الشورى

ذَٰلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ 23 أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا ۖ فَإِن يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَىٰ قَلْبِكَ ۗ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ ۚ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ 24 وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ 25 وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضْلِهِ ۚ وَالْكَافِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ 26 ۞ وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَلَٰكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَاءُ ۚ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ 27 وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنشُرُ رَحْمَتَهُ ۚ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ 28 وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ 29 وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ 30 وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ ۖ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ 31

27وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِى الأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَر ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ

28وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِىُّ الْحَمِیدُ

29وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّة وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ

30وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَة فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیر

31وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِى الأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ وَلِىّ وَ لانَصِیر

 

ترجمه:

27 ـ هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان و ستم مى کنند; از این رو به مقدارى که مى خواهد (و مصلحت مى داند) نازل مى کند، که نسبت به بندگانش آگاه و بیناست!

28 ـ او کسى است که باران سودمند را پس از آن که مأیوس شدند نازل مى کند و رحمت خویش را مى گستراند; و او ولىّ (و سرپرست) و ستوده است!

29 ـ و از آیات اوست آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه از جنبندگان در آنها منتشر نموده; و او هرگاه بخواهد بر جمع آنها تواناست.

30 ـ هر مصیبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است که انجام داده اید، و بسیارى را  نیز عفو مى کند!

31 ـ و شما هرگز نمى توانید در زمین از قدرت خداوند فرار کنید; و غیر از خدا هیچ ولىّ و یاورى براى شما نیست!

 

شأن نزول:

از «خباب بن ارت» صحابى معروف، نقل شده که آیه نخست (وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ...) درباره ما نازل شد، و این به خاطر آن بود، که ما به اموال فراوان طوایف «بنى قریظه» و «بنى نظیر» و «بنى قینقاع» از یهود نظر افکندیم، و آرزو داشتیم که اى کاش ما هم چنین اموالى داشتیم، آیه نازل شد و به ما هشدار داد که اگر خداوند روزى را براى بندگانش گسترده کند، طغیان خواهند کرد.(1)

در تفسیر «درّ المنثور» حدیث دیگرى نقل شده، و آن این که: این آیه در مورد اصحاب «صفه» نازل گردید، چرا که آنها آرزو داشتند دنیایشان رو به راه شود.(2)

(درباره اصحاب صفه و این که آنها چه کسانى بودند شرحى در پایان این آیات به خواست خدا خواهیم داشت).

تفسیر:

مرفّهین طغیانگر!

پیوند این آیات، با آیات گذشته، ممکن است از این نظر باشد، که در آخرین آیه از آیات پیشین آمده بود خداوند درخواست مؤمنان را اجابت مى کند، و به  دنبال آن، این سؤال پیش مى آید که: پس چرا در میان آنها گروهى فقیرند، و هر چه درخواست مى کنند، به جائى نمى رسد؟

مى فرماید: «هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد در زمین طغیان و سرکشى و ستم مى کنند» (وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِى الْأَرْضِ).

«و لذا به مقدارى که مى خواهد و مصلحت مى بیند روزى را نازل مى کند» (وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَر ما یَشاءُ).

و به این ترتیب، مسأله تقسیم روزى، بر اساس حساب دقیقى است که پروردگار درباره بندگان دارد، «چرا که او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست» (إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ).

او پیمانه و ظرفیت وجودى هر کس را مى داند، و طبق مصلحت او به او روزى مى دهد، نه چندان مى دهد که طغیان کنند، و نه چندان که از فقر، فریادشان بلند شود.

شبیه این معنى در آیه 6 و 7 سوره «علق» آمده است: إِنَّ الاِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى: «انسان طغیان مى کند، هرگاه احساس بى نیازى و غنى نماید».

و به راستى چنین است، و مطالعه در حال انسان ها گواه صادق این واقعیت است، که وقتى دنیا به آنها روى مى آورد، و صاحب زندگى مرفه مى شوند، و مسیر حوادث بر وفق مراد آنها است، دیگر خدا را بنده نیستند، به سرعت از او فاصله مى گیرند، در دریاى شهوات غرق مى شوند، و آنچه ناگفتنى است آن مى کنند، و هر گونه ظلم و ستم و فساد را، در زمین گسترش مى دهند.

در تفسیر دیگرى، از «ابن عباس» در مورد این آیه، مى خوانیم که منظور از «بغى»، در اینجا ظلم و ستم و طغیان نیست، بلکه «بغى» به معنى طلب است، یعنى اگر خداوند روزى را براى بندگانش گسترده سازد، باز طلب بیشتر مى کنند  و هرگز سیر نخواهند شد!

