المائدة

وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ 10 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ 11 ۞ وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا ۖ وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ ۖ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۚ فَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ 12 فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً ۖ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ ۙ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُوا بِهِ ۚ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَائِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ 13

پیامدهاى پیمان شکنى

در تعقیب بحثى که درباره پیمان خدا با بنى اسرائیل در آیه قبل گذشت، در این آیه، به پیمان شکنى آنها و عواقب این پیمان شکنى اشاره مى کند و مى فرماید: «چون آنها پیمان خود را نقض کردند ما آنها را طرد کردیم و از رحمت خود دور ساختیم و دل هاى آنها را سخت و سنگین نمودیم» (فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً).(1)

از این بیان استفاده مى شود: آنها به جرم پیمان شکنى دو مجازات دیدند، هم از رحمت خدا دور شدند، و هم افکار و قلوب آنها متحجّر و غیر قابل انعطاف شد، بر این اساس، کسانى که مى خواهند به رحمت خدا نزدیک و داراى قلبى رقیق و مهربان باشند، باید در مرحله اول از پیمان شکنى نسبت به فرمان هاى الهى بر حذر باشند.

پس از آن، مصادیق یا آثار این قساوت را چنین شرح مى دهد: «آنها کلمات را تحریف مى کنند و از محل و مسیر آن بیرون مى برند» (یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ).

و نیز «قسمت هاى قابل ملاحظه اى از آنچه به آنها گفته شده بود که انجام دهند، به دست فراموشى سپردند» (وَ نَسُوا حَظّاً مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ).

اما این که کدام یک از مواهب یادآورى شده را فراموش کردند؟

بعید نیست قسمتى از آنها را که به دست فراموشى سپردند، همان نشانه ها و آثار پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) باشد که در آیات دیگر قرآن به آن اشاره شده است.

و نیز ممکن است این جمله اشاره به آن باشد که مى دانیم تورات در طول تاریخ مفقود شده، سپس جمعى از دانشمندان یهود به نوشتن آن مبادرت کردند و طبعاً قسمت هاى فراوانى از میان رفت و قسمتى تحریف یا به دست فراموشى سپرده شد، و آنچه به دست آنها آمد بخشى از کتاب واقعى موسى(علیه السلام) بود که با خرافات زیادى آمیخته شده بود و آنها همین بخش را نیز گاهى به دست فراموشى سپردند.

باید توجه داشت: «یُحَرِّفُونَ» فعل مضارع و دالّ بر استمرار است و این مى رساند که آنها همواره کلمات الهى را تحریف مى نمودند، اما «نَسُوا» فعل ماضى است و شاید مراد آن باشد که آنها دستور پذیرش دعوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)که در تورات آمده بود را یکباره به دست فراموشى سپردند، که این خود سبب تحریف مرتب کلمات در طول تاریخ شده است.

سپس اضافه مى فرماید: «هر روز به خیانت تازه اى از آنها پى مى برى، مگر دسته اى از آنها که از این خیایت ها برکنارند و در اقلیتند» (وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَة مِنْهُمْ إِلاّ قَلیلاً مِنْهُمْ).(2)

و در پایان به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد: «از آنها صرف نظر کند و چشم بپوشد; زیرا خداوند نیکوکاران را دوست دارد» (فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ).

آیا منظور آن است که از گناهان پیشین این اقلیت صالح صرف نظر کند؟ و یا از اکثریت ناصالح؟

ظاهر آیه، احتمال دوم را تقویت مى کند; زیرا اقلیت صالح خیانتى نکرده اند که مشمول عفو شوند، ولى به طور مسلّم این گذشت و عفو در مورد آزارهائى است که به شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى رسانیدند، نه در مسائل هدفى و اصولى اسلام که در آنها گذشت معنى ندارد.

پایان آیه این نوید را مى دهد که عفو از آزار افراد و گذشت از آنها انسان را در ردیف محسنین و نیکوکاران قرار مى دهد و این سبب محبوبیت در پیشگاه خدا خواهد شد و روشن است: حبیب براى محبوب خود همواره نعمت و موهبت را مى خواهد.

* * *

 

نکته ها:

1 ـ تحریفات یهود

از مجموع آیاتى که در قرآن مجید درباره تحریف یهود آمده است، استفاده مى شود که آنها به انواعى از تحریف در کتاب آسمانى خود دست مى زدند.

گاهى تحریف آنها تحریف معنوى بود، یعنى عباراتى که در کتاب آسمانى آنها نازل شده بود، بر خلاف معنى واقعى آن تفسیر مى کردند، الفاظ را به صورت اصلى حفظ مى نمودند، ولى معانى آن را دگرگون مى ساختند.

گاهى دست به تحریف لفظى مى زدند، ـ مثلاً ـ از روى استهزاء به جاى این که بگویند: سَمِعنا وَ أَطَعْنا: «شنیدیم و اطاعت کردیم».

مى گفتند: سَمِعْنا وَ عَصَینا!: «شنیدیم و مخالفت کردیم!».

