المائدة

وَقَفَّيْنَا عَلَىٰ آثَارِهِم بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ ۖ وَآتَيْنَاهُ الْإِنجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ 46 وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فِيهِ ۚ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ 47 وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ ۖ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ ۚ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ ۖ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ 48 وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ ۖ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ ۗ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ 49 أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ ۚ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ 50

شأن نزول:

بعضى از مفسران در شأن نزول آیه 49 از «ابن عباس» چنین نقل کرده اند: جمعى از بزرگان یهود توطئه کرده، گفتند: نزد محمّد(صلى الله علیه وآله) مى رویم، شاید بتوانیم او را از آئین خود منحرف سازیم.

پس از این تبانى، نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده، گفتند: ما دانشمندان و اشراف یهودیم، اگر ما از تو پیروى کنیم، مطمئناً سایر یهودیان به ما اقتدا مى کنند، ولى در میان ما و جمعیتى، نزاعى است (در مورد یک قتل یا چیز دیگر) اگر در این نزاع به نفع ما داورى کنى ما به تو ایمان خواهیم آورد.

پیامبر(صلى الله علیه وآله) از چنین قضاوتى (که عادلانه نبود) خوددارى کرد و آیه فوق به این مناسبت نازل شد.(1)

تفسیر:

قرآن، حافظ و نگاهبان کتب پیشین

در نخستین آیه، اشاره به موقعیت قرآن بعد از ذکر کتب پیشین انبیاء شده است.

مى فرماید: «ما این کتاب آسمانى را به حق بر تو نازل کردیم در حالى که کتب پیشین را تصدیق کرده (و نشانه هاى آن، بر آنچه در کتب پیشین آمده تطبیق مى کند) و حافظ و نگاهبان آنها است» (وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ).

«مُهَیْمِن» در اصل، به معنى چیزى است که حافظ، شاهد، مراقب، امین و نگاهدارى کننده چیزى بوده باشد، و از آنجا که قرآن در حفظ و نگهدارى اصول کتاب هاى آسمانىِ پیشین، مراقبت کامل دارد و آنها را تکمیل مى کند، لفظ «مُهَیْمِن» را بر آن اطلاق کرده است.

اساساً تمام کتاب هاى آسمانى، در اصول مسائل، هماهنگى دارند، و هدف واحد یعنى تربیت و تکامل انسان را تعقیب مى کنند، اگر چه در مسائل فرعى به مقتضاى قانون تکامل تدریجى، با هم، تفاوت هائى دارند، و هر آئین تازه، مرحله بالاترى را مى پیماید، و برنامه جامع ترى دارد.

ذکر «مُهَیْمِناً عَلَیْهِ» بعد از «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ» اشاره به همین حقیقت است، یعنى اصول کتب پیشین را تصدیق و در عین حال برنامه جامع ترى پیشنهاد مى کند.

پس از آن، دستور مى دهد: چون چنین است «طبق احکامى که بر تو نازل شده است در میان آنها داورى کن» (فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ).

این جمله با «فاء تفریع» ذکر شده و نتیجه جامعیت احکام اسلام نسبت به

احکام آئین هاى پیشین است، این دستور، با آنچه در آیات قبل گذشت ـ که پیامبر(صلى الله علیه وآله) را بین داورى کردن میان آنها و یا رها کردن آنان به حال خود مخیّر مى نمود ـ منافاتى ندارد; زیرا این آیه مى گوید: چنانچه خواستى میان اهل کتاب داورى کنى بر طبق احکام قرآن داورى کن.

بعد از آن، اضافه مى کند: «از هوا و هوس هاى آنها ـ که مایلند احکام الهى را بر امیال و هوس هاى خود تطبیق دهند ـ پیروى مکن و از آنچه به حق بر تو نازل شده است روى مگردان» (وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ).

آنگاه براى تکمیل این بحث مى گوید: «براى هر کدام از شما آئین، شریعت، طریقه و راه روشنى قرار دادیم» (لِکُلّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً).

«شِرْعَة» و «شریعه» راهى را مى گویند که به سوى آب مى رود و به آن منتهى مى شود، و این که دین را شریعت مى گویند از آن نظر است که: به حقایق و تعلیماتى منتهى مى گردد که مایه پاکیزگى، طهارت و حیات انسانى است، کلمه «نهج» و «منهاج» به راه روشن مى گویند.

«راغب» در کتاب «مفردات» از «ابن عباس» نقل مى کند که: فرق میان «شرعة» و «منهاج» آن است که: «شرعة» به آنچه در قرآن وارد شده گفته مى شود و «منهاج» به امورى که در سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد گردیده.(2)

این تفاوت گر چه جالب به نظر مى رسد اما دلیل قاطعى بر آن در دست نیست.(3)

سپس مى فرماید: «اگر خداوند مى خواست، مى توانست همه شما را امت واحدى قرار دهد و همه را پیرو یک آئین سازد، ولى (چنین نکرد) چرا که مى بایست شما را با مواهبى که داده بیازماید»، و این با قانون تکامل تدریجى و سیر مراحل مختلف تربیتى، سازگار نبود (وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ).