ولى تفسیر اول که از سوى بسیارى از مفسران انتخاب شده، صحیح تر به نظر مى رسد، چرا که تعبیر «یَبْغُونَ فِى الاَرْضِ» کراراً در آیات قرآن، به معنى فساد و ظلم در زمین آمده است، مانند: «فَلَمّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِى الاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ»(3) و «إِنَّمَا السَّبِیْلُ عَلَى الَّذِیْنَ یَظْلِمُون النّاسَ یَبْغُونَ فِى الاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ».(4)

درست است که «بغى» به معنى «طلب» نیز آمده، اما هنگامى که با «فِى الاَرْضِ»، همراه شود، به معنى فساد و ظلم در زمین است.

* * *

در اینجا دو سؤال پیش مى آید:

نخست این که: اگر برنامه تقسیم روزى چنین است، پس چرا گروهى را مى بینیم که روزى فراوان دارند و طغیان و فساد کرده اند و دنیا را به تباهى کشانده اند و خداوند جلو آنها را نگرفته، هم در مقیاس افراد و هم در مقیاس دولت هاى غارتگر زورگو.

در پاسخ این سؤال، باید به این نکته توجه داشت که گاه گسترش روزى وسیله اى است براى امتحان و آزمایش، چرا که همه انسان ها باید در این جهان آزمایش شوند، گروهى نیز با ثروت، آزمایش مى شوند.

و گاه به خاطر این است که هم خودشان و هم انسان هاى دیگر بدانند که ثروت خوشبختى نمى آفریند، شاید راه را پیدا کنند، و به سوى خدا باز گردند، هم اکنون جامعه هائى را مى بینیم که غرق انواع نعمت و ثروت و رفاهند، و در  عین حال، گرفتار انواع مصائب و بدبختى ها مى باشند، ناامنى، کشتار، آلودگى فراوان اخلاقى، اضطراب و انواع نگرانى ها، جسم و روح آنها را فرا گرفته است.

گاهى نیز، ثروت بى حساب، یک مجازات الهى است که خدا بعضى را گرفتار آن مى سازد، دورنماى زندگانیشان دل انگیز، اما اگر از نزدیک نگاه کنیم مى بینیم از خودشان بدبخت تر، خودشانند!، در این زمینه سرگذشت هاى فراوانى از سلاطین و ثروتمندان دنیا وجود دارد، که بسیار شنیده اند، و نقل آنها سخن را به درازا مى کشد.

سؤال دیگر این که: آیا مفهوم این سخن این نیست که هرگاه انسان فقیر و محروم است، نباید دست و پائى براى وسعت روزى کند، به احتمال این که خدا مصلحت او را در این دانسته است؟

در پاسخ این سؤال، نیز باید توجه داشت که، گاهى کمبود روزى به خاطر سستى و تنبلى خود انسان است، این کمبودها و محرومیت ها خواست حتمى خداوند نیست، بلکه نتیجه اعمال او است که دامنگیرش شده، و اسلام، بر اساس اصل سعى و کوشش، که هم در آیات قرآن منعکس است و هم در سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه هدى(علیهم السلام)، همه را دعوت به تلاش و جهاد کرده است.

ولى، هر گاه انسان، نهایت تلاش خود را به کار گرفت در عین حال درها به روى او بسته شد، باید بداند در این امر مصلحتى بوده، بى تابى نکند، مأیوس نشود، زبان به کفران نگشاید، و به تلاش خود ادامه دهد، و تسلیم رضاى الهى نیز باشد.

این نکته نیز قابل ذکر است که، تعبیر به «عباده» (بندگانش) هرگز منافاتى با طغیان آنها در صورت گسترش روزى ندارد، چرا که این تعبیر در مورد بندگان خوب و بد و متوسط الحال همه به کار مى رود، مانند: قُلْ یا  عِبادِىَ الَّذِیْنَ  أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ: «بگو اى بندگان من! که درباره خویش اسراف کرده اید، از رحمت خدا نومید نشوید».

* * *

درست است که خداوند روزى را با حساب نازل مى کند، تا بندگان طغیان نکنند اما چنان نیست که آنها را محروم و ممنوع سازد، لذا در آیه بعد مى افزاید: «او کسى است که باران نافع را بعد از آن که مردم مأیوس شدند، نازل مى کند و دامنه رحمت خویش را مى گستراند» (وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ).

و باید هم چنین باشد «چرا که او ولىّ و سرپرستى است، شایسته ستایش» (وَ هُوَ الْوَلِىُّ الْحَمِیدُ).

این آیه در عین این که بیان نعمت و لطف پروردگار است، از آیات و نشانه هاى توحید نیز سخن مى گوید، چرا که نزول باران، نظام بسیار دقیق و حساب شده اى دارد، از موقعى که آفتاب بر اقیانوس ها مى تابد، و ذرات لطیف آب را از املاح جدا کرده و به صورت توده هاى ابر به آسمان مى فرستد، و هنگامى که قشر سرد فوقانى هوا آنها را متراکم مى سازد، و سپس بادها آنها را بر دوش خود حمل مى کنند، و بر فراز زمین هاى تشنه و خشکیده مى برند، و بر اثر برودت و فشار مخصوص هوا تبدیل به دانه هاى کوچک باران مى شود که به نرمى بر زمین نشیند، و در آن نفوذ مى کند، بى آن که ویرانى بیافریند.

