المائدة

وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ 58 قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَأَنَّ أَكْثَرَكُمْ فَاسِقُونَ 59 قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّهِ ۚ مَن لَّعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ ۚ أُولَٰئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِيلِ 60 وَإِذَا جَاءُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَقَد دَّخَلُوا بِالْكُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ ۚ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا يَكْتُمُونَ 61 وَتَرَىٰ كَثِيرًا مِّنْهُمْ يُسَارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ ۚ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ 62 لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ ۚ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ 63 وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ ۚ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ ۚ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا ۚ وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ ۚ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ۚ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ 64

شأن نزول:

در تفسیر «مجمع البیان»، «ابوالفتوح رازى» و «فخر رازى» نقل شده که دو نفر از مشرکان به نام «رفاعه» و «سوید»، اظهار اسلام کردند و سپس جزء دار و دسته منافقان شدند.

بعضى از مسلمانان با این دو نفر رفت و آمد داشتند و اظهار دوستى مى کردند، آیات فوق نازل شد و به آنها اخطار کرد که از این عمل بپرهیزید.(1)

از اینجا روشن مى شود که اگر در این آیه سخن از ولایت به معنى دوستى به میان آمده، ـ نه به معنى سرپرستى و تصرف که در آیات قبل بود ـ به خاطر آن است که این آیات شأن نزولى جداى از آن آیات دارد و نمى توان یکى را بر دیگرى قرینه گرفت.

و در شأن نزول آیه دوم که دنباله آیه قبل است، نقل شده که: جمعى از یهود و بعضى از نصارى صداى مؤذن را که مى شنیدند و یا قیام مسلمانان را به نماز مى دیدند، شروع به مسخره و استهزاء مى کردند، قرآن مسلمانان را از طرح دوستى با این گونه افراد بر حذر داشت.(2)

 

تفسیر:

دوستى با این گروه ها ممنوع

خداوند در این آیه بار دیگر به مؤمنان دستور مى دهد که از انتخاب منافقان و دشمنان، به عنوان دوست بپرهیزند، منتها براى تحریک عواطف آنها و توجه دادن به فلسفه این حکم، چنین مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید آنها که آئین شما را به باد استهزاء و یا به بازى مى گیرند، چه آنها که از اهل کتابند و چه آنها که از مشرکان و منافقانند، هیچ یک از آنان را به عنوان دوست انتخاب نکنید» (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفّارَ أَوْلِیاءَ).

چگونه ممکن است انسانى آئینى را بپذیرد که زندگى مادى و معنوى خود را بر اساس آن بنا نهد، اما همواره شاهد افرادى باشد که آن را به باد مسخره و استهزاء مى گیرند و در عین حال با آنها دوستى کند؟ هرگز نباید چنین شود چرا که بالاخره انسان را از دینش بر مى گرداند و یا مردد مى سازد.

و در پایان آیه مى فرماید: «تقوا پیشه کنید اگر مؤمن هستید» (وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ).

این قسمت موضوع عدم دوستى را مورد تأکید قرار مى دهد و اعلام مى دارد که: «طرح دوستى با آنان، با تقوا و ایمان سازگار نیست».

باید توجه داشت: «هُزْو» (بر وزن قفل) به معنى سخنان یا حرکات مسخره آمیزى است که براى بى ارزش نشان دادن موضوعى انجام مى شود.

و به طورى که «راغب» در کتاب «مفردات» مى گوید: بیشتر به شوخى و استهزائى گفته مى شود که در غیاب و پشت سر دیگرى انجام مى گیرد، اگر چه گاهى هم به شوخى ها و مسخره هائى که در حضور انجام مى گیرد به طور نادر اطلاق مى شود.

«لعب» معمولاً به کارهائى گفته مى شود که غرض صحیحى در انجام آن نیست و یا اصلاً بى هدف انجام مى گیرد و اگر بازى کودکان را لعب مى نامند، از همین نظر است.

