المائدة
يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ ۚ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ ۚ وَهُوَ يَرِثُهَا إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ ۚ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ ۚ وَإِن كَانُوا إِخْوَةً رِّجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ ۗ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّوا ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ 176 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ۚ أُحِلَّتْ لَكُم بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ ۗ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ 1 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا ۚ وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا ۚ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا ۘ وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ 2
هشت دستور در یک آیه
در این آیه، چند دستور مهم از آخرین دستوراتى که بر پیامبر(صلى الله علیه وآله)نازل شده، بیان گردیده، که همه یا اغلب آنها مربوط به حج و زیارت خانه خدا است:
1 ـ نخست خطاب به افراد با ایمان کرده مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! شعائر الهى را نقض نکنید! و حریم آنها را حلال نشمرید» (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّهِ).
در این که منظور از «شعائر الهى» چیست؟ در میان مفسران گفتگوى بسیار است، ولى به تناسب قسمت هاى دیگر این آیه، و با توجه به سال نزول آن (سال دهم هجرى) که سال حجة الوداع پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بود، چنین به نظر مى رسد که: منظور از «شعائر»، «مناسک و برنامه هاى حج» باشد که مسلمانان موظفند احترام همه آنها را نگاه دارند.
شاهد این تفسیر این که در قرآن کلمه «شعائر» معمولاً در مورد مراسم حج به کار رفته است.(1)
2 ـ احترام ماه هاى حرام را نگاه دارید و از جنگ کردن در این ماه ها خوددارى کنید، لذا مى فرماید: «و نه ماه هاى حرام را» (وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ).
3 ـ «قربانیانى را که براى حج مى آورند، اعم از این که بى نشان باشند (هَدْى) و یا نشان داشته باشند (قَلائِد) حلال نشمرید و بگذارید که به قربانگاه برسند و در آنجا قربانى شوند» (وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلائِدَ).(2)-(3)
4 ـ تمام زائران خانه خدا باید از آزادى کامل در این مراسم بزرگ اسلامى بهره مند باشند، و هیچ گونه امتیازى در این قسمت در میان قبائل و افراد و نژادها و زبان ها نیست، بنابراین نباید مزاحم کسانى شوید که براى خشنودى پروردگار و جلب رضاى او و حتى به دست آوردن سود تجارى به قصد زیارت بیت اللّه حرکت مى کنند، مى فرماید: «و نه آنها که به قصد خانه خدا براى به دست آوردن فضل پروردگار و خشنودى او مى آیند» (وَ لا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً)، خواه با شما دوست باشند یا دشمن، همین اندازه که مسلمانند و زائر خانه خدا مصونیت دارند.
بعضى از مفسران و فقهاء معتقدند: جمله فوق عام است و حتى غیر مسلمانان را نیز شامل مى شود، یعنى اگر مشرکان هم به قصد زیارت خانه خدا بیایند نباید مورد مزاحمت قرار گیرند.
ولى با توجه به این که در سوره «توبه» که معروف است در سال نهم هجرت نازل شده در آیه 28 دستور جلوگیرى از آمدن مشرکان به مسجد الحرام داده شده;
و با توجه به این که سوره «مائده» در اواخر عمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) در سال دهم هجرت نازل گردیده و طبق روایات شیعه و اهل تسنن هیچ حکمى از آن نسخ نشده، چنین تفسیرى صحیح نیست، و حق آن است که حکم بالا مخصوص به مسلمانان است.
5 ـ تحریم صید، محدود به زمان احرام است، لذا مى فرماید: «اما هنگامى که از احرام حج یا عمره بیرون آمدید، صید کردن براى شما مُجاز است» (وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا).