آرى، اگر این نظام را با دقت بررسى کنیم، نشانه هاى علم و قدرت خداوند در آن نمایان است.

او ولىّ حمیدى است که نیازهاى بندگان را تأمین کرده، و آنها را مشمول الطاف خویش مى گرداند.

 قابل توجه این که «غیث» ـ چنان که بسیارى از مفسران و بعضى از اهل لغت تصریح کرده اند ـ به معنى «باران نافع» است، در حالى که «مطر» به هر گونه باران گفته مى شود، خواه نافع باشد یا غیر نافع.

و لذا به دنبال آن، جمله «وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ» (رحمت خود را گسترش مى دهد) آمده است.

چه تعبیر زیبا و جامعى؟ رحمت خود را در زنده کردن زمین هاى مرده، در رویانیدن گیاهان، در شستشوى هوا، در تأمین آب آشامیدنى انسان ها و موجودات زنده دیگر، و خلاصه در تمام زمینه ها، مى گستراند.

اگر انسان، بخواهد مفهوم این جمله قرآنى را درک کند، باید پس از نزول باران در یک ساعت آفتابى، قدم به کوه و دشت و بیابان بگذارد، و لطافت و زیبائى و طراوت را که رحمت گسترده خدا است، در همه جا مشاهده کند.

این استفاده از واژه «غیث»، شاید به خاطر آن باشد که با ماده «غوث» که به معنى «فریادرسى» است، ریشه مشترک دارد، و به همین دلیل بعضى از مفسران، تعبیر فوق را اشاره اى به هرگونه فریادرسى خداوند بعد از نومیدى ها و نشر رحمت او، دانسته اند.(5)

* * *

و باز به همین مناسبت، در آیه بعد، از یکى از مهم ترین آیات علم و قدرت پروردگار، سخن به میان آورده مى گوید: «از آیات و نشانه هاى او است آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه از جنبندگان در آنها خلق و پراکنده ساخته است» (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّة).

 آسمان ها با آن همه عظمت، با آن منظومه ها و کهکشان ها، و میلیون ها میلیون ستاره عظیم و درخشان، آسمان ها با آن نظامى که انسان از مطالعه آن در حیرت فرو مى رود، و زمین با انواع منابع حیاتیش، با گیاهان متنوع و رنگارنگ، و گل ها و میوه ها، با انواع مواهب و برکات، و انواع زیبائى هایش، همه، آیات و نشانه هاى او است، این از یکسو.

از سوى دیگر، جنبندگان زمین و آسمان، انواع پرندگان، صدها هزار نوع حشرات، انواع حیوانات وحشى و اهلى، و خزندگان، و ماهیان بسیار کوچک و ظریف و غول پیکر و عظیم، و انواع آبزیان و عجائب و شگفتى هائى که در ساختمان هر یک از آنها به کار رفته، و از همه مهم تر، در اصل حقیقت «حیات» و زندگى و اصول اسرارآمیزى که بر آن حاکم است که هنوز بعد از هزاران سال مطالعه میلیون ها دانشمند، کسى به عمق آن نرسیده، همه، و همه آیات خدا است.

جالب این که «دابّة» هم موجودات زنده ذره بینى را شامل مى شود که داراى حرکت ظریف و مرموزى است، و هم حیوانات غول پیکرى که دهها متر طول، و دهها تن وزن دارد، هر یک به نوعى تسبیح حق مى گویند، و ثناخوان او هستند و با زبان حال، بیانگر عظمت و قدرت و علم بى پایان او.

و در پایان آیه مى فرماید: «او هر گاه بخواهد، قادر بر جمع کردن آنها است» (وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ).(6)

در این که منظور از جمع کردن تمام جنبندگان، در این آیه چیست؟ بسیارى از مفسران آن را به معنى جمع براى حساب و جزاى اعمال در قیامت دانسته اند،

و مى توان آیاتى را که از قیامت به عنوان «یَوْمُ الْجَمْع» یاد مى کند، گواه بر این معنا گرفت (مانند آیه 7 همین سوره شورى و 9 تغابن).

در این صورت، این سؤال پیش مى آید که آیا همه جنبندگان، در قیامت محشور مى شوند، حتى غیر انسان ها؟ بلکه گاه گفته مى شود که «دابّة» (جنبنده) معمولاً به غیر انسان ها اطلاق مى شود، در این صورت، این مشکل مطرح خواهد شد، که چگونه جنبندگان غیر انسان حشر و حساب دارند، در حالى که عقل و شعور و تکلیفى ندارند؟

پاسخ این سؤال را ذیل آیه 38 سوره «انعام»: وَ ما مِنْ دابَّة فِى الاَرْضِ وَ لاطائِر یَطِیْرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمُمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِى الْکِتابِ مِنْ شَىْء ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ: «هیچ جنبنده اى در زمین، و هیچ پرنده اى که با دو بال خود (در آسمان) پرواز مى کند نیست، مگر این که امت هائى همانند شما هستند، ما هیچ چیز را در این کتاب فروگذار نکردیم، سپس همه آنها به سوى پروردگارشان جمع و محشور مى شوند» داده ایم.