* * *

آیه دوم در تعقیب بحث گذشته در مورد نهى از دوستى با منافقان و جمعى از اهل کتاب که احکام اسلام را به باد استهزاء مى گرفتند، اشاره به یکى از اعمال و مصادیق استهزاء آنها به عنوان شاهد و گواه کرده، مى گوید: «هنگامى که شما مسلمانان را به سوى نماز دعوت مى کنید، آن را به باد استهزاء و بازى مى گیرند» (وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً).(3)

سپس علت عمل آنها را چنین بیان مى کند: «این به خاطر آن است که آنها جمعیت نادانى مى باشند و از درک حقایق به دورند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ).

* * *

نکته ها:

1 ـ اذان شعار بزرگ اسلام

هر ملتى در هر عصر و زمانى براى برانگیختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظائف فردى و اجتماعى شعارى داشته است، این موضوع در دنیاى امروز به صورت گسترده ترى دیده مى شود.

مسیحیان در گذشته و امروز با نواختن صداى ناموزون ناقوس پیروان خود را به کلیسا دعوت مى کنند.

ولى در اسلام، براى این دعوت از شعار اذان استفاده مى شود، که به مراتب رساتر و مؤثرتر است.

جذابیت و کشش این شعار اسلامى، به قدرى است که به قول نویسنده تفسیر «المنار»، بعضى از مسیحیان متعصب، هنگامى که اذان اسلامى را مى شنوند، به عمق و عظمت تأثیر آن در روحیه شنوندگان اعتراف مى کنند.

سپس نامبرده نقل مى کند: در یکى از شهرهاى مصر جمعى از نصارى را دیده اند که به هنگام اذان مسلمین اجتماع کرده، تا این نغمه آسمانى را بشنوند.

چه شعارى از این رساتر که با نام خداى بزرگ آغاز مى گردد، با اعلام وحدانیت و یگانگى آفریدگار جهان و گواهى به رسالت پیامبر او، اوج مى گیرد و با دعوت به رستگارى، فلاح، عمل نیک، نماز و یاد خدا پایان مى پذیرد.

از نام خدا «اللّه» شروع مى شود و با نام خدا «اللّه» پایان مى پذیرد، جمله ها موزون، عبارات کوتاه، محتویات روشن، مضمون سازنده و آگاه کننده است.

لذا در روایات اسلامى روى مسأله اذان گفتن تأکید زیادى شده است.

در حدیث معروفى از پیامبر(صلى الله علیه وآله)نقل شده: اذان گویان در روز رستاخیز از دیگران به اندازه یک سر و گردن بلندترند!

این بلندى در حقیقت، همان بلندى مقام رهبرى و دعوت کردن دیگران به سوى خدا و به سوى عبادتى همچون نماز است.

صداى اذان که به هنگام نماز در مواقع مختلف از ماذنه شهرهاى اسلامى طنین افکن مى شود، مانند نداى آزادى و نسیم حیات بخش استقلال و عظمت، گوش هاى مسلمانان راستین را نوازش مى دهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب مى افکند، و یکى از رموز بقاى اسلام است.

شاهد این گفتار اعتراف صریح یکى از رجال معروف انگلستان است که در برابر جمعى از مسیحیان چنین اظهار مى داشت: «تا هنگامى که نام محمّد(صلى الله علیه وآله) در مأذنه ها بلند است، کعبه پا بر جا و قرآن رهنما و پیشواى مسلمانان است، امکان ندارد پایه هاى سیاست ما در سرزمین هاى اسلامى استوار و برقرار بماند»!(4)

اما بیچاره و بینوا بعضى از مسلمانان که گفته مى شود اخیراً این شعار بزرگ اسلامى را ـ که سندى است بر ایستادگى آئین و فرهنگ آنان در برابر گذشت قرون و اعصار ـ از دستگاه هاى فرستنده خود برداشته و به جاى آن برنامه هاى مبتذلى گذاشته اند، خداوند آنها را هدایت کند و به صفوف مسلمانان باز گرداند.

بدیهى است همان طور که باطن اذان و محتویات آن زیبا است، باید کارى کرد که به صورتى زیبا و صداى خوب ادا شود، نه این که حسن باطن به خاطر نامطلوبى ظاهر آن پایمال گردد.

