المائدة
۞ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِيَاءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ 51 فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَىٰ أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ ۚ فَعَسَى اللَّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا أَسَرُّوا فِي أَنفُسِهِمْ نَادِمِينَ 52 وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَهَٰؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ ۙ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ ۚ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِينَ 53 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ 54 إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ 55 وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ 56 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ 57
شأن نزول:
بسیارى از مفسران نقل کرده اند که بعد از جنگ «بدر»، «عبادة بن صامت خزرجى»، خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسیده، گفت: من هم پیمانانى از یهود دارم که از نظر عدد ،زیاد و از نظر قدرت نیرومندند، اکنون که آنها ما را تهدید به جنگ مى کنند و حساب مسلمانان از غیر مسلمانان جدا شده است، من از دوستى و هم پیمانى با آنان برائت مى جویم، هم پیمانِ من تنها خدا و پیامبر او است.
«عبداللّه بن أُبَىّ» گفت: ولى من از هم پیمانى با یهود برائت نمى جویم; زیرا از حوادث مشکل مى ترسم و به آنها نیازمندم.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او فرمود: آنچه در مورد دوستى با یهود بر «عباده» مى ترسیدم، بر تو نیز مى ترسم (و خطر این دوستى و هم پیمانى براى تو از او بیشتر است).
«عبداللّه» گفت: چون چنین است من هم مى پذیرم و با آنها قطع رابطه مى کنم، آیات فوق نازل شد و مسلمانان را از هم پیمانى با یهود و نصارى بر حذر داشت.(1)
تفسیر:
هم پیمانى با یهود و نصارى ممنوع
آیات فوق مسلمانان را از همکارى با یهود و نصارى به شدت بر حذر مى دارد، نخست مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! یهود و نصارى را تکیه گاه و هم پیمان خود قرار ندهید»! (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ).
یعنى ایمان به خدا ایجاب مى کند که به خاطر جلب منافع مادى با آنها همکارى نکنید.
«أولیاء» جمع «ولىّ» از ماده «ولایت» به معنى نزدیکى فوق العاده میان دو چیز است که به معنى دوستى، و نیز به معنى هم پیمانى و سرپرستى آمده است.
ولى با توجه به شأن نزول آیه، و سایر قرائنى که در دست است، منظور از آن در اینجا این نیست که مسلمانان هیچگونه رابطه تجارى و اجتماعى با یهود و مسیحیان نداشته باشند، بلکه منظور این است که: با آنها هم پیمان نگردند و در برابر دشمنان روى دوستى آنها تکیه نکنند.
مى دانیم مسأله «هم پیمانى» در میان عرب در آن زمان رواج کامل داشت و از آن به «وِلاء» تعبیر مى شد.
جالب این که: در اینجا روى عنوان «اهل کتاب» تکیه نشده، بلکه به عنوان «یهود و نصارى» از آنها نام برده شده است، شاید اشاره به این است که آنها اگر به کتب آسمانى خود عمل مى کردند، هم پیمانان خوبى براى شما بودند.
ولى اتحاد آنها با یکدیگر روى دستور کتاب هاى آسمانى نیست، بلکه روى اغراض سیاسى، دسته بندى هاى نژادى و مانند آن است.
پس آنگاه، با یک جمله کوتاه، دلیل این نهى را بیان کرده، مى گوید: «هر یک از آن دو طایفه، دوست و هم پیمانِ هم مسلکان خود هستند» (بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض).
یعنى تا زمانى که منافع خودشان و دوستانشان مطرح است، هرگز به شما نمى پردازند.
روى این جهت، «هر کس از شما طرح دوستى و پیمان با آنها بریزد، از نظر تقسیم بندى اجتماعى و مذهبى جزء آنها محسوب خواهد شد» (وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ).
شک نیست که «خداوند چنین افراد ستمگرى را که به خود و برادران و خواهران مسلمان خود خیانت کرده و بر دشمنانشان تکیه مى کنند، هدایت نخواهد کرد» (إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ).