و گفتیم: زندگى بسیارى از حیوانات، آمیخته با نظام جالب و شگفت انگیزى است، چه مانعى دارد که این اعمال، بیانگر نوعى عقل و شعور در آنها باشد؟ چه لزومى دارد که همه اینها را به غریزه تقسیم کنیم؟ در این صورت نوعى از حشر و حساب، براى آنها متصور خواهد بود (شرح بیشتر این موضوع را در جلد پنجم صفحه 224 به بعد، ذیل آیه فوق مطالعه فرمائید).

این احتمال نیز در تفسیر آیه مورد بحث وجود دارد، که منظور از «جمع» نقطه مقابل «بثّ» (پراکندن) است، به این معنى که «بثّ»، اشاره به آفرینش و گسترش انواع موجودات زنده و جنبندگان است، سپس مى فرماید: هرگاه خدا بخواهد آنها را «جمع» کرده و نابود یا منقرض مى سازد.

 همان گونه که در طول تاریخ، تاکنون بسیارى از انواع جنبندگان در روى زمین گسترش عجیبى پیدا کرده، و در زمانى بعد از آن منقرض و جمع شده اند، هم گسترش آنها به دست خدا است و هم جمع آنها، و در حقیقت شبیه آیاتى است که مى گوید: حیات دهنده خدا است، و میراننده هم او است.

در این صورت، مسأله حساب و جزاى حیوانات در این آیه مطرح نخواهد شد.

* * *

ستارگان مسکون آسمان

از نکات قابل ملاحظه اى که از این آیه استفاده مى شود، این است که، دلالت بر وجود انواع موجودات زنده در آسمان ها دارد، گر چه هنوز دانشمندان به صورت قاطعى در این زمینه قضاوت نمى کنند، همین قدر سربسته مى گویند: در میان کواکب آسمان به احتمال قوى ستارگان زیادى هستند که داراى موجودات زنده اند، ولى قرآن با جمله «وَ ما بَثَّ فِیْهِما مِنْ دابَّة» (آنچه در آسمان و زمین از جنبندگان گسترده است)، با صراحت این حقیقت را اعلام مى دارد که در پهنه آسمان نیز، جنبندگان زنده، فراوان است.

و این که بعضى از مفسران، احتمال داده اند «فِیْهِما» منحصر به کره زمین باشد، بسیار بعید به نظر مى رسد، زیرا «ضمیر تثنیه» است و به آسمان و زمین هر دو برمى گردد، همان گونه که تفسیر «دابّة» به فرشتگان آسمان تفسیرى است بسیار بعید، چرا که «دابّة»، معمولاً به جنبندگان مادى اطلاق مى شود.

این معنى از آیات متعدد دیگر قرآن مجید، نیز استفاده مى شود.

در حدیث معروفى از امیرمؤمنان امام على بن ابى طالب(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: هذِهِ النُّجُوْمُ الَّتِی فِى السَّماءِ مَدائِنُ مِثْلُ الْمَدائِنِ الَّتِی فِى الاَرْضِ  مَرْبُوطَةٌ کُلُّ مَدِیْنَة إِلى عَمُود مِنْ نُور: «این ستارگانى که در آسمان است شهرهائى همچون شهرهاى زمین اند، هر شهرى با شهر دیگر (هر ستاره اى با ستاره دیگر) با ستونى از نور مربوط است».(7)

روایات متعدد دیگرى نیز، در این زمینه نقل شده است (براى اطلاع بیشتر مى توان به کتاب «أَلْهَیْئَةُ وَ الاِسْلامُ» مراجعه کرد).

* * *

از آنجا که در آیات گذشته، سخن از رحمت خدا در میان بود، و این سخن طبعاً این سؤال را برمى انگیزد: این مصائبى که ما با آن دست به گریبانیم از کجا است؟

آیه بعد، به این سؤال پاسخ مى گوید: که «آنچه از مصائب و ناملایمات به شما رسد به خاطر اعمالى است که خود انجام داده اید» (وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَة فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ).

تازه این تمام مجازات اعمال نارواى شما نیست; چرا که «بسیارى از کارهاى شما را مورد عفو قرار مى دهد» (وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیر).

* * *

مصائبى که دامان ما را مى گیرد

در این آیه، نکاتى است که باید به آن توجه داشت:

1 ـ این آیه، به خوبى نشان مى دهد، مصائبى که دامنگیر انسان مى شود یک نوع مجازات الهى و هشدار است (هر چند استثنائاتى دارد که بعداً به آن اشاره خواهد شد) و به این ترتیب، یکى از فلسفه هاى حوادث دردناک و مشکلات  زندگى روشن مى شود.

