المائدة
سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ ۚ فَإِن جَاءُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ ۖ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا ۖ وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ 42 وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِن بَعْدِ ذَٰلِكَ ۚ وَمَا أُولَٰئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ 43 إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ ۚ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ ۚ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا ۚ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ 44 وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنفَ بِالْأَنفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ ۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ ۚ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ 45
شأن نزول:
در شأن نزول این آیه، روایات متعددى وارد شده، از همه روشن تر، روایتى است که از امام باقر(علیه السلام) در این زمینه نقل گردیده که خلاصه اش چنین است:
یکى از اشرافِ یهودِ «خیبر» که داراى همسر بود، با زن شوهردارى که او هم از خانواده هاى سرشناس «خیبر» محسوب مى شد، عمل منافى عفت انجام داد، یهودیان از اجراى حکم «تورات» (سنگسار کردن) در مورد آنها ناراحت بودند، و به دنبال راه حلّى مى گشتند که آن دو را از حکم مزبور معاف سازد و در عین حال، پاى بند بودن خود به احکام الهى را نشان دهند.
این بود که براى هم مسلکان خود در «مدینه» پیغام فرستادند: حکم این حادثه را از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بپرسند (تا اگر در اسلام حکم سبک ترى بود، آن را انتخاب کنند و در غیر این صورت آن را نیز به دست فراموشى بسپارند و شاید از این طریق، مى خواستند توجه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را نیز به خود جلب کنند و خود را دوست مسلمانان معرفى نمایند).
به همین جهت، جمعى از بزرگان یهود «مدینه» به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)شتافتند.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: آیا هر چه حکم کنم مى پذیرید؟
گفتند: به خاطر همین نزد تو آمده ایم!
در این موقع، حکم سنگباران کردن کسانى که مرتکب زناى محصنه مى شوند نازل گردید، ولى آنها از پذیرفتن این حکم (به عذر این که در مذهب آنها چنین حکمى نیامده) شانه خالى کردند!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) اضافه کرد: این همان حکمى است که در تورات شما نیز آمده، آیا موافقید که یکى از شما را به داورى بطلبم و هر چه او از زبان «تورات» نقل کرد، بپذیرید.
گفتند: آرى.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفت: «ابن صوریا» که در «فدک» زندگى مى کند چگونه عالمى است؟
گفتند: او از همه یهود به «تورات» آشناتر است.
به دنبال او فرستادند، هنگامى که نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد، به او فرمود:
تو را به خداوند یکتائى که «تورات» را بر موسى(علیه السلام) نازل کرد، دریا را براى نجات شما شکافت و دشمن شما فرعون را غرق نمود، و در بیابان شما را از مواهب خود بهره مند ساخت سوگند مى دهم بگو:
آیا حکم سنگباران کردن در چنین موردى در «تورات» بر شما نازل شده است یا نه؟
او در پاسخ گفت: سوگندى به من دادى که ناچارم بگویم: آرى; چنین حکمى در «تورات» آمده است.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) گفت: چرا از اجراى این حکم سرپیچى مى کنید؟
او در جواب گفت: حقیقت این است که: ما در گذشته این حدّ را درباره افراد عادى اجرا مى کردیم، ولى در مورد ثروتمندان و اشراف خوددارى مى نمودیم.
این بود که گناه مزبور در طبقات مرفّه جامعه ما رواج یافت تا این که پسر عموى یکى از رؤساى ما مرتکب این عمل زشت شد، و طبق معمول از مجازات او صرف نظر کردند.
در همین اثنا، یک فرد عادى مرتکب این کار گردید، هنگامى که مى خواستند او را سنگباران کنند، خویشان او اعتراض کرده، گفتند: اگر بنا هست این حکم اجرا بشود باید در مورد هر دو اجرا بشود، به همین جهت ما نشستیم و قانونى سبک تر از قانون سنگسار کردن تصویب نمودیم و آن این بود که: به هر یک چهل تازیانه بزنیم و روى آنها را سیاه کرده، وارونه سوار مرکب کنیم و در کوچه و بازار بگردانیم!
در این هنگام، پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور داد: آن مرد و زن را در مقابل مسجد سنگسار کنند.(1)
و فرمود: خدایا من نخستین کسى هستم که حکم تو را زنده نمودم، بعد از آن که یهود آن را از بین برده بودند.
در این هنگام آیات فوق نازل شد و جریان مزبور را به طور فشرده بیان کرد.(2)
تفسیر:
داورى میان دوست و دشمن
از این آیه و چند آیه بعد از آن، استفاده مى شود که قضات اسلام حق دارند با شرایط خاصى درباره جرائم و جنایات غیر مسلمانان نیز قضاوت کنند که شرح آن طى این آیات بیان خواهد شد.
آیه فوق با خطاب: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ: «اى فرستاده!» آغاز شده.
این تعبیر تنها در دو جاى قرآن دیده مى شود، یکى در اینجا و دیگرى در آیه 67 همین سوره که مسأله ولایت و خلافت مطرح مى باشد، گویا به خاطر اهمیت موضوع و ترس و واهمه اى که از دشمن در کار بوده، مى خواهد حسّ مسئولیت را در پیامبر(صلى الله علیه وآله) بیشتر تحریک کند و اراده او را تقویت نماید که تو صاحب رسالتى، آن هم رسالتى از طرف ما، بنابراین باید در بیان حکم، استقامت به خرج دهى.
