامت کبرى باشد، و الا هر پیامبرى در زمان خود داراى چنین مقامى بود، در حالى که در داستان «طالوت» مى خوانیم، او امام جمعیت شد در حالى که پیامبرى نیز در آن زمان وجود داشت.
رابعاً آیه اقتضاء مى کند، تمام اهل بیت واجب الاطاعة باشند، و به همین دلیل باید همه، امام باشند، در حالى که امامیّه چنین عقیده اى را ندارند.(20)
* * *
تحلیل و بررسى
با برداشتى که از آیه مورد بحث، طبق قرائن فراوان و محکم موجود در آیه، و سایر آیات قرآن، داشتیم پاسخ بسیارى از این ایرادات، روشن مى شود:
زیرا گفتیم: این محبت، امر ساده اى نیست، این به عنوان پاداش نبوت و اجر رسالت است، طبعاً باید مطلبى هموزن و هم شأن آن باشد، تا بتواند پاداش آن قرار گیرد.
از سوى دیگر، آیات قرآن گواهى مى دهد، سود این محبت چیزى نیست که به پیامبر(صلى الله علیه وآله) برگردد، بلکه نتیجه آن صددرصد عائد خود مؤمنان مى شود، یا به تعبیر دیگر، این یک امر معنوى است که در تکامل هدایت مسلمانان مؤثر است.
به این ترتیب، گر چه از آیه چیزى جز مسأله وجوب محبت استفاده نمى شود، اما با قرائنى که ذکر شد، این وجوب محبت، سر از مسأله امامت که پشتوانه مقام نبوت و رسالت است در مى آورد.
با توجه به این توضیح کوتاه به بررسى ایرادات فوق مى پردازیم:
اولاً ـ این که: بعضى از مفسران آیه را به مودّت اهل بیت تفسیر نکرده اند باید قبول کرد که پیش داوریها و رسوبات ذهنى مانع از این امر بوده، فى المثل جمعى از آنها «قربى» را به معنى «تقرب به پروردگار» تفسیر کرده اند! در حالى که در تمام آیات قرآن، هر موردى این کلمه به کار رفته، به معنى خویشاوندان است.
و یا این که جمعى آن را به معنى خویشاوندى پیامبر(صلى الله علیه وآله) با قبایل عرب تفسیر کرده اند، در حالى که این تفسیر، نظام آیه را به کلى به هم مى ریزد، اجر رسالت را از کسى مطالبه مى کنند که رسالت را پذیرفته، و کسى که رسالت پیامبر را نپذیرد چه نیازى دارد که خویشاوندى او را با خود در نظر گیرد، و از آزار او چشم بپوشد؟
علاوه بر این، روایات زیادى که آیه را به «ولایت اهل بیت»(علیهم السلام) پیامبر(صلى الله علیه وآله)تفسیر مى کند، چرا کنار بگذاریم؟!
بنابراین، باید قبول کرد که این گروه از مفسران، هرگز با ذهن خالى به تفسیر آیه، نپرداخته اند و گرنه مطلب پیچیده اى در آن وجود ندارد.
و از اینجا روشن مى شود، که تقاضاى چنین پاداشى نه با مقام نبوت منافات دارد، و نه همچون راه و رسم دنیاپرستان است، و با آیه 104 سوره «یوسف» که نفى هر گونه پاداش مى کند، نیز کاملاً هماهنگ است، چرا که پاداش مودّت اهل بیت(علیهم السلام) در حقیقت پاداشى نیست که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آن منتفع گردد، بلکه خود مسلمین از آن بهره مند مى شوند.
ثانیاً ـ درست است وجوب محبت ساده، هرگز دلیل بر وجوب اطاعت نیست اما وقتى در نظر بگیریم که این محبتى است که متناسب و هم طراز رسالت قرار داده شده، یقین پیدا مى کنیم که وجوب اطاعت نیز، در آن نهفته است، و از اینجا روشن مى شود، که گفتار «ابن بابویه» (صدوق) نیز منافاتى با آنچه گفتیم ندارد.
ثالثاً ـ درست است که هر وجوب اطاعتى، دلیل بر مقام امامت و زعامت کبرى نیست، ولى باید توجه داشت وجوب اطاعتى که پاداش رسالت و متناسب با آن است، جز امامت نمى تواند باشد.
رابعاً ـ امام ـ به معنى رهبر ـ در هر عصرى یک تن بیشتر نمى تواند باشد، و بنابراین امامت همه اهل بیت(علیهم السلام) معنى نخواهد داشت، به علاوه، نباید نقش روایات را در این زمینه، یعنى در فهم معنى آیه، از نظر دور داشت.