جالب این که، در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: که پیامبر گرامى خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: خَیْرُ آیَة فِی کِتابِ اللّهِ هذِهِ الْآیَةُ! یا عَلِىُّ! ما مِنْ خَدْشِ عُود، وَ لانَکْبَةِ قَدَم إِلاّ بِذَنْب، وَ ما عَفَى اللّهُ عَنْهُ فِى الدُّنْیا فَهُوَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَعُودَ فِیْهِ وَ ما عاقَبَ عَلَیْهِ فِى الدُّنْیا فَهُوَ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ یُثَنِّىَ عَلى عَبْدِهِ: «این آیه (وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیْبَة...) بهترین آیه در قرآن مجید است، اى على! هر خراشى که از چوبى بر تن انسان وارد مى شود، و هر لغزش قدمى، بر اثر گناهى است که از او سر زده، و آنچه خداوند در دنیا، عفو مى کند گرامى تر از آن است که (در قیامت) در آن تجدید نظر فرماید، و آنچه را که در این دنیا عقوبت فرموده، عادل تر از آن است که در آخرت بار دیگر کیفر دهد»!.(8)

و به این ترتیب ،این گونه مصائب، علاوه بر این که بار انسان را سبک مى کند، او را نسبت به آینده، کنترل خواهد نمود.

2 ـ گر چه ظاهر آیه عام است و همه مصائب را در بر مى گیرد، ولى مطابق معمول، در عمومات استثناهائى وجود دارد، مانند مصائب و مشکلاتى که دامنگیر انبیاء و ائمه معصومین(علیهم السلام) مى شد، که براى ترفیع مقام یا آزمایش آنها بود.

و همچنین، مصائبى که گریبان غیر معصومین را مى گیرد و جنبه آزمون دارد.

و یا مصائبى که بر اثر ندانم کارى ها و عدم دقت و مشورت و سهل انگارى، در امور حاصل مى شود، که اثر تکوینى اعمال خود انسان است.

و به تعبیر دیگر، جمع میان آیات مختلف قرآن، و روایات ایجاب مى کند که  عموم این آیه در مواردى تخصیص پیدا کند، و این مطلب تازه اى نیست که مایه گفتگوى بعضى از مفسران شده است.

کوتاه سخن این که: مصائب و گرفتارى هاى سخت، فلسفه هاى مختلفى دارد، که در بحث هاى توحیدى، و مباحث عدل الهى، به آن اشاره شده است.

شکوفائى استعدادها، تحت فشار مصائب، هشدار نسبت به آینده، آزمون الهى، بیدارى از غرور و غفلت، و کفاره گناه و...

اما از آنجا که بیشتر افراد آن جنبه کیفرى و کفاره اى دارد، آیه فوق آن را به صورت عموم مطرح ساخته است.

و لذا در حدیثى مى خوانیم: هنگامى که، امام على بن الحسین(علیه السلام) وارد بر «یزید» شد، «یزید» نگاهى به او کرد گفت: «یا عَلِىُّ! ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیْبَة فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیْکُمْ»! (اشاره به این که حوادث کربلاء نتیجه اعمال خود شما بود).

ولى امام على بن الحسین(علیه السلام) فوراً در پاسخ فرمود: کَلاّ! ما هذِهِ فِیْنا نَزَلَتْ، إِنَّما نَزَلَ فِیْنا «ما أَصابَ مِنْ مُصِیْبَة فِى الاَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فِی کِتاب مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللّهِ یَسِیْرٌ لِکَیْلا تَأْسُوا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» فَنَحْنُ الَّذِیْنَ لاْنَأسى عَلى ما فاتَنا مِنْ أَمْرِ الدُّنْیا، وَ لانَفْرَحُ بِما أُوتِیْنا: «چنین نیست، این آیه در مورد ما نازل نشده، آنچه درباره ما نازل شده، آیه دیگرى است که مى گوید: «هر مصیبتى در زمین یا در جسم و جان شما روى دهد پیش از آفرینش شما در کتاب (لوح محفوظ) بوده، و آگاهى بر این امر بر خداوند آسان است، این براى آن است که شما به خاطر آنچه از دست مى دهید غمگین نشوید، و به خاطر آنچه در دست دارید زیاد خوشحال نباشید» (هدف از این مصائب عدم دلبستگى شما به مواهب زودگذر دنیا است و یک نوع تربیت و آزمون براى شما است)».