* * *
در آیه بعد، به عذرتراشى هائى اشاره مى کند که افراد بیمارگونه براى توجیه ارتباط هاى نامشروع خود با بیگانگان، ارائه مى کنند، مى فرماید: «کسانى که در دل هایشان بیمارى است، اصرار دارند آنان را تکیه گاه و هم پیمان خود انتخاب کنند، و عذرشان این است که مى گویند: ما مى ترسیم قدرت به دست آنها بیفتد و گرفتار شویم» (فَتَرَى الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ).(2)
لذا قرآن در پاسخ این عذرتراشى هاى آنها مى گوید: همان طور که آنها احتمال مى دهند روزى قدرت به دست یهود و نصارى بیفتد این احتمال را نیز باید بدهند که: «ممکن است سرانجام، خداوند مسلمانان را پیروز کند و قدرت به دست آنها بیفتد و این منافقان، از آنچه در دل خود پنهان ساختند، پشیمان گردند» (فَعَسَى اللّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْر مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ).
در حقیقت، در این آیه، از دو راه به آنها پاسخ گفته شده است:
نخست این که: این گونه افکار از قلب هاى بیمار بر مى خیزد، از کسانى که ایمانشان متزلزل و نسبت به خدا سوء ظن دارند و گرنه یک فرد با ایمان این گونه فکر، به خود راه نمى دهد.
و دیگر این که: به فرض که چنین احتمالى باشد آیا احتمال پیروزى مسلمین در کار نیست؟
بنا بر آنچه گفته شد، کلمه «عَسى» که مفهوم آن احتمال و امید است، در همان معنى اصلى ـ که در همه جا دارد ـ استعمال شده است.
ولى مفسران معمولاً آن را به عنوان یک وعده قطعى به مسلمانان از طرف خداوند گرفته اند، که با ظاهر کلمه «عَسى» سازگار نیست.
منظور از جمله «أَوْ أَمْر مِنْ عِنْدِهِ» که بعد از کلمه «فتح» ذکر شده، این است که: ممکن است در آینده مسلمانان بر دشمنان خود از طریق «جنگ و پیروزى» غلبه کنند و یا آن قدر قدرت بیابند که «دشمن بدون جنگ» تسلیم گردد.
به عبارت دیگر، کلمه «فتح» اشاره به پیروزى هاى نظامى مسلمانان است و «أَمْر مِنْ عِنْدِهِ» اشاره به پیروزى هاى اجتماعى، اقتصادى و مانند آن مى باشد.
اما با توجه به این که خداوند چنین احتمالى را بیان مى کند و او عالم و آگاه از وضع آینده است، این آیه اشاره به پیروزى هاى نظامى، اجتماعى و اقتصادى مسلمانان خواهد بود.
* * *
و در آخرین آیه، به سرانجام کار منافقان اشاره کرده، مى گوید: در آن هنگام که فتح و پیروزى نصیب مسلمانان راستین شود، و کار منافقان برملا گردد، «مؤمنان از روى تعجب مى گویند: آیا این افراد منافق همان ها هستند که آن همه ادعا داشتند و با نهایت تأکید قسم یاد مى کردند که با ما هستند، چرا سرانجام کارشان به اینجا رسید»؟ (وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ).(3)
و به خاطر همین نفاق، «همه اعمال نیک آنها بر باد رفت و به همین دلیل زیانکار شدند» (حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرینَ).
زیرا از نیت پاک و خالص سرچشمه نگرفته بود، و به همین دلیل، هم در این جهان و هم در جهان دیگر زیانکار شدند.
جمله اخیر، در حقیقت شبیه پاسخ سؤال مقدرى است، گویا کسى مى پرسد: بالاخره پایان کار آنها به کجا خواهد رسید؟
در جوابشان گفته مى شود: اعمالشان به کلى بر باد رفت و خسران و زیان دامنگیرشان شد.
یعنى آنها اگر اعمال نیکى هم از روى اخلاص انجام داده باشند، چون سرانجام به سوى نفاق و شرک روى آوردند، نتائج آن اعمال نیز بر باد رفت، همان طور که در جلد دوم، ذیل آیه 217 سوره «بقره» بیان کردیم.
* * *
نکته:
تکیه بر بیگانگان
گر چه در شأن نزول آیات فوق سخن از دو نفر یعنى «عبادة بن صامت» و «عبداللّه بن أُبَىّ» در میان آمده، ولى جاى تردید نیست که اینها فقط به عنوان دو شخص تاریخى مورد نظر نیستند، بلکه نماینده دو مکتب فکرى و اجتماعى مى باشند.