6 ـ اگر جمعى از بت پرستان در دوران جاهلیت (در جریان حدیبیه) مزاحم زیارت شما از خانه خدا شدند و نگذاشتند مناسک زیارت خانه خدا را انجام دهید، نباید این جریان سبب شود که بعد از اسلام آوردن آنها، کینه هاى دیرینه را زنده کنید و مانع آنها از زیارت خانه خدا شوید، لذا مى فرماید: «و کینه و دشمنى نسبت به گروهى که شما را از زیارت مسجد الحرام مانع شدند نباید سبب تعدّى شما شود» (وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْم أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا).(4)
این حکم گر چه در مورد زیارت خانه خدا نازل شده است، ولى در حقیقت یک قانون کلّى از آن استفاده مى شود که مسلمان نباید «کینه توز» باشد، حوادثى را که در زمان هاى گذشته واقع شده بار دیگر در فکر خود زنده کند و در صدد انتقام بر آید.
و با توجه به این که یکى از علل نفاق و تفرقه در هر اجتماعى همین مسأله است، اهمیت این دستور اسلامى براى جلوگیرى از شعلهور شدن آتش نفاق، در میان مسلمانان آن هم در آستانه غروب آفتاب عمر پیامبر(صلى الله علیه وآله)آشکارتر مى شود.
7 ـ سپس براى تکمیل بحث گذشته مى فرماید: شما به جاى این که دست به هم بدهید تا از دشمنان سابق و دوستان امروز خود انتقام بگیرید، «باید دست اتحاد در راه نیکى ها و تقوا به یکدیگر بدهید و تعاون و همکارى بر گناه و عدوان ننمائید»! (وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ).
8 ـ و در پایان آیه براى تحکیم و تأکید احکام گذشته مى فرماید: «پرهیزکارى را پیشه کنید! و از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید! که مجازات و کیفرهاى خدا شدید است» (وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ).
* * *
نکته:
لزوم تعاون و همکارى در نیکى ها
آنچه در آیه فوق در زمینه تعاون آمده، یک اصل کلّى اسلامى است که سراسر مسائل اجتماعى، حقوقى، اخلاقى و سیاسى را در بر مى گیرد.
طبق این اصل، مسلمانان موظفند در کارهاى نیک تعاون و همکارى کنند ولى همکارى در اهداف باطل و اعمال نادرست و ظلم و ستم، مطلقاً ممنوع است، هر چند مرتکب آن دوست نزدیک یا برادر انسان باشد.
این قانون اسلامى، درست بر ضد قانونى است که در جاهلیت عرب ـ و حتى در جاهلیت امروز نیز ـ حکومت مى کرد که: أُنْصُرْ أَخاکَ ظالِماً أَوْ مَظْلُوماً: «برادر (یا دوست و هم پیمانت) را حمایت کن خواه ظالم باشد یا مظلوم»!(5)
در آن روز اگر افرادى از قبیله اى به افراد قبیله دیگر حمله مى کردند، بقیه افراد قبیله به حمایت از آنها بر مى خاستند بدون این که تحقیق کنند حمله عادلانه بوده است یا ظالمانه.
این اصل، در مناسبات بین المللى امروز نیز حکومت مى کند و غالباً کشورهاى هم پیمان، و یا آنها که منافع مشترکى دارند، در مسائل مهم جهانى به حمایت یکدیگر بر مى خیزند، بدون این که اصل عدالت را رعایت کنند و ظالم و مظلوم را از هم تفکیک نمایند!
اسلام، بر این قانون جاهلى خط بطلان کشیده است و دستور مى دهد:
تعاون و همکارى مسلمین با یکدیگر باید «تنها» در کارهاى نیک و برنامه هاى مفید و سازنده باشد، نه در گناه و ظلم و تعدّى.
جالب توجه این که: «بِرّ» و «تقوا» هر دو در آیه فوق با هم ذکر شده اند، که یکى جنبه اثباتى دارد و اشاره به اعمال مفید است، و دیگرى جنبه نفى دارد و اشاره به جلوگیرى از اعمال خلاف مى باشد.
و به این ترتیب، تعاون و همکارى باید هم در دعوت به نیکى ها و هم در مبارزه با بدى ها انجام گیرد.