سپس امام(علیه السلام) افزود: «ما کسانى هستیم که هرگز، به خاطر آنچه از دست داده ایم غمگین نخواهیم شد، و به خاطر آنچه در دست داریم خوشحال نیستیم (همه را زودگذر مى دانیم و چشم به لطف و عنایت خدا بسته ایم)».(9)

این سخن را با حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) پایان مى دهیم: هنگامى که از حضرتش، تفسیر آیه فوق را خواستند فرمود: «مى دانید على(علیه السلام) و اهل بیتش بعد از او گرفتار مصائبى شدند، آیا به خاطر اعمالشان بود؟ در حالى که آنها اهل بیت طهارتند، و معصوم از گناه، سپس افزود: إِنَّ رَسُولَ اللّهِ کانَ یَتُوبُ إِلَى اللّهِ وَ یَسْتَغْفِرُ فِی کُلِّ یَوْم وَ لَیْلَة مِأَةَ مَرَّة مِنْ غَیْرِ ذَنْب إِنَّ اللّهَ یَخُصُّ أَوْلِیائَهُ بِالْمَصائِبِ لِیَأْجُرَهُمْ عَلَیْها مِنْ غَیْرِ ذَنْب: «رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پیوسته توبه مى کرد، و در هر شبانه روز صد بار استغفار مى نمود، بى آن که گناهى مرتکب شده باشد، خداوند، براى اولیاء و دوستانش مصائبى قرار مى دهد، تا به خاطر صبر در برابر آن از او پاداش گیرند بى آن که گناهى مرتکب شده باشند».(10)

3 ـ گاه، بعضى در این مسأله تردید کرده اند که، «مصائب» در آیه فوق اشاره به «مصائب دنیا» باشد; چرا که دنیا دار عمل است نه دار پاداش و کیفر.

ولى، این اشتباه بزرگى است، چرا که «آیات» و «روایات» فراوانى، نشان مى دهد: گاه انسان در همین دنیا گوشه اى از کیفر اعمالش را مى بیند، و این که: مى گویند دنیا دار مجازات نیست، یعنى تمام حساب ها تصفیه نمى شود، نه این که مطلقاً مجازاتى وجود ندارد، و انکار این حقیقت از نظر آشنایان به آیات و روایات، شبیه انکار یک امر بدیهى است.

4 ـ گاه، مصائب، جنبه دست جمعى دارد، و محصول گناهان جمعى است،  همان گونه که در آیه 41 سوره «روم» مى خوانیم: ظَهَرَ الْفِسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ لِیُذِیْقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ: «فساد در خشکى و دریا به خاطر اعمال مردم، آشکار شد، تا نتیجه بعضى از اعمالى را که انجام داده اند به آنها بچشاند، شاید باز گردند».

روشن است این درباره جوامع انسانى است، که به خاطر اعمالشان گرفتار نابسامانى ها مى شوند.

و در آیه 11 سوره «رعد» آمده است: إِنَّ اللّهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَوْم حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ: «خداوند، سرنوشت هیچ جمعیتى را تغییر نمى دهد مگر این که خویشتن را تغییر دهند».

و امثال این آیات، که گواهى مى دهد، در میان اعمال انسان و نظام تکوینى زندگى او ارتباط و پیوند نزدیکى وجود دارد، که اگر بر اصول فطرت و قوانین آفرینش گام بردارند، برکات الهى شامل حال آنها مى شود، و هر گاه فاسد شوند زندگى آنها به فساد مى گراید.

و گاه، ممکن است این قضیه در مورد فرد فرد انسان ها صادق شود و هر کس در مقابل گناهى که مرتکب مى شود، به مصیبتى در جسم و جان یا اموال و متعلقاتش، گرفتار گردد، همانطور که در آیه فوق آمده است.(11)

* * *

به هر حال، ممکن است افرادى تصور کنند که مى توانند از این قانون حتمى و سنت اجتناب ناپذیر الهى، بگریزند، لذا در آخرین آیه مورد بحث مى فرماید: «شما هرگز نمى توانید از چنگال قدرت خداوند در زمین فرار کنید» (در آسمان ها  نیز جائى براى شما نیست) (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِى الأَرْضِ).(12)

چگونه شما مى توانید از حیطه قدرت و حاکمیت او بگریزید، در حالى که تمام عالم هستى، عرصه حکومت بلامنازع پروردگار است؟

و اگر تصور کنید، کسى مى تواند به کمک شما بشتابد بدانید «غیر از خداوند، هیچ ولىّ و یاورى براى شما نیست» (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ وَلِىّ وَ لانَصِیر).

فرق میان «ولىّ» و «نصیر»، ممکن است از این نظر باشد که «ولىّ» سرپرستى است براى جلب منفعت، و «نصیر» براى دفع مضرت، و یا این که «ولىّ» به کسى گفته مى شود که مستقلاً به دفاع بر خیزد، و «نصیر» کسى است که در کنار خود انسان قرار مى گیرد و او را یارى مى دهد.

در حقیقت آیه اخیر ضعف و ناتوانى انسان را مجسم مى کند، و آیه قبل عدالت و رحمت پروردگار را.(13)

* * *

نکته ها:

1 ـ مصائب شما از خود شما است!