قابل توجه این که: «آلوسى» شخصاً اهمیت زیادى براى مودّت اهل بیت(علیهم السلام) قائل شده، و در چند خط پیش از بحث فوق مى گوید: حق این است که محبت خویشاوندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خاطر قرابتشان با پیامبر(صلى الله علیه وآله) واجب است، و هر قدر قرابت قوى تر باشد، محبت وجوب بیشترى دارد، و سرانجام مى گوید: آثار این مودّت، تعظیم و احترام و قیام به اداء حقوق اقرباى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) است، در حالى که بسیارى از مردم در این امر سستى کرده اند، تا آنجا که محبت قرابت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را یک نوع رافضى گرى شمرده اند! ولى من چنین نمى گویم، بلکه همان مى گویم، که «شافعى» در آن کلام جالب و گویاى خود گفته است.
سپس اشعارى را که در بالا، از «شافعى» نقل کردیم، ذکر کرده، مى افزاید: با این حال، من معتقد به خروج از اعتقادات بزرگان اهل سنت در مورد صحابه، نیستم، و محبت آنها را نیز از واجبات مى شمرم.(21)
* * *
2 ـ کشتى نجات!
«فخر رازى» در ذیل این بحث، نکته اى را نقل کرده و آن را پسندیده است و «آلوسى» در «روح المعانى»، نیز آن را به عنوان «نکته اى لطیف»، به نقل از «فخر رازى» آورده، نکته اى که فکر مى کنند از طریق آن بعضى از تضادها بر طرف مى گردد، و آن این که: پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) از یکسو فرموده است: مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی کَمَثَلِ سَفِیْنِةِ نُوح مَنْ رَکِبَ فِیْها نَجى: «مثل اهل بیت من، همچون کشتى نوح است، هر کس سوار بر آن شود نجات مى یابد».
و از سوى دیگر فرموده است: أَصْحابِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمِ اقْتَدَیْتُمُ إِهْتَدَیْتُمْ: «اصحاب من، همچون ستارگان آسمانند، به هر کدام اقتداء کنید، هدایت مى یابید» و ما الآن در اقیانوس تکلیف گرفتاریم، و امواج شبهات و شهوات، ما را از هر سو در هم مى کوبد، و آن کس که مى خواهد از دریا عبور کند، احتیاج به دو امر دارد، یکى کشتى خالى از هر عیب و نقص، و دیگرى، ستارگان پر فروغ درخشنده اى که مسیر را به او نشان دهند، هنگامى که انسان سوار بر کشتى شود، و چشم بر ستارگان درخشان بدوزد، امید نجات وجود دارد، همچنین هر کس از اهل سنت، بر کشتى محبت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) سوار گردد، و چشم به ستارگان اصحاب دوزد، امید است که خداوند او را به سلامت و سعادت در دنیا و آخرت برساند.(22)
ولى ما مى گوئیم، این تشبیهِ شاعرانه گر چه زیبا است، اما دقیق نیست، چرا که اولاً ـ کشتى نوح مرکب نجات بود، در آن روز که همه جاى جهان را امواج خروشان آب فرا گرفته بود، دائماً در گردش بود، بى آن که مانند کشتى هاى معمولى مقصدى داشته باشد که به سوى آن مقصد به کمک ستارگان حرکت کند.
مقصد، خود کشتى بود، و نجات از غرقاب، تا فرو نشستن آب و قرار گرفتن کشتى بر کنار کوه جودى.
ثانیاً ـ در بعضى از روایات، که در کتب برادران اهل سنت نقل شده از پیغمبر
گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) چنین آمده است: أَلنُّجُومُ أَمانٌ لِأَهْلِ الاَرْضِ مِنَ الْغَرَقِ وَ أَهْلُ بَیْتِی أَمانٌ لِأُمَّتِی مِنَ الاِخْتِلافِ فِى الدِّیْنِ: «ستارگان امان براى اهل زمینند از غرق شدن، و اهل بیت من امان امت اند از اختلاف در دین».(23)
* * *
3 ـ تفسیر «وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً...»
«اقتراف» در جمله وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیْها حُسْناً: «هر کس حسنه اى را کسب کند، ما بر حسن آن مى افزائیم» در اصل از «قرف» (بر وزن حرف) به معنى کندن پوست اضافى از درخت، یا پوست هاى اضافى از زخم است که گاه مایه پیراستن و بهبودى مى گردد، این کلمه، بعداً در اکتساب به کار رفته، اعم از این که اکتساب خوبى باشد یا بدى.