یک مکتب مى گوید: از بیگانه باید بُرید و زمام کار خود را به دست او نداد و به کمک هاى او اطمینان نکرد.
دیگرى مى گوید: در این دنیاى پر غوغا، هر شخص و ملتى تکیه گاهى مى خواهد، و گاهى مصلحت ایجاب مى کند که این تکیه گاه از میان بیگانگان انتخاب شود، دوستى آنها با ارزش است و روزى، ثمربخش خواهد بود.
قرآن مکتب دوم را به شدت مى کوبد و مسلمانان را از این طرز تفکر با صراحت و تأکید بر حذر مى دارد.
اما متأسفانه بعضى از مسلمانان عصر ما، این فرمان بزرگ قرآن را به دست فراموشى سپرده اند و تکیه گاه هائى از میان بیگانگان براى خود انتخاب نموده اند، تاریخ نیز نشان مى دهد که بسیارى از بدبختى هاى مسلمین از همین جا سرچشمه گرفته است!
«آندلس» تابلو زنده اى براى این موضوع است و نشان مى دهد: چگونه مسلمانان با نیروى خود درخشان ترین تمدن ها را در آندلس دیروز و اسپانیاى امروز، به وجود آوردند، اما به خاطر تکیه کردن بر بیگانه چه آسان آن را از دست دادند.
امپراطورى عظیم «عثمانى» که در مدت کوتاهى، همانند برف در فصل تابستان به کلى آب شد، شاهد دیگرى بر این مدعا است.
در تاریخِ معاصر نیز ضربه هائى که مسلمانان به خاطر انحراف از این مکتب خورده اند کم نیست، اما تعجب در این است که چگونه هنوز بیدار نشده ایم؟!(4)
در هر حال، بیگانه، بیگانه است و اگر یک روز منافع مشترکى با ما داشته باشد و در گام هاى محدودى همکارى کند، سرانجام در لحظات حساس نه تنها حساب خود را جدا مى کند، که ضربه هاى کارى نیز به ما مى زند، امروز مسلمانان باید بیش از هر وقت، به این نداى قرآن گوش دهند و جز به نیروى خود تکیه نکنند.
پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به قدرى مراقب این موضوع بود که در جنگ «احد» هنگامى که سیصد نفر از یهودیان براى همکارى با مسلمانان در برابر مشرکان اعلام آمادگى کردند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنها را از نیمه راه باز گرداند و کمک آنها را نپذیرفت.
در حالى که این عدد در نبرد «احد» مى توانست نقش مؤثرى داشته باشد، چرا؟
زیرا هیچ بعید نبود که آنها در لحظات حساس جنگ، با «دشمن» همکارى کنند و باقى مانده ارتش اسلام را نیز از بین ببرند!!
* * *
1 ـ «بحار الانوار»، جلد 20، صفحات 5، 6 و 168، و جلد 19، صفحات 151 و 152 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث ـ «درّ المنثور»، جلد 2، صفحات 290 و 291، ذیل آیات مورد بحث، دار المعرفة، مطبعة الفتح جدة، طبع اول، 1365 هـ ق.
2 ـ «دائِرَةٌ» در اصل، از ماده «دور» به معنى چیزى است که در گردش باشد و از آنجا که قدرت ها و حکومت ها در طول تاریخ دائماً در گردش بوده به آن «دائرة» مى گویند و نیز به حوادث مختلف زندگى که به گردش اشخاص مى گردد، «دائرة» گفته مى شود.
3 ـ در آیه فوق «هؤُلاءِ» مبتدا است «الَّذینَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ» خبر آن است و «جَهْدَ أَیْمانِهِمْ» در حکم «مفعول مطلق» است.
4 ـ خوشبختانه در دوران ما، مسلمانان ایران به رهبرى رهبران مبرز و والا مقام، با پذیرش و تکیه بر مکتب انسان ساز تشیّع، این کشور را آزاد و سربلند ساخته اند و در طول 26 سال که از انقلاب گذشته، به قله هاى بلندى دست یافته اند، تاریخِ این بیست و شش سال، خواندنى و ستودنى است! 24 / 1 / 1384