این تصور براى بسیارى وجود دارد که گمان مى کنند رابطه اعمال انسان با جزاى الهى، همان رابطه قرار دادى است که شبیه آن در مورد قوانین دنیا و پاداش و کیفر آن، وجود دارد، در حالى که بارها گفته ایم: این ارتباط به یک نوع ارتباط تکوینى شبیه تر است تا ارتباط تشریعى و قراردادى، و به تعبیر دیگر پاداش ها و کیفرها بیشتر بازتاب طبیعى و تکوینى اعمال انسان ها است که دامن آنها را  مى گیرد.

آیات فوق شاهد گویائى براى این واقعیت است.

در این زمینه، روایات زیادى در منابع اسلامى وارد شده که به گوشه اى از آن، براى تکمیل این بحث اشاره مى کنیم:

1 ـ در یکى از خطبه هاى «نهج البلاغه» آمده است: ما کانَ قَوْمٌ قَطُّ فِی غَضِّ نِعْمَة مِنْ عَیْش، فَزالَ عَنْهُمْ، إِلاّ بِذُنُوب اجْتَرَحُوها، لِأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاّم لِلْعَبِیْدِ، وَ لَوْ أَنَّ النّاسَ حِیْنَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ، فَزِعُوا إِلى رَبِّهِمْ بِصِدْق مِنْ نِیّاتِهِمْ، وَ وَلَه مِنْ قُلُوبِهِمْ، لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ شارِد، وَ أَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فاسِد: «هیچ ملتى از آغوش ناز و نعمت زندگى، گرفته نشد، مگر به واسطه گناهانى که انجام دادند، زیرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمى دارد، هرگاه مردم در موقع نزول بلاها و سلب نعمت ها با صدق نیت به پیشگاه خدا تضرع کنند، و با دل هاى پراشتیاق و آکنده از مهر خدا، از او درخواست جبران نمایند، مسلماً آنچه از دستشان رفته، به آنها باز مى گرداند و هر گونه مفسده اى را براى آنها اصلاح مى کند».(14)

2 ـ در «جامع الاخبار» حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: إِنَّ الْبَلاءَ لِلْظّالِمِ أَدَبٌ، وَ لِلْمُؤْمِنِ إِمْتِحانٌ، وَ لِلْأَنْبِیاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیاءِ کَرامَةٌ: «بلاها براى ظالم تأدیب است، و براى مؤمنان امتحان، و براى پیامبران درجه، و براى اولیاء کرامت و مقام است».(15)

این حدیث، شاهد گویائى است براى آنچه در مورد استثناهاى آیه، بیان کردیم.  3 ـ در حدیث دیگرى در «اصول کافى» از امام صادق(علیه السلام) آمده است که فرمود: إِنَّ الْعَبْدَ إِذا کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ، وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ مِنَ الْعَمَلِ ما یُکَفِّرُهَا، ابْتَلاهُ بِالْحُزْنِ لِیُکَفِّرَها: «هنگامى که انسان گناهش افزون شود و اعمالى که آن را جبران کند نداشته باشد، خداوند او را گرفتار اندوه مى کند، تا گناهانش را تلافى کند».(16)

4 ـ اصولاً در کتاب «اصول کافى» بابى براى این موضوع منعقد شده، و 12 حدیث در همین زمینه در آن آمده است.

تازه همه اینها، غیر از گناهانى است که خداوند طبق صریح آیه فوق، مشمول عفو و رحمتش قرار مى دهد که آن نیز به نوبه خود بسیار است.

* * *

 

2 ـ رفع یک اشتباه بزرگ

ممکن است کسانى از این حقیقت قرآنى سوء استفاده کنند و هر گونه مصیبتى دامنشان را مى گیرد، با آغوش باز از آن استقبال نمایند و بگویند: باید در برابر هر حادثه ناگوارى تسلیم شد، و از این اصل آموزنده و حرکت آفرین قرآنى، نتیجه معکوس یعنى نتیجه تخدیرى بگیرند، که این بسیار خطرناک است.

هیچ گاه قرآن نمى گوید: در برابر مصائب تسلیم باش، و در رفع مشکلات کوشش مکن، و تن به ظلم ها و ستم ها و بیمارى ها بده، بلکه مى گوید: اگر با تمام تلاش و کوششى که انجام دادى باز هم گرفتارى ها بر تو چیره شد، بدان گناهى کرده اى که نتیجه و کفاره اش دامانت را گرفته، به اعمال گذشته ات بیندیش، و از گناهانت استغفار کن، و خویشتن را بساز و ضعف ها را اصلاح نما.

و اگر مى بینیم در بعضى از روایات، این آیه بهترین آیه قرآن معرفى شده به

خاطر همین آثار تربیتى مهم آن است، و به خاطر سبک کردن بار انسان از سوى دیگر، و زنده کردن نور امید و عشق پروردگار در قلب و جان او، از سوى سوم.