ولى به گفته «راغب»، این واژه در بدى ها بیش از خوبى ها به کار مى رود (هر چند در آیه مورد بحث در خوبى ها به کار رفته).
لذا ضرب المثلى در عرب معروف است که مى گویند: أَلْإِعْتِرافُ یُزِیْلُ الاِقْتِرافُ: «اعتراف به گناه، گناه را از بین مى برد».
جالب این که، در بعضى از تفاسیر از «ابن عباس» و یکى دیگر از مفسران نخستین بنام «سدّى» نقل شده، که منظور از «اقتراف حسنة» در آیه شریفه، مودّت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) است.(24)
در حدیثى که سابقاً از امام حسن بن على(علیه السلام) نقل کردیم، نیز آمده: إِقْتِرافُ الْحَسَنَةِ مَوَدَّتُنا أَهْلَ الْبَیْتِ: «منظور از به دست آوردن حسنه مودّت ما اهل بیت است» روشن است، منظور از این گونه تفسیرها محدود بودن معنى اکتساب حسنه، به مودّت اهل بیت نیست، بلکه معنى وسیع و گسترده اى دارد، ولى از آنجا که این جمله، به دنبال مسأله مودّت ذى القربى آمده است، روشن ترین مصداق اکتساب حسنه، همین مودّت است.(25)
* * *
4 ـ این چند آیه مدنى است
این سوره (سوره شورى) چنان که در آغاز گفتیم، از سوره هاى مکّى است ولى جمعى از مفسران معتقدند که این چهار آیه (آیه 23 تا 26) در «مدینه» نازل شده است، و شأن نزولى که در آغاز تفسیر این آیات، نقل کردیم، گواه بر این معنى است. روایاتى که اهل بیت(علیهم السلام) را به على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) و دو فرزندان آنها امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) تفسیر مى کند نیز مناسب همین معنى است، زیرا مى دانیم ازدواج على(علیه السلام) و بانوى اسلام، در «مدینه» انجام گرفت، و تولد حسن و حسین(علیهما السلام) در سالهاى سوم و چهارم هجرى، طبق نقل معروف بوده است.
* * *
1 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 44.
2 ـ یس، آیه 82.
3 ـ شعراء، آیات 109 ـ 127 ـ 145 ـ 164 ـ 180.
4 ـ سبأ، آیه 47.
5 ـ فرقان، آیه 57.
6 ـ ص، آیه 86.
7 ـ «احقاق الحق»، جلد 3، صفحه 2، «قرطبى» نیز این روایت را در ذیل آیه مورد بحث آورده (جلد 8، صفحه 5843).
8 ـ «مستدرک الصحیحین»، جلد 3، صفحه 172 ـ «محب الدین طبرى» همین حدیث را در «ذخائر»، صفحه 137 آورده، «ابن حجر» نیز در «صواعق»، صفحه 101 آن را نقل کرده است.
9 ـ «الدر المنثور»، جلد 6، صفحه 7، ذیل آیه مورد بحث.
10 ـ «تفسیر طبرى»، جلد 25، صفحه 16 و 17.
11 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 43.
12 ـ «الدرّ المنثور»، جلد 6، صفحه 7.
13 ـ تفسیر «کشاف»، جلد 4، صفحه 220 و 221 ـ تفسیر «فخر رازى»، جلد 27، صفحه 165 و 166 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 8، صفحه 5843 ـ تفسیر «ثعلبى»، ذیل آیه مورد بحث از «جلیل بن عبداللّه بجلى» (طبق نقل المراجعات نامه شماره 19).
14 ـ اعراف، آیه 158.
15 ـ نور، آیه 63.
16 ـ آل عمران، آیه 31.
17 ـ احزاب، آیه 21.
18 ـ «تفسیر فخر رازى»، جلد 27، صفحه 166.
19 ـ یوسف، آیه 104.
20 ـ «روح المعانى»، جلد 25، صفحه 28 (ذیل آیه مورد بحث).
21 ـ «روح المعانى»، جلد 25، صفحه 28 (ذیل آیه مورد بحث).
22 ـ «تفسیر فخر رازى»، جلد 27، صفحه 167.
23 ـ «حاکم» این حدیث را در جلد سوم «مستدرک»، صفحه 149 از «ابن عباس» نقل کرده، سپس مى گوید: هذا حَدِیْثٌ صَحِیْحُ الاِسْنادِ وَ لَمْ یُخْرِجاهُ: «این حدیث معتبرى است که بخارى و مسلم آن را نقل نکرده اند).
24 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 44، ذیل آیات مورد بحث، و تفسیر «صافى»، و تفسیر «قرطبى».
25 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 44.