در فقه اسلامى از این قانون در مسائل حقوقى استفاده شده، و پاره اى از معاملات و قراردادهاى تجارى که جنبه کمک به گناه دارد، تحریم گردیده، همانند فروختن انگور به کارخانه هاى شراب سازى و یا فروختن اسلحه به دشمنان حق و عدالت، و یا اجاره دادن محل کسب و کار براى معاملات نامشروع و اعمال خلاف شرع (البته این احکام شرائطى دارد که در کتب فقهى بیان شده است).
اگر این اصل، در اجتماعات اسلامى به جریان افتد و مردم بدون در نظر گرفتن مناسبات شخصى، نژادى و خویشاوندى با کسانى که در کارهاى مثبت و سازنده گام بر مى دارند همکارى کنند، و از همکارى با افراد ستمگر و متعدّى در هر گروه و طبقه اى که باشند، خوددارى نمایند، بسیارى از نابسامانى هاى اجتماعى سامان مى یابد.
همچنین اگر در مقیاس بین المللى دولت هاى دنیا، با متجاوز ـ هر کس و هر دولتى بوده باشد ـ همکارى نکنند، تعدّى و تجاوز و استعمار و استثمار از جهان برچیده خواهد شد.
اما هنگامى که مى بینیم پاره اى از آنها به حمایت متجاوزان و ستمگران بر مى خیزند و با صراحت اعتراف مى کنند اشتراکِ منافع، آنها را دعوت به این حمایت کرده، نباید انتظار وضعى بهتر از این داشته باشیم.
در روایات اسلامى درباره این اصل تأکیدهاى فراوانى وارد شده که به چند نمونه اشاره مى کنیم:
1 ـ از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود:
إِذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ نادى مُناد أَیْنَ الظَّلَمَةُ؟ وَ أَعْوانُ الظَّلَمَةِ؟ وَ أَشْباهُ الظَّلَمَةِ؟ حَتّى مَنْ بَرَءَ لَهُمْ قَلَماً وَ لاقَ لَهُمْ دَواتاً؟
قالَ: فَیُجْتَمَعُونَ فِى تابُوت مِنْ حَدِیْد ثُمَّ یُرْمى بِهِمْ فِى جَهَنَّمَ:
«هنگامى که روز قیامت بر پا شود، منادى ندا در مى دهد کجا هستند ستمکاران؟ و کجا هستند یاوران آنها؟ و کسانى که خود را شبیه به آنها ساخته اند؟ حتى کسانى که براى آنها قلمى تراشیده اند و یا دواتى را لیقه(1)کرده اند؟
همه آنها را در تابوتى از آهن قرار مى دهند سپس آنها را در میان جهنم پرتاب مى کنند».(6)
2 ـ در روایتى از «صفوان جمّال» که از یاران امام کاظم(علیه السلام) بود نقل شده مى گوید:
خدمت امام رسیدم فرمود: اى صفوان! همه کارهاى تو خوب است جز یک کار!
عرض کردم: فدایت شوم! چه کار؟
فرمود: این که شتران خود را به این مرد یعنى «هارون» کرایه مى دهى!
گفتم: به خدا سوگند در مسیرهاى عیاشى، هوس بازى و صید حرام، به او کرایه نمى دهم، تنها در این راه، یعنى راه «مکّه»، در اختیار آنها مى گذارم، تازه خودم همراه شتران نمى روم، بعضى از فرزندان و کسانم را با آنها مى فرستم،
فرمود: اى صفوان! آیا از آنها کرایه مى گیرى؟!
عرض کردم: بله.
فرمود: آیا دوست دارى که زنده بمانند، بر سر کار باشند تا کرایه تو را بپردازند؟
گفتم: بلى.
فرمود: کسى که بقاى آنها را دوست بدارد. از آنها است و هر کسى از آنها باشد در آتش دوزخ خواهد بود.
صفوان مى گوید: من بلافاصله رفتم و تمام شترانم را فروختم.
این خبر به گوش هارون رسید، به دنبال من فرستاده گفت:
صفوان! شنیده ام شترانت را فروخته اى؟
گفتم: آرى.