* * *

2 ـ اذان از طریق وحى به پیغمبر(صلى الله علیه وآله) رسید

در پاره اى از روایات که از طرق اهل تسنن نقل شده، مطالب شگفت انگیزى در مورد تشریع اذان دیده مى شود که با منطق اسلامى سازگار نیست از جمله این که: نقل کرده اند: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دنبال درخواست اصحاب که نشانه اى براى اعلام وقت نماز قرار داده شود، با دوستان خود مشورت کرد، هر کدام پیشنهادى از قبیل، برافراشتن یک پرچم مخصوص، یا روشن کردن آتش، یا زدن ناقوس مطرح کردند.

ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله) هیچ کدام را نپذیرفت، تا این که «عبداللّه بن زید» و «عمر بن خطاب» در خواب دیدند شخصى به آنها دستور مى دهد براى اعلام وقت نماز اذان بگویند و اذان را به آنها یاد داد، و پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن را پذیرفت.(5)

روشن است این روایت، ساختگى، و توهینى به مقام شامخ پیغمبر(صلى الله علیه وآله)محسوب مى شود، که به جاى تکیه بر وحى، روى خواب هاى افراد تکیه کند و مبانى دستورات دین خود را بر خواب افراد قرار دهد.

بلکه همان طور که در روایات اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است، اذان از طریق وحى به پیامبر(صلى الله علیه وآله)تعلیم داده شد.

امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: هنگامى که جبرئیل اذان را آورد، سر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر دامان على(علیه السلام) بود، جبرئیل اذان و اقامه را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) تعلیم داد، هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله)سر خود را برداشت، از على(علیه السلام) سؤال کرد: آیا صداى اذان جبرئیل را شنیدى؟

عرض کرد: آرى.

پیامبر(صلى الله علیه وآله) بار دیگر پرسید: آیا آن را به خاطر سپردى؟

عرض کرد: آرى.

پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: بلال را (که صداى رسائى داشت) حاضر کن، و اذان و اقامه را به او تعلیم ده، على(علیه السلام) بلال را حاضر کرد و اذان را به او تعلیم داد.(6)

براى توضیح بیشتر در این زمینه مى توانید به کتاب «النص و الاجتهاد»، صفحه 128 مراجعه کنید.(7)

* * *


1 ـ «مجمع البیان»، جلد 3، صفحه 365، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات بیروت، طبع اول، 1365 هـ ق ـ تفسیر «ابوالفتوح رازى»، ذیل آیه مورد بحث ـ تفسیر «کبیر فخر رازى»، جلد 12، صفحه 32، ذیل آیه مورد بحث، دار الکتب العلمیه تهران، طبع دوم.

2 ـ مدرک سابق.

3 ـ در این که ضمیر «اتَّخَذُوها» به نماز بر مى گردد یا مناداة (اذان)، میان مفسران گفتگو است،  و از شأن نزول هائى که در سابق اشاره شد نیز هر دو احتمال استفاده مى شود; زیرا منافقان و کفار هم نداى روح پرور اذان را استهزاء مى کردند و هم نماز را، ولى ظاهر آیه بیشتر این احتمال را تأکید مى کند که ضمیر به «صلوة» (نماز) بر گردد.

4 ـ گوینده این سخن «گلادستون» از سیاستمداران طراز اول انگلیس در عصر خودش بود.

5 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 6، صفحه 225، مؤسسة التاریخ العربى بیروت، 1405 هـ ق.

6 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 4، صفحه 612 (جلد 5، صفحه 369، چاپ آل البیت) ـ «کافى»، جلد 3، صفحه 302، دار الکتب الاسلامیة ـ «بحار الانوار»، جلد 40، صفحه 62 ـ «عوالى اللآلى»، جلد 2، صفحه 33، مطبعة سید الشهداء قم، طبع اول، 1403 هـ ق.

7 ـ «النص و الاجتهاد»، صفحه 236، مطبعة سید الشهداء قم، طبع اول، 1404 هـ ق.