جمله لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ: «تا شما را نسبت به آنچه داده بیازماید» اشاره به مطلبى است که سابقاً گفتیم: خداوند استعدادها و شایستگى هائى در وجود بشر آفریده که در سایه «آزمایش ها» در پرتو تعلیمات پیامبران، آنها را پرورش مى دهد.

و به همین دلیل، پس از پیمودن یک مرحله، آنها را در مرحله بالاترى قرار مى دهد، و بعد از پایان یک دوران تربیتى، دوران عالى ترى را به وسیله پیامبر دیگرى به وجود مى آورد، درست همانند مراحل تحصیلى یک نوجوان در مدرسه.

سرانجام، همه اقوام و ملل را مخاطب ساخته و آنها را دعوت مى کند که به جاى صرف نیروهاى خود در اختلاف و مشاجره، «در نیکى ها بر یکدیگر پیشى بگیرند» (فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ).

زیرا «بازگشت همه شما به سوى خدا است و او است که شما را از آنچه در آن اختلاف مى کنید در روز رستاخیز آگاه خواهد ساخت» (إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ).

خلاصه این که: خداوند در این آیه به چند مطلب مهم اشاره فرموده است: به این که: قرآن به حق نازل شده و مطابق نشانه هائى است که در کتب پیشین در مورد آن آمده.

و به این که: این کتاب حافظ و نگاهبان احکام کتب پیش است که اگر مورد تحریف واقع شده، باید بر اساس این کتاب اصلاح شود.

و به این که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) موظف است طبق قرآن بین آنها داورى کند و از هوس هاى آنان پیروى ننماید.

و به این که: خداوند براى هر جمعى راه و رسمى قرار داده، و این امر براى آزمایش آنها لازم است.

و توجه مى دهد که: خداوند مى تواند همه را به یک راه و رسم، متّحد سازد، ولى این با آزمایش سازگار نیست.

و سرانجام راه درست را به همه اعلام مى دارد و به پیامدهاى آن اشاره مى کند که اصل، سبقت در خیرات و امور نیک است، و پاداش آن در رستاخیز.

* * *

در آیه بعد، بار دیگر خداوند به پیامبر خود تأکید مى کند که در میان اهل کتاب بر طبق حکم خداوند داورى کند و تسلیم هوا و هوس هاى آنها نشود، مى فرماید: «بین آنان طبق آنچه خدا نازل کرده داورى کن و از خواسته ها و هوس هاى آنها پیروى مکن» (وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ).

تکرار این دستور، یا به خاطر مطالبى است که در ذیل آیه آمده، یا به خاطر آن است که موضوع این داورى با موضوع داورى آیات گذشته تفاوت داشته است، در آیات پیش، موضوع «زناى محصنه» بود و در اینجا موضوع، «قتل یا نزاع دیگر».

پس از آن، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) هشدار مى دهد: اینها تبانى کرده اند که او را از آئین حق و عدالت منحرف سازند، باید مراقب آنها باشد، مى فرماید: «بر حذر باش، مبادا تو را نسبت به بعضى از آنچه بر تو نازل شده منحرف سازند» (وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ).

سپس اعلام مى دارد: «اگر اهل کتاب در برابر داورى عادلانه تو تسلیم نشوند، و به آن پشت کنند، بدان، این نشانه آن است که گناهان آنها دامانشان را گرفته است، توفیق را از آنها سلب کرده و خدا مى خواهد آنها را به خاطر بعضى از گناهانشان مجازات کند» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنـَّما یُریدُ اللّهُ أَنْ یُصیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ).

ذکر بعض گناهان (نه همه آنها) ممکن است به خاطر آن باشد که مجازات همه گناهان در زندگى دنیا انجام نمى شود و تنها قسمتى از آن دامن انسان را مى گیرد و بقیه به جهان دیگر موکول مى شود.

در این که: کدام «کیفر» دامن آنها را گرفت، در آیه صریحاً ذکرى از آن به میان نیامده، ولى احتمال دارد اشاره به همان سرنوشتى باشد که دامان یهود «مدینه» را گرفت و به خاطر خیانت هاى پى در پى مجبور شدند، خانه هاى خود را رها کرده و از «مدینه» بیرون روند.

و یا این که: عدم توفیق آنها در پیروى از حق، خود یک نوع مجازات براى گناهان پیشین آنها بود; زیرا سلب موفقیت، خود یک نوع مجازات محسوب مى شود.

به عبارت دیگر، گناهان پى در پى و لجاجت، کیفرش محروم ماندن از احکام عادلانه و سرگردان شدن در بیراهه هاى زندگى است.