گفت: چرا؟
گفتم: پیر شده ام، فرزندان و کسانم نمى توانند از عهده اداره آنها بر آیند!
گفت: چنین نیست، چنین نیست! من مى دانم چه کسى این دستور را به تو داده است، آرى موسى بن جعفر(علیه السلام) به تو چنین دستورى داده است.
گفتم: مرا با موسى بن جعفر چه کار؟
هارون گفت: این سخن را بگذار! به خدا سوگند اگر سوابق نیک تو نبود، دستور مى دادم گردنت را بزنند!(7)
3 ـ در حدیث دیگرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى خوانیم که به على(علیه السلام)فرمود:
یا عَلِىُّ کَفَرَ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظِیْمِ مِنْ هذِهِ الأُمَّةِ عَشَرَةٌ...
وَ بایَعَ السِّلاحَ مِنْ أَهْلِ الْحَرْبِ:
«ده طایفه از این امت به خدا کافر شده اند...
یکى از آنها کسى است که به دشمنان اسلام که با آنها در حال جنگند اسلحه بفروشد».(8)
* * *
1 ـ بقره، آیه 158 ـ حج، آیات 32 و36.
2 ـ «هَدْى» جمع «هدیه» به معنى چهارپایانى است که به عنوان قربانى به خانه خدا «اهداء» مى شوند.
3 ـ «قَلائِد» جمع «قلاده» به معنى چیزى است که به گردن انسان یا حیوانى مى اندازند و در اینجا منظور چهارپایانى است که براى قربانى در مراسم حج آنها را نشان مى گذارند.
4 ـ آنچه از کلمات اهل لغت و مفسران استفاده مى شود این است که: «جَرْم» (بر وزن گَرْم) در اصل، به معنى قطع کردن میوه هاى نامناسب از درخت است و سپس به هر کار ناخوشایندى گفته مى شود و نیز به وادار کردن کسى به کار ناخوشایند اطلاق مى گردد، بنابراین «لایَجْرِمَنَّکُمْ» در اینجا به معنى «لایَحْمِلَنَّکُمْ» یعنى وادار نکند شما را به یک کار خلاف، مى باشد.
5 ـ «لیقه» در لغت عرب به پارچه یا پنبه ابریشمى مى گویند که در دوات مى گذاردند تا مرکّب را به خود جذب کند و از ریزش آن جلوگیرى نماید.
6 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 12، صفحه 131 (جلد 17، صفحه 182، چاپ آل البیت) ـ «تحریر الوسیله» امام خمینى(رحمه الله)، جلد 1، صفحه 497، مؤسسه اسماعیلیان قم ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 13، صفحه 263، مؤسسة التاریخ العربى، بیروت، 1405 هـ ق ـ «مجموعه ورام»، جلد 1، صفحات 54 و 55، انتشارات مکتبة الفقیه قم ـ «جامع المدارک»، جلد 3، صفحه 36، مؤسسه اسماعیلیان قم، طبع دوم، 1405 هـ ق.
7 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 12، صفحات 131 و 132 (جلد 16، صفحه 259 و جلد 17، صفحات 182 و 183، چاپ آل البیت) ـ «بحار الانوار»، جلد 72، صفحات 376، 377 ـ «من لایحضره الفقیه»، جلد 4، صفحه 436، انتشارات جامعه مدرسین قم، طبع دوم، 1404 هـ ق.
8 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 12، صفحه 71 (جلد 11، صفحه 31 و جلد 15، صفحه 344 و جلد 17، صفحه 103، چاپ آل البیت) ـ «بحار الانوار»، جلد 69، صفحه 121 و جلد 74، صفحه 49 و جلد 76، صفحه 77 و جلد 93، صفحه 13 و جلد 96، صفحه 7 و جلد 100، صفحه 61 و جلد 101، صفحه 372 ـ«من لایحضره الفقیه»، جلد 4، صفحه 356، انتشارات جامعه مدرسین قم.