پس از آن، به دلدارى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عنوان مقدمه اى براى حکم بعد پرداخته، مى فرماید: «اى فرستاده (خدا)! آنها که با زبان، مدعى ایمانند و قلب آنها هرگز ایمان نیاورده و در کفر بر یکدیگر سبقت مى جویند هرگز نباید مایه اندوه تو شوند (زیرا این وضع تازگى ندارد)» (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذینَ قالُوا آمَنّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ).
بعضى معتقدند: تعبیر «یُسارِعُونَ فِى الْکُفْرِ» با تعبیر «یُسارِعُونَ اِلَى الْکُفْرِ» تفاوت دارد; زیرا جمله اول درباره کسانى گفته مى شود که کافرند و در درون کفر غوطهور، و براى رسیدن به مرحله نهائى کفر بر یکدیگر سبقت مى جویند.
ولى جمله دوم درباره کسانى گفته مى شود که در خارج از محدوده کفر هستند و به سوى آن در حرکتند و بر یکدیگر سبقت مى گیرند.(3)
آنگاه بعد از ذکر کارشکنى هاى منافقان و دشمنان داخلى به وضع دشمنان خارجى و یهود پرداخته، مى گوید: «همچنین کسانى از یهود نیز که این مسیر را مى پیمایند نباید مایه اندوه تو شوند» (وَ مِنَ الَّذینَ هادُوا).
بعد از آن، به پاره اى از اعمال نفاق آلود آنان اشاره کرده، مى گوید: «آنها زیاد به سخنان تو گوش مى دهند تا آن را تکذیب کنند» (سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ).
اما این گوش دادن براى درک اطاعت نیست بلکه براى این است که دستاویزى براى تکذیب و افترا بر تو پیدا کنند.
این جمله تفسیر دیگرى نیز دارد، و آن این که: «آنها به دروغ هاى پیشوایان خود فراوان گوش مى دهند. ولى حاضر به پذیرش سخن حق نیستند».(4)
صفت دیگر آنها این است که: نه تنها براى دروغ بستن به مجلس شما حاضر مى شوند، بلکه «در عین حال جاسوس هاى کسان دیگرى که نزد تو نیامده اند نیز مى باشند» (سَمّاعُونَ لِقَوْم آخَرینَ لَمْ یَأْتُوکَ).
و به تعبیر دیگر: آنها گوش بر فرمان جمعیت خودشان دارند و دستورشان این است که: اگر از تو حکمى موافق میل خود بشنوند بپذیرند، و اگر بر خلاف میلشان بود، مخالفت کنند.
بنابراین، اینها مطیع و شنواى فرمان بزرگان خود هستند نه فرمان تو، در چنین حالى مخالفت آنها نباید مایه اندوه تو گردد; زیرا از آغاز به قصد پذیرش حق نزد تو نیامدند.
دیگر از صفات آنها این است که: «سخنان خدا را از مواضع حقیقى خود
تحریف مى کنند» (یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ).(5)
خواه تحریف لفظى و یا تحریف معنوى، هر حکمى را بر خلاف منافع و هوس هاى خود تشخیص دهند، آن را توجیه، تفسیر و یا به کلّى ردّ مى کنند.
عجیب تر این که: آنها پیش از آن که نزد تو بیایند تصمیم خود را گرفته اند، بزرگان آنها به آنان دستور داده اند: اگر محمّد حکمى موافقِ خواستِ ما گفت، بپذیرید و اگر بر خلافِ خواستِ ما بود از آن دورى کنید، مى فرماید: «مى گویند: اگر این را که ما مى خواهیم به شما دادند بپذیرید و الاّ دورى نمائید» (یَقُولُونَ إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا).
اینها چنان در گمراهى فرو رفته اند و افکارشان به قدرى متحجّر شده که بدون هر گونه اندیشه و مطالعه، آنچه را که بر خلاف مطالب تحریف شده آنان باشد ردّ مى کنند.
و به این ترتیب، امیدى به هدایت آنها نیست، و خدا مى خواهد به این وسیله آنها را مجازات کرده و رسوا کند «و کسى که خدا اراده مجازات و رسوائى او را کرده است هرگز تو قادر بر دفاع از او نیستى» (وَ مَنْ یُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَیْئاً).
آنها به قدرى آلوده اند که قابل شستشو نمى باشند، به همین دلیل «آنها کسانى هستند که خدا نمى خواهد قلب آنها را شستشو دهد» (أُولئِکَ الَّذینَ لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ).
زیرا کار خدا همیشه آمیخته با حکمت است و آنها که با اراده و خواست خود یک عمر کج روى کرده اند و به نفاق، دروغ و مخالفت با حق و حقیقت و تحریف قوانین الهى آلوده بوده اند، بازگشت آنها عادتاً ممکن نیست.