و در پایان آیه مى فرماید: اگر آنها در راه باطل این همه پافشارى مى کنند، نگران مباش; «زیرا بسیارى از مردم فاسقند» (وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النّاسِ لَفاسِقُونَ).

در اینجا ممکن است این ایراد بشود که: آیه فوق دلیل بر این است که: امکان انحراف از حق، درباره پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز تصور مى شود و لذا خداوند به او هشدار مى دهد، آیا این تعبیر با معصوم بودن پیامبران سازگار است؟

پاسخ این ایراد این است که:

معصوم بودن، هرگز به این معنى نیست که گناه بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امام محال مى گردد، و گرنه فضیلتى براى آنها محسوب نمى شود، بلکه منظور این است: آنها با توانائى بر گناه، مرتکب گناه نمى شوند، هر چند این عدم ارتکاب به خاطر تذکرات الهى بوده باشد.

به عبارت دیگر، یاد آورى هاى خود خداوند ،جزئى از عامل مصونیت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) از گناه مى باشد.

توضیح بیشتر درباره مقام عصمت پیامبران و امامان به خواست خدا در ذیل آیه تطهیر (آیه 33، سوره «احزاب») خواهد آمد.

* * *

در سومین آیه، به عنوان استفهام انکارى مى فرماید: «آیا اینها که مدّعى پیروى از کتب آسمانى هستند، انتظار دارند با احکام جاهلى و قضاوت هاى آمیخته با انواع تبعیضات در میان آنها داورى کنى» (أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ).

در حالى که هیچ نوع داورى براى افراد با ایمان بالاتر و بهتر از حکم خدا نیست، مى فرماید: «چه کسى براى افرادى که یقین به خدا و قیامت دارند بهتر از خدا حکم مى کند» (وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْم یُوقِنُونَ).

همان طور که در ذیل آیات سابق گفتیم، در میان طوائف یهود نیز تبعیضات عجیبى بود، مثلاً: اگر کسى از طایفه «بنى قریظه» فردى از طایفه «بنى نضیر» را به قتل مى رساند، قصاص مى شد، و در صورت عکس، قصاص نمى کردند، و یا به هنگام گرفتن دیه، دو برابر دیه مى گرفتند، قرآن مى گوید: این گونه تبعیضات نشانه احکام جاهلیت است، و در میان احکام الهى هیچ گونه تبعیض در میان بندگان خدا نیست.

در کتاب «کافى» از امیر مؤمنان على(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

اَلْحُکْمُ حُکْمانِ: حُکْمُ اللّهِ وَ حُکْمُ الْجاهِلِیَّةِ فَمَنْ أَخْطَأَ حُکْمَ اللّهِ حَکَمَ بِحُکْمِ الْجاهِلِیَّةِ:

«حکم، دو گونه بیشتر نیست: یا حکم خدا است، یا حکم جاهلیت و هر کس حکم خدا را رها کند به حکم جاهلیت تن در داده است».(4)

از اینجا روشن مى شود، افراد با ایمانى که با داشتن احکام آسمانى به دنبال قوانین ساختگى ملل دیگرى افتاده اند، در حقیقت در مسیر جاهلیت گام نهاده اند.

* * *


1 ـ «المنار»، جلد 6، صفحه 421 ـ «بحار الانوار»، جلد 22، صفحه 29 ـ «جوامع الجامع»، جلد 1،
صفحه 506، انتشارات جامعه مدرسین قم، طبع اول، 1418 هـ ق ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 6، صفحه 213، مؤسسة التاریخ العربى بیروت، 1405 هـ ق ـ «درّ المنثور»، جلد 2، صفحه 290، دار المعرفة، مطبعة الفتح جدة، طبع اول، 1365 هـ ق.

2 ـ «مفردات راغب»، ماده «شرع».

3 ـ بعضى از بزرگان مفسرین معتقدند: دین و شریعت با هم تفاوت دارند، دین عبارت است از: اصل توحید و اصول دیگرى که میان تمام مذاهب مشترک است و لذا دین همیشه یکى است، ولى شریعت به قوانین و احکام و مقرراتى گفته مى شود که در مذاهب با هم تفاوت دارند.

اما دلیل روشنى بر این تفاوت نداریم; زیرا این دو کلمه در بسیارى از موارد به یک معنى استعمال مى شوند.

4 ـ «کافى»، جلد 7، صفحه 407، دار الکتب الاسلامیة ـ «وسائل الشیعه»، جلد 27، صفحات 22 و 33، چاپ آل البیت ـ «تهذیب»، جلد 6، صفحه 218، دار الکتب الاسلامیة ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 640، مؤسسه اسماعیلیان قم، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ تفسیر «صافى»، جلد 2، صفحه 41، مکتبة الصدر تهران، طبع دوم، 1416 هـ ق.