گاهى دست به مخفى ساختن قسمتى از آیات الهى مى زدند، آنچه را موافق میلشان بود آشکار، و آنچه بر خلاف میلشان بود، کتمان مى کردند.

حتى گاهى با وجود مسلّم بودن حکم کتاب آسمانى، براى اغفال مردم قسمتى از مقررات و احکام آن را تغییر مى دادند و حکم دیگرى به جاى آن وضع مى کردند، چنان که در ذیل آیه 41 سوره «مائده» در داستان «ابن صوریا» خواهد آمد.

* * *

2 ـ آیا خدا کسى را سنگدل مى کند؟

در آیه مورد بحث مى خوانیم که: خداوند، سنگدلى جمعى از یهود را به خود نسبت مى دهد و مى دانیم این سنگدلى و عدم انعطاف در مقابل حق، سرچشمه انحرافات و گناهانى مى شود.

در اینجا این سؤال پیش مى آید: با این که فاعل این کار خدا است، چگونه این اشخاص در برابر اعمال خود مسئولند؟ و آیا این یک نوع جبر نیست؟

با دقت در آیات مختلف قرآن و حتى در آیه مورد بحث، روشن مى شود: در موارد بسیارى افراد، بر اثر اعمال خلافشان از لطف خداوند و هدایت او محروم مى شوند.

یعنى در حقیقت عملشان سرچشمه یک سلسله انحرافات فکرى و اخلاقى مى گردد، که گاه نمى توانند خود را به هیچ وجه از عواقب آن بر کنار دارند.

اما از آنجا که هر سببى اثرش به فرمان خدا است این گونه آثار در قرآن به خداوند نسبت داده شده است، مثلاً در آیه مورد بحث مى فرماید: چون پیمان شکنى کردند، دل هاى آنها را سخت و غیر قابل انعطاف ساختیم.

و در آیه 27 سوره «ابراهیم» مى فرماید: وَ یُضِلُّ اللّهُ الظّالِمِیْنَ: «خداوند ستمگران را گمراه مى کند» و در آیه 77 سوره «توبه» درباره بعضى از پیمان شکنان مى فرماید:

فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِى قُلُوبِهِمْ اِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمآ أَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ:

«به خاطر پیمان شکنى و دروغشان، خداوند تا روز رستاخیز، نفاق را در دل هاى آنها قرار داد» ـ و نظیر این تعبیرات در قرآن فراوان است.

روشن است: این آثار سوء که از عمل خود انسان سرچشمه مى گیرد هیچ گونه منافاتى با روح اختیار و آزادى اراده، ندارد; زیرا مقدمات آن به وسیله خود آنان فراهم شده است و آگاهانه در این وادى گام نهاده اند و اینها محصولات قهرى اعمال خود آنها است.

این درست به آن مى ماند که کسى از روى عمد مشروبات الکلى بخورد و به هنگامى که مست شد، دست به جنایاتى بزند.

درست است که در حال مستى از خود اختیارى ندارد، ولى چون آگاهانه مقدمات آن را فراهم ساخته و مى دانسته که در حال مستى ممکن است چنین اعمالى از او سرزند مسئول اعمال خود خواهد بود.

آیا اگر در اینجا گفته شود: چون آنها شراب خوردند، ما عقلشان را گرفتیم و آنها را بر اثر اعمالشان به جنایات افکندیم، این تعبیر، اشکالى دارد؟ و یا مفهومش جبر است؟

خلاصه این که: تمام هدایت ها، ضلالت ها و مانند آن که در قرآن به خداوند نسبت داده شده است، حتماً به خاطر مقدمات و اعمالى است که قبلاً از بندگان سرزده است و به دنبال آن استحقاق هدایت و یا ضلالت پیدا کرده اند، و گرنه هیچ گاه عدالت و حکمت خدا اجازه نخواهد داد که بدون جهت یکى را به راه راست هدایت کنند، و دیگرى را در گمراهى سرگردان سازند.(3)

* * *


1 ـ «لَعْن» در لغت به معنى «طرد و دور ساختن» است و هنگامى که به خدا نسبت داده شود، به معنى محروم ساختن از رحمتش مى باشد. و «قاسِیَة» از ماده «قساوت» در اصل، به سنگ هاى سخت  اطلاق مى شود و به همین تناسب به کسانى که در برابر حقایق هیچ گونه انعطافى از خود نشان نمى دهند، نیز گفته مى شود.

2 ـ «خائِنَة» گر چه اسم فاعل است، ولى در اینجا معنى مصدرى دارد و مساوى با خیانت است و در ادبیات عرب این موضوع سابقه دارد که «اسم فاعل» به معنى «مصدر» مى آید، مانند: «عافیة» و «خاطیة».

این احتمال را نیز داده اند که: «خائِنَة» صفت «طائفة» مى باشد که در تقدیر است.

3 ـ در جلد اول تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 26 سوره «بقره» نیز در این باره توضیحات دیگرى دادیم.