و در پایان آیه مى فرماید: «آنها هم در این دنیا رسوا و خوار خواهند شد و هم در آخرت کیفر عظیمى خواهند داشت» (لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ).
* * *
در آیه دوم، بار دیگر قرآن تأکید مى کند که: «آنها گوش شنوا براى شنیدن سخنان تو و تکذیب آن دارند» (سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ).
و یا گوش شنوائى براى شنیدن دروغ هاى بزرگانشان دارند.
این جمله، بار دیگر به عنوان تأکید و اثبات این صفت زشت براى آنها تکرار شده است.
علاوه بر این «آنها بسیار اموال حرام، ناحق و رشوه مى خورند» (أَکّالُونَ لِلسُّحْتِ).(6)
سپس به پیامبر(صلى الله علیه وآله) این اختیار را مى دهد که: «هر گاه این گونه اشخاص براى داورى به او مراجعه کردند مى تواند در میان آنها با احکام اسلام داورى کند و مى تواند از آنها روى گرداند» (فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ).
البته منظور این نیست که پیغمبر(صلى الله علیه وآله) تمایلات شخصى را در انتخاب یکى از این دو راه دخالت دهد، بلکه منظور این است: شرائط و اوضاع را در نظر بگیرد، اگر مصلحت بود دخالت و حکم کند و اگر مصلحت نبود صرف نظر نماید.
پس از آن، براى تقویت روح پیغمبر(صلى الله علیه وآله) اضافه مى کند: «اگر صلاح بود که از آنها روى بگردانى هیچ زیانى نمى توانند به تو برسانند» (وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً).
اما این مسأله را به طور جِدّ از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خواهد که: «اگر خواستى در میان آنها داورى کنى، حتماً باید اصول عدالت را رعایت نمائى; زیرا خداوند افراد دادگر و عدالت پیشه را دوست مى دارد» (وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ).
در این که: این حکم، یعنى تخییر حکومت اسلامى میان داورى کردن با احکام اسلام درباره غیر مسلمانان، و یا صرف نظر کردن از داورى، نسخ شده و یا به قوت خود باقى است، در میان مفسران گفتگو است:
بعضى معتقدند: در محیط حکومت اسلامى هر کس زندگى مى کند، خواه مسلمان باشد یا غیر مسلمان از نظر حقوقى و جزائى مشمول مقررات اسلام است.
بنابراین، حکم تخییر در آیه فوق یا نسخ شده و یا مخصوص به غیر کفار ذِمّى است، یعنى کفارى که به عنوان یک اقلیت در کشور اسلامى زندگى ندارند، بلکه با مسلمانان پیمان هائى برقرار ساخته و با آنان رفت و آمد دارند.
ولى بعضى دیگر معتقدند: حکومت اسلامى هم اکنون نیز درباره غیر مسلمانان این اختیار را دارد که شرائط و اوضاع را در نظر گرفته، چنانچه مصلحت ببیند طبق احکام اسلام درباره آنها قضاوت کند، و یا آنها را با قوانین خودشان رها سازد (تحقیق و توضیح بیشتر درباره این حکم را در بحث قضاء در کتب فقهى بخوانید).
گر چه ممکن است از آیه 48 این سوره (چند آیه بعد) استفاده شود که پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بِالتّبع حاکم اسلامى موظف به حکم و داورى طبق احکام است.
* * *
1 ـ طبق روایتى که «بیهقى» در جلد 8 «سنن» خود، صفحه 246 (دار الفکر بیروت) نقل کرده، هنگامى که علماى یهود خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمدند، آن زن و مرد را نیز همراه خود آورده بودند («صحیح بخارى»،
جلد 5، صفحه 170، دار الفکر بیروت، 1401 هـ ق ـ «سنن کبراى نسائى»، جلد 4، صفحه 294، دار الکتب العلمیة بیروت، طبع اول، 1411 هـ ق).
2 ـ «مجمع البیان»، جلد 3، صفحات 333 و 334، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ تفسیر «تبیان»، جلد 3، صفحه 525، مکتب الاعلام الاسلامى، طبع اول، 1409 هـ ق ـ تفسیر «صافى»، جلد 2، صفحه 22، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 629، مؤسسه اسماعیلیان قم، طبع چهارم، 1412 هـ ق.
3 ـ «المنار»، جلد 6، صفحه 388.
4 ـ در صورت اول، لام للکذب «لام تعلیل» و در صورت دوم «لام تعدیه» است.
5 ـ درباره چگونگى تحریف و اقسام آن در ذیل آیه 13 همین سوره بحث شد.
6 ـ «سُحْت» (بر وزن جفت) در اصل، به معنى جدا کردن پوست و نیز به معناى شدت گرسنگى است، سپس به «هر مال نامشروع» مخصوصاً «رشوه» گفته شده است; زیرا این گونه اموال، صفا، طراوت و برکت را از اجتماع انسانى مى برد، همان طور که کندن پوست درخت باعث پژمردگى و یا خشکیدن آن مى گردد.
بنابراین، «سُحْت» معنى وسیعى دارد و اگر در بعضى از روایات مصداق خاصى از آن ذکر شده، دلیل بر اختصاص نیست.