* * *

3 ـ اصحاب صفه چه کسانى بودند

کسانى که امروز به زیارت «مسجد النبى»(صلى الله علیه وآله) در «مدینه» مى روند، در کنار مسجد و نزدیک قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) محلى را مى بینند که از زمین کمى بلندتر است و اطراف آن را با حائل مختصرى از بقیه مسجد، به طرز زیبا و دلپذیرى جدا کرده اند بسیارى آن محل را براى انجام نماز و تلاوت قرآن انتخاب مى کنند.

این محل، یاد آور «صفه» و سکوى سرپوشیده اى است که براى جمعى از غرباء، که اسلام را پذیرا شده بودند و جائى نداشتند، از سوى پیغمبر آماده شده بود.(17)

توضیح این که: نخستین فرد غریبى که اسلام را پذیرفت و جائى در مدینه نداشت، جوانى از اهل «یمامه» بنام «جویبر» بود که داستان ازدواج پر سر و صدایش با «ذلفاء» در تاریخ اسلام، از جالب ترین صحنه هاى مبارزه با فاصله هاى طبقاتى است.

چون «جویبر»، جائى براى استراحت و سکنى نداشت، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او اجازه داد، شب ها در مسجد، بخوابد، بعداً که مسلمانان غریب فزونى یافتند، و همگى در مسجد سکنى گزیده بودند، و این امر، وضع مسجد را از هر جهت دچار اختلال مى کرد، دستور داده شد که همه آنها را به خارج مسجد ببرند، و مسجد از هر نظر پاک و پاکیزه شود، و تمام درهائى که از خانه هاى اصحاب به  سوى مسجد گشوده مى شد، به فرمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) بسته شد، جز در خانه على و فاطمه زهراء(علیهما السلام).

در این هنگام، پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور داد محلى را با شاخه درختان خرما، مسقف کنند، و غربا و فقیران مسلمین در آنجا، سکنى گزینند و خود پیامبر(صلى الله علیه وآله) شخصاً از آنها سرکشى مى کرد، و نان و خرما و مواد غذائى دیگر براى آنها مى برد، و مسلمانان دیگر، نیز مراقب آنها بودند، و از طریق زکاة و انفاق هاى دیگرى به آنها کمک مى کردند.

آنها در جنگ هاى اسلامى شرکت مى کردند، و مخلصانه جهاد مى نمودند، بعضى از آیات قرآن در فضیلت آنها و صفا و پاکى و قداستشان، وارد شده است آنها به خاطر سکونت در آن «صفه» به «اَصْحابُ الصُّفّه» نامیده شده اند.

* * *


1 ـ تفسیر «فخر رازى»، جلد 27، صفحه 171، تفسیر «الوالفتوح رازى»، و تفسیر «قرطبى» (ذیل آیات مورد بحث).

2 ـ «درّ المنثور» این حدیث را از «حاکم» و «بیهقى» و «ابو نعیم» نقل کرده است (حدیث 6، صفحه 8).

3 ـ یونس، آیه 23.

4 ـ شورى، آیه 42.

5 ـ «راغب» در «مفردات» مى گوید: «غوث» در مورد یارى کردن، گفته مى شود و «غیث» در مورد باران «الغَوثُ یُقالُ فِى النُّصْرَةِ وَ الْغَیْثُ فِى الْمَطَرِ».

6 ـ «اذا» ـ همان گونه که صاحب کشاف گفته است همان گونه که بر فعل ماضى داخل مى شود بر فعل مضارع نیز داخل مى شود، مانند «وَ اللَّیْلِ اِذا یَغْشى»، ولى باید توجه داشت که فعلِ بعد از «اذا» بیشتر به صورت ماضى است و کمتر به صورت مضارع است.

7 ـ «سفینة البحار»، ماده «نجم»، جلد 2، صفحه 574 نقل از تفسیر «على بن ابراهیم قمى» ـ «بحار الانوار»، جلد 55، صفحه 91.

8 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 47 (ذیل آیات مورد بحث) شبیه این حدیث در «درّ المنثور» و تفسیر  «روح المعانى» با تفاوتهائى ذیل آیات مورد بحث آمده است و حدیث در این زمینه فراوان است.

9 ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، مطابق «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 580.

10 ـ «اصول کافى»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 581.

11 ـ «المیزان»، جلد 18، صفحه 61.

12 ـ «معجزین» از ماده «اعجاز» به معنى به عجز در آوردن است، اما این کلمه در بسیارى از آیات قرآن به معنى «فرار کردن از حیطه قدرت الهى و از چنگال عذاب او» آمده است که لازمه معنى آن مى باشد.

13 ـ «فى ظلال»، جلد 7، صفحه 290.

14 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 178.

15 ـ «بحار الانوار»، جلد 81، صفحه 198.

16 ـ «اصول کافى»، جلد دوم کتاب «الایمان و الکفر» باب «تعجیل عقوبة الذنب»، حدیث 2.

17 ـ «صفه» (بر وزن غصه) در لغت به معنى «اطاق تابستانى» است که با شاخه نخل پوشیده شده باشد.